واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: ali shekspier2nd August 2007, 01:52 AMاز انجا كه اساس معيشت و كشاورزي بر پايه آب است، بنابر اين كم و يا زياد بودن باران و آب مشكلاتي را ايجاد مي كند. اگر باران كم ببارد و دچار كمبود آب بشوند مراسم خاصي را به جاي مي آورندتا خداوند دعاي انها را مستجاب كرده وباران بفرستد.مراسمي كه براي تمناي باران دارند به اين شرح است : اهالي روستا همگي به امامزاده مسجد يا ميدان بزرگ روستا و يا خارج از روستا مي روند دعا مي كنند و « ملا» يا « سيد » گوشه اي از جلد قرآن را خيس مي كند يا منبر را به اين نيت كه باران بيايد، با گلاب مي شويد. علاوه بر اين مرسوم است كه همه مردم شير و برنج جمع مي كنند و با آن شير برنج درست كرده مي خورند و مقداري از آن را با اين باور كه باران ببارد روي پشت بام مي ريزند. مراسم باران خواهي : يكي از مراسم رايج به هنگام خشك سالي مراسم باران خواهي است . به زبان محلي اين مراسم را « شيلون » يا « شيلان » مي نامند. به اين منظور ابتدا از اهالي محل مواد اوليه براي پخت شير و برنج و يا آش مورد نظر آن ها جمع آوري مي شود در روز معين اهالي در مكان مقدسي مانند مسجد، تكيه ، امامزاده و يا در اطراف درخت مقدس جمع مي شوند و پس از پخت آش به وسيله زن هاي محل، مراسم دعا وروضه خواني انجام مي شود و از خداوند طلب باران مي كنند. پس از صرف آش مراسم به پايان مي رسد.از ديگر عقايد مردم منطقه در اين زمينه، گذاشتند پايه منبر در آب و يا ريختن آب به روي فردي سيد است. ali shekspier2nd August 2007, 01:54 AMآفتاب خواهي اگر بارندگي زياد باشد براي اين باران بند بيايد نام هفت يا چهل كچل را بر كاغذ مي نويسند و آن به بندي آويزان مي كنند تا باد بخورد و باران قطع شود يا با خواند دعا و نذورات مختلف از خداوند طلب آفتاب و در آمدن خورشيد مي كنند.در روستاي « كرات كياسر» شهرستان ساري، اگر باران ببارد و مانع فعاليت كشاورزي شود، زن هاي روستا به طور جمعي شعر زير را مي خوانند : باران كو، باران بي پايان كو، گندم كه زير خاكه، از تشنگي هلاكه، يا حضرت سليمان، روز افتاب و شب باران » در روستا « ولويه كياسر » ساري هنگامي كه باران به مدت چند روز ادامه داشته باشد براي بند آمدن آن بچه هاي روستا قوطي هاي حلبي را به نخي مي بندند و دو سر نخ را مي گيرند و در كوچه هاي محل راه مي روند و دسته جمعي شعر زير را مي خوانند « قوطي قوطي افتاب كن، يك مشت برنج تو ابا كن، ما بچه هاي گرگيم، از سرمايي بمرديم، يا قرا، يا كتاب فردا بشه آفتاب.در روستاي « كليج كلادودانگه » در هنگام بارش زياد باران، بچه هاي محل لباس كهنه مي پوشند و با جارو و گل و لاي كوچه ها را به هم مي زنند و ميخ وانند « بابروم – بابروم ، امروز آفتاب فردا آفتاب پيرا ( پس فردا( آفتاب آنگاه افراد هر خانواده به بچه ها مواد غذايي و يا شيريني مي دهند.در روستاي « علي اباد دودانگه » منطقه سواد كوه، وقت بارش زياد باران اهالي محل پارچه اي را از امامزاده شاهزاده حسين مي ربايند پس از آفتابي شدن هوا آن پارچه را به اضافه پارچه ديگر به امامزاده پس مي دهند. سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 429]