تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):شيطان ، در عالِمِ بى‏بهره از ادب بيشتر طمع مى‏كند تا عالِمِ برخوردار از ادب . پس ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820962246




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نقد كتاب بازخواني نهضت ملي ايران(1)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نقد كتاب بازخواني نهضت ملي ايران(1)
نقد كتاب بازخواني نهضت ملي ايران(1)     كتاب «بازخواني نهضت ملي ايران» به قلم حجت‌الاسلام والمسلمين روح‌الله حسينيان در 331 صفحه و شامل 4 فصل (فصل اول: نيروهاي مذهبي و نهضت ملي شدن نفت، فصل دوم: قيام 30 تير و نقش نيروهاي مذهبي، فصل سوم: سير فروپاشي نهضت و فصل چهارم: انزواي نيروهاي مذهبي و كودتاي 28 مرداد) به رشته تحرير درآمده است. چاپ نخست اين كتاب در سال 1385 توسط مركز اسناد انقلاب اسلامي و در شمارگان 2000 نسخه به بازار كتاب عرضه گرديده است.
نقد كتاب بازخواني نهضت ملي ايران(1)
در پيش‌گفتار اين كتاب، نويسنده محترم ضمن طرح سؤالاتي از جمله : «فرآيند ملي شدن صنعت نفت از كجا و كي آغاز شد و چه مراحلي را طي كرد؟ چه عواملي در آن نقش داشتند؟ چه كساني شعار نفت ايران براي ايراني و ملي شدن نفت را مطرح كردند؟ چه كساني ملي شدن صنعت نفت را به يك خواست عمومي و بسيج ملي تبديل كردند؟ چه كساني مانع عملي شدن اين خواست بودند؟ چه كساني اين موانع را از سر راه برداشتند؟ و سرانجام اين نهضت مردمي به كجا ختم شد؟» خاطرنشان ساخته است: «اينها سؤالاتي است كه تاريخ‌نگاري معاصر پاسخ‌هايي يك دست و كليشه‌اي مي‌دهد اما واقعيت‌ها، منابع و اسناد جواب ديگري ارائه مي‌نمايند. به همين علت براي كشف واقعيت‌هاي تاريخي، ارزش‌گذاري مجدد و عبرت‌ آيندگان، بازخواني اين جنبش ضداستعماري برمبناي مستندات تاريخي ضروري به نظر مي‌رسد.» اميد آن كه گزيده حاضر بتواند خوانندگان گرامي را با كليات و محتواي اين كتاب آشنا سازد. روح‌الله حسينيان نويسنده كتاب در سال 1334در شيراز متولد شد و به علت مهاجرت پدرش به روستاي صفاد از توابع شهرستان آباده، دوران تحصيل خود را تا سال سوم متوسطه در همان روستا طي كرد. وي در سال 1349 وارد حوزه علميه قم شد و ابتدا در مدرسه ولي‌عصر تحصيلات علوم حوزوي را آغاز كرد، اما پس از يك سال به مدرسه حقاني رفت و تحصيلات خود را در آنجا پي گرفت. حسينيان بعد از پيروزي انقلاب، مشاغل و مسئوليتهاي چندي برعهده داشته است؛ مديريت مجلات بصائر و 15 خرداد، دادستان ويژه روحانيت تهران، نماينده دادستان ويژه روحانيت در وزارت اطلاعات، دادستان ويژه در استان سيستان و بلوچستان و معاونت پژوهشي سازمان تبليغات اسلامي. وي از سال 1374 تاكنون (1386) مديريت مركز اسناد انقلاب اسلامي را عهده‌دار بوده و اخيراً نيز به عنوان مشاور سياسي و امنيتي دكتر احمدي‌نژاد - رئيس‌جمهوري - برگزيده شده است. حسينيان به مدت 8 سال به تدريس تاريخ انقلاب اسلامي اشتغال داشته و از ايشان تاكنون علاوه بر كتاب «بازخواني نهضت ملي ايران»، آثار متعدد ديگري نيز به چاپ رسيده است كه عبارتند از: رهبري در تشيع، حريم عفاف، ستاره صبح انقلاب، موسيقي و غنا از ديدگان فقه اسلامي، تاريخ سياسي تشيع، 14 قرن تلاش شيعه براي ماندن، بيست سال تكاپوي اسلام شيعي، سه سال ستيز مرجعيت شيعه، چهارده سال رقابت ايدئولوژيك، يك سال مبارزه براي سرنگوني رژيم شاه، تجربه مشروطيت، نقش فدائيان اسلام در تاريخ معاصر ايران، ماجراهاي آغاجري و مقدمه بر تنبيه الامه و تنزيه المله. دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران در بخش تلخيص و بررسي كتب تاريخي به معرفي، بررسي و نقد كتاب «بازخواني نهضت ملي ايران» پرداخته است. با هم اين بررسي را مي‌خوانيم: دوران نهضت ملي در كشور ما از جمله مقاطعي به شمار مي‌آيد كه تاريخ‌نگاري‌هاي صورت گرفته پيرامون آن، به شدت عجين با جهت‌گيري‌ها و تمايلات سياسي نويسندگان مسائل اين دوران است. نگاهي به آثار منتشره درباره اين برهه تاريخي كشورمان حاكي از آن است كه تاكنون غالب آثار عرضه شده، متعلق به طيفي از نويسندگان است كه از سر هواخواهي دكتر مصدق دست به قلم برده و چه بسا با ناديده گرفتن بسياري از حقايق تاريخي، به ارائه تفسير و تعبيرهاي غيرمنصفانه و فاقد مباني اسنادي و استدلالي پرداخته و ضمن قهرمان‌پردازي از وي، ملكوك ساختن چهره آيت‌الله كاشاني را در دستور كار خود قرار داده و از قلم كشيدن بر تمامي خدمات و مجاهدات وي در اين مسير، كوتاهي نكرده‌اند. در چنين فضاي سنگين و غيرواقعي، شايد جاي تعجب نداشته باشد كه ديگراني هم كه به قصد دفاع از حقيقت‌هاي تاريخي و بيان ناگفته‌هاي اين دوران، به نگارش تاريخ مي‌پردازند، چه بسا در فضاي بشدت قطبي شده، به سمت ديگر گرايش يابند و در واكنش به قطب مقابل، خود نيز دچار آثار و عوارض اين نحو تاريخ‌نگاري گردند. «ما درصدد انكار نقش ساير نيروها و نخبگان سياسي در نهضت ملي شدن نفت نيستيم، بلكه مي‌خواهيم آن قسمت از بحث كه عمداً توسط نويسندگان راست‌گرا و چپ‌گرا مغفول مانده است، با سند و مدارك صحيح احيا كنيم و اين موضوع را كه ملي شدن نفت را يكسره به نام دكتر مصدق ثبت كرده‌اند، انكار كنيم و ثابت كنيم كه قبل از هر كس، نيروهاي مذهبي انديشه‌ي آزاد كردن نفت را طرح كردند و مصدق از آخرين نفراتي بود كه در نيمه‌ي دوم سال 1329 از جرگه‌ي مخالفين ملي كردن نفت، به موافقين پيوست.»(ص15) آنچه در بالا آمد را مي‌توان «فرضيه» حجت‌الاسلام‌والمسلمين روح‌الله حسينيان - رئيس مركز اسناد انقلاب اسلامي - در نگارش كتاب خويش تحت عنوان «بازخواني نهضت ملي ايران» به شمار آورد. از آنجا كه درك درست از فرضيه اوليه يك محقق، نقش مهمي در فهم محتواي مقاله يا كتاب وي ايفا مي‌كند، جا دارد با تجزيه و تحليل دقيق، نكات نهفته در آن را به درستي دريابيم و سپس به شيوه و روش نويسنده محترم، همچنين اسناد و مدارك و استدلال‌ها و براهين وي براي اثبات فرضيه مزبور توجه كنيم. اما قبل از ذكر نكات مزبور، عنايت به اين بخش از سخنان نويسنده محترم نيز مي‌تواند ما را در دستيابي به فهم دقيق‌تر از اين فرضيه ياري رساند: «واقعيت اين است كه وقتي به منابع اوليه مراجعه مي‌كنيم به نظريه‌اي متفاوت مي‌رسيم كه «نيروهاي مذهبي به رهبري كاشاني و با حمايت علما و مراجع، با بسيج توده‌هاي مسلمان و قدرت‌نمايي فدائيان اسلام، مجلس شوراي ملي و سنا را كه اكثريت آن از هواداران سلطنت و انگليس بودند، وادار به تصويب ملي كردن صنعت نفت كردند و اقليت مجلس يعني جبهه ملي به رهبري مصدق نيز در فرآيند ملي شدن صنعت نفت قرار گرفتند.»(ص16) بر اين اساس بايد گفت: 1. نويسنده به نقش ساير نيروها و نخبگان سياسي- كه مصدق در رأس آنها قرار دارد- معتقد و معترف است و هدف از نگارش اين كتاب، انكار اين مسئله نيست. 2. نويسنده قصد دارد به بازخواني و بازگويي بخش مغفول مانده از نهضت ملي شدن صنعت نفت، يعني نقش و سهم نيروهاي مذهبي كه در رأس آنها آيت‌الله كاشاني قرار داشته است، بپردازد. 3. نيروهاي مذهبي قبل از همه، انديشه آزاد كردن نفت از زير سلطه اجانب را مطرح ساختند. 4. مصدق تا قبل از نيمه دوم سال 1329 در جرگه مخالفان ملي كردن نفت بوده است. 5. هنگامي كه ملي شدن صنعت نفت در پي تلاش‌هاي نيروهاي مذهبي به رهبري كاشاني آغاز شده بود و در حال رسيدن به نقطه مطلوب و گذشتن از تصويب مجلسين بود، اقليت مجلس يعني جبهه ملي به رهبري مصدق در اين فرآيند، قرار گرفتند. 6. نيروهاي فعال مذهبي در جريان ملي شدن صنعت نفت به رهبري كاشاني، مورد حمايت علما و مراجع قرار داشتند. 7. مجلس شوراي ملي و سنا كه اكثريت آن را هواداران سلطنت و انگليس تشكيل مي‌دادند، راضي به تصويب ملي كردن صنعت نفت نبودند، اما بر اثر فشار نيروهاي مذهبي، ناچار از اين كار شدند. اگر با دقت به موارد فوق بنگريم، اولين نكته جالب توجه، برخلاف اظهارنظر نويسنده محترم كه در ابتداي امر عنوان مي‌دارد: «ما درصدد انكار نقش ساير نيروها و نخبگان سياسي [كه منظور اصلي دكتر مصدق است] در نهضت ملي شدن نفت نيستيم»، اتفاقاً نفي نقش و سهم دكتر مصدق در اين نهضت است، كما اين كه در ميانه كتاب صريحاً اين نكته از سوي نويسنده بيان مي‌گردد و مهر صحتي بر آنچه ما از حاصل جمع نخستين سطور فصل اول كتاب برداشت كرده‌ايم، زده مي‌شود: «مصدق در جريان ملي شدن صنعت نفت از آخرين افرادي بود كه به اين جريان پيوست و هيچ نقشي در جنبش ملي شدن صنعت نفت و بسيج مردم ايفا نكرد. مصدق در واقع بعد از اين كه موج ملي شدن صنعت نفت به راه افتاد با زيركي خاص بر امواج سوار شد.»(ص164) آيا براستي مصدق «هيچ نقشي» در جنبش ملي شدن صنعت نفت ايفا نكرد؟ آيا واقعاً مصدق تا قبل از مهرماه سال 1329 جزو مخالفان ملي شدن صنعت نفت بود؟ و آيا اگر او به نهضت ملي شدن صنعت نفت پيوست، از روي ريا و سالوس و فرصت‌طلبي و ناچاري بود؟ به طور كلي براي آن كه بتوانيم پاسخ‌هاي مستند و دقيقي به اين سؤالات و انبوهي از سؤالات ديگر دربارة نيروهاي مختلف مطرح در دوران نهضت ملي شدن صنعت نفت بدهيم، قبل از هر مسئله‌اي، بايد اين نكته را روشن سازيم كه منظور ما از «نهضت ملي ايران»- نامي كه نويسنده محترم براي كتاب خويش برگزيده است- چيست؟ همان‌گونه كه مي‌دانيم، هسته مركزي و موضوع اصلي اين نهضت را «مسئله نفت» تشكيل مي‌داد و به همين دليل عموماً از اين دوران تحت عنوان «دوران نهضت ملي شدن صنعت نفت ايران» ياد مي‌شود، هرچند نبايد ناديده انگاشت كه مسئله نفت به دليل اهميت فوق‌العاده آن در دوران مزبور، مسائل مختلف سياسي و بين‌المللي را نيز به همراه داشت و به همين دليل ملي شدن صنعت نفت، صرفاً در محدوده يك مسئله اقتصادي محدود نماند بلكه ابعادي جهاني به خود گرفت. بنابراين هنگامي كه از نهضت ملي سخن به ميان مي‌آوريم، قاعدتاً بايد دوراني را بايد مد نظر داشته باشيم كه ابتداي آن، مطرح شدن نخستين بار مسئله نفت پس از سقوط ديكتاتوري رضاخان است و انتهاي آن به كودتاي 28 مرداد 1332 ختم مي‌گردد كه مجدداً اجانب حاكميت خود را بر نفت و به طريق اولي بر سياست و اقتصاد ايران مستولي مي‌سازند. به اين ترتيب ما با يك «جريان» مواجهيم كه حوادث و رويدادها از پي يكديگر مي‌آيند و هر واقعه‌اي زمينه‌ساز واقعه بعدي است. طبيعتاً در اين نوع نگاه، ملي شدن صنعت نفت هرگز به صورت واقعه‌اي كه دفعتاً و ناگهاني به وقوع پيوسته باشد، در نظر گرفته نمي‌شود، بلكه كنش‌ها و واكنش‌هاي گوناگوني در عرصه داخلي و بين‌المللي از پي يكديگر واقع شده‌اند تا به نقطه ملي شدن صنعت نفت انجاميده‌اند و از آن پس نيز حوادث متعدد و گوناگون سرانجام به كودتايي سياه و زيان‌بار براي مردم ايران ختم شده‌اند. نكته مهمي كه در حين مطالعه و بررسي اين دوران بايد در نظر داشت، تنوع و سرعت عملكردها و رويدادهاست. در واقع كشور ما پس از فروپاشي ديكتاتوري رضاخان به لحاظ شرايط داخلي و بين‌المللي، وارد دوره‌اي مي‌شود كه در اصطلاح بايد آن را بسيار شلوغ و پرمسئله خواند. احزاب و گروه‌هاي مختلف پا به عرصه مي‌گذارند، روزنامه‌هاي گوناگون با ديدگاه‌ها و وابستگي‌هاي خاص خود شروع به فعاليت مي‌كنند، انواع و اقسام مسائل سياسي و اقتصادي در جامعه مطرح مي‌گردد، شخصيت‌هاي سياسي متعدد قديمي و نوظهور در صحنه سياسي كشور به نقش‌آفريني مي‌پردازند، ائتلاف‌ها و اختلاف‌هاي سياسي، فضاي جامعه را دستخوش خود مي‌سازند، رقابت‌ها و رفاقت‌هاي سه كشور فاتح جنگ جهاني دوم در ايران به عامل مهمي در جهت‌دهي به سير حوادث در كشور مبدل مي‌گردد و خلاصه كشور ما درگير انبوهي از مسائل مي‌شود. در چنين اوضاع و احوال شلوغ و متغيري، طبعاً شخصيت‌هاي دخيل در مسائل و رويدادها نيز غالباً ثابت احوال نيستند و چه بسا كه رفتارهاي متنوع و بلكه متفاوتي را از آنها شاهد باشيم، لذا قضاوت راجع به كليت عملكرد اين شخصيت‌ها، كاري حساس و دشوار است. آيت‌الله سيدابوالقاسم كاشاني و دكتر محمد مصدق، دو شخصيت مؤثر و نامدار اين دوران پرتلاطم هستند كه بيشترين اظهارنظرها و قضاوت‌ها را صاحبان ديدگاه‌هاي مختلف درباره آنها داشته‌اند و البته غالب اين قضاوت‌ها نيز با حب و بغض‌هايي عجين بوده است. علاقه‌مندان هر يك از اين دو شخصيت تلاش كرده‌اند تا اوج‌گيري نهضت ملي و توفيق مردم ايران در ملي كردن صنعت نفت را عمدتاً مرهون تلاش‌ها و زحمات محبوب خويش عنوان و مسئوليت شكست و اضمحلال اين نهضت را متوجه طرف مقابل كنند. جالب اين كه هر يك از اين دو گروه نيز براي اثبات نظر خويش، انبوهي از دلايل و استنادات تاريخي را ارائه مي‌نمايند. اما در اين ميان واقعيت چيست؟ چه بسا كساني در مقام پاسخگويي به اين سؤال- و البته از سر راحت‌طلبي- درصدد برآيند تا عوامل پيروزي و شكست نهضت ملي را بالمناصفه ميان كاشاني و مصدق تقسيم كنند و به سرعت خود را به نقطه پايان اين ماجرا برسانند. اين‌گونه قضاوت‌ها نيز به همان درجه دور از اعتبار، حقيقت‌يابي و عبرت‌آموزي است كه قضاوت‌هاي آغشته به حب و بغض. براي دستيابي به واقعيت بايد اقدامات مثبت و سازنده و نيز ضعف‌ها و اشتباهات هر شخصيت و گروه در برهه‌هاي مختلف و در خلال رويدادهاي گوناگون به درستي شناسايي و بازگو شود تا بتوان حقايق تاريخي را به افكار عمومي منتقل ساخت و به ويژه بر اين نكته دقت وافر داشت كه درباره تمامي كساني كه مورد بررسي تاريخي واقع مي‌شوند «تمام حقيقت» گفته شود و نه بخشي از آن. اين البته علي‌رغم ظاهر ساده آن، كاري دشوار است و براي آن كه ميزان صعوبت آن روشن شود بد نيست اشاره‌اي به اظهارنظرهاي حسين مكي درباره دكتر مصدق در دو مقطع زماني بنماييم. همان‌گونه كه آقاي حسينيان نيز اشاره كرده¬اند، مكي در مقدمه كتابش به نام «كتاب سياه» (جلد چهارم) و در پاسخ به اظهارات شمس‌الدين اميرعلايي، مي‌نويسد: «پايه جبهه ملي و مبارزه نفت را كه مصدق نگذاشته بود، ما او را به خاطر سابقه سياسيش پذيرفتيم و رهبري را به او سپرديم و بعداً عنوان پيشوا و رهبر گرفت.»(ص164) طبعاً از اين اظهارنظر مكي، چنين برمي‌آيد كه مصدق نقش چنداني در شكل‌گيري مبارزات مردم ايران در زمينه نفت نداشت و حتي نويسنده محترم گام را از اين نيز فراتر نهاده است و همان‌گونه كه ذكر شد، بر اين نكته تأكيد مي‌ورزد كه «مصدق... هيچ نقشي در جنبش ملي شدن صنعت نفت و بسيج مردم ايفا نكرد» و آنچه توسط او صورت گرفت صرفاً «موج سواري» بر امواج برپا شده توسط ديگران بود. اما اگر خوب به اين جمله مكي دقت كنيم، قاعدتاً اين سؤال براي ما مطرح مي‌شود كه «سابقه سياسي» مصدق چه بود و چه نكات برجسته‌اي در آن وجود داشت كه مكي و ديگراني كه پايه «مبارزه نفت» را گذارده و امواج سهمگين مبارزه در اين زمينه را برپا ساخته بودند، صلاح مي‌بينند تا ناگهان رهبري اين حركت را به مصدق بسپرند و شرايط و زمينه‌اي براي وي فراهم آورند كه او به «موج‌سواري» بپردازد و از حاصل زحمات و تلاش‌هاي ديگران، براي خود اعتبار و شهرت داخلي و بين‌المللي كسب كند؟! آيا صرفاً معمر بودن مصدق را مي‌توان دليلي بر اين انتخاب از سوي نيروهاي جوان‌تر دانست؟ چه بسا نيروهاي معمري كه دقيقاً به لحاظ شرايط سني خود، در لاك محافظه‌كاري و احتياط‌هاي بيش از حد فرو مي‌روند و به همين دليل نه تنها مبارزات مردمي را خروشان‌تر و كوبنده‌تر نمي‌كنند، بلكه بتدريج از شور و حرارت آن مي‌كاهند و حتي به مسيرهاي انحرافي و سازشكارانه مي‌كشانند. از طرفي با وجود يك شخصيت مذهبي و سياسي با سابقه درخشان مبارزاتي، يعني آيت‌الله كاشاني كه موضع‌گيري‌هاي روشن و قاطعي نيز درباره مسائل مربوط به نفت داشت، ديگر چه نيازي به حضور دكتر مصدق در اين عرصه وجود داشت و بالاتر اين كه چرا به قول مكي حتي رهبري به او سپرده شد؟ البته در طول بحث تلاش خواهيم كرد تا پاسخ اين سؤالات را نيز دربيابيم، اما در اينجا براي درك اظهار نظر مزبور درباره مصدق، بايد به يك نكته اساسي توجه داشته باشيم و آن، زمان بيان اين سخن از جانب مكي است؛ يعني تيرماه 1362. در اين هنگام حدود 30 سال از بروز اختلافات جدي و آشتي‌ناپذير ميان مصدق و مكي مي‌گذرد و تحولات سياسي فراواني در كشور روي داده است. لذا در يك نگاه كلي بايد گفت اين ارزيابي مكي از مصدق، در دوران پس از دوستي‌ها و همراهي‌ها، صورت گرفته است. اما اظهار نظر ديگري از مكي راجع به مصدق در يكي ديگر از كتاب‌هاي خود ايشان موجود است كه جا دارد آن را نيز مورد ملاحظه قرار دهيم. در سال 1324 كتابي به نام «دكتر مصدق و نطق‌هاي تاريخي او در دوره پنجم و ششم تقنينيه» به كوشش حسين مكي به چاپ رسيد، يعني در زماني كه نه از نهضت ملي شدن صنعت نفت خبري است و نه مكي در اوج شهرت است و دارنده لقب پرافتخار «سرباز فداكار ملت». وي در اين زمان، با نگارش مقدمه‌اي در كتاب مزبور ديدگاه خود را راجع به مصدق بيان مي‌دارد. گوشه‌هايي از آن مقدمه را در اينجا مرور مي‌كنيم: «اعتراف مي‌كنم كه هر چه بيشتر به خطابه‌ها و گفته‌هاي دكتر برمي‌خوردم و هر قدمي در اين راه پيش مي‌رفتم شخص او در نظرم بزرگتر و ارجمندتر جلوه مي‌كرد و بزرگي روح و وسعت معلومات و احاطه وي نمايان‌تر مي‌گرديد. دكتر مصدق همواره در مواقع حساس و حتي مواقعي كه حرف زدن و اظهار وجود كردن خطرناك بوده با كمال صراحت و متانت آنچه را به نظر او صواب آمده است ابراز داشته و از انجام وظايف خطير خويش شانه خالي نكرده است... عمليات اين مرد آزاديخواه در تاريخ پارلمان و مشروطيت كشور ما فصل درخشاني را تشكيل مي‌دهد كه از آغاز تا انجام، جلوه عفت و تقوا و فداكاري در راه حقيقت است... مقاومت شديد اين مظهر شهامت بود كه خودسري ديكتاتور را مدتي به تأخير انداخت... شخصيت اين مرد آزادة از جان گذشته بود كه مرعوب تهديد عمال ستمكاري نشد... دكتر مصدق همواره در راه حق، مردانه قيام كرده است و با آن كه دقايق عمرش مواجه با خطر زندان و ترور و نيستي بود از حق و فضيلت پشتيباني كرده و نام خود را با سطور زرين بر صحايف تاريخ آزادي ايران ثبت كرده است... در مواقعي كه قضاياي حياتي مطرح بوده و مجلس شوراي ملي جلسات تاريخي خود را منعقد ساخته است غالباً بانگ فداكارانه و شجاعت‌آميز دكتر مصدق در فضاي پارلمان منعكس شده و مردانه از حقوق ملت دفاع كرده است. اين خصايص، اين شجاعت و از خودگذشتگي، اين موقع‌شناسي و مآل‌بيني، اين مبارزات جسورانه و بي‌پروا، اينهاست كه زندگي سياسي و نطق‌هاي دكتر مصدق را اهميت و عظمت خاصي بخشيده و براي دارنده چنين شخصيت و گوينده چنين نطق‌هايي، مقامي بس ارجمند احراز كرده است.»(حسين مكي، دكتر مصدق و نطق‌هاي تاريخي او در دوره پنجم و ششم تقنينيه، ناشر: سازمان انتشارات جاويدان، چاپ جديد 1358، صفحات 7 الي 9) فارغ از موافقت يا مخالفت ما با اين اظهارات مكي، ترديدي وجود ندارد كه تصوير ارائه شده از مصدق توسط ايشان در دو مقطع زماني 1324 و 1362 داراي تفاوت‌هاي اساسي است. نكته جالب ديگر اين كه مكي در مقدمه «كتاب سياه» در شرح مبناي ترقي خود كه زمان آغاز آن را از سال 1318 بيان مي‌دارد (حسين مكي، كتاب سياه، جلد چهارم، تهران: نشر ناشر، 1362، ص پنجاه و شش) گرچه فعاليت‌هاي قلمي‌اش را در زمينه‌هاي گوناگون برمي‌شمارد، اما هيچ اشاره‌اي به گردآوري و چاپ نطق‌هاي مصدق در دوره‌هاي پنجم و ششم مجلس نمي‌كند و حتي به گونه‌اي جريان آشنايي خود و مصدق را بيان مي‌دارد كه گويي ابتدا مصدق مجذوب شخصيت وي گرديده و براي برقراري ارتباط، پيشقدم شده است: «در مجموع فعاليتهاي ادبي من مورد توجه شوراي عالي فرهنگ قرار گرفت و طي شماره 35286/18041 مورخ 9/6/1323 تصويب فرمودند كه به من نشان علمي داده شود و وزارت معارف و اوقاف و صنايع مستظرفه فرمان آن را ابلاغ نمود. در اين اوان بود كه دكتر مصدق از طريق خواندن آثارم با من آشنا شد و فرزند خود آقاي مهندس احمد مصدق را واسطه ملاقات قرار داد كه در منزل ايشان (آقاي احمد مصدق) با دكتر مصدق ملاقاتي دست داد.»(همان، ص پنجاه و شش) اين در حالي است كه مقدمه مكي بر كتاب دكتر مصدق و نطق‌هاي تاريخي او، تصوير ديگري از نحوه آشنايي ايشان با دكتر مصدق به اذهان متبادر مي‌سازد: «نگارنده مانند ديگران فقط نامي از دكتر مصدق شنيده بودم... نگارنده كه در طي بررسي تاريخ معاصر بارها به نام دكتر مصدق برخورده بودم درصدد برآمدم بيش از پيش با اين سياستمدار مشهور آشنا شوم و از مقاصد و افكار سياسي و مشاغلي كه عهده‌دار بوده تحقيقات نمايم... اعتراف مي‌كنم كه هرچه بيشتر به خطابه‌ها و گفته‌هاي دكتر برمي‌خورم و هر قدمي در اين راه پيش مي‌رفتم شخص او در نظرم بزرگتر و ارجمندتر جلوه مي‌كرد و بزرگي روح و وسعت معلومات و احاطه وي، نمايان‌تر مي‌گرديد.»(حسين مكي، دكتر مصدق و نطق‌هاي تاريخي او در دوره‌هاي پنجم و ششم تقنينيه، ص7) اين نكته نيز جاي توجه دارد كه در اين مقدمه (سال 1324) مكي هيچ اشاره‌اي به ماجراي ملاقات خود با مصدق در منزل فرزند ايشان ندارد، حال آنكه انتظار اين است كه از اشاره به چنين واقعه مهمي فروگذار نشود. به هر حال، ملاحظه مي‌شود كه شرايط زمان چگونه مي‌تواند تأثيرات خود را بر نوع معرفي اشخاص بگذارد تا جايي كه تصوير ارائه شده از دكتر مصدق توسط يكي از نزديكترين ياران او تا قبل از 30 تير 1331 و يكي از بزرگترين مخالفان او از اين پس، داراي تفاوت‌هاي اساسي با يكديگر است. اما اينك با تأكيد مجدد بر ضرورت بيان «تمام حقيقت» راجع به شخصيت‌هاي تاريخي، بحث خود را با كنكاش درباره شخصيت دكتر مصدق پي مي‌گيريم. خوشبختانه كتاب «خاطرات و تألمات دكتر مصدق» كه حاوي شرح خاطرات و زندگي‌نامه ايشان به است، اطلاعات جامعي در اختيار پژوهندگان تاريخ قرار مي‌دهد و انصاف بايد داد كه مصدق به گونه‌اي در اين خاطرات راجع به رويدادهاي زندگي، تفكرات، فعاليت‌هاي سياسي، تصميمات و نيز ارتباطاتش با شخصيت‌هاي داخلي و خارجي سخن گفته است كه حتي بسياري از مخالفانش مستندات خويش را براي وارد آوردن انتقاد به وي از درون اين كتاب يافته و عنوان مي‌دارند؛ انتخاب به نمايندگي از طبقه اعيان و اشراف اصفهان در دوره اول مجلس شوراي ملي و البته رد اعتبارنامه وي به لحاظ عدم برخورداري از سن قانوني، عضويت در جامع آدميت و مجمع انسانيت، وضعيت تحصيلات در اروپا، قصد مهاجرت به سوئيس و كسب تابعيت اين كشور و اشتغال به كسب و كار، انتصاب به والي‌گري فارس و تعاملات سياسي با انگليسي‌ها و نيز اقدامات عليه تنگستاني‌ها،‌ قبول والي‌گري آذربايجان بر مبناي توافقات حاصله با رضاخان سردار سپه، پذيرش وزارت ماليه در دولت قوام به اصرار و خواهش رضاخان وزير جنگ و ده‌ها مورد ديگر از جمله اطلاعاتي‌اند كه مصدق درباره خود ارائه مي‌دهد. بر مبناي همين اطلاعات مي‌توان به سهولت عنوان كرد مصدق اشراف زاده‌اي قجري است كه از نظر خاستگاه اجتماعي و سياسي تفاوت‌هاي اساسي با آيت‌الله كاشاني دارد. اگر كاشاني را از همان اوان زندگاني در حال تحصيل و تربيت در مكتب حوزوي شيعي مي‌بينيم و بلافاصله وي را در كنار پدرش در حال قيام و جهاد مسلحانه عليه انگليسي‌ها در عراق مي‌يابيم، براي مصدق نه تنها هرگز چنين سابقه انقلابي را نمي‌توان مشاهده كرد، بلكه دهه‌هاي نخست زندگي او عموماًَ در دربار و خانواده اشرافي و نيز به تحصيل در فرنگ و امثالهم مي‌گذرد. به همين لحاظ، در مقايسه ميان كاشاني و مصدق در برهه‌هاي مختلف و به ويژه دوران نهضت ملي، بايد اين‌گونه تفاوت‌ها را در نظر داشت، اما در عين حال به طور جدي بايد مراقب بود تا خاستگاه سياسي و اجتماعي مصدق، موجبات نهادينه شدن «بدبيني» را در ما نسبت به وي فراهم نياورد. به عبارت ديگر، اگرچه مصدق يك شاهزاده قجري با تحصيلات غربي است، اما لزوماً هر عضو خاندان قاجار را كه مدتي در غرب به سر برده باشد، نمي‌توان مهره انگليسي‌ها يا ديگر كشورهاي غربي به شمار آورد، هرچند مي‌توان انتقادات جدي به پاره‌اي تصميمات و اقدامات او داشت. معرفي شخصيت دكتر مصدق در كتاب «بازخواني نهضت ملي ايران» توسط آقاي حسينيان به نحوي صورت پذيرفته است كه اولاً وي را داراي ارتباطات خاص با انگليسي‌ها قلمداد كند، زيرا مصدق خود اعتراف مي‌كند كه «سياست انگليس نه فقط در انتصاب من به ايالت فارس، بلكه در انتصاب من به ايالت آذربايجان نيز اثر به سزايي داشت.» (ص143) ثانياً روابط مصدق با رضاخان تا قبل از تصميم انگليس به تغيير سلطنت قاجار، به نوعي بازتاب داده شده كه گويي او ازجمله ياران و تثبيت كنندگان پايه‌هاي قدرت اين ديكتاتور دست نشانده انگليسي‌ها در ايران بوده است. به طور كلي، روابط مصدق با انگليسي‌ها پس از ورود وي به كشور و والي‌گري ايالت‌هاي فارس و آذربايجان، همان‌گونه كه خود اذعان دارد تا حدي گرم و حتي به صورتي بوده است كه تصدي پست‌هاي مزبور را براي وي رقم زده است. فراموش نكنيم كه در برهه مزبور، به ويژه پس از وقوع انقلاب سوسياليستي در روسيه و از بين رفتن نقش سنتي روس‌ها در ايران، انگليس به قدرت فائقه در كشور ما مبدل شده و از حوزه اقتدار و اختيارات نامحدودي برخوردار بود؛ به طوري كه حتي قصد داشت از طريق اعمال قرارداد 1919، ايران را به تحت‌الحمايه كامل خود مبدل سازد. بديهي است در چنين شرايطي، انبوهي از سياستمداران و دولتمردان ايراني را دست نشانده‌هاي انگليس تشكيل مي‌دادند و چه بسيار نيروهايي بودند كه تمام سعي و تلاششان، به دست‌آوردن جايگاهي نزد استعمارگران انگليسي بود تا به تصور خود از آينده سياسي تضمين شده‌اي برخوردار گردند. حال در چنين اوضاع و شرايطي و نيز با عنايت به توجه انگليسي‌ها به مصدق و امكانات و زمينه‌هاي موجود براي تبديل شدن وي به يكي از نزديكترين سياستمداران ايراني به انگليس، سؤال اصلي اين است كه آيا در اين دوران مي‌توان مصدق را عامل و دست نشانده انگليسي‌ها به شمار آورد؟ اگر وي داراي احساسات و تمايلات انگلوفيلي بود، آيا مانع و رادعي براي او در نزديك شدن به انگليسي‌ها و طي مراحل و مدارج ترقي تحت حمايت آنها وجود داشت؟ آيا اگر مصدق هم مانند بسياري ديگر از سياسيون، تن به «انگليسي بودن» مي‌داد، دستكم اين گمانه مطرح نمي‌شد كه چه بسا مي‌توانست يكي از گزينه‌هاي مورد نظر به جاي احمدشاه قاجار باشد و ديگر نوبت به رضاخان قزاق نرسد؟ البته آقاي حسينيان اقدام مصدق را در مورد سركوب عده‌اي از تنگستاني‌ها چنين ارزيابي مي‌كند: «منتقدين مصدق مي‌گويند در حالي كه تنگستاني‌ها فقط به كاروان‌هاي تجاري و نظامي انگليسي‌ها حمله مي‌كردند، چرا بايد به خاطر منافع انگليسي‌ها مبارزان را سركوب كند تا راه آباده- بوشهر براي انگليسي‌ها امن شود؟»(ص142) در اين انتقاد چند فرض وجود دارد، از جمله آن كه تنگستاني‌هاي مورد اشاره، يك جنبش چريكي آزاديخواه ضدانگليسي بوده‌اند، اهداف مورد تهاجم آنها صرفاً كاروانهاي نظامي و تجاري انگليسي بوده است، مردم بومي منطقه يعني اهالي فارس و بوشهر هيچ‌گونه دغدغه و نگراني از ناامني جاده‌ها و خطوط مواصلاتي نداشتند و با آسودگي خاطر به حمل و نقل مال‌التجاره خود در مسير بوشهر- شيراز- آباده مي‌پرداختند. اگر اين فرض‌ها و گمانه‌ها قابل اثبات باشند، طبعاً بر اقدامات مصدق در زمينه سركوب اين عده، انتقادات جدي وارد خواهد بود، اما همچنان كشف و اثبات اين نكته كه او اقدامات مزبور را نه بر مبناي وظايف و مسئوليت‌هاي حكومتي يك والي، بلكه «به خاطر منافع انگليسي‌ها» انجام داده است، نياز به اسناد، شواهد و دلايل متقن‌تري دارد؛ اين در حالي است كه برخي شواهد و قرائن، پيوند سياسي و معنوي ميان مصدق و انگليسي‌ها را نفي مي‌كنند. در بطن اقدام مصدق براي سركوب تنگستاني‌ها- هرچند آن را قابل انتقاد بدانيم- نشانه‌اي از مقاومت منفي او را در قبال انگليسي‌ها مي‌توان يافت، چراكه از تحركات نظامي آنها در خاك ايران براي سركوب اتباعي از اين سرزمين عصباني مي‌شود و با به دست‌گيري زمام امور در اين زمينه، سعي در محدود كردن اقدامات نظاميان بيگانه در كشور مي‌نمايد. نكته ديگر اين كه اگر مصدق «به خاطر منافع انگليسي‌ها» دست به اين اقدام زده بود، طبعاً منافع انگليسي‌ها ايجاب مي‌كرد كه وي با حكومت كودتايي سيد ضياء نيز به همكاري بپردازد، اما علي‌رغم تهديد و تطميعي كه در اين زمينه صورت مي‌گيرد، مصدق تن به اين كار نمي‌دهد و با پذيرش خطرات احتمالي، مسئوليت مزبور را ترك مي‌گويد. نويسنده محترم البته خود به اين مسئله اشاره دارد (ص144) اما از پاسخ‌گويي به اين سؤال محتوم در ذهن خواننده پرهيز كرده كه چگونه اين دو رفتار مصدق با يكديگر قابل جمع است؟ منبع:www.dowran.ir ادامه دارد...  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 589]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن