واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
ميخواهيد انسان بزرگي شويد؟ بزرگ فکر کنيد باورها، شکلدهنده و تنظيمکننده رفتار انسانها هستند. هر انساني محصول افکار خويش است. بايد بزرگانديش بود و باورها و انديشهها را براي رشد تنظيم کرد. بايد با اعتقاد راسخ به موفقيت، موانع را به کناري زد، بزرگ انديشيد و بزرگ شد. آدمي ميانه حال و متوسط را در نظر بگيريد. او معتقد است که ارزش چنداني ندارد. بنابراين سهم اندکي هم نصيب او ميشود. او اعتقاد دارد که از عهده انجام کارهاي بزرگ برنميآيد. پس کار بزرگي هم انجام نميدهد. او معتقد است که شخص مهمينيست و جاي پاي اين احساس را در کليه کارهاي خود بر جاي ميگذارد. بياعتقادي او به خودش، در طرز صحبت کردن، راه رفتن و ساير اعمال وي نمود پيدا ميکند و از آنجا که ديگران نيز همان جنبههايي را در ما ميبينند که ما در خود ميبينيم، او از نظر اطرافيانش هم ميافتد. در نقطه مقابل، به آدميکه حرکت رو به جلو دارد، نظر مياندازيم. کسي که معتقد است بيش از اينها ميارزد، سهم بيشتري ميبرد و معتقد است که ميتواند وظايف دشوار و سنگيني را بر عهده گيرد و ميتواند. آنچه انجام ميدهد، رفتاري که اجازه ميدهد مردم با او داشته باشند، شخصيت، افکار و ديدگاههايش همه و همه نمايانگر اين حقيقتاند که براي خودش احترام قايل است. فکرتان را اصلاح کنيد شخصيت شما تابع انديشههاي شماست. ديگران همان چيزي را در ما ميبينند که ما در خود ميبينيم. با ما همانگونه برخود ميکنند که فکر ميکنيم بايد برخود کنند. تفکر چنين تأثيري دارد. کسي که در ضميرش خود را کمتر از ديگران ميپندارد، قابليتهاي حقيقياش در پرده ميماند زيرا افکار، هادي اعمال است. اگر انساني احساس حقارت کند، بر همان سياق عمل خواهد کرد و هيچ ترفند يا نقابي قادر نيست اين احساس ريشهدار را براي مدت طولاني پنهان نگاه دارد. فردي که احساس ميکند کسي نيست، واقعا کسي نيست. از سوي ديگر، آدمي که به طور عميق معتقد است براي کاري ساخته شده است، براي همان کار ساخته شده است. براي آنکه تشخص داشته باشيم، بايد فکر کنيم که متشخص هستيم. اگر چنين فکر کنيم، ديگران هم اين گونه فکر خواهند کرد. فکر شما، عمل شما را تعيين ميکند و عمل شما هم متقابلا تعيينکننده واکنشي است که ديگران نسبت به شما نشان ميدهند. خودتان را متشخص جلوه دهيد: اين روش کمک ميکند که براي خودتان ارزش بيشتري قايل شويد. ظاهرتان با شما حرف ميزند و با بقيه هم همينطور. ظاهر شما تعيين کننده نظري است که ديگران نسبت به شما پيدا ميکنند. درواقع چه خوب بود اگر مردم به فضايل يک انسان نظر ميکردند، نه به لباس تن وي. ولي اشتباه نکنيد! در عمل، مردم براساس ظاهرتان روي شما قضاوت ميکنند؛ قضاوتي که خواه ناخواه صورت ميگيرد. ظاهر شما نخستين معياري است که مردم براي ارزيابي در اختيار دارند. اولين تأثير هرگز از يادها نميرود؛ هرچند که در درازمدت به وجود آمده باشد. کامياب را به کارگاه فکرتان بفرستيد ذهن شما يک «کارگاه فکر» است. کارگاهي فعال که هر روز افکار فراواني توليد ميکند. توليد در اين کارگاه ذهني، تحت نظر دو نفر سرکارگر صورت ميگيرد که يکي از آنها را آقاي کامياب و ديگري را آقاي ناکام ميناميم. آقاي کامياب در کار توليد ذهنيات مثبت است. تخصص او توليد دلايلي بر واجد صلاحيت بودن، موفقيت و توانايي شماست. سرکارگر ديگر، آقاي ناکام، افکار منفي و تحقيرآميز ميسازد. او در توجيه ناتوانيها و نارساييهاي شما خبره است. شعار تخصصي او «شکست ميخوريد» است. هر دو اين حضرات يعني آقاي کامياب و آقاي ناکام بسيار فرمانبردار هستند. سريع در جايگاه خود حاضر ميشوند و به کوچکترين اشارهاي به جنبش و فعاليت در ميآيند. هرگاه اشاره مثبت باشد، آقاي کامياب قدم پيش ميگذارد و مشغول کار ميشود و هرگاه اشاره منفي باشد، سروکله آقاي ناکام پيدا ميشود. آقاي کامياب را تمام وقت به کار بگيريد. هر زمان فکري وارد ذهنتان ميشود، ازآقاي کامياب بخواهيد به آن مشغول شود. او نشان ميدهد که چگونه موفق خواهيد شد. قدم به درون بگذاريد. دروازههاي پيروزي گشادهتر از هر زمان ديگر است. از هماکنون خود را در شمار افراد منتخبي قرار دهيد که ميتوانند ادعا کنند در زندگي موفق هستند.
چهار آفت دستيابي به موفقيت افراد ناموفق از يک بيماري فکري که انديشههاي آنان را سرکوب ميکند، رنج ميبرند. ما نام «عذر تراشي» را بر اين بيماري ميگذاريم. همه افراد ناموفق نوع پيشرفته اين بيماري و بيشتر افراد «متوسط» دست کم نوع خفيف آن را دارند. چهار صورت بهانه تراشي شامل اين مواردند: 1) من از سلامت کافي برخوردار نيستم: ناخوشي به هزار شکل گوناگون به عنوان بهانهاي در توجيه ناتواني در انجام خواستهها، ناتواني در پذيرش مسووليتهاي سنگين، ناتواني در کسب درآمد بيشتر و ناتواني در موفقيت، مورد استفاده قرار ميگيرد. ميليونها ميليون انسان، گرفتار بيماري عذرتراشي هستند. ولي آيا معذورات آنها در بيشتر موارد موجه است؟ براي لحظهاي، تمام دوستان موفق خود را در نظر آوريد که ميتوانستند از بيماري به عنوان بهانهاي استفاده کنند اما اين کار را نکردند. پزشکان معتقدند که نمونه کاملي از فرد سالم به هيچ وجه وجود ندارد. همه افراد از لحاظ تندرستي دچار مشکلي هستند. بسياري از آنها به طور کلي يا تا حدودي خود را تسليم بهانه فقدان تندرستي ميکنند اما انسانهاي کمالگرا هرگز چنين کاري نميکنند. براي مقابله با اين بهانه يعني ادعاي فقدان تندرستي لازم براي انجام کار راهحلهاي زير را امتحان کنيد: درباره بيماري خود صحبتي نکنيد. نگران سلامت خود نباشيد. از اينکه تا همين اندازه سالم و تندرست هستيد، خوشحال باشيد. 2) براي موفق بودن بايد باهوش بود: بيشتر ما آدمها در ارتباط با مسأله هوش و استعداد مرتکب دو اشتباه اساسي ميشويم. هوش و استعداد خود را دست کم ميگيريم و درباره هوش و استعداد ديگران اغراق ميکنيم. به دليل اين دو اشتباه، بيشتر مردم تواناييهاي خود را چندان جدي نميگيرند. آنها توان رقابت بر سر فرصتهاي شغلي را از دست ميدهند زيرا معتقدند آن کار «کله» ميخواهد، غافل از آن که نفر ديگري از راه ميرسد که پرواي هوش ندارد و کار را ميربايد. ميزان هوش، مسأله تعيينکننده نيست بلکه شيوه استفاده از هوش، هر اندازه که باشد، شرايط موفقيت يا شکست شما را تعيين ميکند. نگرشي که نسبت به هوش خود داريد، بسيار مهمتر ازميزان هوش شماست. اجازه بدهيد اين جمله را به دليل اهميت آن تکرار کنيم: نگرشي که نسبت به هوش خود داريد، بسيار مهمتر از ميزان هوش شماست. براي از ميان بردن بهانههاي فقدان هوش، اين سه راه را آزمايش کنيد. هيچ وقت خودتان را کمهوش و ديگران را باهوش تصور نکنيد. روزي چند بار به خود يادآوري کنيد: «نگرشهاي من مهمتر از هوش من است. به ياد داشته باشيد که توانايي فکر کردن با ارزشتر از توانايي حفظ کردن اطلاعات است.» 3) بي فايده است،... ديگر پير شدهام (يا هنوز خيلي جوانم): حتما از صدها نفر که در سنين گوناگون هستند، شنيدهايد که در توجيه کارايي نهچندان خوب خود در زندگي، ميگويند: «براي شروع کردن ديگر پير شدهام يا اينکه هنوزخيلي جوانم. نميتوانم به دليل محدوديتهاي سن خود، کارهاي مورد علاقهام را شروع کنم. واقعا عجيب و تأسفآور است که کمتر آدمي احساس ميکند همگام با «سن واقعي» خود در زندگي پيش ميرود. اين بهانه، هزاران انسان را از فرصتهاي حقيقي محروم کرده است. آنان تصور ميکنند که سنشان مناسب نيست، از اين رو به خود زحمت آزمودن نيز نميدهند. با درمان عذرتراشيهاي سن فرصتهايي را که فکر ميکرديد براي هميشه از شما گرفته شده است، به دست آوريد. به اختصار، راهحلهاي عذرتراشي مربوط سن به قرار زير است: به سن کنوني خود خوشبينانه نظر کنيد. حساب کنيد که براي سازندگي و فعاليت هنوز چه مقدار فرصت باقي است. به ياد داشته باشيد که افراد 30 ساله هنوز 80 درصد از زندگي فعالشان را پيش رو دارند و 50 سالهها هنوز چهل درصد – يا بهترين چهل درصد عمرشان را براي استفاده از فرصتها در اختيار دارند. زندگي در عمل طولانيتر از آن است که بيشتر مردم تصور ميکنند. فرصتهاي آينده را به انجام کارهايي که واقعا ميخواهيد انجام بدهيد، اختصاص دهيد. 4) آخر مورد من تفاوت دارد، بدشانسي ولم نميکند: کمتر روزي است که نشنويد آدمي مشکل خود را به «بد» اقبالي و موفقيت ديگري را به «خوش» اقبالي نسبت نداده باشد. با دو روش بر بهانههاي نداشتن بخت و اقبال غلبه کنيد. قانون علت و معلول را بپذيريد. خيال بافي نکنيد. موفقيت از طريق ضوابط و تسلط بر اصولي که آن را تضمين ميکنند، حاصل ميشود. براي به دست آوردن ترفيع در کار، موفقيت و ساير موهبتهاي زندگي، روي بخت و اقبال حساب نکنيد. در عوض بر تقويت قابليتهايي تمرکز کنيد، که موجب موفقيت شما ميشود. منبع: http://www.salamat.com /ج
#اجتماعی#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 394]