واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
فرار از شکست به سوي پيروزي نويسنده:دکتر رضا کياسالار براي رسيدن به موفقيت بايد از شکست شروع کنيم اديسون فکر ميکرد ساخت لامپ فقط دو هفته کار دارد اما عملا دو سال و اندي طول کشيد تا اختراعش را تکميل کند. او در اين مدت، 6000 رشته کربني را امتحان کرد تا بالاخره به آنچه ميخواست، رسيد. اين يعني 6 هزار بار شکست که البته خيليها تحمل آن را ندارند اما اديسون داشت. خيلي از ما دور روياهايمان را خط ميکشيم و بيخيالشان ميشويم چون اين کار، مخاطراتي دارد. خطر کردن هم با شکست عجين است ولي ما، بيشترمان، دوست نداريم شکست بخوريم. اين در حالي است که اگر پاي حرف آدمهاي موفق بنشينيد، همهشان يک نسخه واحد را براي موفقيت ميپيچند: شکست را با روي باز بپذيريد. ما آدمها فکر ميکنيم واژه «شکست» متضاد کلمه «موفقيت» است. به عبارت ديگر، «شکست» را به صورت «عدم موفقيت» تعريف ميکنيم. اين طرز فکر ميتواند عوارضي جبرانناپذير داشته باشد. شايد الان که داريد اين نوشته را ميخوانيد به نظرتان بديهي بيايد که شکست يعني قدم اول براي کسب موفقيت اما همين شما وقتي شکست ميخوريد، نميتوانيد آن را بپذيريد. نميتوانيد آن را دستمايه موفقيتهاي بعديتان بکنيد. پدر و مادر وقتي چيزي تازه به کودک خود ياد ميدهند، با هر بار شکست، سعي ميکنند او را دلگرم کنند. تشويقش ميکنند تا دوباره و چند باره آن کار را انجام بدهد. آنها خوب ميدانند که کودک، رفتهرفته در مسير موفقيت قرار خواهد گرفت. خوب ميدانند که او نياز به زمان و تمرين دارد اما آيا هنگامي که خودشان هم با شکست مواجه ميشوند، همين رويه را در پيش ميگيرند؟ شکست، قدم اول در کسب هر موفقيتي است و اگر چنين باوري نداشته باشيم و آن را به کار نبنديم، خيلي زود دلسرد ميشويم و هرگز به موفقيت نخواهيم رسد. اصلا علم مدرن بر همين اساس استوار شده است؛ دانشمندان باور دارند که يک آزمايش هرگز حقيقتا با شکست مواجه نميشود بلکه صرفا نوعي تجربه شکل خواهد گرفت. نوعي درس که به ما ياد ميدهد دفعه بعد چه کار نبايد بکنيم. درسي که به ما ميگويد بايد دفعه بعد دنبال رويکرد متفاوتي باشيم. رويکردي که ما را به خواستهمان برساند. اما برخلاف اين نگرش علمي، اکثر ما در زندگي روزمره وقتي با شکست رو به رو ميشويم آن را نوعي «درس» تلقي نميکنيم بلکه آن را به شکل يک «اشتباه» ميبينيم که «ما» مرتکبش شدهايم. بعد سرخورده ميشويم و دست از کار ميکشيم. خودمان را سرزنش ميکنيم که «ديگر از من گذشته «من براي اين نوع کارها ساخته نشدهام.» و به اين ترتيب براي هميشه پرونده آن کار را ميبنديم. نيروي عظيم شکست را بشناسيد هر شکستي، حتي بدترين شکستها، درون خود نيرويي ارزشمند دارد. به اين شرط که بتوانيم آن را بشناسيم و بر اساس آن ساختار جديدي بنا کنيم. جيمز جويس، نويسنده ايرلندي معتقد بود «اشتباه دروازه اکتشاف است.» اما ما بايد «بخواهيم» که اين اکتشاف را انجام بدهيم. بايد به اشتباهاتمان نگاه کنيم و از آنها درس بگيريم وگرنه، جادوي شکست، قدرت خود را از دست ميدهد و فقط دلسردتر ميشويم. يادتان باشد که شکست نوعي بيماري مزمن يا يک موقعيت هميشگي نيست که دست از سرتان برندارد. اصلا هم به اين معني نيست که ارزش، هوش يا توانايي شما از قبل کمتر شده است. شکست، ماهيت يا شخصيت شما نيست. شکست فقط يک اتفاق گذرا است. آنچه آينده شما را تعيين ميکند، نحوهاي است که شما با شکست برخورد ميکنيد. اگر خود را براي موفقيت بازسازي کنيد، قويتر و حتي از نظر جسمي و عاطفي سالمتر خواهيد بود.
از شکستتان درس بگيريد شکست فقط وقتي مفيد است که از آن درس بگيريم. درس گرفتن هم که همينجوري خودبهخودي نميشود. بايد وقت بگذاريم و بفهميم که کجاي راه را اشتباه رفتهايم. کجاي راه را درست؟ بعد بايد اشتباهات را کاهش بدهيم و نقاط مثبت را تقويت کنيم. به قول چارلز ديکنز، نويسنده انگليسي، «هر شکست به آدمي درسي ميآموزد البته اگر او اهل آموختن باشد.» خيلي وقتها درک اينکه کجاي کار ميلنگد، مهمتر از اين است که ببينيم کجاي کار درست از آب درآمده است. بايد ببينيد دقيقا چه اتفاقي افتاده است. چه چيزي عامل اصلي بروز اين شکست بوده است؟ با خودتان صادق باشيد. سعي کنيد خيلي دقيق به مساله نگاه کنيد. مشکلات خود را بشناسيد و مسووليت آنها را به عهده بگيريد. اما آموختن به تنهايي کافي نيست. شرطِ لازم است اما کافي نيست. درس گرفتن از شکست مهم است اما از آن مهمتر آگاهي و دانشي است که به دنبال آن نصيبتان ميشود. با هر شکست، شما صاحب دانشي گرانبها ميشويد. دانشي که کمکتان ميکند در آينده به موفقيت برسيد. حالا که فهميدهايد مشکل کجا بوده، سعيکنيد ديگر همان اشتباه را مرتکب نشويد. به قسمتي از کار که با موفقيت انجام شده فکر کرده و سعي کنيد روي آن تمرکز کنيد. انعطافپذير باشيد. قوا، مهارتها و استعدادهاي خود را بسط بدهيد و به جريان بيندازيد. تواناييهاي خود را به تفکيک، از نو مرور کنيد و دوباره به کار ببنديد. به خودتان به شکلي متفاوت، مثلا از چشم يک غريبه، نگاه کنيد و سعي کنيد، ببينيد چه استعدادها و تواناييهاي پنهاني در شما وجود دارد. براي دلسرد شدن هميشه زود است خيلي وقتها فکر ميکنيم کاري که داريم انجام ميدهيم، درست است اما نميفهميم چرا نتيجه دلخواه را نميگيريم. نميفهميم که چرا آنطور که بايد، پيشرفت نميکنيم. پس دلسرد ميشويم و کار را رها ميکنيم. اما يادتان باشد، راز بزرگ يک شکست موفقيتآميز اين است که به قدرت شکست ايمان داشته باشيد حتي وقتي احساس ميکنيد به آخر خط رسيدهايد. نااميد شدن اصليترين دليلي است که باعث ميشود خيليها طعم موفقيت را هرگز نچشند. اگر قرار باشد وسط کار دلسرد شويد و دست از تلاش برداريد، مطمئنا هيچ توصيه و نکتهاي در دنيا وجود نخواهد داشت که شما را در رسيدن به هدفتان ياريکند. ادامه دادن و دلسرد نشدن، کار آساني نيست اما تنها راه است. شکست، بخش اجتنابناپذير زندگي و هر موفقيتي است. گاهي کوچک است، گاهي بزرگ اما اگر بدانيم که اين ماييم که ميتوانيم شکست خود را به نيرويي مثبت يا منفي تبديل کنيم، ديگر پذيرش آن سخت نيست. با کساني همنشين نشويد که قدر شکست را ميدانند جهان پر است از آدمهايي که قدر شکست را نميدانند. اينها همانهايي هستند که به ما ميگويند: «به ريسکش نميارزد، مگر بيکاري؟، حوصله داري؟، سرت درد ميکند؟» همانها که اهدافمان را «محال، ناممکن، عجيب و غريب و نشدني» ميدانند. بهتر است از اين آدمها دوري کنيد و درعوض، آنهايي را پيدا کنيد که به بزرگي روح آدمي اعتقاد دارند. افرادي که به شما و به نيروي شما ايمان دارند. با افراد موفقي که از موقعيتهاي مشابه سربلند بيرون آمدهاند، صحبت کنيد. ببينيد آنها چه کار متفاوتي کردهاند. داستان خود را با آنها مقايسه کنيد. شکستتان را قايم نکنيد. هر چه بيشتر آن را پنهان کنيد، روحيهتان را بيشتر ميبازيد. در مورد ضعفها و حسرتهايتان با خودتان و ديگران روراست باشيد. اين کار نه تنها از لحاظ عاطفي به سودتان است بلکه فرصتهاي جديدي را هم در اختيارتان قرار خواهد داد. آدمهاي موفق معمولا زود با ديگران ارتباط برقرار ميکنند. پس فرصت را غنيمت بدانيد و از توصيه و تجربه آنان استفاده کنيد. گاهي ممکن است نتوانيد بهتنهايي مشکل کار را پيدا کنيد. خوب است نظر کسي را که در آن زمينه موفق بوده و به کار شما هم اعتقاد دارد، جويا شويد. او ميتواند جوانب مختلف کار را برايتان تجزيه و تحليل کند. استفاده از توصيههاي تخصصي يک آدم موفق ميتواند شما را سالهاي سال جلو بيندازد. خلاصه اينکه اگر ميخواهيد در کار خود موفق باشيد، بايد ياد بگيريد که شکست را با روي باز بپذيريد و آن را خشت اول بناي موفقيت قرار بدهيد. بلند شدن از زمين متعاقب زمين خوردن يا به عبارت ديگر، استفاده از سويههاي مثبت شکست، اصليترين عامل موفقيت در روابط اجتماعي، در کسب و کار و بهطور کلي در زندگي است. آنها که در زمينههاي مختلف پيشگام بودهاند، اغلبشان آدمهايي خطرپذير، خوشبين و البته سرسختاند. آدمهايي که ميدانند چه طور بعد از شکست، تجديد قوا کنند. براي موفقيت بايد شکست را دستمايه کنيد. يک گام به عقب برگرديد، به زندگي خود به شکلي هدفمند نگاه کنيد و به اين درک برسيد که شکست معرف شخصيت شما نيست. شکست ميتواند شما را باهوشتر و باتجربهتر کند. شکست به شما ترحم، مهرباني و فروتني ميآموزد. به شما حسي جديد و متفاوت ميدهد تا با دنياي پيرامون خود بيشتر ارتباط برقرار کنيد. فقط و فقط به اين شرط که شما به او اين اجازه را بدهيد. اين همان سويه مثبت شکست است که ميتواند از شما يک آدم موفق بسازد. منبع: http://www.salamat.com
#اجتماعی#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 573]