تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 8 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):درباره آيه «ياد خدا بزرگتر است» ـ : به ياد خدا بودن در هنگام روبه رو شدن با حلال و ح...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1845822923




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

چگونه آلفرد هيچکاک را دوست بداريم؟


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
 چگونه آلفرد هيچکاک را دوست بداريم؟
چگونه آلفرد هيچکاک را دوست بداريم؟     ALFRED HICHCOCK سال هاي بريتانيايي   آلفرد هيچکاک در نيم? اول ده? سي سرگرم جستجويي آشفته براي کسب مجدد اعتبار و شهرتي بود که در دوران سينماي صامت به دست آورده بود. هيچکاک با ساخت حق السکوت نوآوري هاي بسياري در زمينه هاي صدا و تصوير ايجاد کرد. يکي از اين نوآوري ها اين بود که ديالوگ ها را به حالت نجوايي در پس زمينه قرار مي داد و فقط کلم? «چاقو» به طور کامل قابل شنيدن بود، چون اين کلمه وضعيت روحي شخصيت زن فيلم را منتقل مي کرد. هيچکاک در روزگاري دست به اين کار زد که مسئولان ضبط صدا اگر تماشاگر متوجه تک تک کلمات نمي شد، وحشت زده مي شدند و بازيگران هم طوري کلمات را تلفظ مي کردند که انگار مشغول تست سخنوري هستند. با ساخت حق السکوت نام هيچکاک براي هميشه با جنايت مترادف شد. هيچکاک با ساخت فيلم جنايت! و کمدي – تريلر شمار? هفده اين مسير را ادامه داد. در طي همين مسير بود که هيچکاک شيفت? حضور قهرمان هاي زن بلوندِ در معرض خطر، مردان عادي که متهم به جرمي هستند که مرتکب نشده اند و تعقيب و گريزهاي نفس گير در چشم اندازها آشنا شد. با وجود اين، او هنوز کارهاي «وزين» را قبول مي کرد که بدون شک در آن زمان بسيار مهم قلمداد مي شدند اما اين روزها آثار عتيق? عجيب و غريبي هستند: اقتباس هايي از نمايشنامه هاي مشهور نوشت? جان گالزورتي (بازي پوست) و شان او كيسي (جونو و پيکاک)، طرح هايي براي برنامه هاي کمدي (نداي الستري)، يک کمدي روي کشتي (غني و غريب) و حتي يک موزيکال (والس هاي وين). جاي تعجب نيست که اين فيلم ها موفقيت چنداني به دست نياوردند. هيچکاک با شروع همکاري مجدد با مايکل بالکان تهيه کننده در سال 1934 دوباره به کارهاي سينمايي اش سر و ساماني داد. او شروع به ساخت مجموعه اي از تريلرهاي جاسوسي / تعليقي / تعقيب و گريزي کرد که نسخ? انگليسي مردي که زياد مي دانست و اقتباس کلاسيک او از زمان 39 پله جان باکن دو نمونه از آن ها هستند. مضامين مورد علاق? ديگر هيچکاک در اين روند هويدا شد: شخصيت هاي منفي جذاب و منطقي: سرنخ هاي افشاکننده (راهبه اي با کفش هاي پاشنه بلند)، هنرپيشگان مکمل نامتعارف بريتانيايي؛ قاتلين گروتسک اما تو دل برو (اغلب پيتر لوره)، موضوعات خط قرمز خشن يا جنسي (رابرت دونات و مادلين کارول با دستبند). الهام گرفتن هيچکاک از دنياي ادبيات همين طور ادامه پيدا کرد و موج دوم تريلرهاي (شايد درخشان) خودش را از منابع ادبي درخشاني ساخت. يکي رمان مأمور مخفي جوزف کنراد بود که تحت عنوان خرابکاري ساخته شد و ديگري اقتباسي از اَشندن نوشته سامرست موام بود که هيچکاک نام اقتباسي سينمايي آن را مأمور مخفي گذاشت. با وجود اين، سبک کاري هيچکاک در فيلم هاي سرگرم کننده تري شکل گرفت: در فيلم هايي مثل جوان و بي گناه (مثلاً به نمايي که دوربين در طول کلوب حرکت مي کند و به چهر? قاتل مي رسد، دقت کنيد) و بانو ناپديد مي شود (که خلاصه اي از تمام درس هايي بود که هيچکاک در طول «سال هاي بريتانيايي» فرا گرفته بود). با شروع ده? چهل، وسوس? حضور در هاليوودي قوي تر شد، هرچند که بين دو فيلم مهمان خان? جامائيکا و ربکا فاصل? چنداني احساس نمي شود. هيچکاک مهمان خان? جامائيکا را براساس رماني از دامنه دوموريه، نويسند? انگليسي در کورنوال ساخت و ربکا را باز هم براساس رماني از دوموريه ساخت که داستان آن در انگلستان مي گذشت اما فيلم در کاليفرنيا فيلمبرداري شد. هرچند که جنون (1971) را بازگشت هيچکاک به انگلستان مي دانند، اما او در طول سال هاي سينمايي اش در هاليوود چند فيلم را به طور کامل در انگلستان فيلمبرداري کرد، که از ميان آن ها مي شود به در برج جدي (1949) و وحشت صحنه (1950) اشاره کرد که در دومي مارلن ديتريش بازي مي کرد و جويش گرن فِل و اليستر سيم هم حضور افتخاري درخشاني در آن داشتند. در ضمن، هيچکاک بخشي از بازسازي آمريکايي اش از مردي که زياد مي دانست (1955) را در لندن فيلمبرداري کرد. از جمله سکانس پاياني فيلم را که در آلبرت هال گرفته شده است. جاسوسي هاي هيچکاک   مثل روز روشن است که آلفرد هيچکاک از مجريان قانون هراس به دل داشت. طبق اعتراف شخصي اش، ترس او از پليس از حکايتي ريشه گرفته که پدرش براي او تعريف کرده است؛ گويا يک بار پليس محلي ليتونستون پدر آلفرد را يک شب در زندان نگه داشته تا به او احترام به قانون را بياموزد. آلفرد هيچکاک هيچ گاه نتوانست بر اين ترس فائق آيد و وقتي که شروع به بررسي هزارتوي دنياي جاسوسان کرد، پرانوياي او شديدتر هم شد. از منظر سينمايي، فيلم هاي جاسوسي او با استقبال بين المللي روبه رو شدند و فرصت پرسه زدن در زواياي تاريک مجموعه اي از دام هاي در انتظار افراد بي گناه را براي کارگردان فراهم آوردند. هيچکاک از شيفتگان رمان نويس هاي جاسوسي بود و از آن جايي که در آن دوران فاشيسم روز به روز در برلين بيشتر رشد مي کرد، تريلرهاي اولي? هيچکاک مملو از دار و دسته هاي جاسوسان آلماني هتاک بود. هيچکاک از همان ابتدا از هيتلر متنفر شد و خبرنگار خارجي (1940)، قرائتي بسيار سياسي از 39 پله در پايان خواستار مقابله با وجود هيتلر مي شود. خرابکار، اولين فيلم او که داستانش در آمريکا مي گذرد، در زمان ساخت اش (1942) به طرز شگفت انگيزي به پديد? تروريسم مي پردازد و انفجار کارخان? هواپيمايي به دست فاشيست ها را نشان مي دهد. بدنام (1946) يکي از برترين فيلم هاي هيچکاک است که در آن گري گرانت، ضد قهرمان فيلم از دلدارش اينگريد برگمن سوءاستفاده مي کند تا با ازدواج با کلود رينس نازي، به اطلاعات ارزشمندي دست پيدا کند. بدنام اين فيلم تلخ اخلاقي پيش درآمدي براي سرگيجه است و شمال از شمال غربي (1959) الگوي اوليه فيلم هاي جيمز باند. فيلم هاي دور? پاياني کار آلفرد هيچکاک، برخلاف محل وقوع داستان هاي به روزشان – برلين و کوبا – کمتر نشاني از ابراز جاسوسي دارند. اما در هر کدام از آن ها لحظه اي است که اوج استادي هيچکاک در به تصوير کشيدن قتل و مرگ را به نمايش مي گذارد. در پرد? پاره (1966)، پل نيومن «به طرز واقع گرايانه اي» ولفگانگ کيلينگِ خبيث را طي سکانسي بلند و بريده بريده خفه مي کند. در عين حال، در توپاز (1969)، مرگ کارين دور مأمور از بالا گرفته شده است؛ همان طور که بر روي زمين مي افتد لباسش مثل خون کف سالن پخش مي شود. اقتباس هاي هيچکاک از دافنه دوموريه   دافنه دوموريه در سال 1907 در خانواده اي از عالم بازيگري به دنيا آمد. او در ميان? ده? سي به يکي از محبوب ترين نويسندگان بريتانيايي بدل شده بود و تعلق خاطر او به پيرنگ هاي داستاني پرهيجان که لايه هاي عميق تر و پيچيده تري را در خود جاي مي دانند، دقيقاً با سليق? هنري آلفرد هيچکاک جور بود. هيچکاک با پدر دوموريه، که در کار بازيگري – مديريت بود، آشنا بود و به همين خاطر با خانواد? دوموريه رفت و آمد داشت. به خاطر همين آشنايي بود که در سال 1938 به ديويد او سلزنيک پيشنهاد کرد تا حقوق رمان منتشر نشد? ربکا را خريداري کند. در آن سال رمان هنوز منتشر نشده بود اما هيچکاک و دست بر قضا جامعه بازيگري لندن آن را خوانده بودند و شيفته اش شده بودند. اما دافته دوموريه خيلي بيشتر از آن رقمي که سلزينک مايل بود بپردازد، پول طلب کرد و به همين ترتيب اولين اقتباس هيچکاک از دوموريه مهمان خان? جامائيکا (1939) شد. در سال 1940، سلزنيک سر کيسه را شل کرد و هيچکاک ربکا (1941) را ساخت؛ ملودرامي حزن انگيز که حال و هواي بلندي هاي بادگير را داشت و هيچکاک به خوبي متوجه آن شد و روي پرده به آن جان بخشيد. اين فيلم هنوز هم محبوب ترين فيلم هيچکاک نزد تماشاگران مونث است. اما به يادماندني ترين اقتباس هيچکاک از دوموريه به برداشت سينمايي او از پرندگان برمي گردد. داستان دوموريه در سال 1952 منتشر شد و قص? يک کارگر مزرعه و خانواد? اوست که پرندگان محلي به طرز عجيبي و بدون هيچ دليل مشخصي به محل زندگي آن ها حمله ور مي شوند. اين داستان آن قدر هيچکاک را تحت تأثير قرار داد، که با وجود اين که گفته بود تنها يک بار آن را خوانده اما مي توانست بخش هاي بلندي از آن را نقل کند. با وجود اين که منطق? کورن وال با محلي در آمريکا جايگزين شد و زن بلوند سردي به جاي دختر کشاورز وارد فيلم شد، باز هم هيچکاک جزئيات بسياري از داستان را حفظ کرد. تصوير جسد مثله شده، که هيچکاک آنر ا در دو برش شوکه کننده به تماشاگر نشان مي دهد، ارجاع مستقيم به يکي از لحظه هاي فراموش نشدني داستان است و تأثير گذارترين فاکتور داستان که عدم توضيح دليل حمل? پرندگان است، هم در فيلم هيچکاک حفظ شده است. هيچکاک در تلويزيون و کتابخانه   در سال 1941 فيلم ربکا برند? اسکار بهترين فيلم شد. جايز? اسکار را ديويد او سلزنيک دريافت کرد، که در آن زمان و پس از موفقيت بي نظير بربادرفته، مشهورترين نام پشت دوربين در هاليوود بود. آن سال – و هيچ وقت ديگر – هيچکاک برند? اسکار بهترين کارگرداني نشد. هيچکاک به واسط? مواردي از اين دست و ويژگي هاي شخصي اش تهي? فيلم هاي سينمايي اش را برعهده گرفت و گذشته از آن سعي کرد با نام و نشان خودش مشهور شود. بخشي از موفقيتي که به دست آورد به خاطر اين بود که در چنين شرايطي مانعي مقابل قدرت خلاقه اش وجود نداشت – ديگر از بازيگران سفارشي مسئولان استوديوها و اصلاحيه هاي صد صفحه اي سلزنيک خبري نبود – و اين که کارگردان فرب? ليتونستون تشن? شهرت و تبديل شدن به يک سلبريتي بود. تا به امروز هيچ کارگردان ديگري به انداز? آلفرد هيچکاک به راحتي قابل تشخيص و مشهور نبوده و از روي دست هيچ کس ديگري تا اين اندازه تقليد نشده است. استيون اسپيلبرگ تم موسيقي مشخصي ندارد اما کافي ست چند ثانيه از مارش خاکسپاري عروسک خيمه شب بازي پخش شود تا همگي فوراً متوجه شويم که به زودي آلفرد هيچکاک را خواهيم ديد. حضور او در نقش هاي بسيار کوتاه در فيلم هايش عادتي بود که او سال ها قبل از حضور در هاليوود به هم زده بود و اين خود گام کوچکي به سمت سلبريتي شدني بود که در نهايت به آن دست پيدا کرد. چندين کارگردان و تهيه کننده وجود دارند که هميشه حسرت اين را مي خورند که اي کاش اين فکر اول به سر آن ها مي زد؟ اما مگر از اين ميان چند نفر چنين ظاهر و شکل و شمايل متمايزي داشته اند؟ با اين که آلفرد هيچکاک شخصيتي محترم بود و از نظر تجاري هم در صنعت سينما موفق شده بود، اما تا زماني که شروع به تبليغ خودش نکرد، نام او به يک برند تبديل نشد. در سال 1955 وقتي هاليوود (البته به جز والت ديزني) نگاه تحقيرآميزي به پديد? تلويزيون به عنوان مديومي نوپا داشت، هيچکاک برنام? نيم ساعت? مخصوص خودش با عنوان آلفرد هيچکاک تقديم مي کند را روي آنتن مي فرستاد. که پخش آن ده سال به طول انجاميد (در نهايت هم گسترش يافت و به ساعت آلفرد هيچکاک تغيير نام داد). او چند اپيزود از برنامه را کارگرداني کرد – که مشهورترين آن ها اقتباس هاي او از داستان هاي مخصوص بزرگسالان روالد دال است – اما امضاي شخصي اش را در همان مقدم? برنامه روي آن ها حک مي کرد: قطعه هاي طنزآميز بي روح و هراس آميز، که با دست انداختن آگهي هاي بازرگاني به باور آن زماني ها تلويزيون را به سخره مي گرفت. هيچکاک که براي جلب توجه آمادگي انجام هر کاري را داشت – از جمله به سر گذاشتن کلاه گيس مدل يکي از اعضاي گروه بيتلز – به چهر? تلويزيوني محبوبي تبديل شد. او برنامه را با «عصر به خير» گفتن هاي خوفناک به لهج? غليظ کاکني اش شروع مي کرد و آن را با چشمکي به پايان مي رساند. که اين چشمک به نوعي دور زدن آسانسور هم بود، مثلاً اگر قاتلِ آن قسمت برنامه از چنگ قانون قسر در مي رفت، در ادام? برنامه قطع? طنزي اجرا مي شد تا اين ايده را به بينندگان منتقل کند که قاتل در نهايت گرفتار خواهد شد. آلفرد هيچکاک به جز تلويزيون و سينما در قفس? کتاب فروشي ها هم جايي براي خود باز کرد. او يکي از شخصيت هاي اصلي مجموعه کتاب هاي سه کارآگاه بود. در اين مجموعه سه کارآگاه جوان براي شخصيتي تخيلي به نام هيچکاک کار مي کنند. رابرت آرتور، که بعد از مدت ها نگارش مقدمه هاي برنام? تلويزيوني هيچکاک اين مجموعه را خلق کرد، ادامه هاي بسياري هم بر اين مجموعه نوشت. هيچکاک دخالت چنداني در نگارش و انتشار مجموعه هاي بعدي نداشت – حتي مقدمه ها را هم آرتور به عنوان نويسند? پشت پرده مي نوشت – اما روي جلد کتاب ها با شکل و شمايل آلفرد هيچکاک تزئين مي شود. خلقِ جنون   يک بار در سال هاي آغازين کار آلفرد هيچکاک در آيلينگتون از او پرسيده بودند که براي چه کساني فيلم مي سازد. هيچکاک هم با شيطنت پاسخ داده بود «براي مطبوعات». البته حرف او فقط تا حد کمي شوخي بود. هيچ کارگردان ديگري تا اين حد با شور و اشتياق از ترفندهاي مطبوعاتي استفاده نکرده است. سند اثبات اين ادعا هم فيلم رواني است. کار دشواري است که هياهوهاي مربوط به فيلم را از خود اثر جدا بدانيم. هرچه باشد، هر دو در يک مقطع زماني شکل گرفته اند. هيچکاک حتي قبل از آن که يک نما هم فيلمبرداري کرده باشد، در محافل دوستانه مدام مي گفت که دارد فيلمي مملو از خون، خيانت و دوگانه پوش ها مي سازد. بعد در شروع فيلمبرداري اجازه نداد که هيچ خبري از سر صحنه به بيرون درز کند. اين کار او باعث شد که اشتياق به کسب خبر دربار? فيلم تازه هيچکاک چند برابر شود. وقتي هم که فيلم اکران شد، به سينمادارها توصيه شده بود که بعد از شروع فيلم ديگر تماشاگري را داخل سالن راه ندهند. او اين روش تبليغاتي را بعدها سر فيلم پرندگان هم با بي شرمي تمام تکرار کرد. در دوران اکران آن فيلم، بلندگوهايي در درختان مقابل سينما کار مي گذاشتند که صداي دسته اي از پرندگان از آن ها پخش مي شد؛ هيچکاک شياطين پرنده را وارد سالن انتظار هم کرده بود. اما اساسي ترين ابزار بازاريابي هيچکاک خود او بود. او در فيلم هايش نقش هاي بسيار کوتاهي به عهده مي گرفت و در تيزرهاي تبليغاتي شمال از شمال غربي (توصيه هايي دربار? نحوه به مسافرت رفتن)، رواني (گشتي در مُتل بيتس) و جنون (به عنوان جنازه اي که بر روي رود تيمز شناور است و تماشاگران را مورد خطاب قرار مي دهد) هم حضور پيدا کرد. و تمامي اين کارها هم از قبل برنامه ريزي نشده بودند. يک بار به او گفته بودند که مرد ديوانه اي سه زن را کشته و زن سوم را پس از تماشاي فيلم رواني به قتل رسانده است. هيچکاک از شنيدن اين موضوع دلخور شده بود. خبرنگار با هيجان و به منظور اين که ببيند آيا کارگردان دچار عذاب وجدان شده يا خير، از او پرسيده بود: «از اين ماجرا خوش تان نيامد؟» هيچکاک با رندي تمام جواب داده بود: «نه. آن مرد نگفته بود که قبل از کشتن زن دوم کدام يک از فيلم هاي مرا تماشا کرده است.» چنين رويدادهايي نقش عمده اي در تلاش کارگردان براي به دست آوردن کنترل کامل در ساخت فيلم هايش بازي کرده اند. از آن جايي که هيچکاک هميشه با فيلم هايش يکي و برابر دانسته مي شد، استوديوها کمتر شانس دخالت در فيلم هاي او را پيدا مي کردند. غيرهيچکاکي هايِ هيچکاک   وقتي که آلفرد هيچکاک حال و هواي ثابت فيلم هايش را پيدا کرد، گاهي اوقات از مسير تريلر خارج مي شد و دست به ماجراجويي هاي تازه مي زد. البته او در دوران صامت پروند? هنري اش فيلم هايي خارج از محدود? تريلر ساخته بود. مجموعه اي از کمدي ها، رمانس ها و فيلم هاي مربوط به کوهنوردي و فيلمي دربار? بوکس (رينگ) اما در روزهاي اوج کاري اش به ندرت از مسير خارج شد... با وجود اين که ربکا (1940) فيلمي مربوط به دوره اي تاريخي، بسيار پرتنش و داراي بار رمانتيک تيره و تار است – و به اين ترتيب به طبع فيلمي هيچکاکي است – اما هيچکاک درست قبل از آن فيلم ديگري براساس يکي از نوشته هاي دافنه دوموريه ساخت؛ فيلمي مربوط به دوره اي تاريخي به نام مهمان خان? جامائيکا (1939). فيلم در مقايسه با ربکا موفقيت کمتري به دست آورد و بيش از حد به شيطنت هاي دزدان دريايي در ساحل کورنيش مي پردازد اما نقش آفريني تماشايي چارلز لاتون (که از نظر فيزيکي نزديک ترين بازيگر به هيچکاک است) به عنوان قاضي فاسد محله از نقاط قوت آن به شمار مي آيد. آقا و خانم اسميت (1941) فيلم کمدي – رمانتيک سرراستي است، حتي اگر داستان آن زماني شکل مي گيرد که زوج فيلم ازدواج کرده اند. کارول لمبارد و رابرت مونتگمري زوج بسيار خوشبختي هستند که يک دفعه به واسط? اشتباه سازماني ازدواج آن ها غير قانوني اعلام مي شود. هر يک از آن ها واکنش کاملاً متفاوتي نسبت به اين آزادي تازه به دست آمده دارند. هيچکاک بعدها گفت که سر ساخت اين فيلم خيلي از موارد از دست اش در رفته اما به هر حال فيلم جذابيت هاي خاص خود را دارد و هنوز هم آن ها را از دست نداده است. قضي? پاراداين (1947) تنها تريلر هيچکاک با لوکيشن دادگاه است که گريگوري پک در آن نقش وکيل مدافعي را بازي مي کند که شيفت? زني (آن تاد) مي شود که کار دفاع از او را بر عهده دارد. هنر هيچکاک اين است که اين ايده که آيا زن مقتول را مسموم کرده يا خير را به خوبي باز نگه مي دارد. اعتراف مي کنم (1953) شايد «تريلر مرد عوضي» استاندارد هيچکاک باشد اما تفاوت در اين است که در اين فيلم جنبه مذهبي قدرتمندي وجود دارد. ماجرا هم اين است که کشيشي که متهم شده (مونتگمري کليفت) نمي تواند تأييد کند که قاتل اصلي نزد او اعتراف کرده است يا خير. مرد عوضي (1955)، با حضور هنري فاندا، درست اثر خاص هيچکاک است؛ در اين داستان موزيسيني که به اشتباه به او اتهام سرقت مي زنند، هيچ نشاني از کمدي نيست. دستگيري دزد (1955) فيلم سبک و بازيگوشان? جذابي است. کري گرانت نقش سارق بازنشسته اي را بازي مي کند که در محل شکارش در ريويرا مجبور مي شود دردسرهاي يک دنباله رو را تحمل کند و در عين حال شيفت? جذابيت وارثي آمريکايي (گريس کِلي) مي شود. فيلم حالت سفرنامه اي صِرف دارد و به نظر مي رسد که آلفرد هيچکاک خنجرهاي قتل را مدتي بي مصرف کنار گذاشته است. هيچکاک در جنگ   در طول دوران جنگ جهاني دوم همکاران بريتانيايي آلفرد هيچکاک به او، که آن زمان در آمريکا اقامت داشت، به چشم خائني وطن فروش نگاه مي کردند اما اين اتهام بي نهايت بي اساس است. آلفرد هيچکاک پنج سال زودتر از همه عليه آدولف هيتلر اعلام جنگ کرد. در حقيقت، هر فيلمي که او در فاصل? سال هاي 1934 تا 1946 ساخت. به نوعي واکنش به وضعيت بين المللي بود. هيچکاک در پشت پرد? سينما ايستاده بود و به تماشاگران دربار? اين خطر نازي ها هشدار مي داد. نکت? کنايي ماجرا اين است که جوزف گوبلز، وزير تبليغات هيتلر، يکي از طرفداران پروپا قرص سينماي هيچکاک بود. با وجود اين، در بريتانيا از آلفرد هيچکاک به عنوان فردي ياد مي شود که در تيره و تارترين روزهايي که کشورش به خود ديده، زادگاهش را ترک نموده و در هاليوود زندگي مي کند. بعضي ها حتي ادعا کرده اند که اعطاي لقب شواليه به او به خاطر «عملکرد ضعيف او طي جنگ» آن قدر به تأخير افتاد. طبيعتاً هيچکاک از نفس رياکاران? انتقادها نسبت به خودش آزرده خاطر مي شد. ديگر از سن و سال او گذشته بود که به خط مقدم برود و از طرف ديگر حضور او در لندن کاملاً بي حاصل بود چون تمامي کارهاي توليدي سينما به حالت تعليق درآمده بود. او به اين نتيجه رسيد که با ماندن در کاليفرنيا بيشتر مي تواند شانس زنده ماندن براي خودش دست و پا کند. با وجود اين، مايکل بالکن، دوست و تهيه کنند? قديمي هيچکاک، تند و تيزترين انتقادها را نثار کساني کرد «که به جاي بازگشت به وطن و ياري رساندن به هم وطنانشان در دوران جنگ، ترجيح مي دهند در هاليوود بمانند.» او حتي با ايما و اشاره از آلفرد هيچکاک هم نام برد: «من تکنسين جوان خوش ذوقي داشتم که در استوديوهاي ما کار مي کرد... امروز او يکي از مشهورترين کارگردان هاي ماست و در هاليوود روزگار مي گذراند، در حالي که ما اين جا دست تنها هستيم.» چرچيل هم ادام? حضور بريتانيايي ها در هاليوود را تقبيح کرد و اعتقاد داشت که فيلم هاي خوش ساخت در مقايسه با فيلم هايي با معاني متعالي تأثير عميق تري از خود برجاي مي گذارند. هيچکاک هم کاملاً موضع اش را مشخص کرده بود که «اگر دولت بريتانيا من را مي خواهد، کافي ست با من تماس بگيرد.» در حقيقت، او درآمريکا هم دست روي دست نگذاشته و کناري ننشسته بود. او سرگرم همکاري در جمع آوري بودج? لازم براي کنار زدن سياست هاي دولت انزواطلب آمريکا بود. او شخصاً کاغذبازي و تجملات اداري اين دولت را به کمک هموطنان ديگرش در آمريکا دور زد و موفق شد 60 کودک پناهنده را نجات بدهد. در دسامبر 1943، هيچکاک به مقصد بريتانيا پرواز کرد تا براي وزارت اطلاعات فيلم بسازد. از آن جايي که تجربه هاي او در زمينه حضور در خط مقدم بسيار کم بود، با انگاس مک فيل همکاري کرد تا عرض ارادتي به مقاومت فرانسه بسازند. داستان فيلم به صورت فلاش بک روايت مي شد و ماجراي خلباني بريتانيايي بود که به مأموري نازي اعتماد مي کند و چوب اش را مي خورد. نام فيلم سفر به خير (1944) بود و حدود شش سال زودتر از راشومون (اکيرا کوروساوا، 1950) ساخته شد. سفر به خير، در حقيقت، رساله اي در باب ماهيت حقيقت است و تا حد امکان از فيلمي تبليغاتي و محصور شده در قالبي خشک دور است اما فقط پس از 6 ژوئن 1944 (آغاز عمليات نپتون) در فرانسه به نمايش درآمد. با اين همه عملکرد فيلم بسيار بهتر از فيلم بعدي هيچکاک در انگلستان يعني ماجراي مالگاش (1944) بود. فيلم به بررسي خيانت جنگي متضمن نابودي دو طرف در جزير? ماداگاسکار مي پردازد. پرداخت سرخوش فيلم از دولت ويشي فرانسه باعث انزجار کارمندان ژنرال دوگل از فيلم شد و ماجراي مالگاش تا سال 1993 در قفسه ها خاک خورد. هيچکاک به هاليوود برگشت. شجاعت بي باکانه همرزمانش روح و روان او را صيقل داده بود. به همين خاطر، با ساخت فيلم تبليغاتي نسل جنگجو (1045) موافقت کرد. طول فيلم فقط 52 ثانيه است و پرستاري را نشان مي دهد که از سربازي که در سايپان زخمي شده، مراقبت مي کند. فيلم قصد دارد تماشاگران را ترغيب کند تا «قسمتي از ايمان آن ها به پيروزي را با خود به خانه ببرند.» اداورد استتينيوس جونيور، وزير امور خارج? وقت آمريکا، شخصاً از هيچکاک خواست که فيلم کوتاه برج مراقبت پرواز فردا (1945) را بسازد. فيلم قرار بود نياز به سازماني براي صلح جهاني در دوران پس از جنگ را مطرح کند. هيچکاک که از گوشه و کنار شايعاتي دربار? آزمايش هاي مخفي در صحراي نيومکزيکو شنيده بود، از رابرت ميليکانِ فيزيکدان دربار? احتمال شکاف اتم هيدورژن پرسيده بود. پروفسور هم از اين که به خيال خودش هاليوود از پروژ? منهتن بو برده، وحشت زده به اف بي آي زنگ زد و ماجرا را براي آن ها تعريف کرد. اين طور شد که هيچکاک تا مدتي بيست و چهار ساعت تحت نظر بود، که به اين ترتيب خودش هم مدتي را در دنياي واقعي مثل شخصيت هاي فيلم هايش زندگي کند. در کنار قتل عام مربوط به بمب هاي اتم، ماجراي اردوگاه هاي ارتش نازي هم پيش کشيده شد. از هيچکاک خواسته شد که در ساخت فيلمي هفت حلقه اي دربار? جنايات جنگي آلمان ها همکاري کند، تصاويري هم که در اختيار او قرار داده شده، تصاويري بود که بريتانيايي ها، آمريکايي ها و روس ها از ارودگاه هاي مختلف، از جمله آشوويتس، گرفته بودند. هيچکاک که از قدرت تدوين خوب باخبر بود، از تدوين گران خواست که تا حد امکان از برداشت هاي بلند استفاده کنند تا جلوي اتهام ساختگي بودن تصاوير دربيايند. اما پروژه در سپتامبر 1945 متوقف شد چون آمريکايي ها تصميم گرفتند که بر روي فيلم Die Todesmuheln (1946) بيلي وايلدر تمرکز کنند. نسخه اي از فيلم تا سال 1948 در موز? سلطنتي جنگ نگهداري مي شود و در آن سال بود که فيلم خاطر? اردوگاه ها سرانجام در جشنوار? فيلم برلين به نمايش درآمد. آخرين شاهکارهاي هيچکاک   دربار? آخرين نقش آفريني کوچک هيچکاک در فيلم هايش نکته اي تلخ و شيرين وجود دارد؛ سايه روشني که با حرارت پشت پنجره اي با شيش? مات مشغول جر و بحث است. بر روي آن شيشه اين عبارت نوشته است: «ثبت تولد و مرگ». آيا او از پايان کارش خبر داشت؟ جاي هيچ شکي نيست که با ورود به ده? هفتاد آلفرد هيچکاک هم از نظر شخصي و هم از نظر حرفه اي رو به افول بود. سه فيلم قبلي اش در گيشه شکست خورده بودند، وضعيت جسماني اش روز به روز بدتر مي شود و گذشت زمان يکي يکي دوستان او را از ميان برمي داشت. اما حتي اگر شخص کارگردان از منظر فردي تنها نشاني از روزگار گذشته است، از بعد هنري به هيچ وجه اين طور نبود. هيچکاک پيش از آن که خود را بازنشسته کند، چند فيلم ساخت که هرچند هميشه مورد کم لطفي و بي توجهي قرار گرفته اند اما در عين حال تماشاي آن ها نشان از نبوغ دو وجهي او دارد. داستان جنون (1972) در لندن دوران کودکي او مي گذرد و شخصيت منفي آن قاتل و تجاوزگري معروف به «قاتل کراواتي» است. خشونت فيلم نسبت به فيلم هاي قبلي هيچکاک بي پرده تر است اما او باز هم همه چيز را تحت کنترل دارد. طنز فيلم هم گزنده تر از گذشته است، به عنوان نمونه به صحنه اي دقت کنيد که قاتل با دقت تمام جنازه اي را پشت کاميون حمل سيب زميني مي گردد. توطئ? خانوادگي / مقبر? خانوادگي (1976) همان فيلمي است که آن سايه روشن پايان کار هيچکاک را در آن مي بينيم. فيلم درست مثل عنوان دوپهلويش طناز و سرشار از شوخ طبعي است. داستان فيلم از اين قرار است که روانکاو قلابي شيرين مغزي (باربارا هريس) و دوست راننده تاکسي اش (بروس درن) سعي مي کنند رد وارثي گمشده و يک سارق جواهر / آدم ربا را پيدا کنند که دست آخر مشخص مي شود همان وارث گمشده است. فيلم سمفوني تغيير لحن است؛ کورس مرگباري بدون هيچ ترمزي در دامن? کوه به صحنه اي کمدي بدل مي شود و صحنه اي کميک در گاراژ ظرف چند ثانيه به صحنه اي خونين بدل مي گردد. فيلم ترکيبي ظريف از کمدي و تريلر است که تا زمان ظهور برادران کوئن هيچ کارگردان ديگري نتوانست چنين قالبي را در فيلمي دربياورد. در پايان، روانکاو قلابي داستان نشان مي دهد که آن قدر هم شيرين مغز نيست و جواهري قيمتي کشف مي کند. در نماي پاياني فيلم، او به سمت دوربين مي چرخد تا خوشحالي اش را بروز بدهد. پروند? سينمايي آلفرد هيچکاک با چشمکي بسته مي شود. نقل قول هاي طلايي آلفرد هيچکاک   * در فيلم هاي سينمايي کارگردان، خداوندگار است؛ در فيلم هاي مستند، خداوندگار، کارگردان است. * وقتي بازيگري پيش من مي آيد و دربار? انگيزه اش براي بازي در فيلم سؤال مي کند، به او پاسخ مي دهم «دستمزدت». * تلويزيون جنايت را به خانه ها بازگرداند؛ يعني جايي که واقعاً به آن تعلق داشت. كليد هايي که گم شد!   39 پله   آلفرد هيچکاک تغييرات متعددي در 39 پله، رمان مشهور جان باکن در باب جاسوسي و تعقيب و گريز، انجام داد اما هيچ کدام از اين تغييرات به انداز? اضافه کردن شخصيت زن بلوند و دستبند، مشهور نبود. رمان باکن دربار? مردي است که با اشتباه متهم و در چنگال توطئه هاي سازمان هاي جاسوسي اهريمني اسير مي شود و به همين خاطر مجبور است که از دست خير و شر بگريزد و به هايلندز بزند. در اين رمان آن قدر کم به جنبه هاي رمانس پرداخته شده بود که اصلاً قابل ذکر نيست. به همين خاطر، هيچکاک شخصيت زن بلوند تندمزاج را وارد ماجرا کرد. ماجراي دستبند چيست؟ بدون شک هيچکاک راهي بهتر از آن براي کنار هم قرار دادن بازيگران نقش اول زن و مرد فيلم اش – رابرت دونات در نقش ريچارد هاني و مادلين کارول در نقش پاملا، شريک جرم بي ذوق ريچارد – پيدا نکرده است. البته، کارگردان جوان کاملاً هم نسبت به معاني ضمني دستبند در روايت داستان بي توجه نبوده است. اين احتمال وجود دارد که او اين ايده را وارد داستان کرده تا بتواند به کمک آن کمي سادومازوخيزم تلطيف شده را به تريلر جالب و جمع و جور خود تزريق کند، که اين کار به نوعي دستگرمي براي فانتزي هاي تيره و تار بعدي اش بوده است. استفاده از دستبند به هيچکاک اجازه داد که بتواند نوعي از متد اکتينگ را به اجبار به زوج اصلي فيلم تحميل کند. دونات و کارول پيش از بازي در اين فيلم همديگر را نديده بودند و هيچکاک هم آن ها را تا روز اول فيلمبرداري در بهار 1935 از هم جدا نگه داشته بود. آن طور که مي گويند همان لحظه اي که بازيگرها براي اولين بار با هم دست مي دهند، هيچکاک به آن ها دستبند مي زند و آن ها را به هم قفل مي کند. هر چه باشد، اين يکي از لازمه هاي صحنه اي بوده که قرار بوده آن روز فيلمبرداري شود، که يکي از همان صحنه هاي گريز از ميان بوته زاران و شروعي بر داستان اصلي فيلم است. بعد از چند برداشت هيچکاک صحن? مورد نظرش را مي گيرد. وقتي آن ها به سراغ هيچکاک تمامي جيب هايش را مي گردد، صورت اش از تعجب مثل گچ سفيد مي شود و مي گويد که کليدهاي دستبند را گم کرده است. هيچکاک محکم مي گويد «بايد پيدايشان کنم» و صحنه را ترک مي کند. تا ساعت ها هم از او خبري نمي شود. خيلي زود مشکلات اين زوج خودشان را نشان مي دهند. آن ها از دست کارگردان و خودشان کلافه مي شوند. اين حالت در دنياي واقعي درست مانند حالت شخصيت هاي فيلم نسبت به يکديگر است. دست آخر، مي نشينند و شروع مي کنند به حرف زدن. وقتي هيچکاک بالاخره آن ها را در حال حرف زدن و خنديدن مي بيند، پيش مي آيد، کليد را از جيب کت اش درمي آورد و با پوزخند مي گويد: «حالا که شماها همديگر را مي شناسيد، مي توانيم پيش برويم.» هيچکاک معقتد بود که اين دستبند معاني متفاوتي به ذهن تماشاگر مي آورد. سواي اين، با وجود اين که فيلم شايد امروز کمي رسمي و از مد افتاده به نظر برسد، اما همين فيلم در حقيقت نويدبخش قالب سينمايي تريلر رمانتيک بود. گذشته از تمامي اين ها، در حين تماشاي فيلم مي شود اجزاي حياتي آن چه که بعدها به آن عنوان «هيچکاکي» دادند را ديد. شايد 39 پله يکي از فيلم هاي سبک و سرخوشانه هيچکاک باشد اما رگه هاي تيره و تار پارانويا در دل آن در جريان است. يکي از مهم ترين فلسفه هاي هيچکاک از ساخت اين فيلم اين بوده که تماشاگر بتواند خود را به راحتي به جاي هاني بگذارد. تقدير (يا کارگردان) موجودي دمدمي مزاج بود. اين دستاورد سينمايي، يعني «انساني عادي در شرايطي غيرعادي»، کُل کاري بود که هيچکاک در فيلم هايش انجام مي داد. به صورت اتفاقي براي هاني پاپوش درست مي کنند. مأمور مخفي مونثي در يکي از اتاق هاي خان? او به ضرب چاقو از پشت کشته مي شود. در دست او نقشه اي از اسکاتلند است. از همان جا فيلم به تحرک مي افتد، مردي که به اشتباه متهم شده در حال گريز است و مکاني اسرارآميز تنها اميد او براي تبرئه شدن است. آيا آن مکان بسيار دورافتاده است؟ نه چندان. اما چه کسي است که فيلم هاي هيچکاک را نگاه کند و توقع رئاليسم داشته باشد؟ هيچکاک چندان اهميت نمي دهد که قرار است ماجرا قابل قبول باشد يا خير و به همين ترتيب قهرمان هاي فيلم هايش را به طور معجزه آسا از مرگ حتمي نجات مي دهد: تيري به سمت هاني شليک مي شود. تير درست به هدف مي خورد اما دست بر قضا تير به کتاب دعايي برخورد مي کند که در جيب پالتويي است که او به تازگي دزديده است. با اين تفاسير مي توان هيچکاک را خداوندگار مداخله جوي فيلم قلمداد کرد. وقتي قرار است که حال و هواي پرانرژي فيلم اين طور باشد که مدام بين تعقيب و گريز نفس گير و ديالوگ هاي کمدي در نوسان باشد، هيچ تعجبي ندارد که هيچکاک به خودش زحمت ندهد تا عنوان فيلم را توضيح بدهد. در کتاب، 39 پله معبري از پله ها هستند که از مقر سازمان جاسوسي به سمت دريا کشيده شده؛ در فيلم اين عبارت صرفا (بدون هيچ توضيحي) نام رمز سازمان است. اين جا عنوان فيلم، مک گافين است. هاني سوار قطاري مي شود تا به سمت شمال برود. اين اولين برخورد ما با مسافرت هاي پرمخاطره ي قطاري از جنس هيچکاک است. سفر با قطار براي پسر اهل ليتونستون هميشه يادآور رمانس سفري عظيم بود. بعدها او تعقيب و گريز، قتل و جنسيت را هم به آثارش اضافه کرد. فيلم از نظر سبک هم سرزندگي و شيطنت هيچکاک را همراه دارد. او در عين خرسندي هم قواعد اخلاقي و هم موارد سينمايي آن را گسترش داد و زبردستي فراموش نشدني خود در کارگرداني را در آن به يادگار گذاشت. وقتي که خدمتکار جسدي را پيدا مي کند، جيغ او به واسط? سوت قطار محو مي شود؛ اين سوت «پل صدايي» است که از صحن? قبل وارد مي شود. برش هاي شوک برانگيز فراواني وجود دارند و تقابل صدا و تصوير به وضوح آشکار است، درست مثل موسيقي سرزنده اي که بر روي صحن? ازدحام در سالن موسيقي گذاشته شده يا صحنه قتل که همراه با ترجيح بندي از گروه کُر است که توجه تماشاگر از درام را دور مي کند. در 39 پله، وحشت با شوخي درهم آميخته شده و قتل لطيفه اي سياه است. در اين فيلم يک زوج هيچکاکي بي نقص هم حضور دارند. دونات در نقش قهرمان پرجنب و جوش و در عين حال بي گناه – مزاح آب زيرکاهانه اي که با ظاهر خوش قياف? او سر و کار دارد – کهن الگويي براي کري گرانت و الگوي نخستين جيمز باند است که از شجاعت خودش خسته شده است. و زن بلوند هم حاضر است: با هوش، پررو و زيبا. چنين بازيگري آماده بوده تا هيچکاک بتواند آن را شکنجه کند و هيچکاک هم در اين راه مدارا نکرد. کارول از ستون به روي تير هل داده مي شود، سر تا پا خيس مي شود، زخم برمي دارد و به سخره گرفته مي شود؛ تمامي اين کارها را هم کارگردان فيلم انجام مي دهد. وقتي که او سر صحنه مي رسيد، هيچکاک فرياد مي زد: «بدکار? بيرمنگام را بياوريد.» هيچکاک دل اش مي خواست که «او را بشکند» چون دل اش مي خواست او «خودش» باشد. و اين کار هيچکاک نتيجه داد. کارول حالتي رويايي دارد، جذاب و بي رودرواسي است. نقش او هم همين طور که فيلمبرداري جلوتر و جلوتر مي رفت، پيشرفت کرد و عميق تر شد. در نهايت هم موفق به دريافت بزرگ ترين تمجيد از سوي کارگردان شد، که او را «اولين بلوند از نوع اصيل هيچکاکي» ناميد. شايعاتي درز پيدا کرد که بين بازيگران زن و مرد نقش اول رابطه اي عاطفي شکل گرفته است. بدون شک عامل شکل گيري اين شايعات هم کسي جز کارگردان گزافه گوي فيلم نبوده است. نماي آخر نمونه اي اصيل از هيچکاک است: يک شاه بيت، يک خاطره و خنده اي زير لب به آن چه که شايد در آينده رخ دهد. در نهايت، پرونده مختومه اعلام شده است. هاني و پاملا دست همديگر را مي گيرند و دوربين هيچکاک اينچ به اينچ زوم مي کند و دستبندي را در قاب مي گيرد که هنوز به مچ هاني بسته شده است. تا بعد بايد صبر کنيد. مردي در بيني لينکلن!   شمال از شمال غربي   «دلم مي خواست که فيلمنامه اي براي فيلمي هيچکاکي بنويسم که ختم تمام فيلم هاي هيچکاک باشد. منظورم يک فيلم است، فيلمي باشکوه بسيار، شوخ طبعي، هيجان، تحرک، صحنه هاي عظيم، چشم اندازي وسيع و با افرادي عادي که در دردسرهاي خطير و بزرگ گرفتار شده اند...» اين نقل قول از ارنست لمن، نويسنده فيلمنامه شمال از شمال غربي است. حق هم با اوست، چون او درست سربزنگاه به فکر پياده کردن ايده اش افتاد. در تابستان سال 1958، حال و روز هيچکاک به حتم چندان تعريفي نداشته است. او به تازگي از ساخت سرگيجه فارغ شده بود که پيچيده ترين فيلم او از منظر روانشناختي و يکي از شخصي ترين آثار او به حساب مي آيد. شايد هيچکاک در همان زمان هم سرگيجه را يکي از بهترين فيلم هايش مي دانسته است. اما تماشاگران و منتقدان چندان روي خوش به فيلم نشان ندادند. آن ها که توقع فيلمي هيچکاکي داشتند، از پيچيدگي هاي چند لاي? فيلم، حال و هواي خواب گون? و پايان مبهم آن سر درنياورند. فيلم قبلي هيچکاک، يعني مرد عوضي (1956)، هم که شکستي نسبي بود، به همين خاطر هم که شده هيچکاک به ساخت فيلم پرفروش ديگري نياز داشت تا بتواند هم تماشاگران و هوادارانش را راضي نگه دارند و هم اين که مسئولان استوديو را قانع کند که هنوز جادوي سينمايي اش را از دست نداده است. راه حل لازم براي رفع اين مشکل از دل توقف پروژ? ديگري به نام سانح? مري دير بر اساس رمان پرفروشي از هامون اينس که امتياز آن در آن زمان در اختيار مترو گلدين ماير بود، سر در برآورد. ارنست لمن استخدام شده بود تا اقتباس را انجام بدهد اما او متوجه شد که کار دشواري پيش رو دارد و دست آخر با عذاب وجدان پيش هيچکاک اعتراف کرد که نمي توان رمان را به فيلمنام? قابل ساختي دربياورد. هيچکاک در عين ناباوري پاسخ داد که عيبي ندارد. او از کار با لمن لذت مي برد؛ يک بخش ماجرا هم به خاطر صرف تفريحي ناهار در کنار يکديگر بود که طي آن ساعت ها آن دو دربار? مسائل کاري صحبت مي کردند و هيچکاک اين ساعت را يکي از بخش هاي اصلي کار روزانه اش مي دانست و حاضر نبود که به اين دليل که فيلمي براي ساخت در دست ندارد، قيد آن را بزند. دست آخر آن ها به ايده اي ديگر رسيدند که مسئولان مترو گلدين ماير نمي توانستند جواب منفي به ساخت آن بدهند و به اين ترتيب از دست ساخت فيلمي بر اساس رمان آينس هم خلاص مي شدند. ايد? مرکزي اين تريلر دربار? مردي بود که به جاي پليس مخفي اي که وجود خارجي ندارد، اشتباه گرفته مي شود، تا تعقيب کننده ها در تعقيب يک مأمور واقعي سيا گمراه شوند. اين ايده را در يک مهماني شخصي غريبه با هيچکاک مطرح کرده بود و از همان شب اين ايده گوش? ذهن استاد تعليق جا خشک کرده بود. لمن از اين ايده خيلي خوش اش آمد، چون در مقايسه با کتاب آينس پتانسيل بيشتري براي ساخت فيلمي موفق داشت. براي اوج داستان هم هيچکاک ايد? خاصي داشت؛ قهرمان داستان در کنار کوه راشمور و با پس زمين? صورت هاي سنگي رؤساي جمهور توسط هواپيماي سم پاش مورد تعقيب قرار مي گيرد. لمن از هيچکاک نام مورد نظر او براي فيلم را پرسيده بود و هيچکاک رندانه جواب داده بود« مردي در بيني لينکلن». دست آخر، نگهبانان ارزان قيمت ترين بناي ملي کشور به عوامل وعده داده بود: فيلمي تعقيب و گريزي که راجر او تورن هيل شخصيت اول آن است. حرف مياني او (O)، همان طور که تورن هيل در فيلم به ايوا مي گويد به علامت هيچ است. هرچند مي تواند ارجاعي هم به حرف مياني نام ديويد او سلزنيک، تهيه کننده سابق فيلم هاي هيچکاک، باشد. در اين فيلم تورن هيل مدير اجرايي دنياي تبليغات است که بر اثر پيچ داستاني به گرفتار ماجراجويي هاي نفس گيري در سرتاسر کشور آمريکا مي شود که در هر گوشه و کنار آن جاسوسان مأموران دوجانبه، زنان افسونگر و هواپيماهاي سم پاش عنان گسيخته حضور دارند. شمال از شمال غربي از نظر ساختار و لمن شاهکار سينمايي است؛ ساختار هيجاني آن هيچ وقت تماشاگر را از ادامه داستان دور نمي کند و در عين حال طنز، کنايه و تنش در پي رنگ داستاني فيلم به طرز ماهرانه اي در هم آميخته شده اند. البته کار پيدا کردن بازيگر، هيچکاک را خيلي به دردسر انداخت تا آن حد که او گاهي اوضاع را غيرقابل تحمل توصيف مي کرد. هيچکاک در طول فيلمبرداري سرگيجه ايده را با جيمز استوارت مطرح کرد، که او هم به احتمال قوي پيش خودش فکر کرده بود که هيچکاک او را براي نقش تورن هيل مي خواهد. در حقيقت، هيچکاک دو دل بود؛ استوارت تا قبل از سرگيجه هنرپيشه اي بود که فروش فيلم در گيشه را تضمين مي کرد اما شکست تجاري نسبي سرگيجه باعث شد که هيچکاک کمي اعتمادش را به مرد اول فيلم اش از دست بدهد. گذشته از اين موضوع، هيچکاک دوست داشت که براي نقش تورن هيل بازيگري را انتخاب کند که از شمايل آشنا به چشم تماشاگران آمريکايي – مثل استوارت در نقش اول – دور و متفاوت باشد. هيچکاک به اين نکته فکر مي کرد که بازيگر اين نقش بايد مرد فوق العاده اي باشد که در طول فيلم و زير فشار حوادث متفاوت و نفس گير آن کم نياورد و کمرش خم نشود. با وجود اين که کاملاً مشخص بود که کار بر روي اين شخصيت دشوارتر از کارهاي قبلي است و هيچکاک پس از سه همکاري قبلي باز هم کري گرانت را براي اين فيلم انتخاب کرد، اما مشاجره هاي سر صحنه اجتناب ناپذير بودند. هيچکاک رسماً منتظر ماند تا جيمز استوارت مشغول فيلم ديگري شود تا بتواند نقش را به گرانت پيشنهاد کند. ايوا مري سنت انتخاب دور از ذهني براي نقش ايو بود؛ او در آن زمان به هنرپيشه اي پيرو متد اکتينگ مشور شده بود و در نگاه اول به نظر نمي رسيد که از جذابيت هاي زنان? مورد نياز چنين فيلمي بهره مند باشد. (در حقيقت بازيگر تازه کار فيلم مارتين لاندو در هر مرحله از فيلم سعي داشت که در مقابل دوربين هيچکاک متد اکتينگ کار کند و هيچکاک هم هر بار حال او را مي گرفت.) اما بعد از حضور اوليه ايوا مري سنت مقابل دوربين دل نگراني هاي استاد تعليق از بابت او از ميان رفت، هرچند که هنرپيش? زن دربار? سير تا پياز فيلم از هيچکاک سؤال مي کرد. (وقتي گرانت از هيچکاک پرسيده بود که به نظرش بايد مدل لباس اش براي نقش تورن هيل چطور باشد، هيچکاک صرفه جويانه پاسخ داده بود و گفته بود «مثل کري گرانت لباس بپوش.») هيچکاک با ساخت شمال از شمال غربي نام خود را به عنوان استاد مسلم سينماي سرگرم کننده تا بي نهايت بالا برد و تحکيم کرد. او سر صحنه به لمن گفته بود: «اين فيلم درست مثل ارگ غول آسايي است که من و تو داريم با آن موسيقي مي زنيم. در يک لحظه اين نت را مي زنيم و از تماشاگران واکنش مي گيريم و در لحظ? بعدي نت ديگري مي زنيم و آن ها طبق موسيقي ما واکنش نشان مي دهند...» فقط همان سکانس مشهور تعقيب با هواپيماي سم پاش کافي است تا فيلم به مينياتوري تماشايي و جاودان بدل گردد. اين همان سکانسي است که لمن و گرانت سر صحنه مدام دربار? منطقي يا غيرمنطقي بودن آن با هم بحث مي کردند. اما اين سکانس بيشتر از هر سکانس ديگري حالت توازن در فيلم به وجود مي آورد و تغيير لحن فيلم از شوخ طبعي جذاب شهري به اکشن نمونه اي از کار يک استاد است. هيچکاک بعدها بيشتر دست به ساخت فيلم هاي تيره و تاري مثل رواني و پرندگان زد و بعد از آن ديگر نتوانست لحن سرگرم کنند? فيلم شمال از شمال غربي را دوباره در آثار ديگرش تکرار کند. اما اگر در سال 1955 از تماشاگران سينما دربار? هيچکاک مي پرسيديد، آن ها اولين کلماتي که به زبان مي آورند، شکوه، شوخ طبعي، تعليق، اکشن و چشم اندازهاي بي پايان بود. آن ها به ياد عابران بي گناهي مي افتادند که ناخواسته درگير ماجراجويي هاي خطرناک مي شدند. شمال از شمال غربي تمامي اين فاکتورها را داشت پاياني بر تمامي فيلم هاي هيچکاکي به شمار مي آيد. منبع:نشريه دنياي تصوير شماره 196 /ج  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 827]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن