واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
پشت خطوط تاريخ طرح چند سؤال درباره فيلم هاي جنگي چرا فيلم جنگي تماشا مي کنيم؟ نوشتن درباره ي ژانري که کمترين محبوبيت را در ميان ژانرهاي سينمايي دارد کار چندان راحتي به نظر نمي رسد؛ ژانري که خشونت، قتل عام، کشت و کشتار و تکه پاره شدن بدن انسان ها در آن امري طبيعي محسوب مي شود و اتفاقاً از اصلي ترين لوازم ژانري آن هم به شمار مي رود. قاعدتاً تماشاي اين صحنه ها به مذاق هر مخاطبي خوش نمي آيد و حتي ممکن است وي را از فيلم زده کند. با اين حال جذابيت و اقتضاي بازاريابي اکثر فيلم هاي جنگي در گرو نحوه ي به تصوير کشيدن همين عناصر است و مخاطب عام هم بيشتر براي تماشاي همين جلوه هاي اغلب عظيم و تأثيرگذار راهي سينما مي شود. کمتر کسي را در ميان مخاطبان جهاني فيلم هاي جنگي مي توان سراغ گرفت که از فيلمي جنگي براي جانب داري هاي سياسي و مضامين ايدئولوژيک در پس آن لذت ببرد و با استقبال از درون مايه ي اثر راه خود را به سمت نزديک ترين سالن سينما کج کند. فيلم جنگي قرار است صحنه ي نبرد و درگيري نيروهاي متخاصم را بازآفريني کند و هرچقدر در اين کار هنرمندي بيشتري به خرج بدهد و بيشتر به واقعيت جنگ نزديک شود طرفدار بيشتري براي خود دست و پا مي کند. با اين حال به دليل ناخوشايندي ذاتي جنگ و تبعات آن، فيلمسازان براي حفظ جذابيت، چاره اي جز اضافه کردن نقش مايه هاي فرعي( عاشقانه، خانوادگي، سياسي و ...) به فيلم خود ندارند و اغلب رويدادهاي جنگي مدنظر خود را به انضمام يکي از آنها روايت مي کنند. در نتيجه ي اين فرآيند است که فيلم هاي جنگي در شکل اصيل خود در تاريخ سينما کمتر محبوب مي شوند و در عوض آثاري که جنگ را در سايه ي وقايع گوشه و کنار آن روايت کرده اند بيشتر به چشم مي آيند. همين رويکرد است که به سهم خود تعيين چارچوب و محدوده ي فيلم هاي جنگي به عنوان يک ژانر را بسيار مشکل و در مواردي حتي غيرممکن مي کند. فيلم جنگي چه نوع داستاني را روايت مي کند؟ اما آيا همه ي فيلم هاي جنگي قرار است در خط مقدم بگذرند و جاذبه ي بصري آن را به نمايش بگذارند؟ اما آيا فيلم هايي که به لحاظ مضمون و محتوا ارتباط مستقيمي با جنگ هاي خانمان سوز دارند اما در آنها خبري از ادوات جنگي و سربازان تا بن دندان مسلح نيست هم زير مجموعه ي فيلم هاي جنگي قرار مي گيرند؟ به عبارت ديگر آيا در فيلم هاي جنگي حضور جنگ به عنوان يک مؤلفه ي بصري ضرورت دارد يا فيلم هايي که به فراخور داستان و قصه ي خود به تبعات جنگ و عواقب آن مي پردازند( مانند بهترين سال هاي زندگي ما در ميان آثار متقدم و يا در دره ي الاه در ميان آثار متأخر) هم آثاري جنگي شناخته مي شوند؟ گرچه مي توان سخت گيري به خرج نداد و هر فيلمي را که ردپايي از جنگ در آن به چشم بخورد با صفت جنگي شناسايي کرد اما واقعيت اين است که در اين صورت حاصل کار با يک سردرگمي فزاينده همراه مي شود که فلسفه ي تقسيم فيلم ها بر اساس ژانرها را زير سؤال مي برد . اساساً ژانرها قرار است با دسته بندي فيلم ها در قالب هاي مشخص کار ما را تحليل و بررسي آثار سينمايي آسان تر و دقيق تر کنند. اگر ژانر جنگي را مفهومي بدانيم که يک سر آن به ملودرام هاي اجتماعي پساجنگي برسد و سر ديگرش به داستان هايي عاشقانه با ارجاعات جنگي پيوند بخورد، آنچنان گستره ي وسيعي براي آن ترسيم مي شود که تقريباً هيچ حد و مرز مشخصي برايش وجود ندارد. به همين دليل فيلم هاي جنگي بايد ارتباط مستقيمي با جنگ به مثابه ي يک رويداد خصمانه داشته باشند و زواياي گوناگون آن را از حملات زميني، هوايي و دريايي تا اسارت در اردوگاه هاي کار اجباري به نمايش بگذارند. در اين ميان اگر ماجرا به تبعات جنگ هم کشيده مي شود بايد ارتباط نزديکش با مؤلفه هاي جنگي حفظ شود تا تماشاگر در اولين مواجهه پي به اين ارتباط ببرد و نقش کليدي جنگ را در وقوع نقاط عطف فيلم و پيشبرد درام به راحتي بپذيرد. در فيلم جنگي به کدام دوره ي تاريخي اشاره مي شود؟ جنگ پديده اي مختص به قرن بيستم نبوده و از همان اولين سال هاي پيدايش بشر به اشکال مختلف ميان اقوام و قبيله ها وجود داشته است. پيرو ايده ي در نظر گرفتن حد و مرزي مشخص براي ژانر جنگي نبايد انتظار داشت که به تصوير کشيدن جنگ هاي باستاني و نزاع هاي تاريخي در يک فيلم از آن اثر جنگي بسازد. هرچند جدال موجود در روم باستان، جنگ هاي صليبي و حتي ماجراهاي مرتبط با انقلاب هاي آزادي بخش و نزاع ميان نيروهاي شمال و جنوب آمريکا مي توانند جنگ به حساب بيايند اما نسبت قرص و محکمشان با تاريخ آنها را به سمت ژانر تاريخي سوق مي دهد که قواعدي متفاوت با اصول ژانر جنگي دارد. البته در مواردي مانند بر باد رفته و امثال آن به دليل پر رنگ بودن موتيف هاي عاشقانه پاي ژانرهاي ديگري مانند رمانس هم به ميان مي آيد. به هر حال ژانر جنگي در تاريخ سينما چه در اذهان سينمادوستان و چه در آثار منتقدان يادآور جنگ هايي است که از قرن بيستم به بعد روي داده اند که جنگ هاي جهاني، جنگ ويتنام، جنگ بوسني، جنگ خليج فارس، جنگ عراق و جنگ افغانستان از مهم ترين آنها بوده اند. اما حتي با پذيرش اين پيش فرض براي رسيدن به يک تعريف مشخص از ژانر جنگي باز هم با مشکلاتي مواجه هستيم. آيا فيلم هايي هم که به رويارويي تسليحاتي جنگ سرد يا مبارزات زيرزميني نهضت هاي مقاومت پرداخته اند، که اساساً ماهيتي متفاوت با جنگ هاي فيزيکي دارند، در زمره ي آثار جنگي تاريخ سينما قرار مي گيرند؟ مسير فيلم هاي جاسوسي کجا از فيلم هاي جنگي جدا مي شود؟ اگر داستان يک فيلم جاسوسي به جاي سال هاي جنگ چند سال بعد از آن بگذرد باز هم فيلم جنگي محسوب مي شود؟ از سوي ديگر متنوع بودن شکل جنگ ها و مدرن تر شدن ظاهر آنها که بعضاً با حذف ادوات نظامي هم همراه بوده، باعث شده برخي فيلم هاي جنگي سر و شکل جديدتري پيدا کنند. در همين راستا ممکن است فيلم هايي مانند سرزمين هيچ کس هم به چشم بخورند که گرچه بي هيچ حرف و حديثي اثري جنگي محسوب مي شوند اما مؤلفه هاي فيزيکي جنگ در آنها حضور کمرنگ تري دارند. آيا فيلم جنگي بايد به واقعيت وفادار باشد؟ در راهنماي ژانر تاريخي در مطلبي مفصل مسئله ي رابطه ي فيلم هاي تاريخي با واقعيت مورد بررسي قرار گرفت. رئوس آن بحث در مورد فيلم هاي جنگي هم تا حدود زيادي مصداق دارد چرا که هويت و ماهيت اين فيلم ها با جنگ هاي واقعي پيوند خورده است و تنها با استناد به چگونگي وقوع آنها مي توانند داستان هاي خود را براي مخاطب باورپذير جلوه دهند. به همين دليل فيلم هاي جنگي هم مانند فيلم هاي تاريخي بيش از آثار هر ژانر ديگري بر اساس داستان هاي واقعي و سرگذشت هاي حقيقي ساخته شده اند و بسياري از شخصيت هاي آنها مابازاي مستند و مشخصي داشته اند. قاعدتاً فيلم هاي جنگي هم مي توانند ضمن توجه به نقاط عطف تاريخي با اعمال تغييراتي که در پيشبرد درام اثرگذار هستند زمينه ساز جذابيت بيشتر خود شوند. تا اينجاي کار هيچ مشکلي وجود ندارد اما وقتي فيلم ها نقاط عطف تاريخي را به دلخواه خود تغيير مي دهند و درام را بر اساس واقعيت تحريف شده پيش مي برند باز هم مرزهاي ميان ژانرها مخدوش مي شوند. کوئنتين تارانتينو در فيلم اراذل بي آبرو با تبعيت از همين فرايند از يک طرف داستان خود را در بستر جنگ جهاني دوم تعريف مي کند و از طرف ديگر با تغيير رويدادهاي اصلي اين جنگ به سليقه ي خود وجهي فرا واقعي و حتي فانتزي به فيلم مي بخشيد. گرچه جنگ جهاني دوم در اراذل بي آبرو محور اصلي همه ي وقايع است اما با کشته شدن هيتلر در سکانس مشهور فيلم به دست يک مشت اراذل بي آبرو، به يکي از مسلمات تاريخي پشت پا زده مي شود. با توجه به همين نکته است که ماهيت اين فيلم و امثال آن از جنگي به کمدي يا فانتزي تغيير مي کند که دست فيلمساز در آنها نسبت به ژانر جنگي به مراتب بازتر است. اين سؤالات تنها بخشي از ابهام هاي موجود در شناخت آثار جنگي هستند که بهتر است پاسخ دقيق آنها بر عهده ي خود سينمادوستان گذاشته شود. نسبي بودن قواعد ژانري هميشه پاي سليقه و معيارهاي شخصي را به اين دست مباحث باز کرده است و ژانر جنگي هم نمي تواند از زير بار اين معضل شانه خالي کند. با اين حال تأمل و تفکر درباره ي اين سؤالات و پاسخ هاي متفاوت آنها به ما کمک مي کند تا مواجهه ي مستدل تري با ژانر جنگي داشته باشيم. منبع: 24( همشهري ماه)، شماره 55. /ج
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 495]