تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):پيش از آن كه زبانت تو را به زندان طولانى و هلاكت درافكند، او را زندانى كن، زيرا هيچ چ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805460317




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

پژوهشي در مباني فقهي موسيقي


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
پژوهشي در مباني فقهي موسيقي
پژوهشي در مباني فقهي موسيقي   نويسنده:دکتر محمدتقي فخلعي   چکيده   موسيقي پديده اي است که در تاريخ زندگي بشر نقش انکارناپذيري دارد. براي پي بردن به اين امر، کافي است پيشينه حضور آن را در جوامع گوناگون بشري مورد مطالعه قرار دهيم. مطالعه موسيقي، از نظرگاههاي تاريخي، علمي، هنري، روان شناسي و فقهي امکان پذير است و هر يک از جهات نامبرده نيازند تحقيقات گسترده و خاصي است، ولي آنچه در اين گفتار در پي آنيم، تحليل جوانب فقهي مسئله است. اين بحث را فقهاي شيعه و مذاهب اهل سنت مورد توجه قرار داده و لااقل در دو موضع، يعني کتب متاجر بخش مکاسب محرمه و شهادات، از آن بحث کرده اند. واژگان کليدي: فقه، موسيقي، غنا، آلات موسيقي، حرمت، حليت.   مقدمه   موسيقي پديده اي است که در تاريخ زندگي بشر نقش انکارناپذيري دارد. براي پي بردن به اين امر، کافي است پيشينه حضور آن را درجوامع گوناگون بشري مورد مطالعه قرار دهيم. شايد به روشني معلوم نباشد که سرآغاز آشنايي با اين پديده چه زمان بوده است، ولي قراين و آثار زيادي در دست است که حکايت از رواج آن در دوره هاي کهن تاريخي، ميان اقوام و ملل دارد. شايد پديده موسيقي، فرآيند کشش و تمايل فطري انسان به زيباييها باشد. استعداد آن در بين تمامي طبقات بشري موجود، ولي اَشکال و صور به کارگيري آن، گوناگون بوده است. اين واقعيت هم گفتني است که اين پديده به سان خيلي از بهره منديهاي انسان در بيشتر ادوار، نقش تخريبي و بازدارنده از اهداف و مقاصد تکاملي داشته است و به همين جهت، اديان آسماني و شريعت اسلام در برابر آن واکنش منفي و اعتراضي داشته اند؛ لذا بايد با دقت تمام در پي اين مطلب بود که آيا اين پديده را بايد کاملاً کنار نهاد و انتظار هيچ نقش مثبتي از آن نداشت يا آنکه مي توان ساحت آن را از آلايشها زدود و نقشها و کاربردهاي صحيح، مشروع و عقلايي را از آن طلب نمود. درباره موسيقي، از نظرگاههاي تاريخي، علمي، هنري، روان شناسي و فقهي مي توان بحث نمود و هر يک از جهات نامبرده نيازمند تحقيقات گسترده و خاصي است، ولي آنچه در اين گفتار در پي آنيم، تحليل جوانب فقهي مسئله است. اين بحث را فقهاي شيعه و مذاهب اهل سنت مورد توجه قرار داده و لااقل در دو موضع، يعني کتب متاجر بخش مکاسب محرّمه و شهادات، از آن بحث کرده اند. در اين گفتار، پيش از ورود به اصل بحث، دو نکته را يادآوري مي کنيم: الف) موضوع غنا و موسيقي از موضوعات مجمل فقهي است که درباره آن تعريف واحدي ارائه نشده است. اين اجمال در موضوع، قطعاً به اجمال در حکم هم سرايت مي کند؛ بنابراين، کوشش نخستين ما بايد شناخت درست موضوع و ارائه تعريف اقرب به صواب باشد. ب) فقهاي شيعه اجمالاً حکم به حرمت موسيقي کرده اند و شايد در کمتر مسئله اي شهرت عظيمي در اين حدّ حاصل شده باشد، ولي به يقين، فتاواي ايشان متأثر از شرايط متعارفِ روزگارشان و نقش سوء و مخرّب موسيقي بوده و امروزه با تحولات زمان و مکان، به ويژه عصر استقرار حکومت ديني که درصدد است ابزارهاي هنري را در راستاي مقاصد تکاملي استخدام کند، بايد نگاه ما به اين قضيه، ژرف، اجتهادي، حق گرايانه و مصون از جمودِ ظاهرگرايي به نصوص باشد. چنين نگاهي به استنباط روشن و درست فقهي خواهد انجاميد. اين گفتار، کوشش ناچيزي در اين جهت است؛ اميد که لطف حق دستگير نگارنده باشد. 1ـ ماهيت غنا (توضيح واژگان)   «غنا» از جمله موضوعات مجمل فقهي است که در تفسير آن اتفاق نظري ميان لغويان و فقيهان وجود ندارد. در اين بحث، خلاصه اي از تعاريف خبرگان لغت و فقيهان را ياد مي کنيم. اينان «غنا» را به «الصوت» (فراهيدي، 1410: 4 /450)، «السماع» (ابن عبدالقادر، 1994: 251)، «الصوت المشتمل علي الترجيع المطرب» (طريحي، 1367: 3 /335)، «رفع الصوت و موالاته» (زبيدي، 1414: 20 /30)، «تحسين الصوت و ترقيقه» (همان)، و «کيفيّه خاصّه من الصوت موکوله إلي العرف» (نجفي، 1368: 22/46) و موارد ديگر تعريف کرده اند. به قول محقق نراقي در مستند الشيعه، دليل قاطعي بر تعيين يکي از اين معاني نيست، ولي قدر متيقّن از موارد مذکور اين است که غنا را اين گونه تعريف کنيم: «مدّ الصوت المشتمل علي الترجيع المطرب» (نراقي، 1419: 18 /182). اين همان تعريفي است که شيخ انصاري در المکاسب المحرّمه بدان متمايل شده است (1415: 1 /291). «ترجيع»: از ماده «رجع» به معناي رفت و برگشت و تردد صدا در گلو و زير و بم دادن به صدا و آواز است. «تطريب»: از ماده «طرب» بوده و به معناي «ترجيع»، «مدّ الصوت و تحسينه و تزئينه» (فراهيدي، 1410: 2؛ زبيدي، 1414: 3 /269) آمده است. همچنين «طرب» را «الشوق، ذهاب الحزنِ و حلول الفرح» (فراهيدي، 1410: 7 /420) و «خفّه تصيب الإنسان لشدّه حزنٍ أو سرورٍ» (ابن عبدالقادر، 1994: 206) تعريف کرده اند. حاصل آنکه «طرب» از الفاظ اضداد است و به دو معناي فرح و حزن و يا احساسِ سبکي که در اثر شدت اندوه و شادماني به انسان دست مي دهد، به کار رفته است. به نظر مي رسد در اثر استماع صداهاي زيبا و زير و بم دار، يک احساس لطيف رواني و سبکبالي به انسان دست مي دهد؛ زيرا انسان فطرتاً طالب زيبايي و دلبرده آن است و شايد برخي مراتب «اطراب» به سبکسري و ذهاب عقل منجر شود و خرد آدمي را سرکوب کند و اين همان انواعِ صداهاي مُطرب لهوي است که در تعابير فقيهان مورد ذمّ و انکار واقع شده است. شيخ اعظم، صوت مطرب را صدايي مي داند که در انسان احساسِ طرب و خفّت و سبکي مذکور را برانگيزد. ايشان مدعي مي شود که قيد مطرب، صدا را در مصاديق لهو جاي مي دهد؛ بنابراين، به نظر ايشان صوت مطرب، همان صوت لهوي است (انصاري، 1415: 1 /291)، ولي به نظر ما اين ادعا پذيرفتني نيست؛ زيرا صوت مطرب در تمامي مراتب آن، به سبکسري مورد نظر نمي انجامد، بلکه گونه هاي مبتذل و لهوي آن اين چنين است و مرجع در تميز لهو، عرف مي باشد. 1ـ1ـ تعاريف ديگرازغنا   الف) برخي غنا را «الصوت المناسب لبعض آلات اللهو و الرقص»، «لحن أهل المعاصي و الکبائر» و «الصوت المُثير لشهوه النکاح» (سبحاني، 1410: 470) تعريف کرده اند. لکن اين سه، مبيّن مفهوم غنا نيست و نمي تواند به حمل اولي ذاتي و يا به حمل شايع صناعي حمل شود، بلکه ناظر به افراد و مصاديق خاصي از غناست که واجد آثار و خصوصيات مذکور است. ب) شيخ محمدرضا آل الشيخ محمدتقي اصفهاني، «غنا» را اين گونه تعريف مي کند: غنا صوت انساني است که شأنيّت ايجاد طرب را به سبب موزون بودن آن براي متعارف مردم داشته باشد و طرب، آن خفتي است که به ذهاب عقل منجر شده و اعمال مستانه از انسان سر زند. به نظر وي غنا آن صوت موزوني است که صلاحيت ايجاد خفت به اين حد را داشته باشد و کمتر از آن را غنا نگويند؛ هر چند که آوازه خوان، از صداي نازک برخوردار بوده و آن را نيکو ادا کند و شنونده را به غايت، خوش آيد (ر.ک: امام خميني، 1368: 1 /198ـ199). ج) به نظر امام خميني (رحمه الله) غنا صرفاً تحسين صوت نيست، بلکه مدّ و ترجيع صدا به کيفيتي است که مناسب مجالسِ لهو و محافل طرب و آلات لهو باشد (امام خميني، 1390: 1 /497). چنان که ملاحظه مي شود، هر يک از تعاريف اخير، قيود خاصي را همراه دارد که دايره موضوع را تضييق مي کند، ولي به نظر ما افزودن اين قيود، تنها معرف غنايي است که در شرع حرام شمرده شده و مورد توبيخ واقع شده است، در حالي که مفهوم لغوي «غنا» وسيع تر و اعمّ مي باشد. به نظر ما تعريفي را که ابوحامد غزالي در احياء علوم الدين برگزيده است، مقبول تر و با جوانب فني آن سازگارتر است. وي غنا را «الصوت الموزون المفهم المحرّک للقلب» (غزالي، 1402: 2 /268) معنا مي کند؛ بنابراين، داراي وزن و آهنگ بودن، تناسب نغمه ها، حاملِ مفهوم بودن و لرزاندن قلب، قيودي است که مي توان گفت در تمامي اَشکال غنا حاصل است؛ اعمّ ازآنکه آثار مثبت يا منفي داشته باشد؛ لهوي، مبتذل و فاسد باشد و يا روان را آرامش بخشد و دل را متّعظ به مواعظ و پذيراي حِکَم کند و يا روح حماسه را برانگيزاند. د) سيد ماجد بحراني از معدود فقيهان و اصوليان شيعه است که در فنّ موسيقي و نغمات آن مهارت و آشنايي داشته است. وي در مسئله مستقلي در اين باره کوشيده است جوانب فني و فقهي موضوع را همراه با هم مورد بررسي قرار دهد. به نظرايشان، صداهاي مستقيم و يکنواخت را نمي توان زشت و يا زيبا ناميد، بلکه زيبايي صدا به زير و بم و ترجيع دار بودن آن است. به نظر ايشان، معناي لغويِ «غنا» همان تطريب صوت است و «طرب» عبارت است از فرح و حزن و يا سبب آن دو، و صوت مطرب همان صوت زيبا و حسن است و حُسن نيز از ترجيع جدا نيست؛ بنابراين، سه مقوله حسن، تطريب و ترجيع، پيوسته ملازم هم مي باشند. وي معتقد است که به هر صوت مطرب و مرجّعي، از نظر لغوي، «غنا» گفته مي شود؛ خواه لهوي باشد يا غيرلهوي (معرفت، 1414: 5 /200ـ203). نکته ديگري که بايد بدان اشاره نمود، آن است که دو لفظ «غنا» و «موسيقي»، مترادف مي باشند. در رسائل اخوان الصفا آمده است: موسيقي همان غنا و موسيقار، همان مغنّي و موسيقات، ابزار غناست و غنا عبارت است از لحنهاي ترکيبي و لحن نيز همان نغمه هاي پياپي را گويند و صداهاي آهنگ دار را نغمه گويند (اخوان الصفا، 1405: 1 /188). نکته افزودني ديگر آنکه «غنا» صرفاً کيفيتي صوتي است که در تحقق آن، ماده و محتواي کلام دخيل نيست، هر چند برخي پنداشته اند که ماده و محتوا نيز در صدق غنا دخيل است. در مصباح الفقاهه آمده است: دو ضابطه کلي در موضوع موسيقي به صورت مانعه الخلوّ وجود دارد: 1ـ صداهاي غنايي با کلامي مقترن گردد که نزد عقلا صرفاً باطل شمرده مي شود و مشتمل بر معاني صحيحه نيست. 2ـ صدا به خودي خود مصداق غنا و قول زور و لهو حرام و از قبيل لحن اهل فسق و گناه باشد که صلاحيت رقص و طرب را داراست؛ خواه با کلمات باطل ادا شود و يا مشتمل برمعاني بلند باشد (خويي، بي تا: 1 /487). محقق خويي در جاي ديگر گويد: در غنا دو چيز معتبر است: نخست آنکه ماده، باطل و لهوي باشد و ديگر آنکه هيئت صدا مشتمل بر مدّ و ترجيع باشد و با منتفي بودن يکي از اين دو، غنا صدق نمي کند (معرفت، 1414: 5 /193ـ194). به نظر مي رسد نخستين کسي که دخيل بودن ماده در صدق غنا را پنداشت، شيخ صدوق (رحمه الله) در من لايحضره الفقيه بود. وي روايتي را آورده که شخصي از علي بن حسين (ع) درباره خريدن کنيزک خوش آوازي پرسيد. حضرت به او پاسخ داد: «تو را چيزي نيست اگر آن را بخري تا تو را به ياد بهشت اندازد» و شيخ صدوق در تعقيب آن گويد: منظور آن است که با قرائت قرآن و مضامين زاهدانه و فضايل که غنا محسوب نمي شود، بهشت را به يادت آورد، وگرنه غنا ممنوع مي باشد (شيخ صدوق، 1404: 4 /60). حق اين است که در تحقق غنا، ماده و محتوا ابداً دخيل نيست؛ زيرا غنا نظام صوتي اي است که به تارهاي صوتي متقوّم است. دراين باره امام خميني (رحمه الله) در المکاسب المحرّمه مي گويد: در غنا، ماده و محتواي کلام دخيل نيست و در حصول آن فرقي نيست که کلام حق باشد و يا باطل و يا حکمت و يا رثاي مظلوم و اين، امر واضحي است. همچنان که موضوع غنا تعبّدي نبوده و هيچ اصطلاح خاصي درکار نيست که براساس آن دخالت ماده در مفهوم غنا فرض شود (امام خميني، 1368: 1 /203). 2ـ ادله حُرمت غنا   2ـ1ـ آيات   1ـ (و من الناس من يشتري لهو الحديث ليضلّ عن سبيل الله بغير علمٍ...) (لقمان/6). 2ـ (... و اجتنبوا قول الزور) (حج/30). 3ـ (و الّذين لايَشهدون الزور...) (فرقان/72). 4ـ (و الذين هم عن اللغو مُعرضون) (مؤمنون/3). در اين آيات، «لهو الحديث»، «شهادت زور»، «قول زور» و «لغو» مورد ذمّ واقع شده است و تمام اين موارد از مقوله کلام مي باشد، در حالي که غنا از مقوله صوت است؛ بنابراين، دلالت اين آلات بر تحريم غنا جاي تأمل دارد و اين آلات به دلالت مطابقي، در مقام نکوهش سخنان باطلي است که انسان را ازياد خدا بازدارد، مگر آنکه گفته شود در اين آيات، اشعاري است بر حرمت غنا؛ زيرا «تعليق الحکم بالوصف مشعرٌ بالعلّيه». به سخني ديگر، حرمت حديث لهو از حيث لهوي بودن آن است نه به جهت حديث بودن آن؛ بنابراين، اقسامي از غنا که لهوي باشد، مذموم و حرام است و همين سخن درباره ساير آيات هم جاري است. نتيجه کلي آنکه هيچ يک از اين آيات، به دلالت مفهومي و مطابقي، حرمت غنا را نمي رساند، مگرآنکه اتحاد مصداقي بعضي از افراد و مصاديق غنا را با عناوين موجود در آيات بپذيريم؛ مثلاً بگوييم: «الغنا لهوٌ» و «قول الزور» و «شهاده الزور» و امثال آن؛ چنان که روايات رسيده در ذيل اين آيات هم بيانگر همين حقيقت است. 2ـ2ـ روايات   روايات بي شماري در ذمّ غنا رسيده است و برخي همچون فخرالمحققين در ايضاح و صاحب جواهر مدعي تواتر آن شده اند. اين روايات را در چند دسته مي توان بررسي کرد. دسته نخست   رواياتي که در تفسير آيات فوق رسيده و غنا را «حديث لهو»، «قول زور»، «شهادت زور» و امثال آن ناميده است؛ همچون روايت حسن بن هارون از امام صادق (ع): الغناءُ مجلسٌ لاينظر الله إلي أهله و هو ممّا قال الله عزّ و جلّ: (و من الناس من يشتري لهو الحديث...)الآيه (حرّ عاملي، 1414: 17 /307، ح16). و روايت زيد الشحّام از امام صادق (ع): سألتُ أباعبدالله عن قوله عزّ و جلّ: (اجتنبوا قول الزور)؟ قال: الزورالغناء (همان: 303، ح2). و روايت محمدبن مسلم از آن حضرت: سألت أباعبدالله عن قول الله عزّ و جلّ: (لايشهدون الزور). قال: الغناء (همان: 304، ح3). و نيز روايات محمدبن مسلم از امام باقر (ع) (همان: ح6) و عبدالاعلي از امام صادق (ع) (همان: 308، ح20) و مهران بن محمد از همان حضرت (کليني، 1367: 6 /431، ح5) و ابوبصير از همان حضرت (حرّ عاملي، 1414: 6 /225، ح2) که شامل مضامين مشابهي است. اين روايات دالّ بر حرمت غنايي است که بر آن، عناوين لهو، لغو و قول و شهادت زور، صدق کند؛ به بيان ديگر، تغنّي آنگاه که به اصوات و آهنگهاي اهل فسق و گناه و در ضمن محتواي فاسد و باطل انجام شود و باعث انحراف اخلاقي و استمرار معصيت باشد، قطعاً حرام است؛ در غير اين صورت، اگر ابزاري باشد براي نشر مواعظ و فضايل و رساندن هنرمندانه حقايق به گوش طالبان آن و برانگيختن احساس آرامش و سرور و اندوه طبيعي غيرمفرط و يا احساسِ حماسه در سامعان، ديگربه اين عناوين متّصف نخواهد بود و دم زدن از تحريم آن، تکلف آشکار مي باشد. دسته دوم   رواياتي که دلالت بر حرمت غنا ـ بما هو الغناء ـ دارد: 1ـ عن عبدالأعلي قال:   سألتُ أباعبدالله (ع) عن الغناء و قلتُ: إنّهم يزعمون أنّ رسول الله رخّص في أن يُقال «جئناکم جئناکم حيّونا نحيّکُم». فقال: کذبُوا، إنّ الله عزّ و جلّ يقُول (و ما خلقنا السموات و الأرض و ما بينهما لاعبين)، (لو أردنا أن نتّخذ لهواً لاتّخذناه من لدنّا إن کنّا فاعلين بل نقذف بالحقّ علي الباطلِ فيدمغه فإذا هو زاهقٌ و لکم الويل ممّا تصفون) ثمّ قال: ويل لفلان ممّا يصف رجلٌ لم يحضر المجلس (همان: 307، ح15). 2ـ عن يونس قال:   سألتُ الخراسانيّ (ع) عن الغناء و قلتُ: إنّ العبّاسيّ ذکر عنک أنّک ترخِّص في الغناء فقال: کذب الزنديق ما هکذا. قلت له سألني عن الغناءِ فقلتُ إنّ رجلاً أتي أبا جعفر فسألهُ عن الغناء فقال: إذا ميّزالله بين الحقّ و الباطل، فأين يکون الغناء؟ قال: مع الباطل، فقال: قد حکمتَ (همان، 306، ح13). 3ـ عن حسن بن هارون قال:   کنتُ أطيل القعود في المخرج لأسمع غناء بعض الجيران. قالَ: فدخلت علي أبي عبدالله (ع) فقال لي يا حسن! (إنّ السمع و البصروالفؤاد کلّ أولئک کان عنه مسؤولاً) السمع و ما وعي و البصر و ما رأي و الفؤاد و ما عقد عليه (همان: 311، ح29). مضمون حديث نخست حاکي از اين است که پيامبر (ص) تغنّي به «جئناکم جئناکم حيّونا نحيّکُم» را رخصت نداده اند و استشهاد امام (ع) به آيه شريفه سوره انبياء هم مشعر آن است که ممنوعيت تغنّي به جهت لهو و لعب بودن آن است؛ بنابراين، باز هم حکم به ممنوعيت غنا اختصاص به جايي مي يابد که وصف لهويت و لعبيت حاصل باشد. در خصوص روايت دوم و سوم مي توان مدعي شد که منظور امام (ع) غناي معهود و رايج درآن زمان بوده است؛ چنان که در حديث دوم، امام باقر (ع) خودِ مخاطب را داور قرار مي دهند و مسئله به قدري واضح بوده که او بي درنگ حکم به باطل بودن غنا مي کند. شکي نيست که آهنگهاي برانگيزاننده غفلت و احساس شهوت و ميل گناه در نزد فطرت و خرد سليم انسان از بارزترين مصاديق باطل شمرده مي شود، ولي آيا همين حرف درباره آهنگهاي سالم و داراي مضامين نيکو و يا حتي موارد مشتبه هم به همين راحتي جاري است؟ در حديث سوم، قضيه باز هم واضح تر است؛ زيرا راوي، جلوس در بيت الخلاء را طولاني مي کرده است تا صداي کنيزکان خواننده را بيشتر بشنود؛ شنيدني که بي ترديد برانگيزاننده احساس شهواني است و هيچ غرض حکيمانه اي براي آن متصور نمي باشد؛ به همين جهت، امام (ع) وي را توبيخ و مسئوليت اخروي را گوشزد مي کنند. دسته سوم   رواياتي که دلالت بر حرمت کسب مغنيه و ثمن آن دارد و در آنها عبارات شديداللحني همچون «و ما ثمنهنّ إلا ثمنُ الکَلبِ و ثمن الکلبِ سحتٌ و السُحت في النار» (کليني، 1367: 5 /120، ح3) و «شراؤهنّ و بيعهنّ حرامٌ و تعليمهنّ کفرٌ و استماعهنّ نفاقٌ» (همان: ح5) و «المغنّيه ملعونه و من أکل کسبها» (همان: ح6) و «التي يدخل عليها الرجال حرامٌ» (همان: ح3) به چشم مي خورد. اين گونه روايات، اجمالاً بر حرمت غنا دلالت دارد؛ زيرا اگر غنا حرام نبود، بيع و شراي مغنّيه، حرام و ثمن آن نيز سحت نبود، و ممکن است حرمت بيع مغنيه و ثمن آن بدين سبب بوده که ازآن استفاده هاي نامشروع مي شده است؛ مثلاً در مجالس لهو و بزم و محافل مختلط مردان و زنان به کار مي رفته است. به ويژه آنکه در برخي روايات، حرمت کسب آن به مجالسي که مردان بيگانه درآن وارد شوند، اختصاص يافته است. بنابراين نمي توان گفت که تمامي اشکال تغنّي و آوازه خواني علي الاطلاق مورد نظراين روايات است. دسته چهارم   رواياتي که براي مجالس غنا، آثار و صفات سوئي را ذکر مي کند؛ همچون روايت زيد الشحّام از امام صادق (ع): «بيت الغناء لاتؤمن فيه الفجيعه و لاتجابُ فيه و لايدخله الملک» (حرّعاملي، 1414: 6 /303، ح1) و روايت حسن بن هارون از آن حضرت: «الغناء يورثُ النفاق و يعقّب الفقر» (همان: 309، ح23) و روايت ابراهيم بن محمد مدني از همان حضرت: «سئل عن الغناء و أنا حاضرٌ لاتدخُلوا بيوتاً الله معرضٌ عن أهلها» (همان: 306، ح12). البته دلالت برخي از اين روايات را بر حرمت غنا نمي توان پذيرفت؛ زيرا بسياري از امور مکروهه ـ اعمّ از آنکه کراهت آن به حدّ حُرمت برسد يا نه ـ موجد آثار و عواقب زيانباري است. درباره مجموع اين روايات مي توان مدعي انصراف آنها به مجالس بزم و لهو و لعبي که در آن زمان مرسوم بوده است، گرديد؛ مجالسي که درآنجا کنيزکان به عشوه گري و آوازه خواني براي مردان مشغول بودند و فاسقان را به خود سرگرم مي کرده اند. با وجود قرينه انصراف، ديگر نمي توان از اطلاق ادله حرمت سخن گفت. خوب است در اين زمينه، تاريخچه موسيقي در دوران جاهليت پيش ازاسلام و سپس دوران خلافتهاي متظاهر به اسلامِ اموي و عباسي را مطالعه کنيم. در آن دوره ها، خوانندگي و نوازندگي صرفاً ابزاري بود براي جذب فاسقان و فراهم کردن اسباب ترفّه و عيش و نوش اشرافي. اين امر در زمان خلفاي فاسد اموي و عباسي اوج گرفت و هر يک از خلفا را کنيزکان خاصي بود و مجالس طرب و آواز، و ازاين طريق عطاياي هنگفتي بين خوانندگان توزيع مي شد. در آن مجالس بزم، شراب خواري، عرياني گري، رقاصي و خوانندگي و نوازندگي با هم درآميخته بود (معرفت، 1414: 5 /204ـ205؛ ابراهيم حسن، بي تا: 326ـ332). بدين گونه، اطلاق غنا بر نغمات لهوي و مبتذل، به حقيقت عرفيه اي تبديل شده بود و به همين جهت، در احاديث و روايات از آن به شدت نکوهش شده و مصداق حديث لهو و قول زور شمرده شده است. باري، تمام اشارات موجود در روايات به همان غناي معهود و عرفي آن روزگاراست و بنابراين، اگر در بستر تحولات زمان، هنر خوانندگي و نوازندگي دگرگون شود و استعمالات گونه گون يابد، گزافه گويي است اگر حکم واحدي را براي تمام اشکال و صور آن صادر کنيم. 2ـ3ـ اجماع   بسياري از فقيهان شيعه، از قبيل شيخ طوسي، صاحب جواهر، شيخ انصاري و ديگران مدعي اجماع بر حرمت غنا شده اند، ولي اشکال اساسي آن است که اين اجماع مدرکي است و مدرک آن، همان روايات کثيره اين باب مي باشد و چنين اجماعي به عنوان يک دليل مستقل، اعتمادآور نيست، بلکه مرجع همان مدارک است. به هرحال، انصاف آن است که حرمت غنا در حد بالايي از شهرت قرار دارد، ولي آنچه بر اثر تتبّع در فتاوا به دست مي آيد، حرمت في الجمله غناست، بلکه شايد بتوان به يقين گفت که همان جنبه هاي لهوي و فسق آلودِ غنا مورد نظر بوده است. 3ـ ادله حلّيت غنا   به چند دسته از روايات بر حليت غنا استناد شده است: 3ـ1ـ روايات وارد شده در باب صوت زيبا و نيکو   از قبيل «إنّ من أجمل الجمال الشعر الحسن و نغمه الصوت الحسن» (کليني، 1367: 2 /615، ح8) و «ما بعث الله عزّ و جلّ نبيّاً إلا حسن الصوت» (همان: 616، ح10) و امثال آن. يادآوري مي شود، همچنان که گفتيم، کارشناسان معتقدند زيبايي صدا بدون ترجيع، تطريب و تناسب نغمه ها، بي معناست. 3ـ2ـ روايات وارد شده در باب استحباب تغنّي و تلاوت نيکوي قرآن 1ـ قال رسول الله (ص): إنّ القرآن نزل بالحزن، فإذا قرأتموه فابکوا و إن لم تبکوا فتباکوا و تغنّوا به فمن لم يتغنّ بالقرآن فليس منّا (طبرسي، 1415: 1 /16). دراين حديث، امر به تغني به قرآن شده است. برخي از محدّثان به اشتباه آن را مرادف معناي «استغن» گرفته اند، ولي بدون شک، قراين موجود در صدر حديث معناي تغني را متعين مي سازد. تغني به آهنگهايي گويند که موجد بکاء، خشوع و حزن مي شود، نه نغمات لهوي و فسق آلودي که مايه غفلت و روي گرداني از خداوند است. 2ـ قال النبي (ص): «لکلّ شيءٍ حليه و حليه القرآن الصوت الحسن» (مجلسي، 1403: 89 /190، ح2). 3ـ عن الرضا عن آبائه، قال رسول الله (ص): حسّنوا القرآن بأصواتکم فإنّ الصوت الحسن يزيد القرآن حُسناً و قرأ: (يزيد في الخلق ما يشاء) (همان: 76 /255، ح4). 4ـ عن أبي بصير قال أبوجعفر (ع): «... رجِّع بالقرآن صوتک فإنّ الله عزّ و جلّ يحبّ الصوت يرجِّع به ترجيعاً» (کليني، 1367: 2 /616، ح13). در اين احاديث، امر به تحسين صوت و ترجيع آن شده است و اين، همان معناي لغوي وسيع غناست. 5ـ عن عبدالله بن سنان عن أبي عبدالله (ع): قال رسول الله (ص): «اقرؤوا القرآن بألحان العرب و أصواتها و إيّاکم و لحون أهل الفسوق و أهل الکبائر. فإنّه سيجيء من بعدي أقوامٌ يرجّعون القرآن ترجيعَ النوحِ و الرهبانيّه لايجوز تراقيهم قلوبهم مقلوبه و قلوب من يعجبهم شأنهم» (همان: 614، ح3). نکاتي که از اين حديث استفاده مي شود: الف) امرتلاوت قرآن به الحان و نغمات عرب و لحن به نقل نهايه و قاموس و غيره، عبارت است از ترجيع و تطريب صوت و نيکو آواز خواندن. ب) نهي از آهنگها و نغمات مبتذل و فاسدي که خاصّ فاسقان و گنهکاران است. ج) ترجيع را انواع حق و باطل است. ترجيع نوحه خوانان و رهبانان در آن زمان از گونه هاي باطل آن است. اين گونه ترجيع منهي و مذموم بوده، ولي به نغمات اصيل و سنتي عرب سفارش شده است. 6ـ عن أبي عبدالله (ع) قال: کان عليّ بن الحسين (ع) أحسن الناس صوتاً بالقرآن و کان السقّاؤون يمرّون فيقفون ببابه يستمعون قراءته و کان أبوجعفر أحسن الناس صوتاً» (همان: ح11). 7ـ عن النوفليّ عن أبي الحسن (ع) قال: ذکرتُ الصوت فقال: إنّ عليّ بن الحسين کان يقرأ القرآن فربّما مرّ به المارّ فصعق من حُسن صوته و إنّ الإمام لو أظهر من ذلک شيئاً لما احتمله الناس من حُسنه» (همان: 615، ح4). اين مضامين حاکي ازآن است که ائمه بزرگوار شيعه از بالاترين مظاهر صوت زيبا و دلربا برخوردار بوده اند؛ آن چنان که هر مستمعي بدان جلب شده و چه بسا افرادي که با شنيدن آن، مدهوش و از خود بي خود مي شده اند. بدون شک طبيعت آواهاي مترنم متوازن، مرجع و مطرب واجد اين آثار مي باشد؛ بنابراين، هرگونه از خود بي خود شدني در اثر استماع نغمه هاي موسيقي، اين گونه نيست که مذموم و غيرشرعي باشد؛ زيرا همان طور که استماع آهنگهاي لهوي و فاسد، خرد را از انسان ربوده و مستي شهوت را بر او غالب مي کند، شنيدن آواي زيبا، موزون و نغمه گونه همراه با مضامين بلند، از قبيل آيات الهي و سخنان حکيمانه و غزليات عارفانه نيز فطرتِ زيباجوي آدمي را بيدار و آثار روحي عميقي را به بار مي آورد. 3ـ3ـ روايات جواز غنا در برخي از حالات   1ـ عليّ بن جعفر عن أخيه قال: «سألته عن الغناء هل يصلُح في الفطر الأضحي و الفرح؟ قال: لا بأس به ما لم يعص به و في روايه ما لم يزمّر به» (حرّعاملي، 1414: 6 /85، ح5). 2ـ «إخبار النبيّ بدار عليّ بن هبّاز، فسمع صوت دفّ، فقال: ما هذا؟ قالوا: عليّ بن هبّاز عرس بأهله. فقال: حسنٌ هذا النکاح لا السَفاح، ثمّ قال: أسند و النکاح و أعلنوه بينکم و اضربوا عليه بالدَفِّ فجرت السنّه في النکاح بذلک» (مجلسي، 1403: 76 /261، ح6). 3ـ عن أبي بصير قال أبوعبدالله (ع): «أجر المغنّيه التي تزفّ العرائس ليس به يأس و ليست بالتي يدخل عليها الرجال» (کليني، 1367: 5 /120، ح3). 4ـ عن أبي بصير قال سألت أباجعفر (ع) عن کسب المغنّيات، فقال: «التي يدخل عليها الرجال حرام و التي تُدعي إلي الأعراس ليس به بأس» (همان: 119، ح1). 5ـ سأل رجل عليَّ بن الحسين (ع) عن شراء جاريه لها صوت فقال: «ما عليک لو اشتريتها فذکرتک الجنّه» (شيخ صدوق، 1404: 4 /60، ح5097). از مجموع اين احاديث مي توان استنباط کرد که عمل غنا ذاتاً حلال مي باشد؛ زيرا در اعياد، مجالس شادي، زفاف عروسان و امثال آن جايز شمرده شده است، ولي آنگاه که اين کار با مقارنات و ملابسات حرام، همچون معصيت و اختلاط مردان و زنان بيگانه همراه شود، منهي مي باشد و در مرسله فقيه، امام (ع) خريدن کنيزکان خوش صدا را تجويز نموده و يادآور مي شوند که وي با آوازه خواني خود، صاحبش را به ياد بهشت مي اندازد. اين بدان معناست که موسيقي و خوش آوازي مي تواند در راستاي مقاصد مشروع و کماليه به کار آيد. 6ـ «قلت لأبي الحسن (ع): ... جعلتُ فداک! أشتري المغنّيه أو الجاريه تحسن أن تغنّي أريد بها الرزق لا سوي ذلک، قال: اشتر و بع» (حرّعاملي، 1414: 6 /86، ح1). اطلاق اين روايت نيز دليل بر حلّيت مطلق غناست؛ زيرا اگرغنا مطلقاً حرام بود، خريد و فروش مغنّيه هم در همه حال حرام بود. اگر اين روايت را در کنار روايات کثيره اي که خريد و فروش و عمل کنيزکان مغنيه را حرام و سُجت مي شمرد، قرار دهيم، يک راه آن است که اين روايت مرسله را حمل بر تقيّه کنيم، ولي درست آن است که بين اين روايت و آن دسته روايات مقابل، جمع کنيم و بگوييم آنچه از غنا حرام و منهي مي باشد، مقارنات و ضمائم حرام آن و يا روشهاي لهوي و فسق آلود آن مي باشد، وگرنه غنا به خودي خود مباح مي باشد. از همين دسته روايات است، آنچه در باب جواز «حداء»، يعني آوازِ راندن شتران و نيز نوحه خواني و مرثيه سرايي رسيده است. 7ـ حديثي ديگر از پيامبر (ص) در باب غنا نقل نشده است که: «من تغنّي بغناء حرام يبعث فيه علي المعاصي، فقد تعلّق بغصن من أغصان شجره الزقّوم» (مجلسي، 1403: 76 /262، ح8). در اين حديث نسبت به غناي حرام بيم داده شده است و اين، دليل بر آن است که غنا را اقسام حلال و حرام مي باشد، ولي پنهان نماند که چنين حرفي مبتني بر ثبوت مفهوم وصف است که در آن مناقشه شده است. به هر حال، دلالت آن را در حدّ اِشعار مي پذيريم. 8ـ در روايتي ديگرآمده است که امام باقر (ع) در جواب سائلي که از حکم غنا پرسيده بود، خود او را مسئول عنه قرار داده و فرمودند: «إذا ميّزالله الحقّ و الباطل، فأين يکون الغناء؟». وي گفت: «مع الباطل» و حضرت فرمودند: «قد حکمتَ» (حرّ عاملي، 1414: 6 /227، ح8). اين واقعه شاهدي است بر اينکه در اين قبيل موارد، عرفِ عقلا مي تواند مميّز و حاکم باشد و اين عرف همچنان که در باطل شمردن اصوات لهوي هرگز درنگ نمي کند، در تجويز قطعه هاي آواز و موسيقي متين و داراي مضامين بالا هم ترديد نمي کند. 4ـ نظريه مختار   بار ديگر چکيده اي از مباحث گذشته را در چند بخش، خلاصه وار گرد مي آوريم: 1ـ تمامي پديده هاي طبيعت جلوه هايي از زيبايي علي الاطلاق ذات حق است. خالق متعال فنّ تصويرگري را به نيکوترين وجه رعايت کرده است: (صوّرکم فأحسن صورکم) (غافر/64؛ تغابن/3)؛ اين زيباييها در قالب نظم و ترکيبي معين جلوه گر شده است و زيبايي از نظم و ترکيب، جدا نيست. اصوات موزون و ترکيبي که تشکيل دهنده نغمات موسيقي است، خوشايند انسان است. جلوه هايي از موسيقي موجود در طبيعت را در صداي ترنم جويباران و چهچهه بلبلان مي توان حس کرد. 2ـ انسان به فطرت الهي مفطور گشته و ذاتاً به مظاهر حسن و زيبايي گرايش دارد. شرايع آسماني هم بر نيازهاي فطري و تمايلات دروني او منطبق است و خداوند خواسته است که انسان از خوبيها و لذتهاي موجود در طبيعت بهره مند شود: (قل من حرّم زينه الله التي أخرج لعباده و الطيّبات من الرزق) (اعراف/32). طبق اين آيه، هر آنچه داراي دو وصف «زينت» و «طيّب» باشد، مباح است؛ بنابراين، به حکم اولي شرع، همه چيز و از جمله آواي خوش موسيقي، مباح است. بايد توجه داشت که شريعت اسلام براي بسط و توسعه دامنه ممنوعيتها نيامده است و اساساً با حکمت صانع منافات دارد که نيازمنديهايي را در جان انسان به وديعت نهد و امکان جواب گويي به آنها را در طبيعت فراهم کند، ولي حصارهاي چند لايه اي را از دستورات غليظ و ممنوعيتهاي شديد پيش روي او گذارد؛ بنابراين، درباره ممنوعيتها بايد قائل به موارد منصوصه در شرع شد و نسبت به ماعداي آن با استثناي عمومات حليّت، حکم به جواز نمود و در موارد مشکوک نيز اصاله الاباحه را جاري کرد. 3ـ هر چند احتياط در منظر عقل و شرع، امر راجح و مطلوبي است، در تشخيص موارد آن بايد دقت و احتياط پيشه کرد؛ براي مثال، اگر در مقام عمل، شنيدن و يا خواندن آوازهاي مشکوک، مقتضاي احتياط ترک آن است، درمقام افتا حکم کردن به حرمت و وجوب احتياط، خود مخالف احتياط است؛ زيرا چه بسا که نتيجه چنين حکمي، تحريم ما أحلّ الله باشد. 4ـ اگر به نصوص و ادله تحريم غنا نگاهي اجتهادي و نه ظاهرگرايانه افکنيم و قراين و شواهد موجود در زمان صدور را لحاظ کنيم، درخواهيم يافت که اين ادله به اشکال لهوي و باطل غنا انصراف مي يابد و مصداق قطعي آنها «قول زور» و «حديث لهوي» مي باشد که در آن زمان متعارف بوده است. واقعيت آن است که موسيقي در آن دوران و در تمامي ادوار تاريخي غالباً در خدمت مقاصد حيواني و عشرت طلبي و سرگرميهاي باطل بوده و کمتر زماني بوده است که اين هنر ظريف در خدمت اشاعه و ترويج فضايل و ارزشها و در راه مقاصد کمالي به کار آمده باشد. حال، اگر امروزه بتوان آن را از شائبات گناه و فجور پاک نمود و به وسيله آن، پرمعناترين مفاهيم حماسي، عرفاني و حکمت آموز را به مخاطبان منتقل کرد، آيا باز هم حکم به تحريم آن موجه است؟ 5ـ پس ازآنکه دانستيم حکم اولي غنا، حليّت و اباحه مي باشد، اکنون علل و اسبابي را که به تحريم آن مي انجامد، مي توان اين گونه برشمرد: الف) نفس خوانندگي به روش مبتذل و آلوده انجام شود. هرگونه سبک و آهنگي که احساس عقلاني را سرکوب و مايه تهييج شهواني باشد، حرام و منهي است و کمتر از آن، جزء مصاديق مشکوک خواهد بود. ب) محتوا و مضامين آواز، سخنان رکيک و مفاهيم مبتذل و آلوده اي باشد که داعي به سوي شهوات است. ج) عمل خوانندگي و نوازندگي همراه با امور محرّمه و ملابسات باطله از قبيل اختلاط مردان و زنان، رقصهاي مختلط آنان و غيره باشد. چنان که در بعضي روايات به اين مسائل تصريح شده است؛ بنابراين، در اينجا حکم به تحريم، مستند به مقارنات و ملابسات غنا مي باشد. 5ـ بررسي اقوال و آراي فقيهان   در اين بخش به نقل آرا و فتاواي فقيهان شيعه در مسئله غنا مي پردازيم. 1ـ شيخ ابوجعفر طوسي گويد: غنا حرام و فاعل آن، فاسق است و شهادتش مردود مي باشد. غنا حرام است ـ خواه با صداي خواننده باشد يا با دميدن در ني و نواختن تار ـ ... ولي کوبيدن دايره در عروسيها و ختنه سوران مکروه است (بي تا: 27 /626). 2ـ زين العابدين عاملي (شهيد ثاني) گويد: غنا عبارت است از مدّ صدا همراه با ترجيع مطرب، و بدون ترجيع و اطراب، حرام نيست. برخي آن را به عرف وانهاده اند؛ يعني هر چه را عرف غنا بداند، همان است، هر چند مطرب نباشد و اين معيار خوبي است. فرقي نيست دراينکه غنا در شعر، قرآن و غير آن دو باشد، ولي حداء شتران و خوانندگي زنان در مجلس عروسي استثنا شده است. البته مادامي که با گفتار باطل همراه نباشد و با آلات لهو بازي نشود و صداي او را مردان اجنبي نشنوند. گروهي از اصحاب همچون علامه در تذکره مايل به تحريم مطلق غنا شده اند و استناد ايشان به اخبار مطلقي است که در دست است، ولي لازم است بين اين اخبار و اخبار ديگري که دليل بر جواز مصاديق معيني است، جمع کرد تا مبادا حکم مقيد طرح شود (1414: 3 /127). 3ـ محقق حلّي گويد: مد دادنِ صدا همراه با ترجيع مطرب، عملي است که فاعل آن فاسق بوده و شهادتش مردود است. اين حکم درباره شنونده آن نيز صادق است، خواه در شعر و يا قرآن باشد، ولي حداء شتران بي اشکال است (1409: 4 /913). 4ـ همچنين ابن ادريس حلّي در سرائر (1410: 2 /120 و 224)، شيخ مفيد در مقنعه (1410: 588) و ابوالصلاح حلبي در کافي (بي تا: 281) حکم به تحريم مطلق غنا کرده اند. 5ـ محمدحسن نجفي (صاحب جواهر) گويد: غنا از جمله مکاسب محرّمه است. اين حکم اجماعي و بدون مخالف است و اجماع محصّل و منقول، هر دو در آن حاصل است. نصوص سنت هم درباره آن متواتر است...، بلکه حکم حرمت آن را مي توان ضروري مذهب دانست؛ بنابراين، بسي عجيب است که برخي از متأخر المتأخرين به پيروي از غزالي در آنجا که با فعل حرام ديگري مقارن نباشد، حکم به عدم حرمت نموده اند (1368: 22 /44). 6ـ محمدجواد عاملي گويد:   هيچ نظر مخالفي در حرمت غنا و اجرت آن و تعليم و تعلّم آن وجود ندارد ـ خواه در قرآن باشد و يا دعا، شعر و... ـ تا آنجا که محدّث کاشاني و فاضل خراساني به پا خاسته و دنباله رو غزالي و امثال او شدند و حرمت غنا را مختص جايي دانستند که با مقارنات حرام ديگر همراه باشد. آنان در اين مسئله به دوازده خبر استناد کردند که اگر دلالت آنها را واضح بدانيم، مخالف قرآن و موافق عامه و محمول بر تقيّه است. علاوه براينکه در طرف مقابل هم 25 خبر وجود دارد که برخي صريح و بعضي ظاهر در تحريم مطلق غنا مي باشد. همچنان که سه روايت در تحريم استماع آن و پنج روايت در تحريم ثمن مغنّيه وجود دارد. بنابراين اگر غنا حلال و و در امثال قرآن مستحب بود، حکم به تحريم استماع و حرمت ثمن و کفربودن تعليم آن نمي شد... (عاملي، بي تا: 4 /52). درباره دو گفتاراخير، ملاحظاتي چند ذکر شدني است: اولاً سند اين ادعا که در حرمت مطلق غنا هيچ مخالفتي نيست، واضح نيست؛ زيرا پرواضح است که تني چند از فقيهان با اين نظر مخالف اند. ثانياً ترجيح يا تخيير در دو خبر متعارض، آنجاست که امکان جمع دلالي در کار نباشد. در حالي که در اينجا تعارض ميان نصوص، بدوي است و از مجموع اخبار استفاده مي شود که نصوص حرمت و حليت، هر دو مقيد به قيود خاصه اي مي باشد. ثالثاً در تحريم غنا هيچ اطلاقي در کار نيست؛ زيرا مقدمات حکمت ناتمام است. رابعاً حتي اگر امکان جمع دلالي هم موجود نباشد، ترجيح به اکثريت عددي به رغم تکثر طرفيني، خلاف ضوابط علم اصول است. خامساً مخالفت با کتاب هم موضوعيتي ندارد؛ زيرا هيچ حکم صريحي درباره حرمت غنا ـ بما هو غناء ـ در آن نيامده است. سادساً موافقت با عامه هم موضوعيتي ندارد؛ زيرا قول معروف مذاهب ايشان هم همان حرمت است. سابعاً ادعاي تواتر نصوصِ حرمت نيز داراي اشکال است؛ زيرا تواتر لفظي که هرگز پذيرفتني نيست و تواتر معنوي نيز شديداً محل ترديد است و حداکثر مي توان گفت: مجموعه ادله و نصوص، مفيد حرمت غناي لهوي و فسق آميز مي باشد و نه بيش از آن، و ادعاي ضروري بودن حرمت غنا هم پس از وجود اقوال و نظريات مختلف در اين مسئله پذيرفتني نيست. 7ـ ميرزاي قمي نيز در مسئله غنا گويد: اظهر در غنا رجوع به عرف است؛ يعني آنچه را در متعارف، خوانندگي مي گويند، حرام است و هر جا يقين حاصل شد که آن را خوانندگي مي گويند، خواندن و شنيدن آن حرام است و هر جا يقين است که خوانندگي نمي گويند، حلال است و در صوتي که مشکوک فيه باشد، اظهر، حليت است و احوط، اجتناب و مجرد لرزيدن صدا غنا نيست و فرقي بين قرآن و مراثي و غير آن نيست (قمي، 1371: 2 /69-70). 8ـ ملااحمد نراقي نيز گويد:   هيچ نظر مخالفي در حرمت آنچه قطعاً غناست (يعني صداي کشيده و مشتمل بر ترجيع و اطراب) نمي باشد و چه بسا اجماع به طور مستفيض نقل شده، بلکه اجماع محقق و ضرورت ديني، قطعاً حاصل است. ولي سخن در اين است که آيا غنا مطلقاً و بدون هيچ استثنايي حرام است يا آنکه برخي افراد آن حرام بوده و استثناي برخي ديگر به دليل مخصص و يا تخصصاً مي باشد؟ (1419: 18 /159-160). وي سپس به شرح ادله موجود پرداخته، گويد: ظهور دليل اجماع، اثبات حرمت في الجمله غناست و اين دليل در موارد اختلافي به درد نمي خورد، اما در مورد قرآن براي دو آيه (لا يشهدون الزور) و (الذين هم عن اللغو معرضون) هيچ دلالتي بر حرمت غنا نيست. علاوه برآنکه مستفاد از اخبار معتبر، تفسير لغو به غير غنا و يا اعم از آن است. اما مدلول آيه (و من الناس من يشتري لهو الحديث...) حرمت غنايي است که براي اضلال مردم به کار آيد و شکي در حرمت اين گونه غنا نيست. اما مواردي که غنا براي ياد آوردن بهشت و شوق به عالم اعلي و تأثير قرآن و دعا در قلوب باشد، اين آيات را دلالتي بر حرمت آن نيست. استناد به آيه (و اجتنبوا قول الزور) را هم روايت صدوق در معاني الاخبار مخدوش مي کند؛ آنجا که راوي از امام صادق (ع) درباره قول زور مي پرسد و حضرت پاسخ مي دهد: «از مصاديق آن اين است که کسي به خواننده گويد: أحسنت». اين حديث دليل آن است که قول زور، غير غنا و يا اعم از آن است، بلکه اشعار دارد بر اين مطلب که منظور از قول زور همان معناي لغوي و عرفي آن است؛ يعني باطل، کذب و تهمت و اين مفاهيم بر امثال قرآن و ادعيه و مواعظ و مراثي صدق نمي کند؛ هر چند اين امور همراه با ترجيع باشد (همان: 196). وي در پايان نتيجه مي گيرد: قدر متيقن از ادله حرمت غنا به معناي يقيني آن؛ يعني ترجيع صوت و همراه با اطراب، هيچ دليلي بر حرمت کلي آن نيست و لازم است به همين قدر متيقن اکتفا شود (همان: 199). 9ـ شيخ مرتضي انصاري گويد:   ظاهر تمامي نصوص و اخبار، حرمت غنا از جهت لهو و باطل بودن است؛ بنابراين، غنا که از مقوله کيفيت صوتي است، اگر برابر با صوت باطل و لهوي باشد ـ چنان که اقوي همان است ـ حرام مي باشد و اگر اعم از آن باشد، لازم است حرمت را به جايي که عنوان لهو و باطل صدق کند، مقيد کنيم. همچنان که اگر اخص از آن باشد، لازم است حکم حرمت را شامل مطلق صوت لهوي کنيم؛ هر چند غنا نباشد. خلاصه آنچه حرام است، آهنگهاي اهل فسق و معاصي است... . به هر حال، حاصل ادله پيشين، حرمت صوت مرجع لهوي است و اين لهو همچنان که با نواختن تار حاصل مي شود، با دميدن در ني و يا با آواز تنها نيز محقق مي شود... . هيچ دليلي بر حرمت غنا نيست، مگر از اين جهت که عملي باطل، لغو و زور مي باشد. اين لهو به دو صورت محقق مي شود: با قصد تلهّي باشد ـ هر چند که لهوي در کار نباشد ـ و يا با لهو محسوب شدن در نظر مستمعين ـ هر چند که قصد تلهي در کار نباشد ـ و در مسئله لهو، عرف مرجع و وجدان، داور مي باشد، آن گونه که صوتي را مناسب آلات لهو و رقص و محرک لذات و شهوات مي يابد؛ زيرا از حنجره کنيزکان و پسران تازه بالغ و امثال آن درمي آيد. مراتب اين وجدان هم از نظر وضوح و خفا مختلف مي باشد و گاه برخي از مصاديق ترجيع را مقدمه غنا و کمتر از حد آن مي داند... پيداست که در استعمال کيفيات لهوي صوت، فرقي نيست که در کلام حق باشد يا در کلام باطل و بي شک اگر تلاوت قرآن و دعا و مراثي با صداي لهوي انجام شود، حرام و عقاب آن مضاعف مي باشد (1415: 1 /291-298). خواننده محترم در اين بيان عالمانه و دقيق شيخ اعظم (انصاري) نشانه هاي نبوغ استثنايي ايشان را مشاهده مي کند. حاصل گفتار فوق همان نظريه دلخواه ماست؛ زيرا ايشان به دفعات تصريح مي کند که حرمت غنا از جهت لهوي و محرک شهوت بودن و مناسبت با مجالس فسق مي باشد. تنها اشکال ما اين است که شيخ، غنا را مساوي آواز لهوي مي داند، همچنان که برخي عبارات ديگر شيخ نيز مفهم اين معناست. از جمله به هنگام سخن از حديث «اقرؤوا القرآن بألحان العرب» گويد: مطلق لحن را مادامي که لهوي نباشد، غنا نمي گويند... . منظور از ترجيع، تردد صدا در حلق است و مجرد اين کار، مادامي که به طريقه لهوي نباشد، غنا نيست (همان). ما در بحثهاي تمهيدي خود کوشيديم معناي لغوي و اصطلاحي غنا را توسعه داده، نظريه کارشناسان را مبنا قرار دهيم؛ بنابراين، مناقشه ما با شيخ اعظم، موضوعي است و با گذر از آن، مشکل به طور کلي برطرف مي شود، بلکه حتي مي توان امکان مصالحه ميان قائلان به حرمت مطلق و حرمت في الجمله و نيز مجوزان را فراهم آورد، بدين گونه که بين معناي لغوي و اصطلاح شرعي غنا تفاوت قائل شويم. حاصل آنکه مقصود از حکم به اباحه و حليت، همان غنا به مفهوم لغوي آن بوده و حکم حرمت نيز به مصاديق لهوي و آلوده به گناه تعلق يافته است. 10ـ محدث کاشاني در وافي در پي ذکر برخي از اخبار رخصت در غنا، ابتدا عبارتي را از استبصار شيخ طوسي مي آورد. شيخ در آنجا گويد: قول نيکو درباره اخبار جواز کسب مغنيات به شرط عدم اختلاط با مردان، رخصت در مواردي است که سخن باطل در ميان نبوده و با آلات لهو بازي نشود. بلکه در زفاف عروسان بوده در آنجا سرود خوانده شده و سخنان زيبا و درست مطرح شود، وگرنه تغني به ساير لهويات در هيچ حال جايز نيست؛ خواه در محفل عروسي و يا غير آن (بي تا: 3 /62). آنگاه فيض کاشاني در تعقيب اين کلام گويد: از سخن شيخ استفاده مي شود که تحريم غنا به خاطر اشتمال آن بر افعال محرمه است، وگرنه جايز مي باشد. آنگاه وجهي نيست جواز آن را مخصوص زفاف عروسان بدانيم، به ويژه آنکه در موارد ديگر هم رخصت وارد شده است. مگر آنکه گفته شود برخي افعال که هر چند مباح باشد، ولي لايق بزرگان و صاحبان مروت نيست؛ بنابراين، شنيدن تغني به اشعار متضمن ياد بهشت و دوزخ و تشويق به دارالقرار و توصيف نِعَم خداوندي و ذکر عبادت و ترغيب به امور خير، بدون اشکال است؛ زيرا اين امور مايه ذکر خداوند بوده و چه بسا ابداني از شنيدن آن لرزيده و آنگاه به ياد حق آرام گيرد. خلاصه آنکه پس از شنيدن اين اخبار، براي هيچ عاقلي تميز حق و باطل غنا دشوار نيست... (1371: 17 /218-222). شيخ ابوالحسن شعراني در حاشيه وافي گويد: آنچه براي ما پس از تتبع در کلام عرب و اهل ادب ظاهر مي شود، آن است که غنا اسمي است براي مطلق صداهاي همراه با مدّ و ترجيع؛ اعم از آنکه مطرب باشد يا نباشد و ممکن نيست هر صداي تأثيرگذارنده اي و صوت نيکويي به دليل ترکيب نغمه هاي آن، که مايه تمايل طبع آدمي است، حرام باشد؛ زيرا در خبرآمده است که قرائت امام سجاد داراي تأثير فراواني بود. پيامبر (ص) امر به قرائت قرآن به صوت حسن و تغني بدان نموده و حداء را تجويز مي کرد، با اينکه اين کار ترکيبي است از نغمه هاي مؤثر صوتي و بر تمام اين موارد، تغني و غنا صدق مي کند؛ بنابراين، يا بايد مذهب شيخ در استبصار را برگزيد و اخبار منع را بر ملابسات غنا حمل کرد و يا حرمت را بر نوع خاصي از غنا که مايه فحشا و ارتکاب حرام است، اختصاص داد (معرفت، 1414: 5 /188، نقل از هامش الوافي). 11ـ محقق سبزواري گويد:   غنا در روايات منع، مفرد معرف به «ال» است و اين «ال» ذاتاً دليل شمول و عموميت نيست؛ زيرا عموم، آنجا ثابت است که قرينه اي بر اراده خاص و يا برخي از انواع عام نباشد...، در اينجا مسئله اين گونه نيست؛ زيرا آنچه در زمان صدور روايات شايع بوده، اَشکال لهوي غنا از قبيل آوازه خواني کنيزکان، مجالس گناه و شرب خمر و غيرآن بوده است؛ بنابراين، حمل لفظ مفرد برافراد شايع در آن زمان بعيد نيست. برخي اخبار هم که به لهو و باطل بودن آن اشعار دارد و صدق آن در قرآن و ادعيه و اذکاري که به صداهاي زيبا خوانده شده و مذکِّر آخرت و مهيج شوق به عالم قدس است، جاي تأمل مي باشد... . اگر درغناي غيرلهوي اجماعي بر حرمت آن ثابت شود، همان متبّع است. درغيراين صورت، حکم آن بر اصاله الاباحه باقي مانده و طريق احتياط هم واضح است (سبزواري، 1423: 1 /434). 12ـ سيد ماجد بحراني از معدود علماي اصولي است که در �





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 919]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن