تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس خداى عزوجل را اطاعت كند خدا را ياد كرده است، هر چند نماز خواندن و روزه گرفتن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805437738




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

واقعيت و تخيل در فيلم تاريخي


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
واقعيت و تخيل در فيلم تاريخي
واقعيت و تخيل در فيلم تاريخي   نويسنده: دكتر هوشنگ كاوسي   سينما و تاريخ - تاريخ و سينما بردن يك روي‌داد مهم به يادماندني به فيلم‌نامه، و از آن به جلو دوربينِ فيلم‌سازي، كاري است در عين‌حال دشوار از ديدِ واقعيت‌ها، و نيز فهماندن آن به تماشاگر، در آغاز بسياري از فيلم‌هاي تاريخي، خلاصه ي موضوع فيلم و زمان رويدادها، در نوشته‌اي بر پرده نقش مي‌بندد. اين همچنين وظيفه ي نشريه ي سينمايي است كه ضمن تحليل و تفسير يك فيلم، وفادارانه تاريخ واقعيت سوژه ي فيلم‌نامه و فيلم را شرح دهد؛ وگرنه تماشاگر دو ساعت، يا بيش تر، وقتش را با تماشاي يك سلسله عكس متحرك - از شاهكار تا بي‌ارزش - مي‌گذراند. اگر اين تماشاگر، خود از واقعيت سوژه ي فيلمي كه تماشا مي‌كند آگاه باشد، خوشا به حالش؛ يا كه آگاه از آن نيست به سبب ناآگاهي عمومي‌اش، يا اين كه تعلق دارد به يك نسل جوان كه ناآگاهي‌اش بستگي دارد به نسل هنوز ناآگاه او... در گذشته‌اي نه چندان دور طي مقاله‌اي مفصل درباره ي فيلم عظيم و رنگي و پرده عريض تايتانيك (جيمز كامرون، 1997) و 5/3 ستاره تعيين ارزش آن، نوشتم كه با وجود سليقه و دقت در ساخت بدنهي كشتي معروف و دكوراسيون كامل و بدون نقص داخلي آن، و برخورد صحيح آن با كوه يخ در نيمه ي آوريل 1912، فيلمي بود با عيب‌هاي سينمايي بدون ارزش انساني. انساني، براي اين كه بيش از 1500 مهاجر بي‌گناه كه براي تأمين معاش زندگي با خانواده ي خود عازم قاره ي نو بودند، و گناه‌شان اين بود كه در طبقه‌هاي پايين كشتي جاي داشتند، زيرا كه از طبقات پايين در جامعه ي خود بودند، بر اثر ناداني صاحبان كشتي و ناخدا و ساير درجه‌داران و خدمه ي فني ناوگان تجارتي انگلستان رفتند تا در قعر چهار هزار متر در اقيانوس اطلس براي ابد به خواب روند، و تمام اين بزرگ‌ترين فاجعه ي دريايي در اين فيلم، فداي يك «لاو استوري» بدون واقعيت و بدون معنا شد. تمام كساني‌كه براي غرق شدن ساختگي لئوناردو دي‌كاپريو دستمال‌شان را به اشك فراوان آلودند، يك قطره آب هم از چشم‌شان براي آن بيش از 1500 نفر زن و مرد و كودك نيامد. خوب، اين وظيفه ي مطبوعات سينمايي است كه حقيقت واقع را فراسوي تعريف و تمجيد، يا قُبح و كذب اين فيلم، ولو مربوط به تاريخ اقيانوس پيمايي و امور دريايي و بي‌ارتباط با سينما باشد بازگو كنند. و بعد، از نظر سينما، بيفزاييد كه از چندين فيلم ساخته ي مربوط به اين فاجعه ي عظيم دريايي، آن كه معقول‌تر به نظر مي‌رسد، فيلم انگليسي شب به ياد ماندني (روي واردبيكر، 1958) است كه هيچ‌گونه «لاو استوري» مسخره‌اي را ضمن جريان فجيع حادثه در برنداشت... منظور ما در اشاره به «دنومان» يعني گره‌گشايي پاياني سوژه ي فيلم جيمز كامرون، اين است كه از آن شب فجيعِ به يادماندني، آن چه در يادها ماند، آواز يك خانم خواننده ي كانادايي‌تبار بود، و غرق شدن سينمايي يك جوان خوش‌بر و روي ايتاليايي تبار! در مورد حادثه ي جنگي پِرل هاربر در روزهاي آغاز دسامبر 1941، فيلم‌هايي را كه در خاطر دارم از اين جا تا ابديت (1) (1952) فرد زينه‌مان است و در راه شر پرمينگر (1964)، كه هيچ‌يك، در حقيقت‌گويي در مورد حادثه ي فجيع‌ آن بمباران تاريخي نمي‌تواند هم‌سنگ باشد. با تورا! تورا! تورا! (2) (1970) فيلم آمريكايي - ژاپني ساخته ي ريچارد فليچر و توشيو مازودا واقعه را به درستي حكايت مي‌كند. مثال زياد است و دوستداران راستين فيلم مطلب را خود درك مي‌كنند. دور نرويم، در تدريس فيلم‌سازي و فيلمنامه‌نويسي گفته‌اند كه اين هر دو عاملان دو وظيفه، بايد صاحب اطلاعات عمومي باشند و اگر نباشند بي‌اطلاعي‌شان را به تماشاگري كه ناآگاه است، و يا از نسل جوان هنوز بدون اطلاع، نه تلقين، بلكه تزريق مي‌كنند... شارل بوايه گفته است: «در فيلم ماري والوسكا (1939) - كلارنس براون مي‌خواست چوب قلم سر فلزي به دست من كه نقش ناپولئون را ايفاء مي‌كردم بدهد، گفتم: قلمي كه امپراتور فرانسويان با آن مي‌نوشت پر نوك تراشيده بود نه قلم دسته‌چوبي. و براي جلوگيري از اين اشتباه‌ها، مؤسسه‌اي را در هاليوود گشودم كه به فيلم‌سازان و فيلم‌نامه‌نويسان آمريكايي اصيل، بياموزد كه در اروپا، به ويژه در فرانسه، زندگاني روزمره چه‌گونه مي‌گذرد؟»... نزد خودمان، در فيلم‌هاي‌مان، پيش‌تر نوشته‌ام كه مظفرالدين‌شاه فرمان مشروطه را در زير كُرسيِ كاخ صاحبقرانيه در سرماي سرد يك زمستان امضاء نكرده است. او در سيزدهم مرداد (قلب‌الأسد) و گرماي طاقت‌فرساي يك تابستان اين كار را انجام داد. در يك فيلم ديگر، احمدشاه چهارده يا پانزده ساله در كاخ گلستان دوچرخه‌سواري مي‌كند، و فرستاده‌گان ايران در يك بوداپست - كه در فيلم، پاريس معرفي مي‌شود - اين‌طور آزاد و راحت نمي‌گرديدند! زيرا اروپا در اين تاريخ در آتش جنگ جهاني اول در سوختن بود. تماشاگران اين فيلم‌ها را ديدند و صداي كسي درنيامد، و موضوع، در مطبوعات سينمايي منعكس شد، و نمي‌شد گفت مطلب مربوط به تاريخ است و در ارتباط با سينما نيست! چرا كه اين خطاها بدآموز نيستند و غلط ‌آموزند كه از بدآموزي كم ندارند... بياييم سر موضوع اصل‌مان: همه ي دوستداران سينما و فيلم، هم طولاني‌ترين روز (1962) ساخته ي يك گروه فيلم‌ساز را ديده‌اند، و هم فيلم پاتن (1970) ساخته ي فرانكلين شافنر را... پس از شكست نازي‌ها در جبهه ي شرق، در زمستان 1943، فيلم روسي درخشان نبرد استالينگراد (1950-1948) ساخته ي پنج فيلم‌ساز، در دو بخش، نزديك به چهار ساعت نمايش، گردآوري از فيلم‌هاي خبري برداشته در 1943 را بعدها، همه ديده‌اند و ادعا بايد كرد كه بهترين فيلم‌هاي مربوط به جنگ دوم جهاني را روس‌ها از جبهه‌هاي خود ساخته‌اند. اين فيلم‌ها از جمع گزيده‌هايي است از فيلم‌هاي خبري، يا، بازسازي‌هاي وفادارانه، شايان جمع آوري براي فيلمخانه‌ها... اشاره ي ما به «نبرد استالينگراد» به اين سبب بود كه نيروهاي نازي خود دانستند كه اين «آغاز پايان» است، و جنگ را باخته‌اند. (3) «كنفرانس تهران» در آذر 1322 (نوامبر - دسامبر 1943، هنگامي‌كه متفقين وزيدن باد شكست نيروهاي آلماني را احساس مي‌كردند) تشكيل شد. سران متفقين در جنگ عليه آلمان نازي: فرانكلين روزولت رئيس‌جمهوري ايالات متحده ي آمريكا، وينستون چرچيل نخست‌وزير انگلستان و ژوزف استالين رهبر شوروي در تهران گرد آمدند و طي چند روز مذاكره، «كنفرانس» طرح گشودن جبهه ي دوم را ريختند و در ششم ژوئن 1944 (شانزدهم خرداد 1323) طرح را عملي كردند كه به آن بازمي‌گرديم... اطلاعات ستاد ارتش آلمان نازي، ژنرال‌ها و شخص آدولف هيتلر مي‌دانستند كه طرحي براي گشودن يك «جبهه ي دوم» در غرب كشور فرانسه، روي ميز متفقين است. از اين‌روي درصدد ساختن ديواري قطور از آهن و پولاد و بتن مسلح در بخشي از ناحيه ي نرماندي، مشرف به آن بخش از درياي مانش كه كم‌موج‌ترين و كم‌طوفان‌ترين بخش دريا است برآمدند؛ با خيال راحت و به گمان اين‌كه هجوم متفقين، به حتم، در اين بخش صورت خواهد گرفت... متفقين به رياست ژنرال دوايت آيزنهاور از ايالات متحده ي آمريكا، ژنرال رابرت مونتگومري از بريتانيا، و ژنرال دولاتر دوتاسيني از سوي فرانسه ي آزاد هم توانسته بودند يك ميليون نيرو از سرباز پياده، مجهز به تانك و توپ و هواپيما و كشتي و نيروبر دريا به خشكي، آماده ي اجراي عمليات سازند. ابتكار عمل بي‌سابقه ي متفقين در اين نيرو، اين بود، كه مبادا مخابرات ميان واحدها را دشمن ضبط كند، و از تصميمات نيروهاي متفقين، دقيقه به دقيقه آگاه شود، پس تعدادي سرباز سرخ‌پوست را كه آمريكاييان به همراه داشتند، وامي‌داشتند كه آنان، فرمان‌ها و دستورها را در زبان بومي سرخ‌پوستان در مخابرات رد و بدل كنند، كه شنيدن اين پيام‌ها در يك زبان نامفهوم، ستاد عملياتي آلماني‌ها را سردرگم مي‌ساخت. اين تمهيد تا آخرين لحظات اجراي عمليات، پنهان نگه داشته شده و كد عمليات هم بود («D» Day) 4 و در شب پنجم به ششم ژوئن، به فرماندهان شروع اجراي عمليات با همان زبان، به واحدها ابلاغ شد كه در ساعت چهار صبح ششم ژوئن، از محلي پرمخاطره و پرموج كه آلماني‌ها گمان آن را نمي‌بردند، هاوركرافت‌ها سربازان پياده‌نظام متفقين را از كشتي‌ها در خشكي، روي خاك فرانسه ساحل (استان نرماندي) پياده كنند و هواپيماها نيز چتربازان را شروع كردند به پياده كردن در هوا، و ريختن بمب‌هاشان بر سر آلماني‌ها، همچنان‌كه در فيلم طولاني‌ترين روز ديده مي‌شود. ژنرال جورج پاتن هم همين‌طور، كه در فيلمي به همين‌نام ديده شد، پس از پاك‌سازي شمال آفريقا از وجود نازي‌ها، جزيره ي سيسيل و ساردني را از دست ايتاليايي‌هاي فاشيست، و جزيره ي كُرس - به قول خود، در فيلم، «زادگاه ناپولئون» - را از آلماني‌ها و سربازان حكومت ويشي (5) پس گرفت و شروع كرد در ايتالياي چكمه‌شكل به بالا رفتن كه بخش‌هايي را در شش قسمت فيلم پايزا (1946) كه روسِليني آن را در روش ويژه‌اش رمانسه ساخته است مي‌بينيم... پاتُن توانست از كوه هاي آلپ بگذرد و خود را به نرماندي برساند و به اردوي متفقين بپيوندد و به سوي تسلط به نيروهاي آلمان نازي روانه شود... از سويي مردم پاريس كه غيرت‌شان نمي‌پذيرفت ديگران پايتخت عزيزشان را آزاد سازند، در اوت 1944 كه متفقين در فرانسه پيش مي‌رفتند، خيزشي را آغاز كردند و توانستند ژنرال آلماني حاكم نظامي پاريس را دستگيز سازند و شهرشان را پس از زد و خوردهاي خونين آزاد كنند. مراحل اين قيام را كه به «لاليبراسيون دوپاري» مشهور است، ايليا اهرنبورگ، نويسنده ي روس، در همان اوقات در رماني نوشته، و سرگئي يوتكويچ فيلم‌ساز روس كه زبان فرانسه را به خوبي تكلم مي‌كرد با گردآوري فيلم‌هاي خبري از اين روزهاي سخت، اثري جالب را با مونتاژ، و نيز، تكه‌هايي كه خود گرفته است، ساخته، كه با عنوان بالا كه ذكر شد فيلمي است ماندني، از يك روي‌داد تاريخيِ حماسيِ فرانسويان... پس از پيشروي و پس گرفتن قطعه به قطعه ي زمين‌هاي اشغالي آلمان در فرانسه و بلژيك و هلند و دانمارك ساير نقاط زير اشغال نازي‌ها با روياروييِ دفاع سخت آلماني‌ها، همان‌طور كه در فيلم پاتُن ديده مي‌شود در طول زمانيِ روزهاي آغاز ژوئن 1944 تا روزهاي آغاز ماه مه 1945، متفقين از غرب خود را به آن سوي رود رَن رساندند و نيروهاي روس- شوروي به پايتخت رايش هيتلري (برلين) از شرق، كه در فيلم عظيم رنگيِ اكران عريض سقوط برلين (1949) ساخته ي ميخاييل چيائورلي فيلم‌ساز گرجي‌تبار ديده شده است... نتيجه، اين است كه به همان‌گونه كه دانش «فيلمولوژي» توصيه مي‌كند: يك فيلم كه در يك اجتماع معين و يا در يك شرايط خاص ساخته مي‌شود، اثري از آن جامعه، و آن شرايط را در خود دارد كه بعدها مورد استفاده ي يك جامعه‌شناس يا قوم‌شناس و غيره در تحقيقات‌شان قرار مي‌گيرد و اگر اين فيلم روي‌دادي مهم يا حادثه ي تاريخي را حكايت مي‌كند، تمام آن روي‌داد يا حادثه بايد دانسته شده باشد، و خطا نيست كه بيننده ي مشتاق و كنجكاو فيلم هم از اين نكات آگاه شود، و اگر فيلمي است از غرب آمريكا، درباره ي برادران جيمز، او بايد بداند كه اينان دزدان بيابان‌گرد عادي نبوده‌اند و با انديشه ي انتقام در حد توانايي خود، از شكست جنوب از شمال، طي جنگ‌هاي داخلي 65-1861؛ به بانك‌ها و تجارت‌خانه‌هايي كه «كارپت باگرز» (6) هاي شمالي براي غارت ثروت عظيم جنوب تأسيس كرده‌اند، دستبرد مي‌زدند و دستاوردشان را ميان محتاجان و ورشكستگان جنوبي در اثر جنگ تقسيم مي‌كردند. بيان اين مقدمات غيرسينمايي، كه معهذا سبب ساختن فيلم‌هايي شد، ضرور است تا ماجرا از سوي تماشاگر و مشتاق سينما بهتر دانسته شود... از حادثه ي فجيع عشقيِ مربوط به دربار امپراتوري اتريش خاندان هابسبورگ، يعني مرگ مرموز وليعهد آرشيدوك رودُلف هابسبورگ و زن همراهش بارونِس ماريا وسترا، تا آن جا كه اطلاع دارم چهار فيلم ساخته شده است: عنوان فيلم‌ها و نام سازندگان و بازيگران اصلي اين است: 1) مايرلينگ، (آناتول ليتواك، 1936، فرانسه) با بازي شارل بوايه و دانيل داريو. 2) راز تراژدي مايرلينگ، (ژان دُلانوا، 1949، فرانسه) با بازي ژان ماره و دومينگ بلانشار. 3) ماجراي عشقي وليعهد، (رودلف يوگرت، 1956، اتريش) با بازي رودلف پراك و ويني ماركوس. 4) مايرلينگ (ترسن يانگ، 1968، فرانسه/ انگلستان) با بازي عمر شريف و كاترين دُنوُو. من سه فيلم از چهار فيلم را - به جز فيلم اتريشي - ديده‌ام. ضرور مي‌دانم كه وارد حقيقت‌هاي تاريخي كه البته غيرسينمايي است شوم تا بتوانم كمكي به تفهيم آن سه فيلم ديگر كنم كه چنين است: سبب مرگ آرشيدوك رودلف و دلداده‌اش بارونس ماريا وسترا در گزارشي «خودكشي» گفته شده است. از دو فيلم شماره ي 1 و شماره ي 4 گفتيم كه علت مرگ چنين برداشت مي‌شود، يعني از گزارش‌ها (بدون ذكر جزئيات در فيلم) كه چون خاندان هابسبورگ اتريشي است، و اتريشي‌ها كاتوليك‌هاي وابسته به واتيكان‌اند و مذهب كاتوليسيسم رومي، در كيش مسيح، طلاق را منع مي‌كند، آن هم در يك دربار؛ و نيز چون پرنس رودلف از ازدواج اجباري و سياسي خود ناراضي است، پس دلبري را براي خود برمي‌گزيند. در اين برهه از دوران پيش از جنگ جهاني اول، امپراتوري اتريش - مجارستان (اوسترو هونگروا) يكي از امپراتوري‌هاي عظيم اروپا در شمار بود و تقاضاي طلاق از واتيكان - كه به حتم آن را رد مي‌كرد - براي حيثيت اين دربار يك رسوايي مي‌بود. پس دو دلداده در شب سي‌ام ژانويه ي 1889، در قصر شكارگاهي مايرلينگ، در چهل‌ كيلومتري پايتخت: ويين، تصميم به خودكشي مي‌گيرند تا يك ابديت به عشق‌شان بخشند... در نقد و تحليل اين دو فيلم، به ويژه با بازي نام‌هاي محبوب «ستاره دوستان» روز، فيلم‌ها مي‌شوند «عشقي» و «رمانتيك». اما فيلم شماره ي 2 از ژان دُلانوا، فيلمي بود «عشقي - سياسي». عشقي، با ويژگي‌هايي كه براي فيلم شماره ي 1 و 4 ذكر شد. و اما چرا سياسي؟ آرشيدوك رودلف پرنسي بود آزاديخواه، و درصدد بود چنان چه به جاي پدرِ پيرش: امپراتور فرانتز ژوزف، پس از مرگ او، بنشيند، مجارستان و ساير سرزمين‌هاي غيراتريشي را جدا سازد، و تماميت و استقلال آن ها را به ملت‌هاي مربوط‌شان بازگرداند... پرنس رودلف كه هر شب در كاباره‌هاي ويين، او را ميان جمع مَست مي‌يافتند، نمي‌توانست تصميم و قول خود را از يك مجار، يا چك و صرب و غيره پنهان دارد، از سويي، دلداده ي او بارونس ماريا وسترا هم مجارستاني بود و اين قول و وعده را از پرنس دلداده ي خود داشت. بنابراين: مأموران اطلاعاتي و پابستگان به تماميت امپراتوري اتريش، در تاريكي‌هاي اين شب سي‌ام ژانويه، با رخنه در قصر مايرلينگ، هر دو دلداده ي مست از الكل را به دم گلوله ي سلاح كمري سپردند (7)، و در گزارش، و صورت‌جلسه، به عمد، مرگ دو دلداده خودكشي شمرده شد؛ البته به قول فيلم‌نامه‌نويسان و فيلم‌ساز ژان دلانوا... چندي از اين حادثه نگذشت كه بروز جنگ جهاني اول عامل تكه و پاره شدن اين اپراتوري مستعمره‌جو در اروپا شد و آرزوي رودلف، در اصطلاح، به گونه ي «پس از مرگ» عملي شد. پي نوشت ها :   1. از اين جا به ابديت - «به» صحيح است نه «تا». مفهوم آبستره ي اين فيلم را عنوان انتخابي زبان فرانسه ي آن، روشن مي‌سازد: «تا وقتي‌كه آدميان وجود خواهند داشت»، يعني كه تا وقتي كه آدميان وجود خواهند داشت، عشق، خصومت ميان افراد، جنگ، با آنان همراه خواهد بود. همچنان‌كه در اين فيلم فراموش‌نشدني مي‌بينيم... 2. تورا، تورا، تورا - كُد عمليات جنگي است كه ژاپني‌ها براي حمله ي خود به پرل هاربر در هاوايي انتخاب كرده بودند. 3. جنگ را باخته‌اند. در روزهاي سخت پاياني جنگ و وزيدن باد شكست رايش به قول رهبرانش «هزار ساله»، هيتلر بنا به پيشنهاد گوبلس، ويت هارلان را مأمور ساختن فيلم عظيم فردريك كبير كرد، تا روحيه ي آلماني‌هاي فريب‌خورده و نوميد از پيروزي نهايي در جنگ را كه سران نازي قولش را داده بودند، به گمان‌شان «محكم» نگه بدارند. 4. "D" Day (اصطلاح انگليسي). در عمليات جنگي، كه اجراي آن پنهان نگه داشته مي‌شود، براي اين كُد حرف اول كلمه ي «روز» آغاز عمليات را همراه با نام «روز» مي‌آورند. فرانسويان مي‌گويند: le jour "j" و در فارسي مي‌گوييم: روز «ر». 5. حكومت ويشي - در 1940 كه آلمان نازي بر كشور فرانسه مسلط شد، حكومتي غيرجمهوري زمام امور فرانسه را در دست گرفت كه رهبر آن مارشال سالخورده و بازنشسته فيليپ پتن شد، و پايتختش شهر ويشي. 6. كارپت باگرز. در انگليسي به خورجين مي‌گويند. در اصطلاح تاريخي آمريكا آن را به شمالي‌هايي مي‌گويند كه با يك خورجين خالي پس از شكست جنوب از شمال، عازم اين منطقه مي‌شدند تا به نحوي با خورجين پُر بازگردند، يا همان‌جا بمانند. 7. فرانتز ژوزف، آخرين امپراتور اتريش كه در 1916، حين جنگ جهاني ‌اول درگذشت. پيش از مرگ، او نامه‌اي در پاكت لاك و مهر شده‌اي را نزد پاپ آن روز، به واتيكان فرستاد، و خواست صد سال پس از مرگش گشوده و خوانده شود. اين پاكت كه در سال 2016 باز و خوانده خواهد شد، شايد اسراري را درباره ي مرگ آرشيدوك رودلف و ماريا وسترا آشكار سازد...   منبع: ماهنامه ي سينمايي فيلم، شماره ي 402. /ج  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 454]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن