واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: خودی ، كه ساخته میشودنگاهی به فیلم جك به قایقسواری میروددرباره هویت و خود در فلسفه و علمالنفس 2 رویكرد عمده میتوان یافت. یكی كه خود را بدیهی میپندارد و اعتقاد دارد خود همان چیزی است كه انسان از ابتدا دارد و دومین رویكرد، خود را مدام در حال ساخته شدن و تغییر و تكامل میداند.
فیلم «جك به قایقسواری میرود» نمونه خوبی از تلقی خود در حال ساختهشدن است. جك در ابتدای فیلم آدمی آرام و منزوی است كه دوستش كلاید به همراه همسرش سعی میكنند او را تشویق به ازدواج كنند. روند آشنایی و شكلگیری ارتباط جك با زنی به نام كانی برای هردوی آنها به روندی برای ساخته شدن و تحول تبدیل میشود. روند ساختهشدن خود و یافتن هویت به واسطه حضور دیگری و دركی تازه از زندگی روزمره.جك برای اینكه در تابستان با كانی كه عاشق قایقسواری است روی دریاچه برود، تمام زمستان را به یادگیری شنا میگذراند. كانی دوست دارد كسی برایش آشپزی كند چون هیچگاه كسی جز مادرش آن هم در سالهای دور برایش غذا نپخته، جك شروع به یادگیری آشپزی میكند. همه اینها در واقع تلاشی است برای اضافه كردن بر تواناییهای سابق و یاد گرفتن چیزی كه خود را میسازد. كانی هم رفتاری مشابه دارد. در انتها ما با شخصیتهایی مواجه میشویم كه متحول شدهاند، هر چهار شخصیت اصلی داستان؛ یعنی جك، كانی و دوستانشان كلاید و لوسی در انتهای داستان تبدیل به انسانهایی دیگر میشوند. فیلم براساس نمایشنامهای از بابگلادینی ساخته شده كه خودش متنش را به فیلمنامه تبدیل كرده است. این اولین ساخته فیلیپ سیمور هافمن، بازیگر برنده جایزه اسكار است. این فیلم مانند همه آثار اقتباسی از نمایشنامه، مبتنی بر شخصیتهاست. شخصیتهای فیلم با روابط و نسبت خود فضا و داستان اثر را میسازند، اما میتوان گفت همین شخصیتها و نوع پرداختشان بنیادیترین نكته چالشبرانگیز در ساختار فیلم است.برای مثال دلایل انزوا یا مشكل ارتباط نگرفتن جك یا دلیل ترسها و بیاعتماد به نفس بودن كانی برای ما آشكار نمیشود. آنچه ما میفهمیم تنها این است كه آنها دارای این خصوصیات هستند. این از لحاظ شخصیتپردازی، شاید یك ضعف محسوب شود، چراكه شخصیتها را كامل نمیفهمیم و نمیدانیم مشكلاتشان از كجا سرچشمه میگیرد.درباره هویت و خود در فلسفه و علمالنفس 2 رویكرد عمده میتوان یافت. یكی كه خود را بدیهی میپندارد و اعتقاد دارد خود همان چیزی است كه انسان از ابتدا دارد و دومین رویكرد، خود را مدام در حال ساخته شدن و تغییر و تكامل میداند. در این میان ریتم كند فیلم هم به چنین ابهامی میافزاید، اما از سوی دیگر بسیاری از درامشناسان معاصر معتقدند كه شخصیت تا آنجا كه موتور اثر را روشن كند و مساله داستان را پیش ببرد، باید شناخته شود و بیشتر از آن اطلاعاتی است كه حتی دانستن آنها میتواند به روند درام ضربه هم بزند. با این تلقی هم میتوان شكل شخصیتپردازی باب گلادینی در فیلمنامه جك به قایق سواری میرود را توجیه كرد.اما مهمترین نقطه قوت فیلم هافمن مجموعه بازیهای آن است كه خود به واسطه نوع دیالوگها، لحظههای درخشانی را میسازد. بازی هر چهار بازیگر اصلی، درخشان و كمنظیر است. اوج این بازیهای نفسگیر و چندلایه در سكانس مهمانی دیده میشود. لحظهای كه زیبایی با همبودن چهار دوست را مخاطب با تمام وجود حس میكند. اما پس از ساختن این لحظه زیبا، همه چیز فرو ریخته و مهمانی تبدیل به یك افتضاح میشود (البته این افتضاح جك و كانی را به هم نزدیكتر میكند، اما باعث جدایی لوسی و كلاید هم میشود). همین فراز و فرود و گذر از زیبایی به زشتی چنان كامل اجرا میشود، كه مخاطب را میخكوب میكند و تمام فیلم را تحتالشعاع خود قرار میدهد. این دقیقاً همان صحنهای است كه وقتی بازیگری چون هافمن كه كاركشته اجرای نقشهای پیچیده و دراماتیك است، آن را كارگردانی میكند از او انتظار میرود چنین خوب از كار دربیاید.بخش سینما و تلویزیون تبیان منبع:علیرضا نراقی / جامجم
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 317]