واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: راز توکل در یک حکایتنکات عرفانی و اخلاقی درباره توکل در سیره علما
حادثه آن روز خوب بود و برای ما خیر عظیمی داشت. خدا چنین خواست، تا بیماری سختی که داشتیم به وسیله نیش زنبورها درمان شود! بسم الله الرحمن الرحیماگر کسی به خدا اعتماد داشته باشد و معتقد باشد که اگر او نخواهد، هیچ کس نمیتواند به او سود یا زیانی برساند، بسیاری از ناراحتیها و جزع و فزعها پیش نخواهد آمد، و چشم طمع به کسی جز خدا نمیبندد.عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) فِی حَدِیثٍ مَرْفُوعٍ إِلَى النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ جَاءَ جَبْرَئِیلُ إِلَى النَّبِی... قُلْتُ یَا جَبْرَئِیلُ وَ مَا تَفْسِیرُ التَّوَكُّلِ عَلَى اللَّهِ قَالَ الْعِلْمُ بِأَنَّ الْمَخْلُوقَ لَا یَضُرُّ وَ لَا یَنْفَعُ وَ لَا یُعْطِی وَ لَا یَمْنَعُ وَ اسْتِعْمَالُ الْیَأْسِ مِنَ الْمَخْلُوقِ فَإِذَا كَانَ الْعَبْدُ كَذَلِكَ لَمْ یَعْمَلْ لِأَحَدٍ سِوَى اللَّهِ وَ لَمْ یَزِغْ قَلْبُهُ وَ لَمْ یَخَفْ سِوَى اللَّهِ وَ لَمْ یَطْمَعْ إِلَى أَحَدٍ سِوَى اللَّهِ فَهَذَا هُوَ التَّوَكُّل (1)از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده است كه فرمود: جبرئیل علیه السلام نزد رسول حق صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم آمد...[بعد از پرسش و پاسخهایی پیامبر میپرسد] گفتم: اى جبرئیل! تفسیر «توكل» بر خدا چیست؟ گفت: دانستن این كه مخلوقاتش، نه ضررى مىرسانند نه نفعى؛ نه چیزى مىدهند، نه مانع چیزى مىگردند؛ باید از مخلوقاتش ناامید گشت؛ وقتى بنده به این درجه رسید، آنگاه براى غیر خدا كار نمىكند و قلبش به بیراهه نمىرود و از غیر او نمىهراسد و به غیر او دل نمىبندد، این است معناى توكل. (2) مشکلاتی از قبیل مریضیها، سختیها و... به هر حال در این دنیا وجود دارد. اگر کسی به خدا اعتماد و توکل نداشته باشد، در برابر بسیاری از آنها میشکند و چه بسا شاکی میشود که خدا با من چه کرد. اما شخص متوکل، همواره امیدوار به لطف خداست و خشنود از لطف اوست و همین مایه آرامش درونی اوست. آیت الله بهاء الدینی از جمله رادمردان الهی بود که از برکت سلامت نفس و آرامش روان برخوردار گشته بود و در همه حالات آرامشی وصف ناپذیر بر آن وجود مقدس حکمفرما بود. این آرامش، در خلوت و جلوت، فقر و غنا، رخاء و شدت، صحت و کسالت او دیده میشد. (3) «الا بذکر الله تطمئن القلوب» (4)
ما وحشتی نداریم از اینهایکی از ارادتمندان آیت الله بهاء الدینی نقل میکند:شبی ایشان در منزل بنده و سرداب (زیر زمین) آن در حال تردد بود که ضد هواییها به کار افتاد و صدای هواپیماها و شکستن دیوار صوتی ساختمان را میلرزاند. دویدم ایشان را ببرم کنار ستون و دیوار. آقا نگاهی آرام کرد و فرمود:«اِهِه، ما وحشتی نداریم از اینها، چون ترس از مردن نداریم و میدانیم کاری هم نمیشود.» می فرمود: «من خدا را در زندگی لمس میکنم و اگر همه عالم در این درک و فهم با ما مخالفت کنند در ما تأثیر نخواهد داشت.» (5) خیر عظیم در یک حادثه دردناکروزی در باغهای قم مشغول پیاده روی بودند که عمامه ایشان به شاخه درختی، که لانه زنبور بر آن بوده است، برخورد میکند. زنبورها به ایشان حمله میکنند و حدود نوزده بار ایشان را نیش میزنند. شدت ضربهها و وسعت نیشها به گونهای بوده که ایشان یارای دیدن را از دست میدهند و از ضعف بسیار بر زمین افتاده، پس از سختی فراوان خود را به منزل میرسانند و تا سه روز درس ایشان تعطیل میشود. پس از سالهای بسیار که از آن حادثه ناگوار میگذشت، چون سخنی از آن روز به میان میآمد، میفرمودند:«حادثه آن روز خوب بود و برای ما خیر عظیمی داشت. خدا چنین خواست، تا بیماری سختی که داشتیم به وسیله نیش زنبورها درمان شود!» (6) من خدا را در زندگی لمس میکنم و اگر همه عالم در این درک و فهم با ما مخالفت کنند در ما تأثیر نخواهد داشت. دوران بیماری و خانه نشینیگاهی که از مریضی و خانه نشینی ایشان صحبت به میان میآمد، میفرمود:«چه خوب شد مریض شدم، این مریضی برای ما خیر بسیاری داشت.» (7) دوستان و ارادتمندان معظم له که دوران سلامتی ایشان را دیده بودند، گاهی که به محضر آقا شرفیاب میشدند، تفاوتی در روحیه و نشاط درونی این عارف ملکوتی در حال بیماری مشاهده نمیکردند. همان عشق و شور و همان امید و ایمان را در لحظههای حیات ایشان میدیدند. روزی میفرمودند:«اوایل نگران بودم که نکند خانواده برای بنده به زحمت بیفتد، اما چندین نوبت مادرم حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمودند: نگران نباش، باید صبر کنی، ما مواظب تو هستیم. فهمیدم سختی و ناراحتی در پیش است و باید صبر کنم.»بر این اساس، هرگز غبار و اندوه بر چهره ایشان دیده نشد و یا جملهای که نشان از اظهار درد و ناراحتی و ابراز خستگی و بی تابی باشد، به گوش نرسید. گویی بیماری در نگاه آقا همانند سلامتی و تندرستی بوده که در هر یک اطاعت الهی و توجه بسیار به خداوند مطرح است. بدین جهت افرادی که برای ملاقات ایشان خدمتشان میرسیدند و اطلاعی از وضع پاهای از کار افتاده آقا نداشتند، متوجه ناراحتی جسمی ایشان نمیشدند. (8)انسان در هر حال باید خود را به خدا بسپارد و تسلیم اراده خدای متعال باشد، چرا که انسان اگر بخواهد با اراده و فکر خودش از این حوادث و مشکلات جلوگیری کند موفق نمیشود. کلام عارفانآیت الله شیخ محمد کوهستانی:«بهترین چیز توکل است. انسان در هر حال باید خود را به خدا بسپارد و تسلیم اراده خدای متعال باشد، چرا که انسان اگر بخواهد با اراده و فکر خودش از این حوادث و مشکلات جلوگیری کند موفق نمیشود.» (9) مرحوم کربلایی احمد تهرانی در خصوص توکل و رابطه آن با توحید میفرمودند:یکی از کودکانم وقتی خیلی کوچک بود، از یکی از دوستانم تقاضای پول کرد.من بی اندازه از این قصه ناراحت شدم؛ و با خودم گفتم که چرا این کودک با وجود من، نظر به غیر من کرده است؟ همانجا، از طرف خداوند نیز همین حالت را احساس کردم، که او دوست ندارد بندهاش با وجود او، نظر به غیر او بیاندازد؛ و لذا میگوید: ای بنده من «ادعونی استجب لکم» (10) شایسته است در چنین مطالبی که از زندگی بزرگان میشنویم، تأمل کنیم که اگر کسی اعتماد به خدا و ایمان به لطف او نداشته باشد؛ به راستی در برابر سختیها میتواند آرام بماند و امیدوار و راضی باشد؟ همانجا، از طرف خداوند نیز همین حالت را احساس کردم، که او دوست ندارد بندهاش با وجود او، نظر به غیر او بیاندازد چند حکایت دیگر از آیت الله بهاء الدینی1. یکی از شاگردان ایشان نقل میکند:در یکی از سفرها خدمت آقا بودم. در برگشت از مشهد مقدس با اتومبیل یکی از ارادتمندان ایشان از ایوانکی به جانب تهران میآمدیم. سیل، جاده را گرفته بود و آب به داخل ماشین سرایت کرده بود. حقیر ناراحت و نگران بودم، ولی آقا خیلی عادی بود و هیچ تغییری در صورت و چهره ایشان نبود و گاهی نگاههای معنی داری هم به اطرافیان داشت، تا اینکه خطر رفع شد. 2. یکی از ارادتمندان قدیمی آقا میگفت:«در سفری که خدمت ایشان به مشهد مقدس مشرف شدم در مسیر، اتومبیل منحرف شد و طرف راست جاده پرتگاه و دره بود، اتومبیل رو به دره رفت، در آن حال من تصمیم گرفتم خودم را پرت کنم جلوی چرخ ماشین شاید مانع از سقوط آن شوم که در همان حال دیدم ماشین معجزه آسا لب پرتگاه دره ایستاد و راستی این عنایت حضرت حق به این عبد صالح بود و ما این را کرامتی از آن پیر روشن ضمیر میدانیم؛ و آقا که نظاره گر این خطر بود هیچ اضطراب و نگرانی نداشت.» از خانه که بیرون آمدیم میدیدم، حادثه ناگوار و خطرناکی در پیش است و من تنها صدقهای دادم و حرکت کردیم. منتظر بودم ببینم چه میشود. مرتب به آن نقطه، که محل حادثه بود، نزدیک میشدیم... 3. در یکی از سفرهای هوایی آقا، خطری پیش میآید که روی حساب میبایست هواپیما سقوط میکرد، همه نگران میشوند، ولی معظم له حالش عادی و هیچ تغییری در او مشاهده نمیشود و معجزه آسا خطر رفع میشود. وقتی به ایشان گوشزد میکنند، میفرماید:«ما خطر را دیدیم و دیدیم که خطر رفع شد، لذا نگرانی نداشتیم.» 4. یکی از همراهان آیت الله بهاء الدینی:بعضی روزها خدمت آقا بودیم و در محضر ایشان، برای استفاده از طبیعت، به طرف جاده کاشان میرفتیم. یک بار که از جاده اصلی کاشان به یک جاده فرعی وارد شدیم، آقا فرمودند:«به خیر گذشت. از حادثهای گذشتیم!!»عرض کردم: مسأله چیست؟آقا فرمودند: «از خانه که بیرون آمدیم میدیدم، حادثه ناگوار و خطرناکی در پیش است و من تنها صدقهای دادم و حرکت کردیم. منتظر بودم ببینم چه میشود. مرتب به آن نقطه، که محل حادثه بود، نزدیک میشدیم. شما که از جاده اصلی به فرعی رفتید، حادثه رفع شد.»شگفتی در این بود که هیچ حرکت غیر منتظره و یا اضطرابی در وجود ایشان دیده نمیشد و حتی جملهای نفرمودند که به آن جاده نرویم و یا قبل از آن نقطه بایستیم. ایشان، حادثه را به اراده الهی سپرده بودند، تا هر چه او میخواهد انجام شود. 5. از نمونههای دیگر آرامش نفس ایشان، سانحهای است که در سفر ایشان به مشهد مقدس اتفاق افتاد. پس از آن تصادف، مجبور میشوند ایشان را به ماشین دیگری منتقل کنند. اما پس از آن حادثه سخت چون از وضع ایشان در آن زمان سؤال میکنند، میفرمایند: «اصلاً متوجه نشدم!» 6. سالهای 1366 و 1367 روزهای سخت و دشوار موشک باران دشمن بعثی بود و چندین هفته، شهر و روستا، کوچه و خیابان و خانه و محله، آرامش نداشت. صدای انفجار، روزها و شبها، دلها را میلرزاند و دلهره و اضطراب باعث ناراحتی بسیار مردم شده بود. ناگاه موشکی نزدیک منزل آقا فرود آمد و بر اثر آن، یازده زن و دختر بچه شهید شدند. تمامی شیشههای منزل نیز شکست و گرد و خاک فراوانی فضا را فرا گرفت.اهل منزل با آشفتگی خاطر و هراس فراوان به طرف اتاق ایشان میروند و چون در را باز میکنند، با تعجب بسیار، ایشان را در حالی میبینند که بدون هیچ ترس و وحشتی، آرام نشستهاند. چون کفش ایشان را روی خرده شیشهها میگذارند تا بپوشند و از اتاق خارج شوند، آقا با همان بیان شیرین خود میفرمایند:«من که دست از این چای برنمی دارم!!»حیرت سراپای وجود اطرافیان را فرا میگیرد و از این همه آرامش روح و اطمینان نفس تعجب میکنند. گویا هیچ حادثهای رخ نداده و کوچکترین خطری ایشان را تهدید نکرده است! (11) پی نوشت ها:(1) بحار الأنوار، ج66، ص373، باب 38 جوامع المكارم و آفاتها و ما یوجب الفلاح و الهدى؛ وسائل الشیعة، ج15، ص194، باب استحباب ملازمة الصفات الحمیدة و استعمالها و ذكر نبذة منها؛ عدة الداعی و نجاح الساعی، ص94(2) آیین بندگى و نیایش، ص158، فضیلت توكل و معناى آن(3) کتاب آیت بصیرت(4) رعد، 28(5) کتاب آیت بصیرت(6) همان(7) همان(8) همان(9) کتاب بر قله پارسایی(10) کتاب رند عالم سوز(11) حکایات نقل شده از کتاب آیت بصیرتفرآوری: رهنما، گروه حوزه علمیه تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 430]