واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: کم گوي و گزيده گوي چون در
بليغ سخن گفتن فقط به رعايت فنون و اساليب خلاصه نميشود. بلکهتشخيص زمان و مکان براي يک سخنراني از فاکتورهاي مهم بلاغت است. کساني که اساليب سخن را به خوبي مراعات ميکنند ولي به مکاني که در آن سخنراني مي شود و يا زماني که در اختيار سخنور قرار ميگيرد، توجهي نميکنند، نميتوانند به خوبي مفهوم و مطلب را به مخاطب تفهيم کنند. علت اين مساله، غالبا ناشي از خستگي مخاطب و يا احساس بي فايده بودن نشأت ميگيرد. براي توضيح مطلب بخوانيد: عدهاى از خطبا، افرادى هستند عالم و لايق و از مدارج عالى علمى برخوردارند. گفتههاى آنان فصيح و مستدل است، اما در كرسى سخن زياد حرف مىزنند و به مقتضيات مجلس توجه نمىكنند. مثلاً، يكى از زائرين بيتالله الحرام، از سفر حج برمى گردد.مجلس ضيافتى در منزل خود تشكيل مىدهد. جمعى از دوستان را دعوت مىنمايد و يكى از آن خطباى تحصيل كرده را دعوت مىكند تا در آن مجلس سخن بگويد. واعظ عالم، درباره عبادت حج و فوايد دنيوى و اخروى آن مطالعه بسيار دارد و مىتواند چندين ساعت پيرامون آن صحبت كند و سخنانى خوب و آموزنده بگويد، ولى آن مجلس، به قدر يك ربع ساعت و حداكثر بيست دقيقه گنجايش سخن دارد. اما آن واعظ عالم، كه به طول كلام عادت كرده، سه ربع ساعت در آن مجلس حرف مىزند. همه را خسته مىكند و خود گمان دارد كه به اختصار سخن گفته است.آن كس كه سخن خود را به درازا مىكشد، با اين كار، خويشتن را در معرض ملامت قرار مىدهد.على (عليه السلام) به چنين خطبايى هشدار داده و خاطرنشان ساخته است كه اينان با پرحرفى و طول كلام، خويشتن را در معرض سرزنش و ملامت اين و آن قرار مىدهند.من اطال الكلام فيما لا ينبغى فقد عرض نفسه للملامه(1).آن كس كه سخن خود را به درازا مىكشد، با اين كار، خويشتن را در معرض ملامت قرار مىدهد. گروهى از خطبا اشخاصى هستند تحصيل كرده و عالم. سخنانشان صحيح و قابل استفاده است، ولى با كمترين مناسبت، از موضوع بحث خارج مىشوند، هدف خود را گم مىكنند، با مطالب متفرق، كلامشان به طول مىانجامد و براى مستمعين ملالآور مىشود. مثلاً، خطيبى مىخواهد درباره قوميت عربى و تعصب آنان نسبت به عربيت سخن بگويد. موادى را در ذهن خود تنظيم نموده، از آن جمله، اين حديث است كه در كتب روايات از امام باقر (عليه السلام) نقل شده: عن ابى جعفر (عليه السلام) قال كان سلمان رضى الله عنه جالسا مع نفر من قريش فى المسجد فاقبلوا ينتسبون و يرفعون فى انسابهم حتى بلغوا سلمان فقال له عمر بن الخطاب اخبرنى من انت و من ابوك و ما اصلك قال انا سلمان بن عبدالله كنت ضالا فهدانى الله جل و عز بمحمد صلى الله عليه و آله و كنت عائلا فاغنانى الله بمحمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و كنت مملوكا فاعتقنى الله بمحمد صلى الله عليه و آله هذا نسبى و هذا حسبى.(2)امام باقر (عليه السلام) فرمود: سلمان فارسى با جمعى از قريش در مسجد نشسته بود. آنان به افتخارات نسبى و رفعت خانوادگى آغاز سخن كردند و هر يك خود را معرفى نمودند، تا به سلمان رسيد. عمر به وى گفت: بگو تو كيستى؟پدرت كيست و اصلت از كجاست؟ سلمان گفت: من، فرزند بنده خدا هستم.گمراه بودم. خداوند، به وسيله حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم )، مرا هدايت نمود. فقير بودم. خداوند توسط حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم)، مرا غنى ساخت. برده بودم. خداوند به وسيله پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) مرا آزاد نمود. اين است حسب و نسب من.از هدف بحث خارج شدن، سخنان زائد به ميان آوردن، و كلام را به درازا كشاندن، مستمع را خسته مىكند و از مطلب مورد علاقهاش باز مىدارد. به علاوه، اين قسم سخن گفتن خلاف بلاغت است.خطيب، اگر بخواهد از مطلب مورد بحث خارج نشود، بايد حديث را ترجمه كند، كلام قانع كننده سلمان را بگويد و به موضوع تعصب ادامه دهد. اما خطيبى كه به پراكنده گويى عادت كرده و با مختصر تناسب از بحث خارج مىشود، در اين جا، از اسم سلمان استفاده مىكند و مدتى درباره مقام شامخ سلمان سخن مىگويد و رواياتى را كه از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و اميرالمؤمنين (عليه السلام)، در مورد سلمان رسيده است، با شرح و بسط بيان مىنمايد. البته تمام سخنانى كه درباره بزرگى و عظمت سلمان، به استناد روايات مىگويد، صحيح و طبق واقع است، اما موضوع بحث خطيب، تعصب عربى بود، و رواياتى كه از اولياى اسلام درباره سلمان رسيده، با عصبيت قومى عرب ارتباط ندارد.از هدف بحث خارج شدن، سخنان زائد به ميان آوردن، و كلام را به درازا كشاندن، مستمع را خسته مىكند و از مطلب مورد علاقهاش باز مىدارد. به علاوه، اين قسم سخن گفتن خلاف بلاغت است.منابع:1- فهرست غرر، ص3362- سفينه البحار، ج2، ص348 تهيه و فرآوري: محمد حسين امين - گروه حوزه علميه تبيان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 6386]