تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 15 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):سفره‏هايتان را با سبزى، زينت دهيد ؛ زيرا سبزى با بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم، شيطا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804847797




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

جلوه ي انگيزه اي ويژه در نيايش هاي مثنوي مولوي


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
جلوه ي انگيزه اي ويژه در نيايش هاي مثنوي مولوي
جلوه ي انگيزه اي ويژه در نيايش هاي مثنوي مولوي   نويسنده :تقي اميني مفرد*       چکيده   نيايش پديده اي است که پيشينه ي آن همزاد آفرينش آدمي است و ريشه در ژرفاي جان و فطرت بشر دارد بديهي است که واکنشي عالي و انگيخته اي مقدس،ره آورد انگيزه هايي است اهورايي و ارزشمند،مثنوي مولانا جلال الدين،محمد از جمله آثاري است که نيايش بسان گوهري تابناک بر آن صحيفه ي شريف مي درخشد. نيايش هاي مثنوي نيز حاصل انگيزه هاي فراواني است که در اين نوشتار سعي شده تا به اختصار به مقوله اي «اظهار عجز بنده و بيان قدرت الهي»به عنوان فراگيرترين و برجسته ترين انگيزه پرداخته شود. واژه هاي کليدي :   مولانا جلال الدين محمد،مثنوي ،انگيزه ي نيايش،اظهارعجزبنده و بيان قدرت الهي. بشربه اعتبار سرشت حقيقت جويي و فطرت معرفت طلبي ازهمان سپيده دم وجود،به اين نياز پي برده و براي برآوردن آن؛درجستجوي عروه ي وثقي و وسيله استوار بوده تا با چنگ زدن بدان،روح تشنه خود را سيراب کند.«به همان نسبت که دلبستگي و فرو رفتن درامورمادي،انسان را از خود جدا و با خود بيگانه مي سازد، عبادت و نيايش به آستان حضرت باري، آدمي را به خويش باز مي گرداند، پرستش و نيايش،بيدارگر و هوشيارکننده ي آدمي است».(1) بديهي است که نيايش عاشق نيازمند، به عنوان يکي از مهمترين و والاترين جريان و پديده هاي فطري بشر،محصول و ره آورد محرکه هايي مقدس و انگيزه هايي ارزشمند است. نيايش سخنوران و نويسندگان قلمرو پهناور ادبيات پارسي - که از گنجينه هاي گرانبهاي آثار مکتوب اين مرز بوم به شمار مي رود - نياز حاصل تراوش بستري ژرف و گسترده از انگيزه هاي الهي و انسان سازاست؛انگيزه هايي که چون سفره هاي عميق و پربار زيرزميني،خود منشاء چشمه سارهايي روان و زلال در خود شناسي و خداشناسي و ديگر معارف و حقايق گرديده است. نيايش هاي مولانا جلال الدين محمد بلخي، مناجات هايي است که با انگيزه هاي والايي چون اظهارعجز بنده و بيان قدرت الهي، درخواست توفيق الهي،طلب پاداش و خير دو جهاني،استغفار،استغاثه،استعاذه،رفع مشکلات و گرفتاري،گواهي به يکتايي حق و... صورت گرفته که از اين ميان «اظهار عجز بنده و بيان قدرت حق» فراگيرترين و برجسته ترين انگيزه اي است که چون هاله اي،اغلب عجزبنده و بيان قدرت حق » فراگيرترين و برجسته ترين انگيزه اي است که چون هاله اي،اغلب نيايش هايي مثنوي را در برگرفته است.اين نوشتار برآن است تا شواهدي از بازتاب اين انگيزه ي اساسي و ارزشي به دست دهد. اظهار ناتواني بنده و اقرار به قدرت پايان ناپذير پروردگار از انگيزه هاي اساسي و متداول در نيايش هاي توحيدي است؛اين حقيقت درقرآن کريم نيز به صراحت آمده است که :«يا ايها الناس انتم الفقراء الي الله الله هوالغني الحميد»(2). بنده اي که در پيشگاه کبريايي،خود را ناتوان و ناچيز مي خواند در مقام نيايش به درگاه پروردگارش، فرصت را مغتنم شمرده با پربارترين تعابير به ناتواني خود در برابر قدرت مطلق اذعان دارد. اما عارفان ،علي (درآغاز دعاي عاشقانه کميل عرض مي کند که «اللهم اني اسئلک برحمتک التي وسعت کل شي ء و بقوتک التي قهرت بها کل شي ء و خضع لها کل شي ء و ذل لها کل شيء وبجبروتک التي بها کل شيء...»(3) ازيک سوبيان قدرت حق و از ديگر سواظهار ناتواني بنده، اميرمومنان،علي(ع) در فرازي از خطبه 91 نهج البلاغه نيز به آستان حضرت باري عرض مي کند که :«اللهم و هذا مقام من افردک بالتوحيدالذي هولک و لم ير مستحقا لهذه المحامد و الممادح غيرک و بي فاقه اليک لا يجبر مسکنتها الا فضلک و لا ينعش من خلتها الا منک و جودک »(4). الهي ! اين جايگاه کسي است که تو را به يگانگي که خاص توست،فرد دانسته و جز تو را شايسته اين ستايش ها و ستودن ها نمي بيند.و مرا به تو نيازي است که جز فصل تو درماندگي آن نياز را جبران نمي کند، و جز احسان و بخشش تو تهي دستي آن را بر طرف نمي سازد. حضرت امام حسين (ع) نيز در فرازي از نيايش عرفه عرض نياز مي کند که : «الهي انا الفقيرفي غناي فکيف لا اکون فقيراً في فقري؛الهي انا الجاهل في علمي فکيف لا اکون جهولاً في جهلي»(5) خداي من! در وقت غنا و ثروت،فقيرم و به تو نيازمندم تا چه رسد به هنگام فقر و بينوايي،پروردگار من! در حال دانايي باز نادانم تا چه رسد به وقت ناداني. اين انگيزه،چنان که گفته شد، در نيايش هاي مثنوي شريف مولوي جلوه و جايگاهي ويژه دارد به طوري که مي توان آن را برجسته ترين انگيزه در نيايش هاي اين اثر گران سنگ دانست. مولانا « در مثنوي آنجا که کلام به عجز و ضعف انسان مي رسد يا احوالي که اجتناب از آن در حد طاقت و قدرت انسان نيست مطرح مي شود،همين احاطه و غلبه مشيت الهي برامور را داعي به التجاء بر درگاه حق و توسل به مناجات مي يابد».(6) طرف آن است که مناجات حتي وقتي نيز از زبان اشخاص قصه است، باز غالباً ناشي از احساس عجز انساني است که احساس آن،وي را متوجه به خداوند مي کند و داعي و محرک آن به هرحال احساس عجز و ضعف بشري است(7). در حکايت پادشاه جهود و تلبيس وزير، در پي ذکر ابياتي از زبان حال مريدان وزير رياکار که به خلوت گزيني او اعتراض کرده بودند مولانا به طور موقت سر رشته داستان را رها کرده و به شيوه ي نيايش و مناجات،حقيقتي را که محرک اصلي او در اين تعبيرات است بيان مي کند.وي در اين مناجات با بهره گيري از دانش بلاغت بر اين باور است که ما بندگان بسان چنگيم و اين تويي که به چنگ زخمه مي زني، هر ناله اي که از بنده ي بي نوا و ناتوان بر مي خيزد در حقيقت از زخمه قدرت بي منتهاي توست.   ما چو چنگيم و تو زخمه مي زني زاري از ما نه،تو زاري مي کني(8) دکتر عبدالحسين زرين کوب را عقيده برآن است که «باري،اين مناجات هاي مثنوي چون غالباً درموضوعي مطرح مي شود که اشارت به عجز و ضعف انسان توجه به خدا را الزام مي کند،از لحاظ بلاغت هم موقع جالب و ممتازي را در کلام مولانا نشان مي دهد»(9). مولانا در ادامه تعبيرات در بيان همين حقيقت گويد: ما چو ناييم و نوا در ما زتوست ما چو کوهيم و صدا در ما زتوست ما چو شطرنجيم اندر برد و مات برد و مات ما زتوست اي خوش صفات (10) نيايشگر دل آگاه در ادامه مناجات، پس از ارايه بليغ ترين تعبير در مرتبه فناي افعالي، انديشه و سخن را به اوج رسانيده در نفي هر وجودي جز وجود و قدرت مطلق حق مي گويد: ما که باشيم اي تو ما را جان جان تا که ما باشيم با تو در ميان ؟ ما عدم هاييم هستي هاي ما تو وجود مطلقي،فاني نما باد ما و بود ما از داد توست هستي هاي ما جمله از ايجاد توست (11) مولانا در فراز ديگر اين ارتباط با معشوق ازلي،به صراحت عرض مي کند که: لذت هستي نمودي نيست را عاشق خود کرده بودي نيست را لذت انعام خود را وا مگير نقل و باده و جام خود را وا مگير ور بگيري کيت جست و جو کند؟ نقش با نقاش چون نيرو کند ؟ نقش،باشد پيش نقاش و قلم عاجز و بسته،چو کودک در شکم پيش قدرت،خلق جمله بارگه عاجزان،چون پيش سوزن،کارگه (12) انگيزه ي اظهارناتواني پرورده در برابر قدرت بي منتهاي پروردگار،انگيخته ي شريف و معرفتي ديگري را سبب مي گردد. بنده ي اهل دريافت و يقين،با اشاره به توان «سبب سوزي» پروردگار از او مي خواهد تا با آب توفيق و لطف،آتش دلبستگي هاي دنيوي و علايق مادي را به صفات پسنديده و عالي تبديل کند: تو بزن يا ربنا! آب طهور تا شود اين نار عالم،جمله نور آب دريا جمله در فرمان توست آب و آتش،اي خداوند،آن توست گر تو خواهي،آتش آب خوش شود ور نخواهي،آب هم آتش شود(13) مولانا بار ديگر در پايان قصه طوطي و بازرگان،به مناسبت تفسير«ما شاء الله کان» در پي فرصتي ديگر براي برقراري ارتباط با معبود و بيان عجز خود و اقرار به قدرت لايزالي الهي است. وي توفيق بنده را در سير و سلوک راه حق و رسيدن به معرفت و کمال، بسته به عنايت حق تعالي دانسته بل بدون آن،وجود خلق را هيچ هيچ مي داند و «حتي عنايات خاصان حق هم براي اين بسيج،لازم است و اين توجه به عجز و ضعف انسان،باز وي را تضرع و مناجات مي خواند»(14) اين همه گفتيم،ليک اندر بسيچ بي عنايات خدا هيچيم،هيچ بي عنايت حق و خاصان حق گر ملک باشد،سياهستش ورق اي خدا! اي فضل تو حاجت روا با تو ياد هيچ کس نبود روا اين قدر ارشاد، تو بخشيده اي تا بدين بس عيب ما پوشيده اي(15) دانش محدود خود را -که بسان قطره اي در برابر درياهاي بيکران دانش و معرفت پروردگار است - عطيه اي الهي دانسته و از حضرت حق مي خواهد تا با عنايت بي علت و خود اين قطره ي ناچيز را از خاک تن و اميال نفساني و تعلقات مادي - که هر گونه علمي را ضايع مي کند - وارهاند و به درياهاي معرفت خود متصل گرداند: قطره اش دانش که بخشيدي ز پيش متصل گردان به درياهاي خويش قطره اي علم است اندر جان من وارهانش وز هوا وز خاک تن پيش از آن کين خاکها خسفش کنند پيش از آن کين بادها نشفش کنند (16) سپس با يقين به قدرت الهي و اميد به لطف حضرتش،فارغ از هر نگراني و ترديد، براين باور است که: کش ازايشان و استاني، واخري از خزينه قدرت تو کي گريخت(17) گرچه چون نشفش کند، تو قادري قطره اي کو در هوا شد يا که ريخت خداوند گار عرفان، مولانا، درادامه حکايت «عاقل مجنون نما» سخن را به مناجات و نيايش کشانيده پس از آن که توفيق به دست آمده را لطف الهي دانسته،رهايي خود را از بند نفس پليد اماره فقط از حضرت باري، جل و علا،مي خواهد؛چه گشودن اين بند جز به قدرت و رحمت واسعه ي الهي ممکن نيست اين حقيقت در نيايش هاي امامان و اولياي دين نيزآمده از آن جمله مي توان به فرازي از نيايش روز سه شنبه اشاره کرد که :«و اعوذ به من شر نفسي ان النفس الاماره بالسوء الا ما رحم ربي»(18) يا رب اين بخشش، نه حد کار ماست لطف تو لطف خفي را خود، سزاست دست گير از دست ما، ما را بخر پرده را بردار و پرده ي ما مدر باز خرما را از اين نفس پليد کاردش تا استخوان ما رسيد از چو ما بيچارگان اين بند سخت کي گشايد اي شه بي تاج و تخت؟ اين چنين قفل گران را اي ودود! که تواند جز که فضل تو گشود؟ ما زخود،سوي تو گردانيم سر چون تويي از ما به ما نزديک تر اين دعا هم بخشش و تعليم توست گرنه،درگلخن،گلستان از چه رست (19) دردفتر پنجم نيز در پي ياد کرد خطاهاي آدمي و دورماندن بنده از قرب پروردگار، مولانا خود را نيز چنين ديده و به مناجات پرداخته است،محرک و انگيزه ي اصلي و اساسي وي دراين عبارت نيز،بيان قدرت ناپيداي حق و اذعان به ناتواني بنده در برابرملک مقتدراست. نجواگردل آگاه، حضرت باري را مبدلي قادر دانسته که با کيمياگري....که خاص اوست - بر مشتي خاک،دست کاري قدرت نموده و بدو تشريف خلبفة اللهي بخشيده است.به راستي بيان حقايقي چون تبديل خاکي تيره به آدم ابوالبشر،دگرگون کردن سهو و نسيان آدمي به علم و معرفت،مبدل کردن حلم و خشم و غضب و رذيلت هاي بنده ي ناتوان به فضيلت حلم و بردباري، برگزيدن روحي سرگشته به رهبري و هدايت (20) رسانيدن فردي امي به رسالت، انگيخته اي است که برجسته ترين انگيزه اش چيزي جز اظهار عجز بنده و بيان قدرت الهي نيست: اين مبدل کرده خاي را به زر خاک ديگر را بکرده بوالبشر کار تو تبديل اعيان و عطا کار من سهوست و نسيان و خطا سه و نسيان را مبدل کن به علم من همه حلمم،مرا کن صبر و حلم اي که خاک شوره را تو نان کني وي که نان مرده را تو جان کني اي که جان خيره را رهبر کني وي که بي ره را تو پيغمبر کني مي کني جزو زمين را آسمان مي فزايي در زمين از اختران ديده ي دل کو به گردون بنگريست ديد کاينجا هر دومي ميناگريست (21) مولانا در جايي ديگر ازدفتر پنجم مثنوي ابياتي به طريق نيايش مي آورد که بيان قدرت حق و اظهار ناتواني بنده در کنار انگيزه هايي چون استغفار و گواهي به يکتايي حق از انگيزه هاي برجسته و چشمگيراست.پس از عرض نياز و درخواست آمرزش از درگاه حضرت ناز، با تعبير«قد ملات الخافقين» (پر کردن مغرب و مشرق) از سلطه بيکران الهي ياد مي کند؛«چنانکه مولي علي (ع) در دعاي ملکوتي کميل به آستان حضرت باري عرض مي کند:«و بعظمتک التي ملات کل شي...و باسمايک التي ملات ارکان کل شيء».وبه عظمت تو که همه موجودات را پر کرده است...و به نام هايت که همه کرانه هستي را پرکرده است.(22) در ادامه با بهره گيري از عنصر خيال، مشيت حق را بسان آبي دانسته که با نيرو و قدرت تصرف خود آسياب وجود بندگان را به حرکت درآورده است و با تعابيري ديگر آفريده را مغلوب پنجه تقليب آفريدگار مي داند: يا الهي! سکرت ابصارنا فاعف عنا اثقلت اوزارنا يا خفيا قد ملات الخافقين فاعف عنا اثقلت اوزارنا انت سرکاشف اسرارنا فاعف عنا اثقلت اوزارنا يا خفي الذات محسوس العطا فاعف عنا اثقلت اوزارنا انت کالريح و نحن کالغبار فاعف عنا اثقلت اوزارنا تو بهاري،ما چو باغ سبز خوش او نهان و،آشکارا بخشش تو چو جاني،ما مثال دست و پا قبض و بسط دست از جان شد روا تو چو عقلي،ما مثال اين زبان اين زبان از عقل دارد اين بيان جنبش ما هر دمي خود اشهد است که گواه ذوالجلال سرمد است(23) مولانا جلال الدين دراواخر مثنوي شريف، سخن از فناي آفريده و بي چيزي بنده را به فرازي ترين نقطه خود رسانيده و در ارتباط با پروردگار،خود را چون الفي بي چيز مي داند و تنها سرمايه اش دلي است که از شدت اندوه فراق معشوق،تنگ است.با تامل دراين ابيات نيزجلوه ي اظهارعجز بند و بيان قدرت الهي را آشکارا مي توان ديد: ديده را ناديده خود انگاشتم باز زنبيل دعا برداشتم چون الف چيزي ندارم،اي کريم! جزدلي دلتنگ تراز چشم ميم اين الف وين ميم،ام بود ماست ميم ام تنگ است،الف زو نرگداست آن «الف چيزي ندارد»،غافلي است «ميم دلتنگ» آن زمان عاقلي است در زمان بيهشي،خود هيچ، در زمان هوش،اندر پيچ،من هيچ ديگر بر چنين هيچي منه نام دولت بر چنين پيچي منه «خود ندارم هيچ» به سازد مرا که ز وهم «دارم» است اين صد عنا در «ندارم» هم تو دارايي م کن رنج ديدم،راحت افزايي م کن (24) گفتني است که سخن در ديگر انگيزه هاي نيايش در مثنوي شريف مولوي بسياراست. اميد است در مجالي و مقالي ديگر بدان پرداخته شود. شرح اين هجران و اين خون جگر اين زمان بگذار تا وقت دگر   پی نوشت ها :   *عضو هيات علمي واحد گرگان 1-سيري درنهج البلاغه،استاد مرتضي مطهري، ص 303. 2- فاطر /16. 3- بررسي تطبيقي نيايش در آيين هاي ايراني با نيايش در اسلام،فصلنامه تخصصي ادبيات فارسي،دانشگاه آزاد اسلامي مشهد،شماره 1 و 2، ص157. 4- فرهنگنامه موضوعي نهج البلاغه، دکتر احمد خاتمي، ص 652. 5- مفاتيح الجنان،شيخ عباس قمي، ص 494. 6- سرني،دکترعبدالحسين زرين کوب، ج1، ص 146. 7- ماخذ پيشين، ص 150. 8- مثنوي مولوي،شرح دکتر محمد استعلامي،دفتراول،بيت 602. 9- سرني، دکترعبدالحسين زرين کوب، ج1، ص 148. 10- مثنوي مولوي،شرح دکتر محمد استعلامي،دفتراول،ابيات 603 و 604. 11-ماخذ پيشين،دفتراول،ابيات 605 و 606 و 609. 12- ماخذ پيشين،دفتر اول، بيت 610 به بعد. 13- ماخذ پيشين، دفتر اول، ابيات 1343 - 1345. 14-سرني ، ج2، ص148. 15-مثنوي ،دفتر اول، ابيات 1888-1891. 16- ماخذ پيشين، دفتر اول، ابيات 1892-1894. 17- ماخذ پيشين، دفتر اول، ابيات 1895-1896، امير مومنان حضرت علي (نيز درنيايش عارفانه کميل عرض مي کند: «ولا يمکن الفرار من حکومتک.» (مفاتيح الجنان، ص113). 18- کليات مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمي،ص 46. 19-مثنوي،دفتردوم، ابيات 2451-2457. 20- و وجدک ضالا فهدي،(الضحي، 7) 21- مثنوي، دفتر پنجم، بيت 781 به بعد. 22- شرح جامع مثنوي معنوي، کريم زماني، دفتر پنجم، ص 907. 23- مثنوي، دفتر پنجم، بيت 3309 به بعد. 24- ماخذ پيشين،دفترششم، بيت 2336 به بعد.مولانا درجاي ديگر گويد:   چون الف.او خود چه داند؟ هيچ هيچ ما که ايم اندر جهان پيچ پيچ؟ (دفتر اول،ب 1524) منابع و ماخذ : 1- بررسي تطبيقي نيايش در آيين هاي ايران با نيايش دراسلام، تقي اميني فرد، فصلنامه تخصصي ادبيات فارسي، دانشگاه آزاد اسلامي مشهد،سال او، شماره 1 و 2، بهار و تابستان 1383. 2- سرني،دکتر عبدالحسين زرين کوب، ج1،انتشارات علمي،چاپ چهارم، بهار 1372. 3- سيري در نهج البلاغه، استاد مرتضي مطهري،چاپ سيزدهم. 4- شرح جامع مثنوي معنوي، کريم زماني، ج5، انتشارات اطلاعات، چاپ چهارم، 1379. 5- فرهنگنامه موضوعي نهج البلاغه، به اهتمام دکتراحمد خاتمي، انتشارات سروش،چاپ اول،1381. 6- قرآن کريم،ترجمه مهدي الهي قمشيه اي انتشارات دارالتفسير. 7- مثنوي،مولانا جلال الدين محمد بلخي، تصحيح و شرح دکتر محمد استعلامي، انتشارات زوار، 1370. 8- مفاتيح الجنان،شيخ عباس قمي،دفتر نشر فرهنگ اسلامي،چاپ پنجم ،بهار 1370. نشريه پايگاه نور،شماره 20.  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 520]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن