واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
جبران روزهاي رفته نويسنده:سهيلا مودبي غم يك دنيا روي قلبم سنگيني ميكند، چطور به ديگران بگويم كه در اين زندگي هيچ جايگاهي ندارم. فكر اينكه بقيه بفهمند كه همسرم ديگر مرا نميخواهد آزارم مي دهد؛ اما چه كار كنم؛ نميتوان اين موضوع را از ديگران مخفي نگه داشت، دير يا زود همه ميفهمند. اصلاً بعضي وقتها سعي ميكنم خودم را دلداري بدهم كه من كاري نكردهام كه سرشكسته باشم، اما ميدانم با اين حرف ها حتي دل خودم هم آرام نميگيرد. براي يك زن بدتر از اين وجود ندارد كه مورد توجه همسرش نباشد. براي خودم نگران نيستم، از حرف مردم هم نميترسم، ميدانم نمي شود جلوي حرفهاي بيهوده را گرفت، تنها مسأله اي كه هر وقت به آن فكر ميكنم تنم را ميلرزاند، عواقب آن است، آن هم براي خودم نه؛ من روزهاي زندگيام را پشت سر گذاشته ام، خوب يا بد. سال هاي جوانيام را در خانه هوشنگ گذرانده ام، اما اگر او طلاقم دهد، زندگي بچه هايم به مخاطره مي افتد و زبان دامادهايم سر دخترانم دراز مي شود و آسايششان سلب مي شود. عروسم هم پسرم را جان به لب مي كند و با اين بهانه بيشتر عذابش مي دهد. هر چقدر به هوشنگ ميگويم هر كاري ميخواهي انجام بده، فقط اجازه نده حرفمان نقل هر مجلس شود، به فكر بچه ها باش. اصلا حاضرم فقط قوت و غذايم را بدهد. سال به سال هم از من خبري نگيرد اما حرف به گوشش نمي رود. دختر كوچكمان را كه عروس كرد، يادش افتاد كه زندگي اش را تغيير دهد. از پانزده سالگي به خانه اش آمدم، هوشنگ مرا نميخواست. پدرش از آدمهاي معروف و سرشناس شهر و از بهترين دوستان پدرم به حساب ميآمد. وقتي پدرم از دنيا رفت من فقط يازده سال داشتم. بيشترين كسي كه هميشه زير پر و بالمان را گرفت او بود. من و چهار خواهر و برادر ديگرم واقعاً دوستش داشتيم. وقتي از من براي پسرش خواستگاري كرد، مادرم ميگفت بهتر از اين نمي شود. من يك دختر ساده با قيافه معمولي بودم از نظر مالي هم شرايط خيلي عالي نداشتيم. هوشنگ بهترين مورد براي ازدواج بود. او را چند مرتبه بيشتر نديده بودم هر وقت سعي ميكردم قيافه اش را به ياد بياورم فقط اخمش جلوي چشمهايم ظاهر ميشد. از مادرم شنيده بودم كه جذابيت مرد اخم او است. بعد از عروسي خيلي زود متوجه شدم كه هيچ علاقهاي به من ندارد. بعضي وقتها با مادرم درد دل ميكردم. حتي وقتي رابطه بين پدر و مادرش را مقايسه مي كردم خيلي عاطفيتر از ما كه جوان بوديم رفتار ميكردند. مادرم ميگفت بعد از مدتي محبتتان به دل يكديگر مينشيند، هوشنگ بعد از چند دختر به دنيا آمده بود و تك پسر محسوب ميشد. پدر و مادرش دوست داشتند هر چه زودتر فرزند او را ببينند، اما انگار خواست خدا بود كه دائم كشمكش داشته باشيم. مدت زيادي از ازدواجمان ميگذشت نميدانم چرا بچه دار نمي شديم. مادر شوهرم كلي نذر و نياز كرد. حتي خواست مرا پيش دعانويس ببرد. اما بعد از سه سال بالاخره باردار شدم، درست زماني كه زمزمه هايي از ازدواج دوم هوشنگ به گوشم مي رسيد حتي ميدانستم چه كسي را برايش در نظر گرفتهاند. ولي با باردار شدن من همه، حتي مادرش هم پا پس كشيد. اما هوشنگ با من دلگرم نبود. آن دختر خيلي از من زيباتر بود. مدتي بعد كه خبر ازدواجش را شنيدم، خيالم راحت شد كه همسرم دندان طمعش را نسبت به آن دختر كشيده است. اما فايده نداشت. در تمام اين سالها با آنكه از يك خانواده دارا بود و مادر و خواهرانش همه براي كار خانه كارگر داشتند. اما من با دستهاي خودم كهنه بچه را مي شستم، غذا مي پختم و خلاصه كارهاي خانه را خودم به تنهايي انجام مي دادم، چون شوهرم دلش نيخواست و من اميد داشتم كه اين طور محبتم به قلبش مينشيند. اما او مرا مانند زنهاي ديگر خانواده اش نميدانست. راجع به اين موضوع حرف هاي زيادي زديم اما هيچ وقت نتيجهاي نگرفتيم. حرف هوشنگ يكي بود، او مرا انتخاب نكرده بود و هيچ وقت نخواست مرا دوست بدارد. اما در همه اين سالها زن خانه اش بودم، رخت و لباسهايش را شستم، پذيرايياش را كردم، سه فرزند برايش آوردم. اما بعد از سي سال يادش افتاده كه روزهاي رفته را جبران كند. ميخواهد طلاقم دهد، ميگويد چند روز باقيمانده عمرش را ميخواهد آن طور كه دوست دارد بگذراند، هر چقدر ميگويم به خاطر آبروي خودمان و بچه ها دست بردار، قبول نميكند. ميگويد همه اين سالها را به همين علت كوتاه آمده، خانهاي را كه در آن زندگي ميكنيم به نامم كرده، ميگويد ماهانه مبلغي هم به حسابم ميريزد كه از نظر مالي مشكلي نداشته باشم. فقط بگذار راحت باشم. ميدانم كه اهل زن گرفتن هم نيست، بعضي وقتها از زنده بودن خودم سير مي شوم. از اين حرف هايش احساس بدي پيدا مي كنم، اين كه من در تمام اين سالها باعث رنج و عذابش شده ام، دچار عذاب وجدان ميشوم. هوشنگ مرد بدي براي خانواده اش نبود همه كار كرد اما هميشه اخم و تخمش نصيب من مي شد، مشكل هم اين بود كه مرا نميخواست .اما من چه گناهي كردهام. بعد از سي سال دوباره ميخواهد همه چيز را براي خودش از نو بسازد. منبع:جوانان امروز- ش2085 /ن
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 621]