واضح آرشیو وب فارسی:فارس: متنها سخن ميگويند - محمدرضا تاجيك
در جامعه امروز ما، عدهاي كه وظيفه و رسالت هر نوع تقرير، باز-تقرير، انشا و باز-انشاي متن جامعه ايراني (بلكه جامعه جهاني) را تنها از آن خود ميدانند و در صدد آن هستند كه با ويراستاري مجدد متن جامعه آن را به گونهاي تصحيح، ترميم، تحديد، تنظيم، تحريف، تعريف و تصوير نمايند كه در آن جايي براي گزارههاي سركش و واژههاي بازيگوش و صداهاي ناهمخوان باقي نماند؛ مفاهيم، دقيقا آن معنايي را بازنمايي نمايند كه آنان اراده ميكنند؛ چينش كلمات و گزارهها به گونهاي باشد كه آنان طلب ميكنند؛ دقايق و عناصر متني، تنها صداي آنان را پژواك دهند؛ بازيهاي زباني موجود در متن، از قواعدي پيروي كنند كه آنان وضع ميكنند؛ دانشهاي تحت انقياد، امكان شورش و مجال ورود به متن را نداشته باشند؛ هيچ بازي زباني متفاوتي، امكان رقابت با بازي زباني آنان را نداشته باشد؛ و هيچ تاويل و تفسيري جز تاويل و تفسير آنان، امكان طرح و بحث نيابد.
اما چنين متني براي فرامتن شدن و نشت و رسوب كردن بر اذهان و ابدان آدميان و تبديل آنان به سوژهها و ابژههاي خود، نيازمند روكش و آستري قدسي و اينهمان كردن قول و فعل خود با قول و فعل قدسيان است، زيرا تنها با قرار گرفتن در ذيل چنين آستري و با تشبه و تمسك به چنان بزرگاني است كه از ميان برخواهد خاست، و سياست توانند شد. حتما حكايت جهلمند ميرزا ملكمخان را خوانده يا شنيدهايد كه نقل ميكند و در پايان تاجر گفت: جهلمند گفت: تاجر گفت: جهلمند گفت:
تماممرده مرشد از هر طرف با قهر تمام هجوم آوردند و مقصر بيگناه را خونآلود و قريب به هلاكت از مجلس بيرون كردند. بيچاره تاجر هر چه داشت بر سر ادعاي خود خرج كرد، وليكن هر جا كه رفت مطعون و مردود به جز حد شرعي چيزي عايدش نشد (مجموعه خطي رسائل ميرزا ملكمخان، رساله شيرين، كتابخانه مركزي دانشگاه تهران، شماره 32570، 1295.)
2
اما اين تنها چهره شرايط كنوني و تنها متن تقرير و تثبيتيافته در جامعه امروز ما نيست، زيرا در واكنش به چنين فراگفتمان تمامتطلبي، شاهد بروز و ظهور پادگفتمان متنوع و متعددي نيز هستيم. فوكو مدعي است هر جا كه گفتماني باشد در كنار آن تعارضي نيز ميان كنترلكنندگان آن (يعني كساني كه مشخص ميسازند چه ميتوان گفت و چه نميتوان گفت) و كساني كه از حق بازنمايي خود در آن گفتمان منع شدهاند وجود دارد؛ هرجا كه سركوب باشد مقاومت نيز وجود دارد؛ يك رژيم هر قدر هم كه ايجاد هراس كند، مردم راههايي براي مقاومت در مقابل آن پيدا ميكنند. دقيقا بر اساس همين منطق، امروز در سطحي ديگر و از نوع و جنسي ديگر و در ميان مردماني ديگر، شاهد ويراستاري و باز-تقرير متن يا متنهاي ديگر با پيامهايي متفاوت و متخالف با متن نخست هستيم. عدهاي از دگر تعريفشدگان متن جديد كه امكان هرگونه بازنمايي خود از آنان سلب شده، به اين نتيجه رسيدهاند كه متن گفتماني خود را به گونهاي ويراستاري و باز-تقرير كنند كه در آنجايي براي سياست و قدرت باقي نماند. به بيان ديگر، اين عده با از مركزيت خارج كردن سياست و با بيقرار كردن هر گونه قرار سياسي، كفشها را به گردن انداخته، كمربندها را گشودهاند، دستها را بالا گرفته، عطاي سياست و قدرت را به لقايش بخشيدهاند و مقاومت خود را در و تعريف كردهاند. برخي ديگر، با يك دست پاككني برگرفته و در حال محو كردن گزارهها و واژههاي معطوف و ناظر بر سياست هستند و با دست ديگر گچي برداشته و در حال ترسيم و تصوير سياستي ميباشند. به اعتقاد اينان، در شرايط كنوني به علت انسداد و انجماد عرصه سياست، مجالي براي سياست راستين (سياستي مبتني بر رقابت سالم و برابر حقوق) باقي نمانده و با كهن /ابر/فراسياست نيز، جز از رهگذر سياستي راديكال نميتوان مقابله كرد.
گروه سوم، در كنش نخست، با گروه دوم مشتركند، اما نقطه تمايزشان در ترسيم و تصوير ، و نشاندن آلترناتيوي ديگر (با چهرهاي نرم و لطيف) به جاي سياست مالوف و مرسوم است. اينان را از حصارهاي گفتمان مسلط - كه در بستر آن امر سياسي به هر آن چيزي اطلاق ميشود كه به دولت و حكومت مربوط است - رهايي داده و در قلمرو بسياري از مقولات انساني وارد كردهاند و آن را به عنوان جنبهاي از كليه روابط اجتماعي و انساني، مطرح نمودهاند. بسياري از اينان، با اين گفته هابرماس موافقند كه: بين شهروندان آزاد و برابر در زيست جهان (منظور از نيز همان قلمرو تجارب روزمره، گفتوگوهاي جمعي و ارزشهاي فرهنگي، و علم و سياست و هنر است) ميتواند به خلق ارزشهايي ياري رساند كه در مقابل سلطهطلبي و قدرتخواهي نظام مقاومت كنند. از اين رو، اين دسته سخت برآنند تا با تمركز فعاليتهاي خود در حوزه و عرصه عمومي، به خلق گفتمان و ارزشهاي جديد بپردازند. گروه چهارم، با قرار دادن خود در چرخه تصميم و تدبير حاملان و عاملان گفتمان مسلط، تلاش ميكنند با رسوخ دادن سويههاي نظري و عملي خود، تصميمها و تدبيرهاي متخذه را جهت داده و درآورند. به اعتقاد اينان، در شرايط كنوني، تنها راهي كه ميتواند ما را به مقصود رهنمون كند، راهي است كه از همان مسيري ميگذرد كه حاكميت (نه حكومت) در آن قرار دارد. اينان، عرصه سياست را عرصه كشمكشي پايان ناپذير (كشمكشي نامحسوس و كمابيش رويت ناشدني) بين استراتژيهاي تحميل قدرت و تاكتيكهاي استفاده از همين استراتژيها براي مقابله با آنها ميدانند.
به اعتقاد دو سوتو، قرائت يك متن (او خواندن و نوشتن را مترادف مصرف و توليد ميداند)، واجد همه ويژگيهاي نوعي توليد بيسروصدا است، زيرا خواننده با توسل به ترفندهايي موفق ميشود تا در متني كه به كسي ديگر تعلق دارد، موجبات لذت خود را فراهم آورد و آن را مصادره به مطلوب كند. به سخن ديگر، خواننده متن را به يغما ميبرد. دو سوتو مدعي است كه خواننده از اين طريق متن را درست مثل آپارتماني اجاره شده، براي خود قابل سكونت ميكند. دو سو تو، در توصيف قرائت ميگويد كه عبارت است از كه به هيچ وجه منفعلانه نيست، و ميافزايد: روال مصرف در زمانه ما ظاهرا منجر به شكلگيري هنر زيركانه ميشود كه ميدانند چگونه تفاوتهاي بيشمار خويش را در متن مسلط جاي دهند. بنابراين، وي مصرف فعالانه متون را نوعي از مينامد كه طي آن خواننده نقش مسافر را دارد؛ او در سرزمينهايي سير و سياحت ميكند كه به كسي ديگر تعلق دارند و همچون يك كوچ نشين در دشتهايي كه خود به رشته تحرير در نياورده است، به يغماگري ميپردازد.
3
بي ترديد، وجه استعاري، عوامگرا و قدسي يك گفتمان (متن)، گرچه ممكن است پذيرش آن را عام تر و فراگيرتر نمايد، اما منبع ضعف آن نيز تلقي ميگردد. اگر گفتمان/متني با تمسك و توسل به ابژهها و سوژههاي اسطورهاي يا قدسي، تلاش نمايد خود را كامل، آرماني و بيعيب و نقص نشان دهد، بايد (به علت همين خصيصه و ويژگي فرا انساني خود) بتواند به همه بحرانها و تقاضاهاي اجتماعي پاسخ دهد. اما ميدانيم كه اين كار عملاً هيچگاه ممكن نيست. امكان سامان دادن نهايي و كامل واقعيت وجود ندارد و لذا وقتي يك گفتمان، مسلط ميشود، به اجبار از شكل استعاري خود فاصله ميگيرد و به واقعيت و محتواهاي عيني خود روي ميآورد. در اين صورت، فقط بخشي از تقاضاها و بيقراريها را سامان خواهد داد و لذا تعداد زيادي از تقاضاها و بيقراريها از حيطه نفوذ گفتمان خارج شده و قدرت استعاري گفتمان كاهش مييابد و ضعفها و آسيبهايش آشكار ميگردد، و ديگر نمايانگر آرماني بينقص تلقي نخواهد شد. و در اين حالت، آنچه لطمه ميبيند و خدشه برميدارد، تمامي آن ابژهها و سوژههاي مشروعيت/مقبوليتساز هستند كه ناثواب/ناصواب جهت كسب هژموني ضميمه آن گفتمان شدهاند و يا به مثابه روكش و آستر آن گفتمان مصرف شدهاند.
------------
------------
چهارشنبه 1 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 692]