تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):افطارى دادن به برادر روزه دارت از گرفتن روزه (مستحبى) بهتر است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816535775




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

معرفي کتاب فقه الاخلاق


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
معرفي کتاب فقه الاخلاق
معرفي کتاب فقه الاخلاق   نويسنده:سعيد ضيائي فر   الامام الشهيد السيد محمدالصدر، تحقيق: موسسه احياء الکتب السلاميه، قم. انتشارات جلال الدين، 1427ق.   1 ـ فلسفه هاي مضاف از مباحث علمي جديد به شمار مي روند. فلسفه مضاف آن رشته علمي است که موضوع آن رشته علمي ديگر يا دين يا فن يا هنر و ...است و به بحث هاي نظري و تحليلي درباره موضوعات فوق مي پردازند.(1) فلسفه يک علم از مهمترين اقسام فلسفه هاي مضاف است. فلسفه يک علم، خصوص آن رشته علمي است که موضوع آن رشته علمي ديگر است. از اين رو از آن به علم درجه دوم هم تعبير مي شود.(2) فلسفه برخي از رشته هاي علمي مانند اخلاق و حقوق تدوين شده است، ولي فلسفه برخي علوم ديگر نظير فقه هنوز تدوين نشده است. 2 ـ فلسفه علم فقه به حسب تعريف دانشي است که عهده دار پاسخ گويي به پرسش هاي کلي است که روياروي علم فقه است، مانند تعريف علم فقه، موضوع علم فقه، قلمرو، مباني آن و ... 3 ـ ارتباط علم فقه با ديگر رشته هاي علمي از محورهاي مهم فلسفه علم فقه است. دانشوران فقه و اصول به اين بحث به صورت گذرا و در ميان مباحث ديگر پرداخته اند،(3) ولي کمتر به صورت مستقل و با عنواني مشخص از آن ياد کرده اند. 4 ـ علم فقه از ميان رشته هاي علمي، بيشتر با اخلاق ارتباط دارد. در اين زمينه، برخي آثار تحرير شده(4) که اين نوشتار به معرفي و ارزيابي يکي از آنها پرداخته است. 5 ـ مرحوم آيه الله سيدمحمدصدر در کتاب «فقه الاخلاق» به رابطه فقه و اخلاق پرداخته است. وي کتاب خويش را با پرسش زير شروع مي کند: آيا ميان علم فقه و اخلاق رابطه اي وجود دارد، يا اين دو همانند دو رشته علمي يا دو حوزه از حوزه هاي اجتماعي نامرتبط با يکديگرند و هيچ رابطه اي ميان آن دو وجود ندارد؟(5) وي در پاسخ به پرسش فوق دو ديدگاه را مطرح مي کند: ديدگاهي که به رابطه ميان فقه و اخلاق اعتقادي ندارد و ديدگاهي که به رابطه ميان اين دو معتقد است. وي دليل جدايي علم فقه و اخلاق را از جنبه نظري اختلاف موضوع و روش اين دو علم مي داند. علم فقه علم قانون است(چه قانون آسماني و اسلامي و چه قانون وضعي) ولي علم اخلاق علم سلوک و رفتار است و براي تشخيص سلوک و رفتار شايسته از رفتار ناشايست وضع شده است. هريک از اين دو علم روش خاصي در کيفيت بحث، استدلال و استنتاج و ساير جنبه ها دارند و هرکس که به اين دو علم آگاهي داشته باشد، اختلاف موضوع و روش اين دو علم را ميداند. بنابراين، اختلاف اين دو علم از بعد نظري روشن ميشود.(6) وي درباره تفاوت اين دو علم از بعد عملي شواهد و قراين زير را ارائه مي دهد: يک. بيشتر فقيهان در علم اخلاق تخصصي ندارند و بيشتر عالمان اخلاق در علم فقه متخصص نيستند؛ دوم: عمل کنندگان به فقه(متشرعان) به دستورهاي فقهي اهتمام دارند، ولي به توصيه هاي علم اخلاق اهتمامي ندارند؛ سوم. امامان اهل بيت عليهم السلام به علم فقه بيش از علم اخلاق اهتمام نشان داده اند. بيان احکام فقهي بيش از بيان سفارش هاي اخلاقي ـ در روايات آنها ظا هر شده است ـ و طرح ثواب و عقاب و طاعت و معصيت – که مربوط به علم فقه است – دو شاهد و گواه گوياي اين ادعاست. نويسنده در ادامه به نقد هر دو دليل مي پردازد. وي درباره دليل اول که اختلاف موضوع و روش علم فقه و اخلاق را مطرح مي کند (بعد نظري) مي نويسد: مستقل بودن علم فقه و اخلاق و استقلال آن دو از نظر موضوع و روش مطلب صحيحي است، ولي اين دو رشته علمي در مسائل بلکه تمام مسائل ارتباط و تعامل دارند.(7) وي در ادامه وقوع تداخل بسياري از رشته هاي علمي در برخي مسائل را شاهد و دليل امکان اشتراک و تداخل رشته هاي علمي در برخي مسائل ذکر کرده است، همان طور که وقوع تداخل مسائل دو رشته علمي فقه و اخلاق را دليل ارتباط اين دو رشته علمي به حساب مي آورد. نويسنده در نقد دليل دوم(بعد عملي) چند پاسخ ذکر مي کند: يکم. بايد افراد و جوامع هم به فقه اهتمام داشته باشند و هم به اخلاق، ولي اين به معناي تخصص کامل يک فرد در فقه و اخلاق نيست، بلکه تخصص کامل يک فرد در فقه و اخلاق عادتا غيرممکن و بالاتر از توان يک انسان است. از اين رو، متخصص هر رشته علمي بايد به رشته خود اهتمام داشته باشد. پس دليل نپرداختن فقه پژوهان به علم اخلاق اين است که پرداختن به اين دو علم عادتا بسيار دشوار بلکه غيرممکن است و وجه آن عدم امکان ارتباط اين دو نيست. دوم. درباره اهتمام متشرعان به علم فقه و نه به اخلاق، اگر مراد مرتبه پايين اخلاق و حسن معاشرت با مردم باشد، روشن است کسي که اين مرتبه را ندارد، مقصر و ظالم است، ولي اگر مراد سلوک اخلاقي ـ عرفاني باشد، اين مرتبه فوق طاقت عموم مردم است. بنابراين در هر دو صورت عدم اهتمام متشرعان دليل عدم امکان ارتباط اين دو علم نيست. سوم: ادعاي اهتمام امامان اهل بيت(عليهم السلام) به فقه پيش از اخلاق، از آن رو که آموزه هاي فقهي را بيشتر ذکر کرده اند، صحيح نيست؛ چرا که آموزش هاي اخلاقي اهل بيت(ع) کمتر از تعليمات فقهي نيست، بلکه به هردو حوزه پرداخته اند. افزون بر اين، بر فرض آموزش اخلاقي هم کمتر باشد، دليل اهتمام کمتر نيست، بلکه اين جهت است که کساني که مطالب عميق اخلاقي را مي توانند درک کنند، از کساني که تعليمات فقهي را ميتوانند دريافت کنند، کمتر هستند.(8) وي در ادامه مي کوشد رابطه ميان فقه و اخلاق را به صورت هاي زير تقرير نمايد: يکم. هدف تعاليم فقهي استقرار عدالت الهي در وجود فرد و جامعه است و ادراک حسن عدل و قبح ظلم از مطالب اساسي علم اخلاق است. بنابراين، احکام فقهي مصاديق عدالتي است که در اخلاق مطرح مي شود و با اين بيان آن مدعا که اخلاق در بردارنده تمام فقه است، ثابت ميشود. دوم. واجبات و محرمات که تکاليف عموم مردم است، سطح پايين تربيت و مستحبات و مکروهات سطح عالي تربيت را بيان مي کند که همان تربيت عميق اخلاقي است. بنابراين، مستحبات و مکروهات که در اکثر مباحث فقهي پراکنده است، همان آموزش هاي اخلاقي است. پس ثابت مي شود که اکثر احکام فقهي اخلاقي است(9) سوم. مرتبه عالي اخلاق به گذراندن مراتب پايين تر وابسته است. بنابراين مرتبه پايين تر به منزله مقدمه بالاتر به حساب مي آيد. فقه براي رسيدن به مرتبه عالي اخلاقي به منزله مقدمه است. بنابراين ارتباط فقه و اخلاق را از نوع ارتباط مقدمه و ذي المقدمه مي توان دانست. چهارم. فقه علم تشريع و اخلاق علم سلوک است و تشريع عادلانه به هدف انجام سلوک شايسته جعل شده است. بنابراين، هر سلوکي به تشريع نيازدارد؛ اگر سلوک متعارف درنظر باشد، به فقه رايج نياز دارد و اگر سلوک متعالي درنظر باشد، به فقه عالي تري نياز دارد. به هرحال، سالک در سلوک اخلاقي خويش همواره به فقه نياز دارد، نه اينکه آنها در مرحله پايين سلوک به فقه نياز داشته باشد.(10) نويسنده در ادامه رابطه فقه و اخلاق را در سه سطح، سزاوار بررسي مي داند: يکم. سطح الزامي: واجبات و محرمات فقهي؛ دوم: سطح غيرالزامي: مستحبات و مکروهات که به منزله اولين مرحله سلوک عالي اخلاقي است؛ سوم. سطح تعاليم اخلاقي عميق يعني آموزش هايي که براي مرحله عالي سلوک اخلاقي لازم است. وي مي افزايد: اين کتاب از سطح دوم يعني مستحبات ومکروهات بحث کرده است.(11) نويسنده در متن کتاب مباحث را در ده فصل بدين قراردنبال کرده است: الفصل الاول: مقدمات العبادات؛ الفصل الثاني: کتاب الطهاره؛ الفصل الثالث: کتاب الصلاه؛ الفصل الرابع: کتاب الصوم؛ الفصل الخامس: کتاب الزکاه؛ الفصل السادس: کتاب الخمس؛ الفصل السابع: کتبا الاعتکاف؛ الفصل الثامن: کتاب الحج؛ الفصل التاسع: کتاب الامر بالمعروف و النهي عن المنکر؛ الفصل العاشر: کتاب الجهاد. نقد و برررسي   بي ترديد توجه مولف محترم فقه الاخلاق به بحث رابطه فقه اخلاق شايسته ستايش است. نويسنده به ارتباط فقه با ديگر علوم و دانش ها در اين کتاب و بيش از آن(12) در کتاب «ماوراء الفقه»(13) پرداخته است، ولي از آنجا که از نخستين تلاش ها در اين زمينه به شمار مي رود، به تعميق، تکميل و توسعه بيشتري نياز دارد. از اين رو درباره اين کتاب به قصد تکميل، تعميق و توسعه، نکاتي گفتني وجود دارد که البته هيچ گاه از ارزش و اهميت اين موضوع و نکات مثبت اين کتاب نمي کاهد. گذشته از ملاحظات جزئي و موردي که در استدلال ها و مطالب کتاب وجود دارد، پاره اي از ملاحظات کلان وکلي وجود دارد که يادآوري مي شود. 1 ـ نپرداختن به تعريفي روشن از مفاهيم و اصطلاحات   از نکاتي که در تاليف کتاب علمي بايد به آن توجه کرد، تعريف دقيق مفاهيم و اصطلاحات است، ولي مولف به تعريف روشني از «فقه» و «اخلاق» نپرداخته و مراد خود را از «فقه» و «اخلاق» بيان نکرده است، بلکه سخن وي در اين زمينه مضطرب است؛ گاهي از رابطه فقه و اخلاق به منزله دو رشته علمي سخن مي گويد(14) و گاهي از رابطه فقه و اخلاق به منزله دو نهاد از نهادهاي زندگي انسان مانند نهاد دين، نهاد دولت، نهاد فرهنگ و ...(15) يکم. اخلاق به معناي يکي از نهادهاي زندگي انسان نظير نهاد دين، دولت، قانون، فرهنگ و تعليم و تربيت؛ دوم. اخلاق به معناي رشته اي علمي که موضوع آن ملکات، حالات و يا رفتارهاي انسان يا هردو است؛ سوم.اخلاق به معناي رفتار اخلاقي که از انسان صادر مي شود؛ چهارم. اخلاق به معناي خصلت ها و ملکات نفساني. فقه نيز کاربردهاي مختلفي دارد که مهم ترين آنها بدين قرار است: يکم. فقه به معناي قانون که يکي از نهادهاي زندگي انسان است، مانند نهاد دين، دولت، فرهنگ و ... . فقه در اين کاربرد اعم از اين است که قانون الهي باشد يا قانون بشري. دوم. فقه به معناي رشته اي علمي که موضوع آن فعل مکلف است و علم فقه، حکم فعل مکلف از ديدگاه شريعت استخراج و بيان مي شود. سوم. فقه به معناي شريعت و واقع احکام عملي شرع که علم فقه کاشف از آن است. چهارم. فقه به معناي سلوک و رفتاري که در علم متشرعان و پايبندان به احکام فقهي ظاهر مي شود. با توجه به کاربردهاي گوناگون فقه و اخلاق از مولف محترم انتظار مي رفت معناي مدنظر خود از فقه و اخلاق را دقيقا توضيح مي داد. 2 ـ دورشدن از مسير اصلي موضوع بحث   مولف در طرح پرسش اصلي رابطه فقه و اخلاق را به منزله دو رشته علمي يا دو نهاد زندگي انسان بررسي مي کند. اين پرسشي شايسته با عنوان تحقيق است، ولي در متن تحقيق به جاي بررسي آن و بررسي رابطه علم فقه و اخلاق يا نهاد اخلاق و فقه به بررسي برخي از ابعاد اخلاقي احکام فقهي مي پردازد. علت اين مشکل علاوه بر تعيين نکردن معناي فقه و اخلاق، روشن نبودن معنا و انواع رابطه فقه و اخلاق است. از اين رو، براي روشن شدن زواياي بحث در اين موضوع مهم ترين صورت هاي رابطه فقه و اخلاق است. از اين رو، براي روشن شدن زواياي بحث در اين موضوع مهمترين صورت هاي رابطه فقه واخلاق در پي مي آيد: يکم. تاثيرگذاري اخلاقي در فقه و تاثيرگذاري فقه در اخلاق؛ دوم. موضوع آفريني اخلاق براي فقه و موضوع آفريني فقه براي اخلاق؛ سوم. مقدمه بودن اخلاق براي فقه و مقدمه بودن فقه براي اخلاق؛ صورت اول(تاثيرگذاري) دو زيرمجموعه و تقسيم بندي ديگر نيز دارد: تقسيم بندي نخست:   گاهي برخي از مفاهيم به کار رفته در رشته اي علمي برخي از مسائل علم ديگر را اثبات هم مي کند(تقويت کنندگي)، گاهي علمي برخي مسائل رشته علمي ديگري را نفي کند(تعارض) گاه علمي به مسير حرکت علم ديگر جهت ميدهد، بدين معنا که خلاهايي در رشته علمي ديگر شناسايي مي کند و طبعا لزوم پرداختن علم ديگر به آن خلاها مطرح مي شود(جهت دهي) و گاهي رشته اي علمي علاوه بر شناخت خلاء هاي رشته علمي ديگر آن خلاها را پر مي کند و آن رشته علمي ديگر را کامل مي کند(تکميل گري) تقسيم بندي دوم:   يکم. گاهي رشته اي علمي در مسائل رشته علمي ديگر تاثير مي گذارد؛ دوم. گاهي رشته اي علمي در اهداف علم ديگر تاثير مي گذارد؛ سوم. گاهي رشته اي علمي در روش علم ديگر تاثير مي گذارد؛ چهارم. گاهي رشته اي علمي در موضوع و قلمرو علم ديگر تاثير مي گذارد؛ پنجم. گاهي رشته اي علمي در مباني و منابع در رشته علمي ديگر تاثير مي گذارد؛ از اين رو، شايسته بود که پيش از طرح صورت اين بحث، دست کم مهمترين صورت هاي رابطه و تاثيرگذاري مطرح مي شد. چنان که در برخي از موارد چنين شده است. ايشان ابعاد اخلاقي فقه را در سه سطح مطرح کرده است: سطح احکام الزامي، سطح احکام غيرالزامي و سطح آموزش هاي عميق.(ر.ک: همان، ص8 ـ 9) 3 ـ عدم جامعيت و مانعيت ساختار   درباره ساختار مباحث کتاب نکاتي گفتني وجود دارد: يکم. مولف در مقدمه کتاب وعده داده است که از ابعاد اخلاقي احکام غيرالزامي(مستحبات و مکروهات) بحث کند(16) ولي وي از ابعاد اخلاقي همه احکام غيرالزامي فقهي بحث نمي کند، بلکه از ابعاد احکام فقهي در ده کتاب از کتابهاي فقهي که از مقدمات عبادت شروع مي شود و به کتاب جهاد ختم مي گردد(17) بحث مي کند، لذا ساختار مباحث کتاب جامع نيست. دوم. مولف در مقدمه کتاب وعده داده است که از ابعاد اخلاقي احکام الزامي بحث نکند(18) ولي در مواردي از جنبه هاي اخلاقي احکام الزامي هم بحث مي کند(19) بلکه وي در برخي موارد از فلسفه و علل احکام بحث مي کند و مي کوشد از احکام فقهي دفاع کند و در نقش متکلم ظاهر مي شود(20) و در بخش هايي از کتاب از مباحث کلامي(21) اجتماعي(22) لغوي(23) با همان سبک و روش اصلي(24) نه به صورت استطرادي بحث مي کند. از اين رو، مي توان گفت که ساختار مباحث کتاب مانع اغيار نيست. پي نوشت:   1 ـ براي اطلاع بيشتر ر.ک: گفت و گوهاي فلسفه فقه، ص 171(مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم، 1376) 2 ـ براي اطلاع از تفاوت فلسفه مضاف و علوم درجه دوم ر.ک: سعيد ضيايي فر، «فلسفه علم فقه» فصل نامه نقد و نظر، ش 47 ـ 48، ص275. 3 ـ نگارنده در جاي ديگري به صورت مقدماتي به اين بحث پرداخته (ر.ک: علوم مرتبط با فقه و ماوراء الفقه، آينه پژوهش، ش 108 ـ 107، ص73 ـ 75) 4 ـ تا آنجا که نگارنده بررسي کرده، آثار زير اين موضوع به زيور طبع آراسته شده است: يکم. الدعائم الخلقيه للقوانين الشرعيه، صبحي محمصاني. دوم.«سلسله مقالات التربيه الاخلاقيه في الفقه الاسلامي» علمي تميمي، مجله التوحيد، ش34، ش 34، و ش 41، ش 43. ج«فقه و اخلاق» سيدابراهيم حسيني، فصل نامه قبسات، ش 13، ص91. د)«فقه الاخلاق»، سيد احمد خاتمي، کنگره جهاني بزرگداشت دويستمين سالگرد شيخ انصاري، ج1، مقالات فقهي. 5 ـ ر.ک: فقه الاخلاق، ص5. 6 ـ ر.ک: همان، ص5. 7.ر.ک: همان، ص5 ـ 6. 8.ر.ک: همان، ص 6 ـ 7. 9 ـ ر.ک: همان ص7. 10 ـ ر.ک: همان، ص7 ـ 8. 11 ـ ر.ک: همان، ص 8 ـ 9. 12 ـ وي تاريخ اتمام اين کتاب را 1417هـ.ق(ر.ک:ص 329) و تاريخ اتمام کتاب ماوراء الفقه را 1409هـ.ق(ر.ک: ماورا الفقه، ج1، ص 9) ثبت کرده است. 13 ـ نگارنده کتاب ماوراء الفقه رادرجاي ديگري معرفي و نقد کرده است(ر.ک: آينه پژوهش، ش107 ـ 108، ص73 ـ 76) 14 ـ وي در پرسش اصلي از فقه و اخلاق به منزله دو رشته علمي سخن مي گويد(ر.ک: همان، ص 5) و اين مطلب را در ميان کلماتش تکرار ميکند. براي نمونه، هنگامي که ابعاد و سطوح رابطه فقه و اخلاق را مطرح مي کند و در سطح اول از رابطة آن دو به منزلة دو رشتة علمي سخن مي‌گويد (ر.ك: همان، ص6) و نيز هنگامي‌كه هدف علم فقه را عدالت و عدالت را از مسائل اصلي علم اخلاق مي‌شمرد. (ر.ك: همان، ص7). 15 ـ وي در پرسش اصلي از فقه و اخلاق به منزلة دو نهاد از نهادهاي زندگي انسان سخن مي‌گويد. (ر.ك: همان، ص5) همچنين در بحث سطوح رابطة فقه اخلاق در سطح دوم و سوم اخلاق و فقه را به منزلة دو نهاد زندگي انسان بررسي مي‌كند(ر.ك: همان، ص7 ـ 8). 16 ـ وي مي‌گويد در سه سطح از رابطة فقه و اخلاق مي‌توان بحث كرد: سطح ابعاد اخلاقي احكام الزامي، فقهي، سطح ابعاد اخلاقي احكام غيرالزامي (مستحبات و مكروهات) و سطح آموزش‌هاي عميق اخلاقي. اين كتاب از سطح دوم (احكام غير الزامي) بحث مي‌كند. (ر.ك: همان، ص8 ـ 9). 17 ـ ر.ك: همان، ص331 ـ 339. 18 ـ ر.ك: همان، ص9. 19 ـ براي نمونه، بحث از ريا و عجب (ر.ك: همان، ص20، ص24) كه اجتناب از آن دو در عبادات به صورت الزامي شرط است، شرط مرد بودن امام جماعت (ر.ك: همان، ص127) كه به صورت الزامي شرط است، مصالح و فوايد معنوي روزه (ر.ك: همان، ص159) كه از احكام واجب است. 20 ـ براي نمونه، در بحث شرط ذكوريت براي امام جماعت (ر.ك: همان، ص127) و در بحث كشتن مشركان در كتاب جهاد (ر.ك: همان، ص138) و در بحث قبول اسلام از روي اكراه (ر.ك: همان، ص319). 21 ـ براي نمونه، وي از معاني توحيد و شرك بحث مي‌كند. (ر.ك: همان، ص16 ـ 17). 22 ـ براي نمونه وي از آثار اجتماعي نمازجمعه و نماز عيد (ر.ك: همان، ص154 ـ 156) آثار اجتماعي احرام (ر.ك: همان، ص241) آثار اجتماعي جهاد (ر.ك: همان، ص296) بحث مي‌كند. 23 ـ براي نمونه، بحث از معناي لغوي و كاربردهاي طهارت و فرق فقير و مسكين. (ر.ك: همان، ص40 ـ 41 و ص199). 24 ـ مؤلّف مباحث اصلي كتاب را تحت عنوان «الفقرهًْ» مطرح كرده است و اين مباحث را هم تحت همان عنوان آورده است.   منبع:فقه ـ ش57 /ن  
#سرگرمی#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 656]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن