واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
پروين سليماني 1) براي اولين و آخرين بار در دهمين جشنواره فيلم فجر (1370) به خاطر بازي در نقشي مكمل در ديگه چه خبر؟ (تهمينه ميلاني) از پروين سليماني تقدير شد. او بازيگري پرقدرت بود و وقتي در كالبد نقش مي رفت ، فراموش مي كرديم كه او سليماني است . در هر سه عرصه تئاتر ، سينما و تلويزيون پيوسته درخشيده بود و حتي اگر نقش كوتاهي داشت در ذهن مي ماند مگر مي توان پيرزن زير زمين نشين سرب (مسعود كيميايي) را با آن تك حرف هايش فراموش كرد و يا بازيگر قهار دايي جان ناپلئون (ناصرتقوايي) را از ياد برد؟ پيرزن هاي بد خلق و حتي كينه توزي كه به نقش آنان ظاهر شد او را در اين پرسونا استوار كرده بود. هر چند نقش هاي پررمز و راز از او زياد ديده ايم، اما زن مرموز در آن وهم و سياهي و سفيدي بوف كور(بزرگمهر رفيعا، 1354) را مگر مي شود فراموش كرد؟ او نه بازيگري مكمل ، بلكه بازيگر مكمل و استوار سينماي كشور بود. 2) ده پانزده سال پيش ، شهرام جعفري نژاد در يكي از ويژه نامه هاي مجله "گزارش فيلم" (درباره صد بازيگر سينماي ايران) درباره پورين سليماني نوشت:«تجسم كامل و پرتوان پيك شوم بختي ، كنجكاوي و تقدير سرنگون، اما با گونه اي سرخوردگي و گريز ناپذيري ناشي از سنت هاي وامانده جامعه فئودالي و بنابراين تا حدي همدردي برانگيز، نه در خيل فيلم هاي بي اهميت چهل پنجاه سال بازيگري مكمل ، بلكه به ويژه در فيلم هاي خانه قمر خانم، صبح روز چهارم، خاك ، شازده احتجاب ، گوزن ها ، كندو و مجموعه دايي جان ناپلئون در سال هاي پيش از انقلاب و آن سوي آتش ، سرب ، ديگه چه خبر ؟ هنرپيشه و سلطان در سال هاي اخير.» اما جالب اين كه در شماره 62 مجله "صنعت سينما" كه به بازيگران مكمل ايران و جهان مي پرداخت، نامي از پروين سليماني برده نشد! 3)آخرين فيلمي كه پروين سليماني در آن ظاهر شد، غزل (محمدرضا زهتابي، 1380) بود. در دهه جاري كم تر از او خبر و گزارشي بود. در طول سال ها كم وبيش ديدارهايي با او داشتم، در سينمايي ، جشنواره اي ، سر صحنه اي و... چون متجاوز از نيم قرن در سينما،تلويزيون و تئاتر حضور داشت. اما يك ديدار برايم تأسف انگيز ، دردناك و پر از يأس بود. پيري و بيماري مي آيد و مرگ انكار پذير است، اما چه خوب است كه در فاصله بين تولد و مرگ براي خود و جامعه مفيدباشي.همه سال هاي زندگي پربار هنري پروين سليماني پر از صلابت و استقامت بود. بازيگري بدون حاشيه و پر از خاطرات خوب و لذت بخش در صحنه ها و فصل هايي كه او به مثابه يك زن پر از راز ، تفرقه انداز ، كنجكاور و البته خود با كالبدي متضاد اين صفت ها ، مهربان ، بزرگوار، مادربزرگ خوب ، زن خانه و...زندگي و كار مي كرد.از آخرين ديدارم مي گفتم ؛ در آذر 1386 جشنواره اي سينمايي در مشهد برگزار شد. در فهرست مهمانان كه كنجكاوي كردم، پروين سليماني هم حضور داشت، چه سعادتي ، در گشت هاي تفريحي كه مي رفتيم خانم سليماني چون ستاره اي تابنده بود. آن وقت 85 ساله بود. هشت دهه سن ، اما استوار ايستاده بود. يكي از شاخص هاي جشنواره بود. هر جا استقبال و تقدير و هر جا عكس و گفت و گو.در آرامگاه حكيم ابوالقاسم فردوسي اكثر بازديد كنندگان با خانم سليماني عكس يادگاري گرفتند. او روزهاي درد و رنج سن را مي گذراند نمي توانست به درستي راه برود ، با واكر ميان علاقمندان ظاهر مي شد، حافظه اش ضعيف شده بود و برخي اسامي و وقايع را از ياد برده بود.اين ديدار آخرين من با او بود تا نشريات طي ماه هاي گذشته خبر از وخيم شدن حال او دادند. مي دانستم مرگ ما را با خود خواهد برد. منتظرم تا يك بار ديگر او را در سريال مختارنامه ببينم؛ زني از اهالي مداين كه مغازه ترشي فروشي دارد. 4) پروين سليماني با نام اصل بتول سليماني خو، در تهران زاده شد. از سال هاي اواخر كودكي و اوايل نوجواني علاقه اي وصف نشدني به هنر داشت و در مدرسه كار هنري انجام مي داد. 22 ساله بود كه با نمايش "شهرزداد قصه گو" وارد عرصه تئاتر شد. براي انجام فعاليت بيشتر ، انرژي خود را در راه صدا ، آواز سنتي ، دكلمه و گويندگي راديو گذاشت و زمان كوتاهي در راديو كار كرد ، اما سرانجام در سال 1331 وقتي سي ساله بود با حضور در گل نسا(سرژ آزاريان) وارد بازيگري در سينما شد كه تا غزل تداوم يافت. از سال 1323 تا سال 1386 به مدت 67 سال استوار در صحنه بايگري ايستاد و در انواع نقش ها در كالبد زنان جوان تا پيرزن ظاهر شد و بدون مساله زندگي كرد و براي هنر بازيگري ارزش قائل بود. در دوران طولاني بازيگري خود با كارگردان هاي مختلفي همكاري كرد كه از آن جمله بهمن فرمان آرا، ايرج قادري، مسعود كيميايي، صابر رهبر، شاپور قريب، سعيد مطلبي، فريدون گله، مهدي فخيم زاده، كيانوش عياري، احمدرضا درويش، مهدي صباغ زاده و... را مي توان نام برد . در كنار اكثر بازيگران قبل و پس از انقلاب به بازي پرداخت. در متجاوز از 75 فيلم به ايفاي نقش پرداخت و بيش از بيست نمايش بازي كرد و در متجاوز از سي سريال حضور يافت كه دو سريال از آن ميان بسيار شاخص هستند: خانه قمرخانم و دايي جان ناپلئون. 5) اولين معارفه ام با پروين سليماني با فيلم 16 ميليمتري ميهن پرست (غلامحسين نقشينه ، 1332) بود. زماني كه اين فيلم را از طريق دولت وقت در شرايطي كه در سال اول دبيرستان بودم، براي ما شاگردان دبيرستان در سالن مدرسه به نمايش درآوردند كه هنوز صداي گژگژآپارات 16 ميليمتري و كيفيت فيلم در ذهنم ماندگار است، همان جا بود كه از طريق دوستي با نام بازيگران آشنا شدم: علي تابش ، مهرانگيز وحدت ، نارده ، تقي ظهوري ، پروين سليماني و ...او با سه قاب (زكريا هاشمي، 1350) خود را به مثابه يك بازيگر استوار و مكمل بروز داد و در ده ها فيلم توانست تا دوربين او را نشان مي دهد نقش باورپذيري ارائه دهد. 6)اگر چند زن بازيگر نقش هاي مكمل و چيره دست را بتوان در سينماي ايران نام برد، پروين سليماني از شاخص هاست . او از بازيگران مطرح دهه پنجاه است كه در رگبار، صبح روز چهارم، خاك و كندو درخشيد. قبل از انقلاب بازيگر بارز سريان دايي جان ناپلئون بودو پس از انقلاب مشهورترين كارش بازي در نقش طاهره خانم چنگال به دست در سريال هاي مهمان و تعطيلات نوروزي (هر دو از خسرو ملكان) بود. او چهره شاخص تئاتر پارس بود و در راديو بي سيم با نام مستعار "بانو" گويندگي مي كرد. پروين سليماني در مصاحبه اي گفته است:«فكر مي كنم ديگر تمام نقش هايي را كه لازم بوده بازي كرده ام. در چشمان سياه به اين دليل بازي كردم تا در كنار نوه ام ماه چهر خليلي باشم، ضمن اينكه با ايرج قادري از قبل چند تجربه بازي و همكاري داشتم.» راست مي گويد؛ در اكثر نقش ها ، شخصيت ها و تيپ ها دراين دوران بازي كرده بود. نكته اين كه نوه او(ماه چهر خليلي) از زندگي مادربزرگ هنرمند خود فيلمي كوتاه و زندگي نامه اي به نام ستاره من پروين ساخته است كه در ساخت آن ، طناز رهبري نيك ، نوه ديگر پروين سليماني ، دستيار كارگردان است. پروين سليماني از همدوره اي هايش خانم ها نادره(حميده خيرآبادي) ، مهري مهرنيا، پروين ملكوتي، توران مهرزاد، شهلا رياحي، جميله شيخي، مهري وداديان، فرخ لقا هوشمند، نيكو خردمند و... پيوسته به نيكي ياد مي كرد. اخيراً از برخي نشريات خبرساز و عامه گرا ناراحت شده بود كه نوشته بودند «پروين سليماني در آسايشگاه است»، در حالي كه او براي دلجويي از ديگران به آن جا مي رفت. او در هنگام مرگ در خانه اش بود. ناراحت كننده اين كه اين هنرمند باشكوه هيچ گاه از خود خانه اي نداشت و پيوسته با اجاره نشيني هر سال در جايي مسكن داشت. اينك به خانه باقي شتافت و ديگر از اجاره نشيني راحت شد . در شرايطي كه همه آدميان خانه اي دائمي در دو دنيا ندارند و از منزلي به منزلي در كوچ اند، براي سال ها دربه دري و بي خانگي با خود زمزمه مي كنيم :«در ذهن كوچك من / گل هاي باغچه / باغي در بهار نيست / دلتنگم / و از محدوده قاب پنجره / ياد تو / تكرار مي شود / خانه كجاست؟». منبع:نشريه صنعت سينما شماره84 /خ
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 399]