تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 6 دی 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):عاقل‏ترين مردم كسى است كه در امور زندگيش بهتر برنامه‏ريزى كند و در اصلاح آخرتش بيشتر ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1844957245




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نقدهايي بر فيلم «ترديد»


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نقدهايي بر فيلم «ترديد
نقدهايي بر فيلم «ترديد»   نويسندگان :فرزاد پور خوشبخت و اشکان راد   1ـ وراي شک معقول   تا اواخر ترديد مدام کريم مسيحي را تحسين مي کردم . نه به اين دليل که شاهد شاهکاري بودم ،بلکه تصور مي کردم پرده آخر ديگري را نظار ه مي کنم که قرار است پرده اخرش به همه توهم هاي هملتي سياوش پايان دهد. به نظرم مي آمد اين بار هم فيلم ساز با تجربه سينماي ما مي خواهد همان بازي توطئه و دسيسه پرده آخر را در اخرين پرده رونماي کند و همه غافل گير شويم . در پايان، تماشاگر به همراه شخصيت اصلي فيلم در مي يافت که رودست خورده ،و نه جنايتي در کار بوده و نه مکافاتي . غبن اين بازي خوردن تماشاگر هم با شيريني بي گناهي ادم ها جبران مي شد ؛مانند پرده آخر . اگر چنين مي شد هم شاهکار شکسپير به اين اندازه الکن روي پرده نمي رفت و هم کريم مسيحي بازگشت قدرتمندانه اي را در کارنامه اش ثبت مي کرد. پايان ترديد شوک آور و حيرت انگيز است .اين پايان به من منتقد حکم مي کند اثر را بايد با هملت مقايسه کرد. براي اين مقايسه متأسفم. يکي از عوامل عدم موفقيت در بازسازي تراژدي هاي فرد محور و کلاسيک، ذهنيت مدرن و امروزي سازندگان ان هاست . مراد از ذهنيت مدرن در اين جا بيش تر اشاره به روشي است که بسياري از فيلم ساززان عصر ما در ناخود اگاه با ان روزگار مي گذرانند.اين روش که به تعبيري مي توان «قاعده چند آوايي »ناميدش و بيش تر از منطق موسيقايي بهره گرفته، قايل به نوعي بيان روايي ست که در ان چند شخصيت، يا چند واقعه ،يا چند عنصر داستاني به موازات هم عهده دار پيشبرد و تکامل سطح روايي قصه هستند؛به طوري که در پايان نشود سهم هر يک را چندان بيش تر از ديگري دانست. شايد بارزترين مثال ادبي اين شگرد روايي ،ابله داستايفسکي باشد که در آن آناستازيا، روگوژين و ديگران را مي توان سويه هاي ديگر شخصيت پرنس ميشکين فرض کرد. در واقع تداوم همراهي قصه با يکي يک کاراکتر هاست که انسجام روايي ابله را رقم مي زند . نمونه هاي سينمايي اين قاعده فراوان است که بسيار از اثار ازو يا مثلا استاکر تارکوفسکي جزو اين دسته اند . در استاکر نيز سه مردي که وارد منطقه مي شوند هر يک کامل کننده ديگري هستند . در ترديد به دليل اين که شخصيت هملت کريم مسيحي فاقد و يژگي هاي منحصر به فرد هملت شکسپير است فيلم ساز ناچار به قاعده چند آوايي رو آورده ،غافل از اين که کارکرد اين شگرد ماهيتا با نمايش نامه هملت منافات دارد. سياوش به اندازه اي ضعيف و کم بهره از فراست به نمايش در مي آيد که تماشگر در لزوم مقايسه او با هملت در مي ماند . دست سياوش از هما ن ابتدا توسط ديگران به اين سو و ان سو کشيده مي شود و تا پايان اين مهتاب و کارو (افليا و هوراشيو )هستند که مشکل گشاي پيچ و خم گرفتاري هاي اويند. صحنه را به ياد اوريد که مهتاب با کاغذ و هر چه دم دست دارد بر سر سياوش مي کوبد و او را به خاطر کشتن اتفاقي پدرش (انوري )به باد ناسزا مي گيرد. حال اين سياوش ذليل را مقايسه کنيد با هملتي که پس از کشتن پولونيوس او را موش فضولي مي خواند که مستحق مرگ است :«اي احمق بدبخت، بي احتياط فضول ،خداحافظ! من تو را باکسي بهتر از تو اشتباه کردم ،بلايي که بر سرت امد تقصير خودت است .حال فهميدي که فضولي چون از حد بگذرد خطرناک است .» نکته اين جاست که شاخصه مهم نمايش نامه هملت ، نمايش تراژيک يک تنهايي خودخواسته است. هملت چنان با تراژدي زندگي خود تنهاست و چنان اطرافيان خود را ناتوان از درک مفاهيم پيچيده تقدير تر اژيکش مي بيند که خود آگاه و مصمم ،هيچ کس را به حريم و عمق تفکرات خود را ه نمي دهد. تنها يار واقعي او هوراشيو است که در اکثر قريب به اتفاق تصميم گيري هاي هملت نقشي ندارد و تنها به عنوان يک مجري و همراه در کنار اوست. در واقع از آن جا که تمام بار جذابيت نمايش نامه بر فرديت مرعوب کننده هملت استوار است، اساساً نمي شود در محملي چند آوا و با ذهنيتي مدرن، اين فرديت و جذابيت هاي ويژه آن را تقسيم برتعداد کرد (اتللو ،مکبث و شاه لير نيز از اين قاعده مستثنا نيستند ).اشتباه فاحش کريم مسيحي در تغيير ماهوي شخصيت هملت سبب شده پايه تمام قرابت هاي ظاهري ترديد و هملت بر بنيايني سست و بي اساس بنا نهاده شود . به همين دليل است که معادل هاي کاراکتري فيلم همه کاريکاتور، و شباهت هاي داستاني ان يک سر معيوب و بي رمق جلوه مي کند . شايد اگر از منظري تکنيکي به موارد گفته شده نگاه کنيم موضوع روشن تر شود . با قاطعيت مي شود گفت که نقطه اثر نمايش نامه شکسپير بر POVمتمرکز ان استوار است و اين شاخصه منطقي چيزي نيست که بشود تقسيمش کرد. منظور از POVدر اين جا، همراهي کامل با کاراکتردر طول اثر به لحاظ تکنيک داستان گويي نيست . زيرا پرده هايي در نمايش نامه هست که هملت در ان ها حضور ندارد . POVمتمرکز در هملت اشاره به يک ويژگي مفهومي ست که از دل شخصيت هملت بيرون مي ايد ؛به اين معني که بده بستان هاي دراماتيک قصه، و کنش و واکنش هاي کاراکتر هاست که وابسته به حضور يا عدم حضور هملت است. در واقع بيرون از دايره حضور هملت، اگر دارد توطئه اي شکل مي گيرد يا اگر قرار است واقعه مهمي را شاهد باشيم همه و همه در پاسخ به اعمال او به فراخور منشأ اثر بودن اوست . اين اصل مهم در ترديد وجود ندارد، به اين دليل ساده که سياوش اساسا هملت نيست. وقتي ويژگي هاي مهمي چون شجاعت ،هوش ،قاطعيت و فصاحت کلام را از هملت مي گيريم و چيزي را جايگزين نمي کنيم، حاصل کار شير بي يال ودم و اشکمي ست که ديگر نمي توان او را محور وقايع و تعيين کننده ان ها قرارداد. به همين دليل اين ديگران هستند که در بيش تر مواقع سياوش را متوجه اهميت حوادث مي کنند. به ياد آوريد صحنه اي را که کارو شباهت هاي سرنوشت سياوش و هملت را روي تابلو کشف مي کند و در عين حال تفاوت هاي ان را براي سياوش توضيح مي دهد. اين کارواست که به سياوش هشدار مي دهد که اگر قرار است به سرنوشت هملت دچار شود معني اش اين است که او بايد انوري را بکشدو سپس مهتاب خود کشي کند و بعد مادر سياوش جام زهر را سر بکشد و پس از ان سياوش ،دانيال و عموي خود را هلاک کند. در نشست سه نفره سياوش و کارو و مهتاب در اواخر فيلم نيز، نقش کارو و مهتاب در پيش بيني نقشه هاي عموي سياوش پررنگ تر و هوشمندانه تر از سياوش جلوه مي کند. اين مهم نيست که ادعا شود سياوش چندان قرار نبوده که هملت باشد . اهميت در اين است که حذف يک شاخصه اساسي از نمايش نامه اي کلاسيک مي بايست منجر به يک تغييراستراتژيک در شيوه بازگويي ان شود. اتفاقي که فيلم ساز توجه چنداني به ان نداشته است . عنوان فيلم کريم مسيحي به يکي از مهم ترين مفاهيم هملت اشاره مي کند. عنصر ترديد در نمايش نامه، مفهومي ايهامي دارد. هملت با ترديدي دست به گريبان است که او را در مخمصه ترديدي فلسفي و بزرگ تر گرفتار مي کند. شک شاهزاده جوان به گناهکاري يا بي گناهي کلاديوس، ترديدش در گرفتن انتقام و زمان و چگونگي اش ،ترديد در صحت گفتار روح واين که اساس روح پردش بوده يا ابليس، همه سبب مي شوند هملت در فلسفه حيات خود ترديد کند :«بودن يا نبودن ...اگر خواب مرگ در د هاي قلب ما و هزاران آلام ديگر را که طبيعت بر جسم ما مستولي مي کند پايان بخشد ،غايتي است که بايستي البته ارزومند ان بود . مردن ....خفتن ،و شايد خواب ديدن . »با اين که شک هملت به گناهکاري کلاديوس پس از ديدن واکنش او به نمايش «تله موش»به يقين تبديل مي شود اما ترديد اصلي اش به ماندن و نماندن ،تا دم مرگ دست از او بر نمي دارد. به همين دليل است که او حتي پس از گرفتن انتقام و کشتن عمويش شادمان نيست و هنگامي که پي مي برد تا لحظاتي ديگر خواهد مرد در واپسين خطا به هايش به هوراشيو مي گويد :«مرگ من حتمي است...من مي ميرم و تو زنده خواهي ماند. پس حقيقت حال مرا به گوش منکران برسان ».به راستي با چه منطقي مي شود عنوان فيلم کريم مسيحي را پذيرفت؟سياوش گرفتار کدام ترديد است ؟او که ترديدش ديري نمي پايد و به يقين بدل مي شود قرا است تماشگر را به سوي کدام ترديد بزرگ تر رهنمون کند ؟اتفاقاً ترديد در شکل فعلي اش نمايش دو گروه آدم هاي مطمئن و به يقين رسيده است که در دو سوي نيک و بد بر هم مي تازند و پرواضح است که سرانجام ، نيکي بر بدي ظفر خواهد يافت .به شکرانه اين فجر، در پايان، هملت و افيلياي فيلم ساز به هم مي رسند و کسي براي از دست رفتن مفاهيمي چون تراژدي و کاتارسيس تره هم خرد نمي کند. واگويه ي مشهور «بودن يا نبودن »در اواسط نمايش نامه ،اوج ترديد فلسفي هملت به هدف و غايت حيات انسان ،و تابلوي اعلان شکسپير از مهم ترين شاخصه معنايي اثر است که فيلم ساز به راحتي از ان گذشته است .«...آيا شريف تر ان است که ضربه ها و لطمه هاي روزگار نامساعد را متحمل شويم يا ان که سلاح نبرد به دست بگيريم و با انبوه مشکلات بجنگيم تا آن ناگواري ها را از ميان برداريم...در ان زمان که اين کالبد خاکي را به دور انداخته باشيم، در ان خواب مرگ ،شايد رؤياهاي ناگواري ببينم ! ترس از همين رؤياهاست که مار ا به تأمل وا مي دارد. » واضح است که دغدغه هملت حادث شدن ناگواري هاي موجود نيست بلکه اين وقايع او را به پرسشي بزرگ تر رسانده که همانا فلسفه بودن يا نبودن است . در کدام يک از لحظه هاي فيلم ،سياوش را در گير ترديد بودن و نبودن ديده ايم ؟در اثري که واقعيت ها به شکلي سطحي و مشخص خط کشي شده اند و حقيقتي فراتر از واقعيت روي پرده وجود ندارد، عنصر ترديد در چه لايه اي از اثر خودنمايي خواهد کرد ؟ يکي ديگر از غفلت هاي کريم مسيحي ناديده گرفتن اصل تناوب است که محکم ترين بناي کشمکش هاي ماجرايي در هملت به شمار مي رود. شاهکار شکسپير دو سويه متقابل دارد که به سادگي مي توان در يک سر هملت و در سوي ديگر کلاديوس را قرار داد. تضاد و تنش کم نظير در ام هملت از اين تقابل متناوب شکل مي گيرد . جالب اين جاست که اين تقابل و تناوب تقريبا با نظمي يک در ميان عرضه مي شود . به اين معنا که صحنه ها يک در ميان به نفع هملت و کلاديوس تمام مي شود .پرسش مهم اين است که وقتي فيلم ساز شگرد چند اوايي را براي بيان روايتش انتخاب کرده و فرديت و محوريت هملت را کم رنگ مي کند چرا از اصل تناوب که هم راستا با شگرد انتخابي اش است استفاده نمي کند. ميزان حضور عموي سياوش در متن وقايع آن قدر ناچيز است که درجه ضديت و تقابلش با سياوش جلوه اي ندارد و درک نمي شود . او را هيچ وقت از نزديک در حال توطئه و دسيسه نمي بينيم .اشاره هاو پچ پچه هايش با اطرافيان درلانگ شات يا حداکثر در مديوم شات ،بيش تر از ان که محکوم اش کند شائبه بي گناهي اش را دامن مي زند. به ويژه که در معدود نماهاي گفت و گويش با سياوش حضوري گرم و دل پذير دارد (که البته اين بيش تر حاصل چهره و بيان سمپاتيک شجاع نوري است.) در صحنه اي از نمايش نامه، کلاديوس در واکنش به جمله اي از پولونيوس که مي گويد بشر گاه شيطان را مي فريبد و غالبا سزاوار سرزنش است ،با خود مي گويد :«اه، راست مي گويد. اين حرف چه تازيانه درد انگيزي بر وجدان من مي نوازد !چهره رنگين فاحشه چه قدر با عمل زشتش منافات دارد!اما اين تفاوت با تفاوتي که ميان زشتي خيانت من و خوش اب و رنگي کلمات من موجود است برابري نمي کند. آه !چه بار سنگيني !»عموي سياوش هيچ خلوتي ندارد و اين حضور کم رنگ باعث از دست رفتن تقابل او با سياوش مي شود. بديهي ست زماني که تقابلي وجود ندارد تناوب اين تقابل ها هم شکل نمي گيردو همه کشمکش هاي روايت در پايين ترين سطح باقي مي ماند. به تجربه ثابت شده که بهترين شيوه بازسازي يا مواجهه کلي با يک شاهکار کلاسيک، وفاداري به برجستگي هاي نمايشي و نقطه فشارهاي ست که خود اثرپيشنهاد مي کند . حال شايد بشود دوز اين وفاداري را به فراخور دغدغه ها و ذهنيت فيلم ساز کم يا حتي زياد کرد ،اما بي شک بي توجهي سهوي يا عمدي به ان هادستاورد قابل ملاحظه اي نخواهد داشت . شايد بهترين مثال، کاري باشد که کوروساوا با متون ادبي و از جمله با همين شکسپير مي کند . ان چه به «روح اثر »موسوم است يک ترکيب و عبارت کلي ست که حاصل در ک پرشمار جزييات تکنيکي ست . اگر مي پذيريم که سرير خون و آشوب به روح اثار شکسپير وفادار بوده حتما جزييات ان ها را دريافته ايم . و البته هيچ کس منکر استثناها نيست. شايد بيان اين نکته ضروري باشد که نگاه وديدگاه متفاوت داشتن ،لزوما نافي يا مانع اجراي يک اثر کلاسيک در قالبي متفاوت (مثلاً مدرن) نيست . اما هر چه هست يک استثناست و فراموش نکنيم استثنا زماني رخ مي دهد که خود اثر در باوراندن و تثبيت اين استثنا توفيق يابد. ترديد ي نيست که تدرديد يک استثنا نيست. 2ـ آدم ،آدم است   «در دلم مبارزه اي در گرفته بود که خواب را بر من حرام مي کرد. حالي داشتم، بدتر از حال شور شياني که در غل و زنجيرند. ولي تهور نمودم، و چنين تهوري مبارک باد !و بايد دانست که گاه بي خردي ،ان جا که ژرف ترين تدبيرها عقيم مي ماند، به کارمان مي آيد و همين مي بايد به ما بياموزد که خدايي هست که به مقاصد خام و ناتراشيده مان شکل مي دهد.» 1ـ اين که واروژ کريم مسيحي پس از فيلم بسيار تحسين شده پرده اخر ديگر بار به پشت دوربين بازگشته، خود امر مبارکي ست . و اين که کسي در سينماي ملال انگيز مان جسارت پرداختن به شاهکاري چون هملت را يافته ،از ان مبارک تر .ورود به چنين حيطه اي هنرمند را درگير آزمون دوگانهاي مي کند که در بطن خود امکان توفيق حداکثري را به واسطه دست مايه قراردادن اثري تحسين شده به عنوان ماده اوليه دارد. فيلم ساز بنايش را بر شالوده اي محکم و مطمئن قرار مي دهد و احتمال اين را که تا ثريا کج روي کند، مي گيرد. اما از سوي ديگر انتظارهاي مخاطبان را هم بالا و بالاتر مي برد. همگان در انتظار ديدن يک شاهکارند و ديگر اثري متوسط ،حتي در برهوت آثاري با کيفيتي پايين هم کسي را خوشنود نمي سازد. قياس ،ناخودآگاه پيش مي آيد و اين همان برزخي ست که در روي ديگر بهشت موعود ياد شده در آغاز، قراردارد. 2ـ ترديد قرار است برداشتي ايراني و امروز ين از هملت باشد :پسري از خانواده اي متمکن پدرش را به طرز مشکوکي از دست مي دهد. عمو و مادرش با يکديگر ازدواج مي کنند واو در آستانه جنوني خود خواسته قرار مي گيرد. سياوش به شکلي اتفاقي متوجه شباهت ميان زندگي اش و هملت مي شود و سعي مي کند با ياري دوست و نامزدش پاياني متفاوت به تقديرش بدهد. انتخاب اين شيوه روايي، هوشمندانه است ؛ به ويژه ايده تلاش براي تغيير مسير محتومي که شخصيت اصلي خود را اسير در چرخه آن مي بيند، مي تواند ابعاد تازه اي را به داستان پايه اضافه کند. همان طور که در خود فيلم هم اشاره مي شود، شباهت هاي سياوش و هملت زيادند. هردو متعلق به خانواده هايي متنفذ هستند. پدر خود را هنگامي که در سفر بوده اند از دست داده اند.مادر هر دو به فاصله کوتاهي از مرگ پدر به تقاضاي ازدواج عموي شان پاسخي مثبت داده است. سياوش متن نامه هملت به افيليا را براي مهتاب روي آينه مي نويسد .به طور نسبي تشابه يک به يکي ميان شخصيت هاي زندگي انان وجود دارد :مهتاب /افيليا ،کارو /هوراشيو،عمو/کلوديوس ،پدر مهتاب /پولونيوس دانيال /لايرتيس ،...سياوش بي ان که هنوز با هملت هم ذات پنداري کند خود را به ديوانگي مي زند ؛کاري که هملت آگاهانه انجام مي دهد . اما همانند اين نکته، در عين تشابه، تفاوت هايي هم وجود دارد که بعضي تأثير بسياري در روند ارائه روايت دارند. براي مثال هملت در ابتدا شکي به عمويش در مر گ پدر ندارد ،اما سياوش از همان آغاز به خود کشي پدر به واسطه عشق به مادرش مشکوک است. از سوي ديگر در فيلم با شخصيت هايي روبه روييم که در داستان اصلي مشابهي بران آنان نمي توان يافت ؛مثل همسر خسرو ،صمصامي ها، دکترو.... هملت به عمد پولونيوس را مي کشد حال ان که اين نکته در مورد سياوش کاملا اتفاقي ست. علاوه بر تمام اين تفاوت ها ،ان چه به واقع هملت و ترديد را از يکديگر متمايز مي کند ،ناهمساني عمق اين دو اثر است. ترديد در سطح مي گذرد. 3ـ هملت مانند اکثر تراژدي ها در هنگامه اي اتفاق مي افتد که هژموني تفکر غالب دوران، سير ي نزولي يافته و تفکر تازه اي هم غلبه تام نيافته است . هملت در برزخ ميان سنت و مدرنيته سرگردان است .از سويي همراه با هوراشيو ،گيلدنسترن و رزنکرانتز به دانشگاه ويتنبرگ مي رفته و با علوم مدرن اشناست و از سوي ديگر نگران ان است که پدرش فرصت عمل ديني اعتراف به گناهان قبل از مرگ را نيافته است .حتي در نامه اي که هملت جايگزين نامه کلوديوس به پادشاه انگلستان مي کند، مي نويسد «باري ،به ديدن اين نامه و آگاهي از مفاد ان مي بايد بي گفت و گو و بي چون و چند ،آورندگان نامه را سر از تن جدا کند و حتي فرصت اعتراف به گناهان به ايشان ندهد.» گويي با اين کار مي خواهد علاوه بر انتقام، امکان آمرزش را هم از انان بگيرد .هملت در قامت روشنفکري اومانيست ظاهر مي شود که به طور کامل دل از مذهب نکنده است .شايد حتي دليل ان همه ترديد و بي عملي هملت در اقدام به گرفتن انتقام مرگ پدر نوعي رضايت به قضا و قدر و واگذاري ان به عدل الهي است. در صحنه سوم از پرده سوم ک او امکان کشتن کلوديوس را مي يابد ، مي انديشد :«اکنون که سرگرم ادعااست، مي توانم کارش را بسازم، هم اينک اقدام مي کنم. ولي، در اين حال ،به اسمان خواهد پيوست. با چنين کاري ايا من انتقام گرفته ام ؟بايد سنجيد .ناکسي ،پدرم را مي کشد ،و به کيفر اين کار من تنها پسرش ،اين ناکس را به بهشت مي فرستم....او پدرم را هنگامي غافل گير کرد که نان به سيري خورده بود و گناهانش همه به شادابي گل هاي بهاري شکفته بود ،و جز خدا کس چه مي داند چه حسابي مي بايست پس مي دهد ...پس اگر من جان او را هنگامي بگيرم که سر گرم تطهير روح خويش است و براي سفر آخرت آماده و در خور گشته، ايا از او انتقام کشيده ام ؟!»اما همان سرگشتگي ميان دو دوران است که با وجود تمام آن علقه هابه شاهزاده دانمارک وجهه اي پوچ گرا نيز مي دهد . اين عدم تعلق به يک دوران و ايدئولوژي خاص و سرگشتگي حاصل از ان، نوعي وجهه نيهيليستي را نيز به اين شخصيت مي بخشد . هملت، دچار خلا يافتن ارزش هاي اصيلي است که بر پايه ان بتواند دست به عمل بزند. در صحنه يکم از پرده ي پنجم، ان جايي که او در گورستان در گفت و گو با با گورکنان اين ديدگاه به خوبي تبيين شده است :«هوراشيو ،به چه مصارف پستي ممکن است به کارمان ببرند !براي چه نتوان سرنوشت خاک شريف اسکندر را در خيال دنبال کرد، تا ان جا که ببينمي سوراخ چليکي را با ان گرفته اند ؟....از اين قرار :اسکندر مرد، اسکندر به خاک سپرده شد، اسکندر خاک گشت ،خاک را گل مي کنند و با اين گل که او بدان صورت در امده براي چه نتوان سوراخ يک چليک ابجو را بست ؟» و در همين وضعيت است که مخاطب در مواجهه با اين شخصيت نمي تواند نتيجه گيري قطعي کند ،ايا هملت قهرماني انديشمنداست يا بزدلي منفعل ؟مجنون است يا زيرک ؟و.... در اين بين هملت براي ان که از عالم تفسير و قبول به ساحت تغيير و طغيان پاي بگذارد نيازمند انتخاب و تصميم گيري است . و همين انتخاب نهايي است که در اخر او را به عالم مدرن متعلق مي سازد. د راخر اين اوست که دست از انفعال بر مي دارد و تصميم به شرکت در ازمون لايرتيس مي گيرد و پيش از مرگ انتقام قتل پدر را از عموي متجاوزش مي کشد. شکسپير صحنه اي بسيار کليدي را در نمايش نامه قرا رداده، که گره گشاي تصمي نهايي شاهزاده دانمار ک است، آن جايي که هملت در برخورد با فرتينبراس که به جنگ لهستاني ها مي رود، در مي يابد که کل اين جنگ جز براي «ته زمين کوچکي که جز شهرت و نام حاصلي ندارد .»و نتيجه گيري مي کند که: «چه گونه هر تصادفي مرا متهم مي دارد و بر انتقام کند رفتار من مهميز مي زند !آدمي اگر همه لذت و برنامه اوقاتش جز خورد و خوراک نباشد ،چيست ؟حيواني، نه بيش ...»و در ادامه :«نمونه هايي به بزرگي زمين مرا به کار بر مي انگيزند :از ان جمله سپاهي بدين انبوهي و اراستگي که شاهزاده اي ناز ک طبع ناز پرورد رهبري مي کند، کسي که... وجود شکننده و فنا پذير خود را براي حتي پوست يک تخم مرغ به دست هر ضربتي که سرنوشت و مرگ و خطر را ياراي ان باشد مي سپارد . بزرگي راستين در ان نيست که مرد جز به يک انگيزه بزرگ به جنبش در نيايد ،بلکه ان چه که پاي شرف در ميان است در پر کاهي نيز انگيزه پرخاش ببيند.» 4ـ اما در ترديد ،که از اتفاق نامش را هم از ان بحران تصميم گيري و عمل گرفته، متاسفانه اهميت و دشواري اين کار خوب پرداخت نشده است . برخلاف شاهزاده دانمارکي که در گفته هاي هوراشيو «هملت دلاورما »لقب مي گيرد و کسي ست که فورتينبراس سرکش را در جنگ کشته، سياوش هيچ ويژگي خاصي ندارد. ان قدر بازيگوش ،کودک مسلک و درگير خل خل بازي است که تصميم گرفتن يانگرفتنش ياترديدش اهميتي ندارد . گويي خود فيلم ساز هم به همين باور رسيده که قهرمانش ان قدرها هم قهرمان نيست که او را در برزخ ترديد قرار نمي دهد و مسئوليت را بر دوش مهتاب مي گذارد :«من اين بازي را تغيير مي دم .» که در اخر به واقع تغييرهم مي دهد .ما از سياوش چيز زيادي نمي دانيم ،جز ان که متعلق به خانواده اي ثروتمند است ،عکاسي را دوست دارد ،دل بسته مراسم آييني زار است و چند نکته کوچک ديگر .در مورد تفکراتش هم مطلقاً ناآگاهيم و در نتيجه امکان همدلي هم باقي نمي ماند تا خرج هملت بي تفکر و بي عمل کنيم ! 5ـ فيلم سازا از ان ايده جالب آگاهي شخصيت ها از قرار گرفتن در مسير زندگي هملت هم استفاده لازم را نکرده است . براي مثال يکي از بهترين سکانس هاي فيلم ،جايي ست که کارو و سياوش مي خواهند با استفاده از همان روش هملت و اجراي نمايش، واکنش عموي سياوش را بسنجند، و در کمال تعجب با بي اعتنياي کامل او رو به رو مي شوند اما نيمه شب ،سياوش در مي يابد که عمويش دچار حمله قلبي شده است .اما در فيلم نامه از چنين امکان بالقوه اي استفاده نشده است .در ترديد بر خلاف هملت هيچ گاه در نمي يابيم که آيا پدر سياوش به واقع قرباني يک قتل شده يا نه، در حالي که در نمايش نامه، کلوديوس به قتل اعتراف مي کند .به همين دليل هم هست که ترديد بيش از ان که اثري تراژيک باشد، فيلمي معمايي /پليسي است . نکته ديگري که مي توان ان را ضعف ديگر فيلم نامه قلمداد کرد، تغيير ي ست که کارگردان در رابطه سياوش /مهتاب به نسبت هملت /افيليا داده است. در هملت ،پولونيوس و لايرتيس هر دو افيليا را از ارتباط با شاهزاده منع مي کنند و فرهنگ ان زمانه دختر را به رغم عشق پرشورش به تمکين وا مي دارد و همين شکست عشقي ظاهري هملت را درباريان علت ديوانگي او قلمداد مي کنند که کارکرد مهمي در روايت مي يابد، اما در ترديد، خانواده مهتاب به هر بهانه اي سعي در قرار دادن دخترشان در مسير سياوش دارند و به همين دليل هم ديوانگي سياوش امري ناموجه جلوه مي کند. پرسش ديگر در مورد علت انتخاب يک عقب مانده ذهني در نقش برادر مهتاب است ،در حالي که اين انتخاب نه تنها کاملا در جهت عکس نمايش نامه صورت پذيرفته که حتي کارکرد روايي و دراماتيکي را هم که با توجه به زنده بودن مقوله اي چون غيرت و ناموس در کشور ما مي توانست داشته باشد ،از دست مي دهد . به همين شيوه مي توان از علت حضور بي دليل و حتي زايد شخصيت هايي چون دکتر (با بازي خوب اميد روحاني )،همسر دروغين آن راننده متوفي (مهتاب کرامتي )و حتي دوست دوران جواني پدر (محمود پاک نيت )پرسيد . ترديد فيلم بدي نيست ،اما به مصداق همان تمثيلي که هملت در گفت و گو با گيلدنسترن به کار مي برد مي توان اقتباس از چنين اثر برجسته اي را هم به بيرون کشيده صدا از قره ني تشبيه کرد و اين با ر نه در مورد شخص هملت که در باب نمايش نامه به کارش برد :«چه ناچيزم مي شماريد. دل تان مي خواهد از من نغمه بيرون بکشيد ،مي خواهد وانمود کنيد که پرده هاي مرا مي شناسيد ؛مي خواهيد کنه راز مرا به چنگ بياوريد ؛مي خواهيد بم ترين و زيرترين نواهاي مرا درطنين بيفکنيد ؛و اين ساز کوچک که نغمه هاي فراوان و آواي بس دل انگيز در خود نهفته دارد ،شما نمي توانيد ان را به سخن در آريد. راستي آيا گمان مي بريد به سخن در آوردن من از يک ني هم آسان تر باشد ؟» پي نوشت ها:   1تصوير دنياي خيالي .بابک احمدي . چاپ اول ،1370نشر مرکز 2،3،4و 5نمايش نامه هملت . ترجمه مسعود فرزاد .چاپ پنجم ،1365انتشارات علمي و فرهنگي.   منبع:ماهنامه فيلم شماره 401  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 760]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن