واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
رسول نجفيان و رسم زمونه... در اوايل دهه 1360،تلويزيون بيش از آن که براي جذب مخاطبش براي سريال هاي خارجي خرج کند يا به ساخت سريال هاي پر هزينه متوسل شود، بيش تر به نمايش ها و تله تئاترهاي تلويزيوني اتکا و توجه داشت . در آن دوران تلويزيون از حضور بازيگراني که سابقه چنداني در بازيگري تلويزيون پيش از انقلاب نداشتند ،استقبال مي کرد. براي همين در آن سال ها چهر ها هاي تازه اي به تلويزيون راه پيدا کردند که برخي مثل مرحوم حسين پناهي ،دست به قلم هم بودند. پناهي در کنار بازيگري ،نمايشنامه هايي هم مثل دو مرغابي در مه داشت که يکي از دوستانش ،اين نمايش نامه و چند تايي ديگر از آثار پناهي و ديگران را کارگرداني کرد. او هم بجز کارگرداني ،ذوق بازيگري داشت و در يکي دو نمايش تلويزيوني خوش درخشيد. يکي در نقش مردي که او را به جرم گدايي گرفته بودند و خودش دائم با گريه اي مصنوعي به اين گدا خواندنش اعتراض مي کردو ديگري جواني بود که کارش به اداره اي افتاد ه بود و مجبوربود هر دقيقه نامش را براي ديگران تکرار کند. مخاطبان تلويزيون سال ها اين نقش و آن تکيه کلام را فراموش نکرده اند :نجاتي ،امير نجاتي رسول نجفيان از آن چهره ها است که هر چه در کارنامه اش بگردي و بخواهي دليلي براي دوست نداشتنش پيدا کني ،موفق نخواهي شد. حتي در جاهاي مثل سريال رعنا که نقشي تقريباً منفي دارد (پوريا )که به اصطلاح انگ بازي او نيست . او در اين سريال سعي مي کندوجه مظلوم شخصيت پورياي عاشق و ناکام را در بياورد . پسر عمويي ناگهان به عنوان رقيب از گرد راه مي رسد و او را از ميدان به در مي کند. اين شخصيت با بازي نجفيان، وجهي انساني پيدا مي کند و از کليشه پدري پولدار و بد جنس، که حتما بايد پسر بدي هم داشته باشد دور مي شود .نقشي که او در سريال کاکتوس داشت، و جه آشنايي از بازي هميشگي نجفيان را به نمايش مي گذاشت ؛آدمي ساده دل که با جمعي از مجانين هم کاسه شده ولي تنها کسي است که درعين همدلي با آن ها، واقع بين هم باقي مي ماند .اين پرسونا در طول سال هاي بازيگري نجفيان در تلويزيون ،در واقع به امضاي او تبديل شد :تصويري باور پذير از مردي ساده دل که ته دلش ادمي شوخ وشنگ است، که حتي اگر دلش بخواهد نمي تواندبد باشد. نجفيان در کارهايش همواره به چنين تيپي وفادار ماند. او سال ها در تلويزيون به بازي در نمايش ها ادامه داد و چندين تله تئاتر براي تلويزيون کارگرداني کرد. چند فيلم 16ميلي متري براي تلويزيون ساخت . مجموع طنزهاي چخوف را در چندين قسمت کار کرد اما آن چه باعث مي شد نام او در ذهن مخاطبان تلويزيون باقي بماند ،کماکان بازي شيرين و طنازانه اش بوده و هست. بازي او آن قدر جلوه داشت که دوست داران بازي هايش ،نجفيان بازيگر را بيش تر از نجفيان کراگردان يا آهنگ ساز در ذهن داشته اند. در واقع انصراف يک مهمان تلويزيوني در برنامه اي زنده با اجراي نجفيان و دو نفر ديگر، باعث شد تا ديگران بدانند که اودستي در موسيق واواز نيز دارد. او در ا ين برنامه همان ترانه معروف «رسم زمونه »را خواند که با استقبال روبه رو شد. بعدها اين ترانه و آوازش، همراه با ترانه هاي ديگري ساخته نجفيان، به بازار آمد و مورد استقبال واقع شدو پس از گذشت سال ها هنوز هم مشتاقان خاص خودش را دارد و حتي به دليل حزني که اين ملودي دارد ،کساني شعرهايي روي آن گذشته اند که در مناسبت هاي سوگواري اجرا ميشود :«من گنجينه اي از لالايي هاي ،مثنوي هاو ملودي هاي جاهاي مختلفي از ايران را در سفرهايم به گوشه کنار کشور جمع آوري کرده ام . خودم فکر مي کنم که ملودي آهنگ "رسم زمونه "به نوعي تحت تأثير و برگرفته از همين نواها و آواهااست و شعر ان يادگارکساني است که در طول سال ها از دست داده ام.» با اين که نجفيان ليسانس روان شناسي دارد و در سال هاي پيش از انقلاب نزد استاد مهرتاش آموزش موسيقي ديده و چهار سال هم شارگد مصطفي و مهين اسکويي استادان تئاتر بوده ،اما علاقه اش به سينما باعث شد تا رد 1352به عنوان عضوي از اعضاي سينماي آزاد ،فيلم (8ميلي متري )کمدي انتقادي به نام پاپلي جان بسازد که در جشنواره جهاني سينماي آزاد در شيراز ،جايزه فريدون رهنما را به دست آورد . اما اين فيلم برايش درد سر ساز شد و با دستگاه سانسور وقت ،مشکل پيدا کرد. نجفيان در همان دوران در چند نمايش از جمله اتللو،عروس فيگار و رو رستم و سهراب بازي کرد :«از ميان کارهايم ،رستم و سهراب را که جزو اولين نمايش هاي است که در آن بازي کردم، خيلي دوست دارم . اين اولين نمايشي بود که در آن ديالوگ داشتم . نقش من اين بود که به کاووس شاه خبر بدهم که سپاه توران قرار است به ايران حمله کند . استاد اسکويي يک بيت از شاهنامه را برايم در نظر گرفته بود ند :گران لشگري بينم از مرز تور....» در سال هاي پس از انقلاب، آشنايي با حسين پناهي به تدريج پاي او را به تلويزيون باز کردو چند سال بعد،نجفيان با حضور در صف (1362)ساخته مرحوم علي اصغر عسگريان ،براي اولين بار بازيگري در سينمارا تجربه کرد اما اين فيلم هرگز به نمايش در نيامد. دوستي ديرين او با مرحوم شهريار پارسي پور(از زمان سيناي آزاد )باعث شد تا نجفيان ،موسيقي نقش عشق (1369)را بسازد و دستيار پارسي پورهم در اين فيلم بود .او پيش از اين در ناروني (1367)بازي کرده و دستيار سعيد ابراهيمي فر هم بود. نجفيان در سال هاي فعاليتش بيش ترين تمرکز را در تلويزيون داشت و کم تر سراغ بازيگري در سينما رفت. براي همين کارنامه سينمايي او به چند فيلم از جمله دزد عروسک ها (1368)،آهوي وحشي (1369)،يک مرد يک خرس (1371)،و مسافر ري (1379)محدود مي شود. نجفيان جزو آن دسته هنزمنداني است که در يک طبقه بندي خاص جاي نمي گيرند. او همواره در رشته هاي مختلفي فعاليت داشته و دارد ؛از جمله طنز نويسي که در مجله خودمان ، چند سال صفحه اي به نام «طنز سينمايي »داشت چند سال پيش ،مجموعه آن ها را در کتابي منتشر کرد. از همان ابتداي شروع به کار شبکه تهران به عنوان مجري در آن جا حضور داشت و مجموعه اي به نام تهران گشت در مورد تهران گردي و مکان هاي ديدني پايتخت براي اين شبکه ساخت . اولين مجري برنامه زنده در شبکه جام جم بوده و شانزده سال آن را ادامه دادکه در اين مدت سه بار مخاطبان اين شبکه او را به عنوان مجري برگزيده معرفي کردند. احتمالا همين را بايد يکي از دلايلي دانست که باعث مي شود نجفيان را در يکي دوسال اخير ،چهره اي ساکن سايه بدانيم . او حضور اندکي در تلويزيون داخلي داشته و به طور کلي از عرصه «تصوير »دور بوده است . البته اودر اين فاصله به فعاليت هاي غير تلويزيوني اش افزوده .نجفيان در اين دوران نمايش رستم و سهراب را در تالار وحدت روي صحنه برد و سال گذشته در برنامه قربان تا غدير ،ده شب به اجراي نواهاي قومي ايراني پرداخت . هم چنان ديوان ،سنتور ،سه تار و پيانو مي زند . در تله فيلم هاي صبح روشن وروز از نو بازي کرده که اولي پخش شده و دومي نه منبع:ماهنامه فيلم شماره 401
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 290]