واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: به احترام درگذشت خودمان یک دقیقه سکوت کنیم!
امسال که تمام شود باید به یک جمعبندی دههای رسید که چه کردهایم در این ده ساله در حوزههای هنری مختلف؟ ترجیح من این است که ببینم چه کردهایم که به قول خدابیامرز ژان پل سارتر، تمدن غرب بازتاب افکار و رفتار و ایدههای خودش را از زبان و آثار ما نشنود یعنی چه حرف تازهای داشتهایم برای دنیا که کاردهایاش را برای تقسیم کردن نان رسانه با ما ،از غلاف بیرون بیاورد نه به دلیل این که به ما اعلام کند که تره هم برای ما خرد نمیکند! در این دهه، جز حضورمان در حوزهی خبررسانی سیاسی، حضور قابل توجهی نداشتهایم و سینمای ما هم که روزگاری همگام با سینمای نوی چین ، خبرگزاریها را به وجد میآورد نه تنها بازی را به سینمای چین و پس از آن به سینمای نوی هنگکنگ باخت که مثل فوتبال ما، مقابل سینمای نوی کره جنوبی هم کم آورد! ادبیات ما هنوز، نه تنها در آن دو منطقه ممنوعهی منازلمان [ که مورد اشاره خدابیامرز هوشنگ گلشیری هم بود] گیر کرده که اقتصادش هم به مرز ورشکستگی نزدیک است در داخل مرزها و حتی خارج آن مثلا در تاجیکستان یا افغانستان [که دارند به مرزهای خودکفایی ادبی میرسند]. ما کجای دنیا ایستادهایم موقعی که یک دهه از قرن 21 میلادی طی شده؟ هنرمند ما فردیت ندارد لااقل به همان اندازه که یک هنرمند افغان، حالا دارد یا یک هنرمند نیجریهای یا هنرمندی از یک جزیره وسط اقیانوس آرام. زیرزمینی شدن هم کمکی به هنر ما نکرد نه در حوزه موسیقی پاپ نه درحوزه فیلم مستند نه در حوزه ادبیات. مشکل ما با ممیزهایی است که در مغزمان جا خوش کردهاند و حتی اگر به خارج از مرزها و اروپا و آمریکا هم برویم فقط همان مطالبی را تایید میکنند که ما را نمیترسانند؛ مطالبی که ما را از آموختن بیشتر نهی میکنند. نه ایدهی تازهای نه تلاشی برای بهروزسازی ایدههای دیگران. مشکل هنر دههی 80 ایران، استعفاء از پست مدیریت اندیشیدن است. ما مصرفکننده اندیشه هنری در روزگاری هستیم که کشورهای افریقایی توسعهنیافته هم در آن از این مصیبت دوری میکنند، کشورهایی که حتی از امکانات زندگی مدرن، در این سطح که ما از آن برخورداریم برخوردار نیستند، اما هنر و فوتبالشان از ما جلوتر است [نخندید! در نیم قرن اخیر، فوتبال یکی از حوزههای تولید اندیشه و پیشروی به سوی توسعهیافتگی است]. ما کجای دنیا ایستادهایم موقعی که یک دهه از قرن 21 میلادی طی شده؟ هنرمند ما فردیت ندارد لااقل به همان اندازه که یک هنرمند افغان، حالا دارد یا یک هنرمند نیجریهای یا هنرمندی از یک جزیره وسط اقیانوس آرام. هنرمند ما نمیتواند یک واحد مدیریتی مستقل [از همه اصلها و فرعهای اطرافاش ] باشد. نمیتواند به آینده پل بزند و اغلب از گذشته هم ایدهای ندارد و حتی دورنمایی که بتواند با تکیه بر آن در این دنیای دائم در حال پوستاندازی، در آینه خودش را به جا آورد [حداقل در نسلهای قبل، این مشکل را نداشتیم و هنرمندان ایرانی با گذشته بیگانه نبودند]. چه داریم برای عرضه در این بازار جهانی؟ چه داریم که مصرفکنندگان غربی را به هر دلیلی وادارد که جنس استاندارد خودشان را به نفع تولیدات ما نخرند یا کمتر بخرند و ما بتوانیم همانقدر که چین و کره جنوبی و ترکیه وحتی افغانستان دارند ازاین بازار تولید اندیشه نفع میبرند، نفع ببریم؟ چه داریم که این همه در داخل به آن مینازیم و فکر میکنیم مشکل فقط، بیتوجهی مردم یا دولت یا بازار کار است و مثلا آثار ما قابل مقایسه با بهترینهای دنیای معاصر است؟ پیشنهاد میکنم به احترام درگذشت خودمان یک دقیقه سکوت کنیم!. سینما وتلویزیون تبیانیزدان سلحشور / خبرآنلاین
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 611]