تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 4 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):برترین اعمال دوست داشتن در راه خدا و دشمنی در راه اوست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833315401




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بررسي پرونده آگاهي!


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
بررسي پرونده آگاهي!
بررسي پرونده آگاهي! کارگردان: الکس پروياسبازيگران: نيکلاس کيج، رزبرن، چندلر کنتربري، دي جي مالوني «آگاهي» فيلمي است منتسب به ژانر علمي- تخيلي و از محصولات سال 2009 کمپاني کلمبيا پيکچرز به شمار مي رود. ساخت اين فيلم به چندين کارگردان تحت قرار داد با کمپاني کلمبيا پيشنهاد شد. اما حوادث و حواشي فراوان باعث شد تا فيلمنامه بارها دست به دست بچرخد تا عاقبت «الکس پروياس»، فيلمسازي که ساخت چند فيلم علمي - تخيلي پر فروش (کلاغ- من، روبات) از جمله کارهاي اوست. اين فيلم را جلوي دوربين برد. فيلمبرداري فيلم «آگاهي» در نقاط مختلف شهر ملبورن استراليا انجام گرفت و عاقبت بيستم مارس امسال در سينماهاي جهان روي پرده رفت. خلاصه داستان در سال 1959 دانش آموزان مدرسه ابتدايي ويليام داوز شهر کلزينگتون، در نامه هايي ايده خود از آنچه در آينده دور رخ خواهد داد را نوشته و در يک محفظه فلزي قرار دادند. اين محفظه در حياط مدرسه مدفون شد تا پنجاه سال بعد در سالگرد تاسيس مدرسه از زير زمين بيرون کشيده شده و با پيشرفت هاي علم و فن آوري روز مقايسه شود. دختري به نام «لوسيندا» روي کاغذ اعدادي نامفهوم را رديف کرده و درون محفظه قرار مي دهد. همان شب لوسيندا در دستشويي مدرسه با دستاني خونين پيدا مي شود. در حالي که مدعي است صداهاي عجيب و غريبي مي شنود. پنجاه سال بعد در سال 2009 محفظه از زير خاک بيرون آورده مي شود و هر يک از کاغذهاي به جامانده به يکي از دانش آموزان مي رسد. پسري به نام «کالب» کاغذ حاوي نوشته هاي لوسيندا را به دست مي آورد. پدر کالب، «جان کستلر» (نيکلاس کيج) که استاد فيزيک نجومي است به اعداد نوشته شده روي کاغذ علاقه مند شده و به زودي در مي يابد اين ارقام، به حوادث طبيعي و مرگ هاي دسته جمعي انسان ها طي پنجاه سال اخير مرتبط است. بر اساس اين اعداد و رمزگشايي کستلر، سه فاجعه بزرگ انساني در راه است. همزمان کالب با چند غريبه روبرو مي شود و هر بار نجواهايي نامفهوم و تله پاتي وار به گوشش مي رسد. جان در روزي که نامه لوسيندا مشخص کرده، شاهد سقوط هواپيمايي مي شود و به اين ترتيب موضوع را جدي تر از گذشته دنبال مي کند. او پي ميبرد که اعداد روي کاغذ به تاريخ و مشخصات جغرافيايي محل وقوع حادثه اشاره دارند. جان به سراغ معلم سابق و بازنشسته لوسيندا مي رود و ماجراي دستان خونين لوسيندا و ادعاهايش مبني بر شنيدن صداهايي مبهم را متوجه مي شود. همين طور به اين نکته پي مي برد که سال ها بعد لوسيندا بر اثر سوء مصرف دارو در گذشته است. جان به ملاقات «دايانا» (دختر لوسيندا) مي رود. اما وقتي درباره آن نامه صحبت مي کند دايانا او را از خود مي راند. جان بر اساس اعداد و ارقام نوشته شده روي کاغذ تاريخ و محل وقوع فاجعه اي ديگر را پيش بيني مي کند. حادثه اي در متروي منهتن که «جان» مي کوشد جلوي وقوع آن را بگيرد. اما موفق نمي شود. حالا دايانا به دنبال جان مي گردد. آن دو به دنبال خانه قديمي لوسيندا مي گردند و متوجه مي شوند که آخرين تاريخ نوشته شده روي کاغذ دقيق نيست. در بازرسي خانه لوسيندا، جان و دايانا در مي يابند که حادثه بعدي ممکن است جان تمامي ساکنان کره زمين را به خطر بيندازد. جان در جنگل مقابل خانه لوسيندا با غريبه اي روبرو مي شود. نجواهاي غريبه توجه جان را به خود جلب کرده است و مي فهمد «آبي» (دختر رايانا) قادر به درک کامل و صحيح معناي اين نجواها هست. جان و يکي از دوستانش که او نيز استاد دانشگاه است. کشف مي کنند که به زودي شهاب سنگي از خورشيد به زمين برخورد خواهد کرد و اين حادثه با تاريخ نوشته شده روي کاغذ لوسيندا مطابقت دارد. همزمان جان در مي يابد لوسيندا همه عمر کوتاهش را به فرار از دست غريبه ها و حوادث طبيعي گذرانده است. دايانا هم اشاره مي کند که مادرش همواره به دنبال پناهگاهي امن در زير زمين مي گشته است. وقتي خبر برخورد قريب الوقوع شهاب سنگ خورشيدي با زمين از رسانه ها پخش مي شود، غريبه ها دختر دايانا و پسرجان را مي دزدند. دايانا به تعقيب آنان مي پردازد. اما در اين راه کشته مي شود. جان در خانه لوسيندا بچه ها را با چهار غريبه که گويي از آسمان آمده اند پيدا مي کند. غريبه ها، بچه ها را از حالت انساني خارج کرده و به شکل خود در آورده اند. غريبه ها تنها کساني را که صداي نجواي آنان را مي شنوند. دعوت به ترک کره زمين همراه خود مي کنند. کالب مي خواهد با غريبه ها برود. چند سفينه ناشناخته فضايي به اطراف کره زمين آمده اند و کالب و آبي را با خود مي برند. جان به بوستون سفر مي کند تا نزد خواهر و والدينش بماند آنها بر اثر برخورد شهاب سنگ خورشيدي همراه با بقيه ساکنان کره زمين جان مي بازند. پس از وقوع فاجعه، سفينه هاي فضايي انسان هايي را که با خود برده بودند به کره زمين باز مي گردانند. کالب و آبي جزو همين افراد هستند. توليد کتاب «آگاهي» توسط نويسنده اي به نام «رين داگلاس پيرسون» نوشته شده است. کمپاني کلمبيا پيکچرز حقوق اقتباس از اين کتاب را از پيرسون خريد و ابتدا ساخت اين پروژه را به دو کارگردان به نام هاي رادلوري و ريچارد کلي پيشنهاد کرد. اما روند توليد پروژه با مشکلاتي مواجه شد. عاقبت کلمبيا حقوق ساخت اين فيلم را به شرکت اسکيپ آرتيستنر واگذار کرد. پس از چند بار بازنويسي فيلنامه، در فوريه سال 2005 الکس پروياس براي کارگرداني پروژه برگزيده شد. در اين زمان پروياس و استوارت هيزل دين بار ديگر فيلمنامه را بازنويسي کردند و عاقبت پروياس پروژه «آگاهي» را در بيست و پنجم مارس 2008 در ملبورن استراليا کليد زد. بيشتر داستان فيلم در شهر بوستون مي گذرد و سازندگان فيلم برخي مکان هاي عمومي اين شهر را در ملبورن بازسازي کردند. نماهاي داخلي همگي در استراليا فيلمبرداري شد. برخي از صحنه هاي خارجي فيلم هم در خود شهر بوستون جلوي دوربين رفته اند. «پروياس» از همان آغاز تصميم گرفت فيلم را به شيوه ديجيتال فيلمبرداري کند. هدف او آن بود تا جلوه اي رئاليستي و واقع نما به تصاوير فيلمش ببخشد. دشوارترين صحنه فيلم، نمايي دو دقيقه اي و بدون قطع است که در آن «نيکلاس کيج» شاهد سقوط يک هواپيماست و مي کوشد جان مسافران آن را نجات دهد. «پروياس» نمي خواست با جلوه هاي ويژه صوتي و تصويري و قطع هاي پر شمار تصوير، اين سکانس را بسازد. اهميت قائل شدن او به باورپذيري صحنه و القاي حس مستند گونه باعث شد تا فيلمبرداري اين پلان- سکانس دو دقيقه اي چهار روز به طول انجامد. بازخوردها سايت مشهور نقد سينمايي راتن توميتوز از ميان 145 نقد رسيده، 34 درصد راي مثبت به اين فيلم داده است. سايت متاکريتيک، نيز که معمولاً منتقدانش سختگيري کمتري نسبت به فيلم ها دارند. 41 امتياز از 100 امتياز ممکن را براي فيلم در نظر گرفته است. اغلب منتقدان ايده جذاب و يکي دو سکانس خوش ساخت فيلم را ستوده، اما پيرنگ داستاني پوچ گرا و جدي گرفتن بيش از حد لزوم موضوع را مورد انتقاد قرار داده اند. «آگاهي » در 3332 سالن سينماي آمريکا و کانادا به نمايش در آمد و در نخستين تعطيلات آخر هفته اکران خود بيش از 24 ميليون دلار فروش داشت و در صدر جدول فروش هفتگي قرار گرفت. بر اساس آمارهاي به دست آمده، 93 درصد تماشاگران فيلم، 25 سال يا بيشتر داشته اند. گفتگو با الکس پروياس (کارگردان) آيا هنگام کار روي فيلنامه و سپس ساخت فيلم با مشاوران علمي هم همکاري داشتيد؟ بله با تعداد زيادي از کارشناسان حوزه هاي گوناگون مشورت کرديم. مي خواستم قصه ام تا حد امکان باورپذير و مبتني بر حقايق علمي باشد. خيلي نمي خواستم وارد جزئيات شوم. چون اين کار ما را درگير موضوعاتي مي کرد که ربط چنداني به موضوع اصلي فيلم نداشتند و فکر مي کنم به هر نکته، به اندازه کافي و نه بيشتر از حد لزوم در فيلم اشاره کرده ايم. بله کارشناسان علمي پرشماري بر اين پروژه نظارت داشتند. ساخت فيلم «آگاهي» يک چالش بزرگ بود. چرا که مي خواستيم همه چيز واقعي و قابل به نظر برسد. علاوه بر آن فيلم که جنبه دراماتيک هم داشت و بايد اين دو جنبه داستان سرايي و مسائل علمي را به دقت با يکديگر ترکيب مي کرديم. براي مطرح ساختن برخي ايده ها فرصت کافي داشتيم که اين خود براي تماشاگران سينما يک چالش ديگر بود. اما فکر مي کنم در نهايت به هدف هايمان دست يافتيم. در تيزر تبليغاتي فيلم، صحنه اي وجود دارد که هواپيمايي در آن سقوط کرده و منفجر مي شود. حتماً صحنه دشوار و پر هزينه اي بوده، چطور آن را ساختيد؟ براي ساختن اين سکانس هر شب با سر درد و کابوس دست و پنجه نرم مي کردم. چرا که مي خواستم اين نما، يک پلان - سکانس بدون قطع باشد. هواپيما روي سطح بزگراه سقوط مي کند. در هم مي شکند و آتش همه جا را فرا مي گيرد شخصيت جان کستلر هم که نيکلاس کيج نقش او را بازي مي کند، شاهد ماجراست. او به سمت هواپيماي آتش گرفته مي دود و مي کوشد مسافران هواپيما را نجات دهد. همه اينها را مي خواستيم در يک نماي بدون قطع بگيريم. بدن هاي آتش گرفته را مي بينيم و انفجار مخزن سوخت هواپيما و همه آشفتگي آن لحظه را در يک نماي طولاني دو دقيقه اي مي بينيد. اين مهم ترين سکانس فيلم است. وقتي نمي خواهي تنبلي کني و با قطع هاي فراوان کار راحت را انجام دهي، با مشکلات فراواني مواجه مي شوي، بايد موارد پرشماري را هماهنگ کني و بر آنها نظارت داشته باشي، کار با آتش و بدلکاران پر تعداد هم دشواري هاي خاص خود را دارد. نحوه فيلمبرداري اين پلان - سکانس دشوار چگونه بود؟ دوربين را به شکلي نصب کرده بوديم که قابليت چرخش 360 درجه اي داشت، مي دانستيم که گروه نمي تواند پشت دوربين قرار بگيرد. فيلمبرداري اين نما با چرخش کامل دوربين بسيار دشوار بود. دو روز کامل را براي آماده سازي صحنه صرف کرديم و فيلمبرداري نما هم دو روز به طول انجاميد، تا بتوانيم نماي تاثيرگذاري در فيلم داشته باشيم. فکر مي کنم اين طولاني ترين زمان ممکن براي فيلمبرداري يک نما باشد. اما زماني که اين پلان- سکانس دو و نيم دقيقه اي را مي بينم. فکر مي کنم که ارزشش را داشت. چرا اين همه سختي را براي فيلمبرداري يک نما به جان خريديد؟دليلش آن بود که مي خواستم تماشاگر را دقيقاً در موقعيت حادثه قرار بدهم. نمي خواستم در اين نما تماشاگر سرش را بگرداند يا حتي نفس بکشد. نمي خواستم تماشاگر عظمت صحنه را به ترفندهاي کامپيوتري و يا تدوين ربط بدهد و فکر مي کنم موفق هم شديم. اغلب تماشاگران حتي متوجه نمي شوند که اين سکانس بدون قطع فيلمبرداري شده، چرا که تاثيرگذاري صحنه ذهن آنها را با خود درگير مي سازد و آنچه مي بينند. آنان را به وحشت مي اندازد. اما خب برخي تماشاگران حرفه اي هم به نکات ريزي از اين دست توجه مي کنند و احتمالاً ما را مي ستايند! ( مي خندد)در آينده نزديک برنامه خاصي براي ساخت فيلمي ديگر داريد؟ چند پروژه هست که طي يکي دو سال آينده بايد آنها را گسترش بدهم و يکي از آنها را به زودي خواهم ساخت. هنوز در مراحل اوليه طرح ايده هستم. نام اين پروژه «در اکولا.سال صفر» است که در واقع به ريشه هاي وجودي افسانه در اکولا مي پردازد. اين پروژه را خيلي دوست دارم و حتماً آن را خواهم ساخت. اما درباره جزئياتش حرفي نمي زنم. گفتگو با نيکلاس کيجاين همه انرژي و علاقه شما به بازيگري از کجا ناشي مي شود؟ منشا اين انرژي و علاقه در طول زمان تغيير کرده. در آغاز از سبک موسيقي پانک راک مي آمد که علاقه زيادي به آن داشتم و در يک سبک فعاليت مي کردم. در موسيقي پانک راک، خشم زيادي وجود دارد که بايد به نوعي تخليه شود. وقتي سنم بالاتر رفت علاقه ام به بازيگري بيشتر از تمايلم به کمک به مردم ناشي مي شد. مي خواهم در موقعيت هاي مختلف، آينه اي روبروي آدم ها قرار بدهم تا خودشان را در آن ببينند. از قدرت فيلم و سينما استفاده مي کنم تا مردم را ياري بدهم و با ذهنشان ارتباط برقرار کنم. بازيگري چه تغييري در زندگي تان به وجود آورده است؟ ديروز از من دعوت کردند تا به ايستگاه مترو بروم در تست رانندگي قطار مترو شرکت کنم. اگر به سينما وارد نمي شدم هرگز در موقعيت هايي اين چنيني قرار نمي گرفتم. موقعيت هايي خطرناک و در عين حال لذت بخش که مرا به فکر کردن وادار کند را دوست دارم. يکي از مهم ترين امتيازهاي بازيگري در سينما، قرار گرفتن در موقعيت ها و مکان هاي گوناگون، ملاقات با آدم هاي الهام بخش و ياد گرفتن چيزهاي مختلف است. مثلاً در آخرين فيلمم (آگاهي) با فلسفه اي از زندگي آشنا شدم که پيش تر چيزي از آن نمي دانستم. کدام يک از فيلم هاي دوران اوليه بازيگري تان را دوست داريد دوباره ببينيد؟ راستش هيچ يک از فيلم هايي که بازي کرده ام را دوباره تماشا نمي کنم. اما مي توانم هر يک را به خاطر آورم. شايد «قلباوحشي» و يا «بوسه خون آشام» را ببينم که خيلي بر ايشان مايه گذاشتم. براي ايفاي نقش جان در فيلم «آگاهي» چقدر تحقيق کرديد ؟ من با يک استاد دانشگاه بزرگ شدم و اين اولين تحقيقي بود که مي توانستم براي اين نقش انجام بدهم. از حافظه ام بيشترين بهره را براي رسيدن به ابعاد نقش جان در اين فيلم گرفتم. آيا فرزندانتان هم به بازيگري علاقه مندند؟ نظر خود شما در اين باره چيست؟ پسر بزرگم ( وستون) خيلي به بازيگري علاقه دارد. اين روزها به شدت درگير آهنگسازي و نوازندگي است. اما مي دانم عاقبت روزي سر از دنياي بازيگري در مي آورد. پسر کوچکم هم سه سال و نيمه است و هنوز زود است که درباره او قضاوت کنيم. آيا ارتباط شما با پسرانتان، تاثيري در ارتباط با بازيگري که در فيلم «آگاهي» نقش پسر شما را بازي مي کرد، گذاشت؟ اين فيلم را به پسر بزرگم تقديم کرده ام. چرا که روابطم با بازيگر نقش پسرم در فيلم، بسيار شبيه رابطه ام با اوست. انگار دقيقا من و او هستيم که در «آگاهي» بازي مي کنيم. فيلمنامه را که خواندم به ياد خودم و وستون افتادم و تجربياتم در زندگي و احساساتم را در نقش جان کستلر در اين فيلم به کار گرفتم. برخي ديالوگ هاي فيلم را قبلا در زندگي واقعي به کار برده ام و حرف هايي که به وستون گفته ام را در اينجا تکرار کرده ام. مدت ها بود که مي خواستم اين احساسات را بيرون بريزم و «آگاهي» اين فرصت را برايم فراهم ساخت. مدت هاست پسرانم را نديده ام و اين امر لطمه شديدي به روحيه ام وارد کرده است. به نظرم خانواده نبايد از هم بپاشد، اين را به عنوان يک پدر مي گويم. براي بازي در اين نقش چه صحبت هايي با کارگردان فيلم داشتيد؟ هر دو موافق بوديم که شخصيت جان به سينما - وريته (سينماي حقيقت) تعلق دارد. بايد سبکي مستند گونه را براي ايفاي اين نقش به کار مي بردم و از تجربياتم در زندگي واقعي استفاده مي کردم. «پروياس» هم دقيقاً اين را از من مي خواست. چه چيز الکس پروياس را از ديگر کارگردان هايي که تا کنون با آنها همکاري داشته ايد، متمايز مي کند؟ پروياس، تخصص ويژه و ظرفيت فوق العاده اي در طراحي صحنه و طراحي جلوه هاي ويژه دارد که مختص اوست. کارهايش به لحاظ بصري چشم نوازند و هراس آور که البته امضاي شخص او را پاي خود دارند. نمي دانم که آيا مي توانم او را با نقاشان عصر قديم مقايسه کنم يا نه. او چنين توانايي هايي دارد. به نظرم پروياس، آدم اصيل و فرهيخته اي است که هرگز از کار ديگران کپي برداري و تقليد نکرده است. پروياس در بازي نقش جان، به شما فرصت بداهه پردازي و ابراز خلاقيت فردي هم را مي داد؟ معمولاً از پروسه تمرين و دورخواني پيش از آغاز فيلمبرداري لذت مي برم. در تمرين مي توانيد ايده هايتان را مطرح کنيد و احساس و انديشه تان را درباره نقش پرورش دهيد و ببينيد ديگران درباره ايده هايتان چه نظري دارند به خصوص کارگردان که محور اصلي ماجراست. اين مرحله باعث مي شود که با آمادگي کامل جلوي دوربين برويد. هنگام فيلمبرداري وقت و سرمايه را بر باد ندهيد و همه بازيگران و کارگردان هم در زمان آغاز کار احساس راحتي بيشتري با يکديگر خواهند داشت. «الکس» از جمله کارگرداناني است که از پيشنهادهاي تازه استقبال مي کند و با بازيگرش راحت است. او دست بازيگر را براي خلاقيت باز مي گذارد. همبازي شدن با رزبرن، بازيگر نقش دايانا چگونه بود؟از بازي در فيلم هايي با مايه مثلث عشقي يا قلب هاي شکسته خسته شده ام و دوست دارم با بازيگران جوان و با استعدادي کار کنم که به چيزي فراتر از ديالوگ هاي فيلمنامه مي انديشند. بازيگران زن، خطر رفتن به سوي کليشه ها و اسير شدن در آن چارچوب را بيش از بازيگران مرد احساس مي کنند «رز» درباره کار و حرفه بازيگري خيلي جدي فکر مي کرد. او واقعاً يک نقش را طراحي مي کند و به لهجه هاي گوناگون مسلط است. باورم نمي شد که او اصليت استراليايي دارد. اما انگليسي به لهجه آمريکايي را عالي صحبت مي کند و اين نشانگر سطح تکنيک بازيگري و اشتياق او به پيشرفت است. او آدم بسيار عميقي است و رنگي از واقعيت را به نقش مي بخشد. فکر مي کنم اين فيلم بدون حضور او و همين طور «چندلر کنتربري» (بازيگر نقش کالب پسرجان) چيزي کم داشت.فکر مي کنيد نقش هاليوود و صنعت سينما در دوره بحران و رکود اقتصادي اين روزها، چه مي تواند باشد؟ فيلم هاي اين روزگار بيش از هر زمان ديگري بايد مثبت انديشي، کمک رساني، شجاعت و هوشمندي را به جامعه القا کنند. هر چيز که بتواند در اين روزگار بحران جهاني اقتصادي، ياري رسان مردم باشد را بايد در فيلم هايمان شاهد باشيم. اين بهترين کاري است که صنعت سرگرمي به ويژه در شاخه هاي ارزان تري چون رفتن به سينما مي تواند انجام دهد. هميشه به خودم مي گويم اگر بتوانم فيلمي بسازم که لبخندي بر لبان کودکي بنشاند يا به فردي اميد بخش و يا مردم را به هيجان آورد،از خودم و کارم راضي خواهم بود. نه تنها براي کودکان، که براي بزرگسالان و خانواده ها بايد پيام آور شادي و اميد به زندگي بود. همه مردم نياز دارند که دو ساعتي به سينما بروند و به مشکلات خود فکر نکنند با سينما مي توان اختلافات ميان کشورها، رکود اقتصادي، گرم شدن زمين و همه چيزهاي ناراحت کننده را به دست فراموشي سپرد. البته سينما و همه هنرها در کنار سرگرمي بايد به مردم اطلاع رساني و دانايي هم ارائه بدهند. سينما بايد وضعيت موجود را تشريح کند و همزمان مخاطب را به تفکر وادارد «آگاهي» يکي از همين دست فيلم هاست که با تکيه بر سنت داستان هاي علمي - تخيلي هم تماشاگر را سرگرم مي کند و هم به او آگاهي مي دهد. شما تقريباً در همه ژانرهاي سينمايي نقش آفريني کرده ايد. آيا ژانر خاصي هست که توانايي هاي بازيگري شما را افزايش داده باشد ؟ و آيا ژانري باقي مانده که آن را تجربه نکرده باشيد ؟ فکر کنم دوست داشته باشم باز هم در فيلم هاي علمي - تخيلي بازي کنم و شايد هم اندکي به سمت بازي در فيلم هاي فانتزي گرايش داشته باشم. چرا که معتقدم در اين حيطه مي توانم توانايي و تجربه ام را افزايش بدهم. از دستاوردهايم در بازيگري تا به امروز راضي ام. نمي دانم که ديگر به چه ژانري علاقه دارم به فيلم هاي درام علاقه دارم ديگر تمايل چنداني به بازي در فيلم هاي کمدي ندارم مگر آنکه نکته تازه و واقعاٌ خنده داري در آن وجود داشته باشد. چه چيزي در ژانر علمي - تخيلي وجود دارد که شما را به خود جذب کرده است؟ ژانر علمي- تخيلي دانش آدمي را افزايش مي دهد. اين ژانر به پرسش هاي ذهني تماشاگر پاسخ مي دهد. دليل ديگرش هم اين است که از فيلم هايي که در آنها به مردم تيراندازي مي کنم خسته شده ام. هميشه به قدرت سينما و فيلم فکر مي کنم، قدرت سينما در اين است که مي تواند انسان ها را به تفکر وادارد. اگر مانند شخصيت جان در اين فيلم به دانش پيش بيني آينده دست يابيد، چه برخوردي با اين دانش خواهيد داشت؟ خيلي دوست دارم بدانم. در آينده چه بر سر فرزندانم خواهد آمد به خصوص اگر بدانم که مي توانم روي آينده آنها تاثيرگذار باشم. البته به قدرت حس ششم پدرانه هم معتقدم. اما از سوي ديگر به اتفاقات غير قابل پيش بيني هم علاقه مندم. اگر انسان مي توانست همه اتفاقات آينده را پيش بيني کند زندگي چقدر کسالت بار مي شد ! تا کنون برايتان اتفاق افتاده که به اتفاقات آينده آگاهي داشته باشيد مثلا چيزي به شما الهام شود و در آينده آن اتفاق بيفتد؟ بله فکر مي کنم همه ما چنين قدرتي را کما بيش داريم. معتقدم اين بخشي از زندگي بشري است و همه ما گاهي چنين تجاربي را داشته ايم. اين موضوع به لحاظ علمي قابل توجيه است. هر چند غير عادي به نظر برسد. چه مقدار از آن سکانس پر تحرک سقوط هواپيما واقعي بود و چه مقدار از آن ساخته جلوه هاي ويژه رايانه اي ؟ تمامي آن صحنه به شکل واقعي بازسازي شد تمام آن صحنه به شکل پلان - سکانس - فيلمبرداري شد و مدت ها براي آن تمرين کرديم. به دليل همين تمرين ها بازي در آن صحنه هم برايم آسان بود و هم از آنجا که انسانم و از مرگ مي ترسم. دشوار به نظر مي رسيد تمامي حاضران در آن صحنه بدلکار بودند. اما خوشحالم که در پايان به کسي آسيب نرسيد خيلي تلاش کردم تا همه چيز بدون خطا پيش برود. چون اصلا نمي خواستم چيزي را از نو شروع کنم ، فرستادن آن تعداد انسان به دل آتش براي بار دوم کار خطرناکي بود. اما صحنه مربوط به مترو بيشتر با جلوه هاي ويژه رايانه اي ساخته شد. چون نيازي به بازسازي واقعي صحنه وجود نداشت. ايا علاقه داريد در آينده کارگرداني را باز هم تجربه کنيد؟خيلي مايلم دوباره کارگرداني کنم. زمان کمي دارم، اما فيلم ساختن را دوست دارم. براي کارگرداني يک فيلم بايد نزديک به يک سال از عمرم را به طور کامل صرف اين کار کنم و اين چيزي نيست که اين روزها بتوانم انجامش بدهم. اما در انتظار اولين فرصت هستم که چنين کار بکنم. منبع: ماهنامه نقش آفرينان 54/خ
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 521]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن