تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  حضرت زهرا (س):هر کس عبادت خالصش را برای خدا بالا بفرستد، خدا بهتریم مصلحت را برای او نازل می ک...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816846492




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اگر من در حوض نمی‏افتادم


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: اگر من در حوض نمی‏افتادمیک روز زبل خان و تعدادی از دوستانش در کنار حوض بزرگی مشغول نوشیدن چای و گفت وگو بودند. ناگهان یکی از رفقای زبل خان از پشت سر، داخل حوض پرت شد و چون شنا بلد نبود، مرتب دست و پا می‏زد.
اگر من در حوض نمی‏افتادم
دیگران با دیدن این وضع فوراً برای نجات او از جا بلند شدند؛ اما زبل خان با خیال راحت نشسته بود و چای می‏خورد.دوستان زبل خان هر چه تلاش کردند، نتوانستند مرد را از حوض بیرون بیاورند.بالاخره زبل خان از جا بلند شد و رو به آنها گفت: «شما دیگر کنار بروید. خودم او را از آب بیرون می‏آورم.»اما خودش هم در آب افتاد و شروع کرد به دست و پا زدن.سایرین دیگر صبر نکردند و داخل حوض پریدند و هر دو را از آب بیرون کشیدند. یکی از آنها رو به ‏زبل خان گفت: «آدم حسابی! تو که عرضه نداری، چرا جلو رفتی که خودت هم در آب بیفتی و زحمت ما را چند برابر کنی؟!» زبل خان گفت: «من جان خود را به خطر انداختم تا شما جرات پیدا کنید و دوستمان را از مرگ نجات بدهید!»هر روز یک کلاه تازه
هر روز یک کلاه تازه
 روزی یک نفر به ساده دلی گفت: «دوست من! آخر این نادانی و سادگی تو تا چه موقع ادامه خواهد داشت؟ هر چیزی اندازه‏ای دارد. تو تا چه وقت اجازه می‏دهی سرت را کلاه بگذارند و مسخره‏ات کنند. به خودت بیا و تدبیری بیندیش!»ساده دل لبخندی زد و گفت: «تو که نمی‏دانی؛ آنها مجبورند هر روز یک کلاه تازه بر سر من بگذارند و این خودش موهبت بزرگی است! گروه کودک و نوجوان سایت تبیانمطالب مرتبطتا ماه خفه نشده، نجاتش دهم تعارف آمد، نیامد دارد! خُرجین جدید نصف پنبه، نصف کتان





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 181]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن