تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 11 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس به خدا توكل كند، خداوند هزينه او را كفايت مى كند و از جايى كه گمان نمى برد ب...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803338019




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شنيدني هايي از «روايت فتح» به روايت يك فيلمبردار


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: شنيدني هايي از «روايت فتح» به روايت يك فيلمبردار خبرگزاري فارس:گاهي ساعت 12 شب با نور خاص كه روي ميز موويلا داشت در حال نريشن نوشتن بود.مرتضي از خود فيلم مطلب استخراج مي‌كرد خاطرم هست يك خلبان همين‌طور كه داشت مي‌رفت پشت كابين هلي‌كوپتر بنشيند بسم‌الله مي‌گفت و شروع فيلم "تيم آتش " با همين ديالوگ است. 28اسفندسال 1387ميزبان «قاسم بخشي» در خبرگزاري فارس بوديم. چهره خندان و خوش صحبتي او ما را به سر وجد آورد و گفتگوي مفصلي را پيرامون سيد شهيدان اهل قلم در پي داشت، نحوه آشنايي او با آن شهيد و همچنين گروه روايت فتح از نكات جالب اين گفتگوست. *فارس: اولين ديدارتان با شهيد آويني را به ياد داريد؟ * سال 60 بود، آن زمان در روابط ‌عمومي دفتر مركزي جهاد سازندگي كار مي‌كردم. مجموعه گروه تلويزيوني جهاد هم ازافراد معدودي تشكيل شده بود كه با شهادت شهيد طالبي يكي از گروه‌هاي تصويربرداري از هم پاشيد. آن موقع تلويزيون جهاد 2 گروه بيشتر نداشت. لذا آنها به دنبال نيروي جديد بودند كه جايگزين شهيد طالبي كنند. آن زمان جهاد به اين شكل بود، نيروهايي كه داوطلب بودند در هر بخشي كه تمايل داشتند مي توانستندكار كنند. من در دوران نوجواني‌ام سابقه عكاسي داشتم به همين دليل با آقاي همايونفر كه مدير گروه بودند صحبت كردم، ايشان هم استقبال كردند. گفتند ما فيلمبردار كم داريم و قصد داريم يك دوره آموزشي بگذاريم اگر تمايل داريد مي‌توانيد در اين كلاس ها شركت كنيد. آقاي آويني مي توان گفت يك نيروي انتخاب كننده و طراح آن مجموعه بودند. براي اينكه بتوان در كلاس حضور پيدا كنيم اول بايد با ايشان يك جلسه صحبت مي‌‌كرديم تا ايشان برآورد مي‌كرد كه طرف چقدر استعداد دارد و مي تواند در اين زمينه كار كند. شهيد آويني ابتدائاً به مسائل اعتقادي اهميت مي‌دادند تا به تخصص طرف، مي‌گفتند اگر طرف مقابل اعتقادي باشد بقيه مسائل قابل حل خواهد بود. همين اتفاق هم افتاد، جلسه اول كه به اتاق تدوين ايشان رفتم، همان اتاق معروفي كه به تنهايي در‌آن كار مي‌كرد. در حد سلام وعليك با هم آشنا بوديم اما براي ايشان مهم بود كه به چه دليل و با چه انگيزه‌اي مي‌خواهم براي ايشان كار كنم. فيلم‌سازان و افرادي كه دوست داشتند در جنگ شركت كنند و كاركنان صدا و سيما زياد در آنجا رفت و آمد داشتند چون آنجا مركز ثقلي بود براي افرادي كه مي‌خواستند راجع به جنگ و محروميت كار كنند، تقريباتنها جايي بود كه كار مستند‌سازي در اين زمينه‌ها انجام مي‌شد. در همان جلسه اول صحبت‌هاي اوليه با ايشان مطرح شد. *فارس:ايشان چه مي‌گفتند؟ *اول پرسيدند چرا به عنوان نيروي رزمي به جبهه نمي‌رويد؟، البته من سابقه رزمي داشتم. (در دوره‌اي كه به بسيج مي‌رفتم جزو اولين گردان‌هاي تاكتيكي بودم كه سپاه تشكيل داده بود و در خوزستان 3_ 4 ماه در عمليات فتح خرمشهر شركت داشتم.) از من مي پرسيد چرا جبهه را رها كرده اي و به اينجا آمده اي؟در جواب به شهيد آويني گفتم: راستش من يك دوره فيلم‌هاي حقيقت را ديدم. (بخش عمده حقيقت در مورد اشغال خوزستان بود، بحث خرمشهر و آبادان هم مطرح بود. شهيد آويني در اين صحنه‌ها حضور داشت. معمولاً شبكه يك هم اين فيلم‌ها را آخر شب بخش مي‌كرد.) من فيلم را ديدم و مشتاق شدم در اين زمينه كار كنم. متوجه شدم بهترين محل براي كار مجموعه جهاد است. چون با بچه‌هاي جهاد ارتباط داشته و در روابط عمومي كار مي‌كنم. به ايشان گفتم: مدير قسمتي كه در فعاليت مي كنم تا به حال ممانعت مي‌كرد و گرنه زودتر از اين وارد اين وادي مي شدم. بعد از شهادت شهيد طالبي آقاي افشار كه الان در وزارت كشور هستند عضو شوراي مركزي جهاد بودند و مديريت روابط عمومي و دفتر مركزي جهاد را برعهده داشتند. ايشان ابتدا مخالفت كردند اما بعد راضي شدند 2_ 3 تا نيرو به گروه تلويزيون جهاد بدهند چون به مسايل تبليغات اهميت مي‌دادند. در انتخاب نيرو هم مسائل زيادي وجود داشت، آقاي افشار پذيرش نيرو را منوط به اين كردند كه شهيد آويني افراد را انتخاب كنند چون تعداد داوطلبين زياد بود. شهيد آويني از من پرسيدند در جنگ شركت داشتي؟ گفتم بله درعمليات‌هايي بوده‌ام؛ مثل فتح‌المبين. گفت خوب يك امتياز داري اما امتياز دوم اين است كه با اين ديدگاهي كه ما كار مي‌كنيم، علاقه هنري داشته باشي. گفتم اتفاقاً يكي از دلايل ادامه ندادن كار هنري اين بود كه به دنبال محيط انقلابي مي گردم كه نيست، آقا مرتضي از اين حرفم خوشحال شد. گفت سابقه كاري خودم را برايت مي‌گويم تا بداني در چه دنيايي زيبايي زندگي مي‌كني. ايشان فضاي هنري قبل از انقلاب و بعد از انقلاب را مقايسه كرد. سپس گفت از نظر من خوب است كه كار كني. عرض كردم كه بنده 2 تا وجه داشتم يكي وجه حضور در جنگ و ديگر اينكه سوابقي از كار عكاسي دارم مثلاً چند فريم عكس جنگ بر ديوار اتاقش بود. به لحاظ كمپوزيسيون سؤال كرد كه نظرت چيست؟ ما هم جوابي داديم. قرار شد 2_ 3 تا سفر به عنوان دستيار بروم تا با فضا كار آشنا شوم، آن زمان فيلمبرداري با دوربين هاي 16 ميلي‌متري انجام مي‌شد. در سفر اول مشكل ايجاد شد، صدابردار آن روز نيامده بود و فيلمبرداران در حال آماده كردن و سايل خود بودند. من 2 _ 3 بار با دستگاه ناگرا كار كرده بودم، به آقا مرتضي گفتم مي‌توانم كار صدابرداري را انجام دهم. ايشان به شوخي گفت اگر خراب كني، خودت مي دوني. چون خود آقا مرتضي كار صدا هم انجام داده بود خيلي استقبال كرد. گفت برايم جالب است كه نمي‌ترسي و وارد ميدان مي‌شوي. فقط دو نكته را در صدابرداري به تو مي‌آموزم. الان هم گاهي به صدابرداران اين 2 نكته را توصيه مي‌كنم. نكته اول زاويه ميكروفن بود. ميكروفن‌هاي آن زمان كيفيت عالي داشت و از خريدهاي قبل از انقلاب بود كه اول انقلاب به ايران آورده شده بود. نكته دوم اين بود كه به صداي محيط گوش بده بعد صداي اصلي را انتخاب كن. آقا مرتضي 99درصد فيلم‌ها را خودش مونتاژ مي‌كرد. صداها را كه شنيد به من گفت شما همان دو نكته را گرفته‌اي! من تا آن موقع كارصدابرداري نكرده‌ بودم، سفر اول بود و هنوز آموزش شروع نشده بود. بعد از سفر اول هنگامي كه آقا مرتضي فيلم‌ها را مونتاژ مي‌كرد من از او اجازه خواستم كنارش بنشينم، خوبي مرتضي روحياتش بود. در عين اينكه كارش را مديريت مي‌كرد، صميميت هم داشت. همين قدر كه مي‌دانست طرف مقابل علاقمند است به او آموزش مي داد، دائم طبق حديث در حال دادن زكات علم بود. آموزش يك مسئله است، آموختن يك نكته اخلاقي يا ديني در كنار آموزش مسئله ديگر، مرتضي اينها را با هم ممزوج داشت. اينها را با هم رعايت مي‌كرد. اين خيلي مهم بود كه مرتضي با كسي ارتباط صميمي برقرار كند، اگر با كسي صميمي نمي‌شد نه اينكه با طرف رفتار خوبي نداشت يا به او محل نمي‌گذاشت. بلكه با صميميت وجود خود با او رابطه ايجاد نمي‌كرد، ما هم اين را مي فهيميديم چون واقعاً بارز بود. مثلاً در مجموعه وقتي كسي مي‌گفت فلان كار را انجام مي‌دهم مرتضي مي‌گفت خودت حق انتخاب و انجام داري. *فارس:تعيين تكليف نمي‌كرد؟ *مرتضي در مقاطع خاص تعيين تكليف هم مي كرد، يك مورد آن مقاطعي از جنگ بود. خاطرم هست يك بار ايشان مي گفت:همان فتوايي كه حضرت امام(ره) در مورد رزمنده‌ها داده اند در مورد ما مضاعف مي‌دانست. در آن مقطع ما 11 ماه از يك سال كاري را در مأموريت بوديم حس مي‌كرديم راجع به اين كار به ما فتوي داده شده است، تا اين حد كلام مرتضي نافذ بود. اهميت كار ما را در حضور بيشتر رزمنده‌ها در جبهه مؤثر مي‌دانست. چون در يك مقاطعي جبهه به لحاظ نيرو مشكل پيدا كرده بود و مي‌گفتند فيلم‌هاي روايت فتح در جذب نيروي مردمي بسيار تأثير‌گذار است. *فارس: آيا در گروه روايت فتح اختلاف نظر هم وجود داشت؟ *خوشبختانه محوريت كار گروه فرامين حضرت امام بود. هر كس به ميزان بضاعت خود از اين موضوع دركي داشت و راجع به موضوعات مختلف ايده‌پردازي مي‌كرديم. آقا مرتضي خيلي از ايده‌ها را خودش داشت اما سعي مي‌كرد از مجموعه‌ي بچه‌ها ايده بگيرد. چون بچه‌ها به صورت تيمي كار مي‌كردند. هر تيم يك مسئول داشت كه فيلمبردار و كارگردان سر صحنه بود. اين افراد بايد با موضوع مطرح شده عجين مي‌شدند تا بتوانند كار كنند. مرتضي يكسري از بچه‌ها را هم نظر و هم‌فكر با خودش مي‌دانست لذا ايده‌هاي كاري را بيشتر با آنها مطرح مي‌كرد. با دوستان شوخي مي‌كرد و بنده را دست چپ و آقاي دالايي را دست راست خطاب مي‌كردند. چون آقا مرتضي مي‌گفت شما 90 درصد از فكر مرا پياده كرديد. روزهاي اول گاهي هنگام تدوين كنار مرتضي مي‌نشستيم و او اشكالات كار را تذكر مي‌داد. او ايده را مي داد و ما آن را انجام مي داديم، البته در ابتدا گفت‌وگو‌هاي كوچكي مي‌شد كه مثلاً اين موضوع را محور اين كار كنيد. در حد يك گفت‌وگوي 1 تا 2 ساعته صحبت‌ها رد و بدل مي‌شد. بعد ما سراغ موضوع مي‌رفتيم و روي جزئيات كار مي‌كرديم. من در بحث اعزا‌م‌ها كار مي‌كردم . اولين كار را در تهران انجام دادم كه ايشان ديدند، دومين كار را در قم انجام دادم كه راجع به روحانيون بود. مرتضي روي جزئيات كار كرده بود. در اعزام اقشار مختلف بودند، ما سراغ شيوه‌هاي كاري رفته بوديم كه مرتضي گفته بود با آنها كار كنيم. مرتضي به شيوه‌هايي رسيده بود كه خيلي‌ها فكر مي‌كردند در حد يك سبك جلو خواهد رفت. بعد از شهادت ايشان و قصه جنگ خيلي از اين مسائل ابتر ماند. * فارس: چرا خودتان اين كار ادامه نداديد؟ *من خيلي سعي كردم، يك كاري هم در مورد جنگ بوسني انجام دادم اما خيلي اذيت شدم. ما با تمام همان سبك‌ها كار كرديم يعني دوربين متحرك باشد، ميكروفن در كار نباشد مشكل اين بود كه آدمي مثل مرتضي حضور نداشت كه حمايت كند. جايگاه آقا مرتضي به لحاظ جايگاه هنري و شخصيت جا افتاده بود. يك زماني آقاي بهشتي از فارابي پيغام فرستادند كه شهيد آويني بروند و اين مقوله را تدريس كنند. مي‌خواستند گروهي به اسم مستند‌سازي در بنياد فارابي راه بيندازند. مرتضي به خاطر مسائلي كه با جامعه روشنفكري داشت اولش مقابله كرد. *فارس:چه مسايلي؟ *يكي از نكات بارز كه ايشان در اين مورد حرف داشت اين بود كه مي‌گفتند الان ما از جنگ مهمتر چيز ديگري نداريم كه سراغش برويم. از اينكه فيلم‌سازان موضوعات ديگر را كار مي‌كردند گله داشتند. خيلي از آقايان مثل حاتمي كيا آمدند با ايشان يك جلسه مراوده كردند بعد ديدند قادر نيستند كه با مرتضي كار كنند. مرتضي واقعاً خود را وقف جنگ كرده بود. منزلش با محل كارش 7 دقيقه فاصله داشت، منزلش در يك از فرعي‌هاي شريعتي ابتداي دولت بود. گاهي 48 تا 72 ساعت منزل نمي‌رفت و كار مي‌كرد. خيلي ها معتقد بودند بايد كار داستاني انجام شود اما مرتضي مي‌گفت الان وقت كار داستاني نيست. اگر اين زمان‌ها را از دست دهيم به اين سادگي نمي‌توانيم مسائل جبهه را درك كنيم. وقتي ايران قطع‌نامه را پذيرفت ما در بندر‌عباس راجع به نيروي دريايي سپاه كار مي‌كرديم، آن زمان دوران حاد جنگ دريايي بود. امريكايي‌ها جلو آمده بودند و با بچه‌هاي سپاه درگير شده بودند. مرتضي مي‌گفت اگر الان 10 تا اكيپ داشتم باز هم كم بود براي توليد كار در اين زمينه. در صورتي كه در پيك كار، ما 4 تا اكيپ داشتيم. در كربلاي5، دو تا اكيپ از هم پاشيد. 4 تا شهيد داديم، شهيد بوذري در اكيپ ما. شهيد مرادي نسب دراكيپ آقايان دالايي و آويني. شهيد حسن هادي بود كه اكيپ‌شان از بين رفت.در بعضي از مواقع مرتضي مي‌گفت من بيش از اين مي‌توانم در اين قضيه كار كنم اما آدمش نيست كه بخواهد همكاري كند. بچه‌هاي ما مثل بسيجي‌ها كار مي‌كردند، مسائل زندگي را كنار گذاشته و دربست دنبال كار بودند. در اين زمان‌ها اختلاف‌ نظر هم زياد بود، يك عده معتقد بودند بايد كار داستاني انجام دهيم. تعدادي از بچه‌هاي ما منفك شدند و مرتضي از اين قضيه گله مند بود اما تحمل مي‌كرد. مي‌گفت من نمي‌توانم فتواي بدهم ولي اگر مي‌توانستم، مي گفتم الا و بلا بايد فقط در جنگ كار كنيم. *بعضي از هكاران گروه روايت فتح ناراحت هستند كه فيلم هاي روايت فقط به نام شهيد آويني تمام شده است ، مي خواستم نظر شما را بدانم. *آقاي آويني رهبر، مغز متفكر و داناي كل مجموعه روايت فتح بود. موضوعاتي كه مطرح است به اشكال كار مجموعه كساني كه در انعكاس موضوعات كار كردند بر مي‌گردد. درجشنواره‌ها اعلام شدكه فقط شهيد آويني كارگردان بود در صورتي كه كارهاي ما شناسنامه نداشت فقط در پايان تيتراژ نوشته مي شد تهيه شده در گروه جهاد، لذا از خيلي از دوستان كه در اين مجموعه‌ها كار كردند غفلت شد و اين غفلت سبب يكسري دلخوري شد. فكر مي‌كنم اين سبب شد كه بعضي‌ها بگويند مرتضي كارگردان نبود. خيلي وقت‌ها مرتضي در صحنه حضور فيزيكي نداشت (چه در جنگ و چه در پشت جبهه) اما حضور فكري و ذهني و ايده‌ايش هميشه بود و به نظر من هم كارگرداني فقط ميزانسن و رعايت سايز‌هاي كادر نيست. تا زماني كه مرتضي زنده بود معتقد بود مجموعه افراد، كار را انجام مي‌دهد.بعد از جنگ اين شيطنت بعضي بود كه سبب شد مجموعه از هم بپاشد. قرار بود بعد از جنگ راجع به اين موضوع كار شود. رهبري خيلي تأكيد داشتند كه صرفاً نبايد روي خاطرات كار كنيم بلكه بايد روي كل مجموعه جنگ كه خيلي مطالبش را نتوانستيم بگوييم كار كنيم. واقعاً هم اين اتفاق افتاد. گاهي با دوستان راجع به موضوعي صحبت مي‌كنيم كه راجع به آن قبلا كار كرديم اما هيچ تصويري از آن موجود نيست. چون فيلم‌ها اغلب به صورت كامل ظهور مي‌شد يك پستيو گرفته مي‌شد. مرتضي پستيو را مي‌ديد و او بود كه تشخيص مي داد الان به لحاظ بحث‌هاي تبليغاتي شرايط كار كردن در مورد آن موضوع خاص وجود دارد يا نه؟ ما يك بحث امنيتي داشتيم كه سپاه در اين قضيه تقابل مي‌كرد و مي‌گفتند ما الان قرار است باز در اين محور كار كنيم و شما با پخش فيلم خيلي از مسائل را لو داده ايد. من خودم در مورد خيلي از فرماندهان جنگ كار انجام داده ام اما تا يك مقاطعي اجازه نمي‌دادند كه فيلم‌ها پخش شود. مثلاً به يكي از فيلم‌ هاي شهيد خرازي كه در خط مقدم حضور داشتند اجازه پخش نمي‌دادند در صورتي كه در اين فيلم نمايش مي داد نيروهاي عراقي سينه‌خيز مي‌آيند و تصاوير شهيد خرازي موجود است اما آن موقع مي‌گفتند سياست ما اين نيست كه بگوييم فرماندهان در خط مقدم حضور دارند مگر اينكه شهيد شوند. آقا مرتضي بعد از شهادت شهيد خرازي فيلم علمدار را كار كرد. به من گفت به اصفهان بروم راجع به بچه‌اش كه تازه به دنيا آمده بود و خانواده‌اش تصوير بگيرم. همه اين فيلم را من كار كردم اما ايده‌اش از مرتضي بود. *فارس: ديگر افراد گروه روايت فتح به عدم شناسنامه‌اي بودن فيلم ها اعتراض نمي‌كردند؟ *خير. بچه‌ها فكر مي‌كردند همان‌طور كه يك بسيجي في‌سبيل‌الله كار مي‌كند اينها هم بايد كار كنند. در اولين جشنواره فيلم دفاع مقدس هم فيلم‌هاي ما جايزه گرفتند كه مرتضي گفت به نظرم اين گونه جوايز را تقسيم كنيم، بچه‌ها هم اعتراضي نداشتند. مرتضي براي بچه‌ها يك مرشد بود. ممكن است بعضي‌ها فكر كنند الان كه آن زمان گذشته ما اين حرف‌ها را مي‌زنيم مثل بچه‌ها كه براي فرماندهان جنگ قداست خاصي قائل‌اند اين قداست براي آدم‌هاي بيروني مفهوم ندارد اما براي افراد مجموعه قداست و مفهوم خاصي دارد. *در مورد ديد شهيد آويني در زمينه دوربين فيلمبرداري مقداري صحبت كنيد. *مرتضي يك ايده تئوريك داشت كه زمان به او فرصت نداد تا آن را به صورت نظري در بياورد و به آن جامعيت دهد مثل سبك‌هاي هنر و... در فيلم‌سازي هم سبك داشته باشيم. ما در فيلم سازي يك نگاه تقليدي داريم، تمام درس‌هاي دانشگاه جزوات ترجمه شده از تاريخ سينما تا سبك‌هاي فعلي كه ظهور و برروز كرده اينها را تدريس مي كنيم و چيزي به عنوان ايده ايراني و سبك ايراني نداريم اما مرتضي به چنين چيزي رسيده بود. او معتقد بود تدوين فيلم‌هاي اولش هم خيلي مشكل داشت، او آزمون و خطا را پشت ميز مونتاژ به تكامل رسانده بود و براي آن ايده داشت. در مورد فيلم‌برداري معقتد بود دوربين بايد چشم مخاطب باشد، در چشم مخاطب سكوني وجود ندارد. دوربين هم نبايد ساكن باشد، مرتضي اعتقادي به سه پايه نداشت و مي‌گفت اگر با من باشد اجازه نمي‌دهم هيچ اكيپي از سه پايه استفاده كند. * فارس: پس عكس‌هايي از ايشان موجود است، دوربين كه سوار بر سه پايه است اين قضيه اش چيست؟ *كار مرتضي بعد از جنگ شكل پيدا كرد .بچه‌هايي كه بعد از جنگ با مرتضي كار كردند دستيار دوم‌ اكيپ‌هاي دوران جنگ بودند. من قصد توهين ندارم اما اينها تجربه نداشتند و مرتضي هم در تنگنايي قرار گرفته بود كه مي‌خواست بنا به فرمان حضرت آقا مجموعه روايت فتح را راه بيندازد. مجموعه دريچه‌اي به آسمان را اگر ببينيد متوجه مي‌شويد كه مرتضي از60 درصد خواسته‌هايش عقب‌نشيني كرده تا كار راه بيفتد. يك بار او را ديدم كه همين را هم گفت. مي‌گفت درست است به لحاظ فكري و ذهني و شرايط سياسي بچه‌ها انگيزه زمان جنگ را نداشتند اما بايد وارد ميدان مي شدند و كار مي كردند. بعد از جنگ يك سوم بچه‌هاي ما دانشگاه قبول شدند (بچه‌هاي با تجربه) خلا عدم وجود مدرك و انجام كار تجربي و انجام ندادن كار آكادميك سبب سرخوردگي بچه‌ها شد. من خودم جزو كساني بودم كه گفتم: آقا مرتضي بعد از جنگ تكليف ساقط است. جنگي نيست كه بخواهيم بمانيم پس اجازه بدهيد برويم درس بخوانيم. مرتضي خيلي مقابله كرد كه ما نرويم اما وقتي بچه‌ها دانشگاه قبول شدند خودش 6 ماه به سوره رفت و بعد گفت درستش اين است كه شما درس بخوانيد، چون كم‌كم ملاك‌ها تغيير كرد. *فارس:آيا براي توليد روايت فتح دچار مشكل نمي شديد؟ *خوشبختانه تشكيلات كوچكي درست شده بود و جهاد از ما واقعاً حمايت مي‌كرد. سپاه هم در يك مدتي با خلاء وسايل تبليغاتي مواجه شد با تلويزيون جلسات هماهنگي برقراركرد، آقا مرتضي هم چند جلسه به حوزه مديريت صدا وسيما رفت و صحبت كرد. سپاه گفته بود اگر ما كار تبليغاتي نكنيم با بحران نيرو مواجه مي‌شويم. امكانات تجهيزاتي كه نداريم اگر نيرو هم نداشته باشيم نمي‌توانم جنگ را پيش ببريم. در دوراني بود كه دوران قفل شدن جنگ شهرت داشت، عمليات‌ها پيروز نمي‌شديم. در يك جلسه آقاي همايونفر و آقا مرتضي بچه هاي اكيپ‌ها را خواستند و گفتند يك اتفاق ميموني افتاده و قرار شده است سپاه به لحاظ هزينه گروه را حمايت كند و حضور در جنگ ميسر شده، چون تا آن زمان ما را به جنگ راه نمي‌دادند ما را چشم نامحرم مي‌دانستند و دوران اول جنگ به دليل عدم انسجام نيروهاي مسلح هركس فراخور ذائقه خود به محورها مي‌رفت. خودبچه هاي گروه با لشكرهاي سپاه ارتباط برقرار مي كرديم، من با بچه‌هاي سيدالشهدا آشنا بودم آقاي پيرهادي با بچه‌هاي حضرت رسول(ص) و ... بچه‌‌هاي تهران مي‌دانستند ما اهل جنگ هستيم و همراه گردان‌‌ها در محورها حاضر مي شويم. اين طور نيست كه فقط يكسري مصاحبه بگيريم و به عنوان گزارشگر حضور داشته باشيم. اتفاق ميمون اين بود كه تلويزيون حاضر شد امكانات در اختيار ما قرار دهد و جهاد هم حاضر شد برايمان امكانات از خارج بخرد. خاطرم هست در والفجر 8 همه وسايل‌مان آكبند بود و بهترين تجهيزات را داشتيم. سپاه برگه مأموريت به ما داده بود و هرجا مي‌رفتيم تعجب مي‌كرديم كه چرا از بازداشت خبري نيست؟ من قبل از آن 48 ساعت در يك دژباني بازداشت بودم، دوران طلايي روايت فتح اين گونه ايجاد شد. يكسري از بچه‌هاي نيروي هوايي و سپاه به گروه ما مأمور شدند و در گروه سازماندهي شدند. شهيد بوذري كه در تيم ما حضور داشت پاسدار بود. برگ مأموريت و كارت شناسايي داشت يكي از دلايل موفقيت روايت فتح اين بود كه در بهترين زمان‌هاي جنگ حضور داشتيم گاهي مثل فرماندهان مي‌دانستيم كدام منطقه عمليات مي‌شود و به عنوان مسئول فيلم چه زماني بايد حضور پيدا كنيم افراد هم مي‌دانستند بايد به منطقه بيايند. بچه‌ها مسابقه داشتند كه در تيم‌ها جايگزين شوند و اگر كسي مشكل دارد به جايش حضور داشته باشند.به جز شهيد آويني و 3-2 نفر ديگر كه در تهران بودند، تنها درعمليات كربلاي 5 همه بچه‌ها با امكانات بسيج شده بودند. در اين عمليات بچه ها به اكيپ هاي مختلف تقسيم شده بودند. در اين اواخر كار ايده‌ ما بود كه يكي از بچه‌هاي سپاه كه در جنگ حضور و ارتباط داشته به همراه اكيپ هاي مختلف در صحنه ها حضور داشته باشد.آقا مرتضي دائم به دنبال نوآوري بود. علاوه بر داشتن ايده‌هاي خودش از ديگران هم ايده مي‌گرفت. يك زماني به بچه‌ها هيئت لشكر حضرت رسول(ص) مي‌رفت و از ديالوگ‌هاي آنها ايده مي‌گرفت، راجع به شهدا از دوستان شهدا ايده مي‌‌گرفت. اين سبب شد مرتضي در خيلي جاها احساس كند بايد حضور فيزيكي داشته باشد، به همين دليل گفت به كربلاي 5 مي‌آيم. او يك سفر با ما به اصفهان آمد. فيلمي بود براي كمك‌هاي مردمي به اسم«مدينه فاضله» اگر موضوع مي‌داد و بچه‌ها به بيراهه مي‌رفتند خودش يك نمونه مي‌ساخت و مي‌گفت من دنبال اين جور ايده‌ها هستم چون فضاي جنگ متفاوت با پشت جبهه و پشت جبهه متفاوت با فضاي خانواده شهدا بود. مرتضي وارد جزئيات شده بود. يك بار براي كار مهندسي دنبال يكي از اكيپ‌ها رفت چون واقعاً بچه‌ها مي‌رفتند كه كار مهندسي كنند اما نتوانستند. يك ماشين سنگين داشت كار مي‌كرد و عده‌اي آدم كار مي‌كردند شما نمي‌توانستيد بروز و ظهور مسائل انساني را ببنيد انسان‌ها شاخصه‌ كار مرتضي بودند. او مي‌گفت من دنبال آدم‌ها هستم نه دنبال تجهيزات و امكانات. راجع به پل خيبر كار شده بود مرتضي مي‌گفت اين فيلم همه چيز را دارد الاّ آنكه من مي‌خواهم. جاده سيدالشهدا هم يك كار مهندسي فوق‌العاده بود بچه‌هاي جهاد در آن كار كردند اما ظهور و بروز آدمها در آن وجود نداشت، خودش دنبال يكي از بچه‌ها رفته بود. يكي از مهندسان جهاد را محور قرار داده بود از روحيات و رفتار او تصوير گرفته بود.از نماز يك نفرفيلم‌ گرفته بود مي‌گفت ارزش فيلم به همين پلان نمازگزار است. يكي ديگر از خصوصيات آقا مرتضي كه بعد از كار جنگ براي خود من كارگشا شده اين است كه اگر آقا مرتضي جايي حضور نداشت با آدم‌هايي كه حضور داشتند دائم كلنجار مي‌رفت. مثلاً اگر مي‌گفتيد فلاني رفته نماز بخواند، آقا مرتضي كلي كنكاش مي‌كرد كه اين نماز چطور اتفاق افتاده است؟ آيا شخص داشت كار مي‌كرد ،بعد رفت نماز خواند؟ گرم صحبت بود، بعد اجازه خواست كه برود نماز بخواند؟ بعد از داخل اينها با ادبيات خاص خود نريشن در مي‌آورد. نوع بازگو كردن شما سبب مي‌شود مرتضي لحن بگيرد. بيان جزئيات سبب مي‌شد مرتضي به حسن لحظات برسد و نريشن را بنويسد. گاهي ساعت 12 شب با نور خاص كه روي ميز موويلا داشت در حال نريشن نوشتن بود. فكر مي‌كنم آقا مرتضي چنين فضايي را براي يكي از فيلم‌هايش ايجاد كرد كه لباس بسيجي بر تن دارد و نريشن مي‌نويسد. مرتضي از خود فيلم مطلب استخراج مي‌كرد خاطرم هست يك خلبان همين‌طور كه داشت مي‌رفت پشت كابين هلي‌كوپتر بنشيند بسم‌الله مي‌گفت شروع فيلم "تيم آتش " با همين ديالوگ است. يادم هست قرار بود به من ميز بدهد مدام كنار ميز مي‌رفتم كه خالي شود به دستيار تدوين مي‌گفتم تمامش كنيد مي‌گفت نه. آقا مرتضي گفته بايد «بسم‌الله» را دقيق بنويسيد.تحول انقلاب اسلامي دنبال تحول انسان‌هاست، مضمون نريشن فيلم هم بر اساس همين بود . ادامه دارد... *گفتگو از معصومه خداورديان ويژه نامه «سيد شهيدان اهل قلم» انتهاي پيام/




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 391]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن