واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: پاورقي سير تمدن غرب – 148
پادشاهان احتمالي(انتخابي) كه اغلب خارجي بودند ميبايست در تقسيم قدرت خود با پارلمان (در حقيقت با نجيبزادگان) در امور مالياتي، سياست خارجي و نظامي و انتصاب مقامهاي رسمي حكومتي و قضات به توافق ميرسيدند. قدرت اين پارلمان نتايج فاجعهآميزي براي قدرت سلطنتي مركزي داشت، زيرا هدف واقعي بيشتر اعضاي آن، تضمين عدم تاثير قدرت مركزي بر منافع محلي خود بود. پذيرش Liberam reto در سال 1653 كه در آن نشستهاي مجلس به وسيله يك عضو مخالف ميتوانست لغو شود حكومت را به يك هرج و مرج واقعي سوق داد.
لهستان در آن زمان اساساً كنفدراسيوني از ايالتها و حكومتهاي مستقل نجيبزادگان زميندار بود. در اواخر قرن هفدهم اين كشور عرصه نبرد قدرتهاي خارجي شد كه ميتوانستند به راحتي به آن حمله كنند، ولي حكومت بر آن دشوار بود. استمرار ضعف لهستان تا قرن هجدهم نهايتاً همسايگان قدرتمند يعني پروس، اتريش و روسيه را تشويق به تجزيه آن كرد.
ايالات متحد
از آنجا كه ايالات متحد صحنه مركزي يكي از بزرگترين قدرتهاي اروپا را در اختيار داشتند، قرن هفدهم غالباً به عصر طلايي جمهوري هلند معروف شده است. ايالتهاي متحد، مانند فرانسه و انگلستان، يك قدرت آتلانتيكي بود كه بر انتقال قدرت سياسي و اقتصادي از منطقه مديترانه به كشورهاي كرانه ساحلي آتلانتيك(اطلس) تاكيد داشت. در نتيجه شورش قرن شانزدهم هلند، هفت ايالت شمالي كه در سال 1581 خود را ايالتهاي متحد هلند خواندند، به هسته حكومت مدرن هلند تبديل شد. حكومت جديد رسماً توسط پيمان صلح وستفالي در سال 1648 به رسميت شناخته شد. با استقلال، پراكندگي داخلي هم به وجود آمد. دو مركز عمده قدرت سياسي در كشور جديد وجود داشت. هر ايالت داراي يك فرماندار بود كه فرمانده ارتش و مسئول حفظ نظم بود. از زمان «ويليام اورنج» و جانشينان وي، اين منصب را در اغلب هفت ايالت به دست آوردند، و از ايجاد يك دولت مركزي به مركزيت خود به عنوان پادشاهان موروثي دفاع كردند. مجلس نمايندگان با اين جاهطلبي اورنجيها به مخالفت برخاست و از ايجاد يك حكومت جمهوري حمايت كرد. نياز به اجماع كلي نمايندگان كارآمدي اين مجلس را تضعيف كرده بود و باعث شد كه مجلس تمام موارد را به شوراهاي ايالتي ارجاع دهد و قدرت آنها را به رسميت بشناسد. به علاوه هلند به عنوان بزرگترين و ثروتمندترين ايالت بيشتري نفوذ را در مجلس نمايندگان داشت، و در عمل تجار ثروتمند و سرمايهداران آمستردام بر اين مجلس حاكم بودند.
رقابت سياسي بين دو گروه سلطنتي و جمهوري با انشعاب فرقه كالوين شدت يافت. كالوينيستهاي سنتي معتقد به يك تفسير روشن كالوينيسم از تقدير بودند كه اورنجها هم از آن حمايت ميكردند.
از طرف ديگر، معترضان1 معتقد بودند كه انسان نيز تا حدودي در امر رستگاري دخالت دارد و از مسامحه در اختلافات مذهبي حمايت ميكردند. اين موضع اخير كه از پشتيباني نيروهاي جمهوريخواه برخوردار بود، غالب شد. هرچند كليساي كالوين كليساي رسمي باقي ماند، اما با ساير گروههاي مذهبي تا جايي كه مراسم مذهبي خود را در خلوت اجرا كنند، مسامحه ميشد.
كاتوليكها، ساير پروتستانها و حتي يهوديان خصوصاً در آمستردام احساس آزادي ميكردند و هلنديها در قرن هفدهم از نظر مسامحه مذهبي منحصر به فرد بودند.
در طول نيمه اول قرن هفدهم، فرمانداران اورنج يك هدف عمده ـ تبديل هلند به يك پادشاهي تحت حكومت خاندان اورنج ـ را دنبال كردند كه با توفيق كمي همراه بود. در حقيقت، براي 22 سال پس از سال 1650 هفت ايالت هلند با يك نظام جمهوري بدون يك فرماندار عادت كرده بودند. اما در سال 1672 ، اين ايالتهاي تحت فشار جنگ با فرانسه و انگلستان يك بار ديگر به خاندان اورنج رو كردند و فرمانداري ويليام سوم (1702 ـ 1672) را برقرار كردند. تاريخ قرن هفدهم هلند از نظر انتقال آسان هلند از نوعي قدرت به قدرت سياسي ديگر، براساس نيازهاي داخلي و خارجي خود قابل توجه است.
پس از اين سال، ويليام سوم قدرت نيمه سلطنتي خود را بنيان گذاشت.
زماني كه وي در سال 1688 به پادشاهي انگلستان رسيد، موقعيت او در هلند نيز تقويت شد. به هر حال، زماني كه جمهوريخواهان دوباره به قدرت رسيدند، جمهوري هلند ديگر به طور جدي در معرض تهديد مجدد استبدادگرايان قرار نداشت.
پينويس:
1. Remonstrant
سه شنبه 7 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 291]