واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مخدري به نام سينمابررسي كاركردهاي روانشناختي «جدايي نادر از سيمين»، ساخته اصغر فرهاديسينما فراگيرترين و مؤثرترين مخدر دوران مدرن است؛ آرامبخشي که اصليترين وظيفهاش، زيباکردن زشتيهاست و فروبردن انسان عصر تنهايي در دنيايي که بر پايه رويا خلق ميشود.
هنر سينما، بازنمايي زيباييشناسانه واقعيتي است که انسان، آن را همانگونه که هست، به سختي ميتواند تحمل کند. جز اين، البته خلق دنيايي که فرسنگها از آنچه واقعا هست، فاصله ميگيرد، کارکرد اين مخدر قدرتمند را (در فيلمهاي تخيلي) به داروهاي توهمزا هم نزديک ميکند. با اين نگاه، سينما در نهايت به يکي از دو گروه مخدر مورد توجه انسان تعلق دارد.گروهي از داروهاي مخدر برداشت انسان را از خود و دنياي پيرامونش به شکلي مرموز و شگفتانگيز، تلطيف ميکنند و بيآنکه در کارکردشناختي مغز خللي وارد کنند، نگاه فرد را از درک و توجه به جنبههاي تلخ و منفي، به برداشت مثبت و آرامبخش از واقعيت تغيير ميدهند. اين گروه از داروها، واقعيت را تغيير نميدهند بلکه تنها سبب ميشوند کسي که همه چيز را منفي و سياه ميديد، ناگهان با خود و اطرافش مهربان شود و دنيا را زيبا ببيند. فيلمهاي واقعگرا، به ويژه آنها که داستانهاي شاد و مثبت دارند، در اين گروه قرار ميگيرند.اما گروه ديگر از مخدرها، داروهاي توهمزا هستند. اين گروه، در واقعيت دست ميبرند و آن را تحريف ميکنند. به عبارت بهتر، دنياي ديگري براي فرد ميسازند که حتي در تجربههاي کابوسگونه نيز، لذتبخش است. تنها به اين علت که دنياي تازه، آنچه واقعا هست، نيست. فيلمهاي تخيلي را ميتوان در اين گروه قرار داد.«جدايي نادر از سيمين» روشن است که در گروه نخست قرار ميگيرد؛ فيلمي که فقر را زيبا ميکند و تلخکامي بشر در آن، از دريچه روايتي استوار و زيباييشناسانه، تفاوت ظريفي با دنياي واقعي دارد. سينماي واقعگرا، حتي وقتي تلخيها و ناکاميهاي انسان امروز را نمايش ميدهد، از آنجا که براساس ساختاري هدفمند و زيبا ساخته شده است، رابطه فرد با واقعيت را تلطيف ميکند. از اين نظر، سينما رابطي است که انسان را به واقعيت وصل ميکند و به لحاظ شکل رابطهاي که تعريف ميکند، ميتواند مخاطبش را به اندازههاي متفاوتي، تحت تأثير قرار داده، آرام کند.به اين ترتيب، هرچه فيلم، واقعيت دردناک پيرامون را با اسلوب محکمتر و زيبايي بيشتري تعريف کند، مخدر قويتر خواهد بود و نقش پالايشگرياش را بهتر ايفا ميکند. به اين نکته، لازم است کارکرد «داستان» فيلم را نيز اضافه کرد. در واقع سينما، ترکيبي از دو عامل زيباييشناختي است که هر کدام به تنهايي ميتوانند رابطه مخاطب با واقعيت را تحت تاثير قرار دهند؛ داستان که ظرافت در شيوه روايتش، خود مسحورکننده است و تکنيکهاي ديداري که در قاببندي، حرکت دوربين، بازي بازيگران، دکوپاژ و ميزانسن و همه آنچه سينما را از داستان متمايز ميکند، تعريف ميشود.«جدايي نادر از سيمين» ، فيلمي که فقر را زيبا ميکند و تلخکامي بشر در آن، از دريچه روايتي استوار و زيباييشناسانه، تفاوت ظريفي با دنياي واقعي دارد. سينماي واقعگرا، حتي وقتي تلخيها و ناکاميهاي انسان امروز را نمايش ميدهد، رابطه فرد با واقعيت را تلطيف ميکند.حاصل ترکيب اين دو عامل بر پرده سينما، واقعيت ديگرگونهاي را به نمايش ميگذارد. به عبارت بهتر، در سينماي واقعگراي تلخ، واقعيت با اين ترکيب، اگرچه شباهت زيادي به آنچه واقعا در زندگي رخ ميدهد، دارد، اما در عين تلخي، زيباست و زيبايي، اصليترين مخدر در مواجهه با پديدههاست. با اين حساب، هرچه فيلمي در دو عامل ياد شده، قدرتمندتر باشد و به ظرايف زيباييشناسانه و هنريشان، توجه بيشتري کرده باشد، به طور طبيعي، اتصال مخاطبش را به واقعيت، بيشتر تلطيف ميکند و «جدايي نادر از سيمين» تقريبا چنين کرده است. اين فيلم اگرچه هيچ جنبهاي از جذابيتهاي عامهپسند، نظير کمدي يا فانتزي را ندارد اما با استقبال عامه مواجه ميشود زيرا توانسته است در شکل روايت، داستاني که ساخته است و تکنيکهاي ديداري، بنايي به قاعده بيافريند و از طريق آن، رابطه مخاطبش را با واقعيت پيرامونش، تحت تاثير قرار دهد.فقر، دروغ، استيصال، درگيري و حتي خشونت در «جدايي نادر از سيمين» زيبا شده است، زيرا اصغر فرهادي توانسته
همه اينها را «زيبا» نمايش دهد و جنبههاي هنري اثرش، واقعيت تلخ را تحت تاثير قرار مي دهد. اما اين «زيبا»يي، به معناي «درست» بودن يا از بين بردن زشتي عناصر يادشده نيست. به عکس، بيان زيباييشناسانه و استحکام ساختمان ديداري فيلم در ترکيب با قصهاي محکم و درگيرکننده سبب شده است، تصوير کاملي از اين زشتيها ساخته شود و مخاطب به درک عميقتري از آنها دست يابد.همانطور که گفته شد، اين نکات در لايههاي عميقتر کارکردهاي روانشناختيشان، توضيح قابل ملاحظهاياند براي اين تناقض که چطور فيلمي تلخ و پر از درگيري و بدبختي، مورد توجه مردم قرار ميگيرد و به فروش ميلياردي دست مييابد؟ پاسخ را همانطور که گفته شد بايد در تأثير مخدرگونه سينما در رابطهاي که انسان با واقعيت برقرار ميکند، جستوجو کرد؛ مخدري که در «جدايي نادر از سيمين» تقريبا بدون ناخالصي است.علاوه بر اين، به عنوان يک توضيح روانشناختي سادهتر و کموبيش روشن، سينماي سياه، درست به اين علت که سينماست و با فاصلهاي قابلملاحظه از مخاطبش، در دنيايي دور از او شکل ميگيرد، در ناخودآگاه فرد حس آرامشبخشي ايجاد ميکند. «جدايي نادر از سيمين» اگرچه بيش از آنکه به توصيف سياهي بپردازد، آن را تحليل ميکند، اما در مخاطبش اين حس را برميانگيزد که ماجرا به او مربوط نيست. در واقع اگرچه مخاطب ميتواند با ضدقهرمانان فيلم، همذاتپنداري کند، در عين حال ميداند که حالا او در جاي امني است و در حالي که به سادگي ميتواند به جاي آنان باشد، نيست. اين احساس امنيت، در عين همذاتپنداري، عنصر تکرارشونده در کارکرد روانشناختي همه هنرهاي تلخ است که همراه با پالايش رواني حاصل از همذات پنداري، در نهايت، اثر آرامبخش مخدر را تشديد ميکند.با اين همه، مخدر «جدايي نادر از سيمين» ناخالصيهايي نيز دارد که اگر نداشت، نشئگياش يکدستتر و کاملتر بود. اين ناخالصيها به شکل عجيبي در 3 مرحله اوايل، اواسط و اواخر فيلم قرار گرفتهاند و سبب ميشوند مثل يک شوک غيرمنتظره، نشئگي براي لحظاتي از سر تماشاگر بپرد و او دوباره بدون واسطه با واقعيت مواجه شود. هرچند که ساختار روايي فيلم که برمحور خلق موقعيتهاي متناقصنما و دردناک شکل گرفته است، بسياري از مخاطبان را چنان تحت تأثير قرار ميدهد که با اين ناخالصيها نيز همچنان نشئه باقي ميمانند.ناخالصي اول: اوايل فيلم، دختر نوجواني که در واقع با وجود ديالوگهاي اندکش، محوريترين و اصليترين شخصيت
داستان است (سارينا فرهادي)، به وضوح ميبيند که مادرش (ليلا حاتمي) براي پرداخت کرايه باربرها، از کشو پول برميدارد. اما فرداي آن روز، در حياتيترين صحنه فيلم، در حالي که پدرش (پيمان معادي)، کارگر خانهشان (ساره بيات) را متهم به دزدي ميکند، تنها تماشا ميکند و بيهيچ علتي نميگويد پول را مادرش برداشته، نه او.ناخالصي دوم: اواسط فيلم، دوربين، ساره بيات که در جستوجوي پدر پيمان معادي است را تعقيب ميکند و ناگهان لحظهاي که او را آن سوي خيابان مييابد، تصوير به صحنهاي شاد و کاملا بيربط از بازي فوتبال دستي کات ميخورد. بعدها معلوم ميشود که در آن صحنه، ساره بيات تصادف کرده و شک دارد که علت سقط جنينش همين تصادف باشد. اين کات که بحثهاي زيادي درباره درست و غلط بودنش پيش آمد، با توجه به زاويه روايت داناي کل فيلم، شکلي از فريب مخاطب است. در تمام طول فيلم، تماشاگر همراه دوربين، با هر کدام از شخصيتها که همراه ميشود، همه آنچه را که در داستان مهم است، ميبيند، جز اين يک مورد که بسيار هم مهم و تعيينکننده است. فرهادي در توضيح ماجرا گفته است ابتدا سکانسي وجود داشته که در آن، تصادف مختصر بيات نشان داده ميشد، اما در هنگام تدوين، آن را حذف کرده و البته معتقد است اقدامش درست بوده.ناخالصي سوم: اواخر فيلم، پيمان معادي در گفتوگو با همسرش، ليلا حاتمي، ميگويد حاضر است پول مهريه او را حتي با گدايي پرداخت کند، اما به هيچ وجه حاضر نيست، پولي را که توافق کردهاند به شوهر ساره بيات (شهاب حسيني)، بابت سقطشدن بچهاش، بدهد. او که در تمام طول مواضع فيلم بر اين پافشاري ميکند و مدام تکرار ميکند زيربار حرف زور نميرود، ناگهان در دو سکانس بعد، بيهيچ توضيح روشني، در خانه شهاب حسيني، مشغول نوشتن چک است تا پول توافق شده را بپردازد.اين سه ابهام که دومي همهگير شد، در گيرودار ماجراهاي درگيرکننده فيلم «جدايي نادر از سيمين» معمولا از نگاه تماشاچي پنهان ميمانند اما با دقت بيشتر، کاملا به چشم ميآيند و اين پرسش را به ذهن ميآورند که چطور کارگرداني مثل اصغر فرهادي که استاد توجه به جزئيات است، جزئياتي تا اين اندازه مهم را ناديده گرفته يا نديده است؟سينما و تلويزيون تبيان کامران محمدي / همشهري
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 713]