تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 30 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر كس براى خدا دانش بياموزد و به آن عمل كند و به ديگران آموزش دهد، در ملكوت آسمانها ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

اوزمپیک چیست

قیمت ورق سیاه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1854854076




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ويني کوچولو و يک روز زمستاني


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: وینی کوچولو و یک روز زمستانییکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربان هیچکس نبود. یک غول کوچولوی مهربانی بود که همه وینی صدایش می کردند.
وینی
یک روز صبح مامان وینی کوچولو به او گفت" عزیزم، از امروز شما باید لباس های زمستانیت را بپوشی. چون از این به بعد دیگر هوا سرد می شود."اما وینی کوچولو دلش نمی خواست زمستان بیاید، چون او تابستان را خیلی دوست داشت. در فصل تابستان او هر چقدر دلش می خواست می توانست در جنگل بازی کند. وینی کوچولو پیش خودش فکر کرد هرچه زودتر لباس های زمستانیش را بپوشد، زمستان زودتر می آید.یک روز صبح وقتی وینی از مدرسه به خانه برمیگشت، اتفاقی افتاد. رنگ آسمان خاکستری شد و هوا سرد شد. بادی هم از شمال شروع به وزیدن کرد.
وینی
وینی خیلی سردش شده بود. او خیلی خیلی سردش شده بود.وینی کوچولو با خودش گفت" هوا خیلی سرد شده، باید گوش هایم را دربیاورم و داخل جیب هایم بگذارم." و بعد گوش هایش را درآورد و در جیب هایش گذاشت.
وینی
وینی کوچولو کمی که راه رفت بیشتر سردش شد و گفت" باید ابروهایم را هم دربیاورم و در جیب هایم بگذارم." بعد ابروهایش را هم درآورد.
وینی
کمی بعد وینی کوچولو که خیلی سردش شده بود و انگشت های پایش داشت یخ می زد گفت" خیلی سردم شده، باید انگشت های پایم را هم دربیاورم و داخل جیب هایم بگذارم." و این کار را کرد.
وینی
نزدیک های خانه وینی کوچولو که انگشت های دستش هم یخ زده بود گفت" باید انگشت های دستم را دربیاورم و داخل جیب هایم بگذارم." و این کار را هم کرد.
وینی
حالا وینی کوچولو پشت در خانه است، اما نمی تواند در را باز کند، چون انگشت هایش داخل جیب هایش است، به خاطر همین زنگ در خانه را زد. وینی کوچولو گفت" در را باز کنید. من خیلی گرسنه و خسته هستم."مامان وینی کوچولو گفت"شما کی هستید؟"وینی فریاد زد"مامان،منم، پسرت، وینی کوچولو!"مامان وینی گفت" نه پسر من گوش داشت، ابرو داشت.""پسر من 8  انگشت دست و 6  انگشت پای بنفش داشت. تو پسر من نیستی و در را بست."وینی کوچولو گفت" صبر کن! من الان به شما نشان می دهم که پسر شما هستم." بعد وینی کوچولو گوش و ابرو و انگشت های دست و پایش را درآورد و آن ها را اشتباهی جای هم گذاشت. او ابروهایش را جای گوش هایش گذاشت.انگشت های دستش را جای انگشت های پایش گذاشت. ابروهایش را جای گوش هایش گذاشت. و انگشت های پایش را جای انگشت های دستش قرار داد.
وینی
بعد وینی کوچولو با صدای بلند گفت"ببین مامان من وینی هستم."بعد مادر وینی خندید و گفت" این پسر من است" و او را بغل کرد و بوسید و یک سوپ داغ برایش ریخت. مامان وینی گفت" وینی جان اگر کلاه و دستکش و جوراب با خودت می بردی، دیگر لازم نبود گوش و ابرو و انگشت های دست و پایت را دربیاوری."
وینی
 ترجمه:نعیمه درویشیبخش کودک و نوجوان تبیانمطالب مرتبط مرغک کوچولو  خواب عمیق زمستانی  دشت گل  من یه مامان دیگه می خوام!  داستان سه پروانه کوچولو آی بازی بازی بازی  غر...غر...پلنگ  زرافه ی کنجکاو  به دنبال درخت  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 4569]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن