واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: پول خانه و مغازه را مواد كشيديم
پسر جواني كه از چهار سال قبل به اتهام قتل دختر مورد علاقهاش در زندان به سر ميبرد در جلسه دادگاه حادثه را شرح داد.

به گزارش خبرنگار ما، بعد از اينكه قاضي عزيزمحمدي، رسميت جلسه شعبه 71 دادگاه كيفري را اعلام كرد، نماينده دادستان تهران مقابل هيئت قضايي ايستاد و در شرح كيفرخواست گفت: 22 اسفندماه سال 90 بود كه كاركنان يكي از بيمارستانهاي تهران پليس را از ماجراي مرگ مشكوك زني جوان باخبر كردند. وقتي مأموران خود را به بيمارستان رساندند و گزارش مرگ سيمين را بررسي كردند، مردي 23 ساله به نام بهمن خودش را به عنوان قاتل معرفي كرد و جزئيات حادثه را هم شرح داد. نماينده دادستان ادامه داد: پرونده يك وليدم صغير دارد كه رئيس قوه قضائيه از طرف او درخواست قصاص كرده است.
پس از آن، اولياي دم هم در جايگاه حاضر شده و درخواست قصاص كردند. مادر سيمين در شرح ماجرا گفت دخترم سالها قبل ازواج كرد و فرزند هم داشت تا اينكه شوهرش فوت كرد. بعد از آن بود كه با مرد ديگري آشنا شد كه وضع مالي خوبي داشت. به خاطر اينكه دخترم يك بار ازدواج كرده بود، خانواده پسر با ازدواج آنها مخالف بودند با اين حال به خاطر علاقهاي كه بين آنها ايجاد شده بود، آنها با هم ازدواج كردند. دخالتهاي خانواده آن مرد ادامه پيدا كرد تا اينكه دخترم در حالي كه از شوهرش صاحب بچه شده بود، طلاق گرفت. سيمين اصرار ميكرد كه من از بچهاش مراقبت كنم اما نپذيرفتم. با وجود اينكه زندگي جداگانهاي داشتيم اما دخترم هر روز به من تلفن ميكرد. يكروز تماس گرفت و گفت ميخواهد با پسري كه مدتي از آشنايياش با او ميگذرد، ازدواج كند. او را نصيحت كردم و گفتم تو از دو شوهر قبليات تجربه خوبي نداري و بهتر است اين كار را نكني كه از حرفم ناراحت شد و تلفن را قطع كرد. او ديگر با من تماس نگرفت و در طول اين سالها هنوز منتظر تماس او هستم. حالا هم از اين مرد كه دخترم را از من گرفته شكايت دارم و ميخواهم قصاص شود.
در ادامه، بهمن، متهم پرونده در جايگاه حاضر شد و گفت دو سال قبل از حادثه بود كه با سيمين آشنا شدم. يك روز به مغازه من آمد و گفت تازه از حبس آزاد شده و ميخواهد تلفن كند. گوشي تلفن همراهم را به او دادم كه زنگ زد و آن جا را ترك كرد. سيمين دو بار ديگر به مغازهام آمد و تلفن كرد، بار سوم به او پيشنهاد دوستي دادم كه قبول كرد.
بعد از آن رابطه ما صميمي شد و مغازهام را فروختم و خرج او كردم. وقتي پولها تمام شد، خانهام را هم فروختم و تمام آن را تفريح كرديم و مواد كشيديم. بعد از تمام شدن پولها بود كه بيكس شديم به خاطر همين به سراغ مادرم رفتم. در همه سالهاي زندگي او را اذيت ميكردم. وقتي به خانهاش رفتم من را پذيرفت و خواست كه مواد را ترك كنم.
مادرم خانهاش را براي من گذاشته بود به خاطر همين به خانه مادربزرگم ميرفت. درها را قفل ميكرد، برايم غذا ميگذاشت و ميرفت. يك روز كه در خانه تنها بودم با سيمين تماس گرفتم و خواستم ابزار بياورد. به همان نشاني آمد، درها را شكستيم و موادي را كه آورده بود، كشيديم تا اينكه مادرم آمد و سيمين را ديد. او ناراحت شد و پليس را باخبر كرد كه سيمين ترسيد و از خانه فرار كرد. مادرم در خانه را قفل كرد و به خانه مادربزرگم رفت. چند روز به همين منوال گذشت تا اينكه دوباره به سيمين زنگ زدم. او مواد آورد و با هم كشيديم.
به او گفتم شناسنامهات را بياور تا تو را عقد كنم، آن وقت مادرم نميتواند مانع شود. گفتم كه من همه زندگيام را براي تو دادهام اما حاضر نيستي كاري برايم بكني. مدعي بود كه مادرش شناسنامه را نميدهد. با مادرش تماس گرفت و حرف زد اما فايده نداشت. سيمين گفت به آخر خط رسيدهايم و بيا من را بكش. گفتم كه جرئت اين كار را ندارم كه اگر داشتم تا حالا مرده بودم. اصرار كرد و گفت من را بكش و بعد خودكشي كن. اول مقاومت كردم اما بعد دستهايم را روي گردنش گذاشتم و فشار دادم. وقتي پاهايش كبود شد متوجه ماجرا شدم و به اورژانس زنگ زدم. امدادگران قبل از آمدن نحوه امداد را شرح دادند اما فايده نداشت. وقتي رسيدند و سيمين را معاينه كردند، گفتند او فوت شده است و ميتوانند گواهي فوت صادر كنند. گفتم كه نه، خودم او را كشتم، بعد جسد را به بيمارستان منتقل كردند. آنجا بود كه خودم را به پليس معرفي كردم.
متهم گفت ميدانم كه حرفم در صدور رأي تأثير ندارد اما ما سه شبانهروز بود كه نخوابيده بوديم و مدام مواد ميكشيديم. بهمن در آخرين دفاعش گفت من نميدانستم كه سيمين قبلاً ازدواج كرده و پسري بزرگ دارد. گفته بود كه بچه ندارد، حالا كه فهميدهام از پسرش درخواست گذشت دارم. حالا هم اگر اولياي دم به تصميم خودشان اصرار دارند من تفاضل ديه را ميبخشم تا زودتر درخواستشان را اجرا كنند.
هيئت قضايي بعد از ختم جلسه وارد شور شدند.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۲۳ فروردين ۱۳۹۴ - ۰۹:۳۲
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 20]