واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: حقيقت انتظار در زندگي مادران شهداي گمنام معنا ميشود
شهداي گمنام، مادرانتان غريبانه و بيصدا در پناه خاك آرام ميگيرند.
نویسنده : مبينا شانلو
عمري چشم انتظاري برايشان كافي نيست ؟ دلهاي بيقرارشان را چه كسي پاسخگو خواهد بود؟ صبرشان سر آمده و دلتنگي امانشان را بريده، نفسهاي به شماره افتادهشان را نميشنويد ؟! قصد برگشتن نداريد؟ اينجا چشماني به راه آمدنتان كمكم دارد كم سو ميشوند. . . پيكر شهدا را كه ميآورند دلمان هوايي ميشود و رنگ آسمان ميگيرد. سبكبالان عاشقي كه خود را به آغوش خانواده ميرسانند و هر از چند گاهي نويد ولايتمداري را در گوش بيبصيرتان فرياد ميزنند. آنها كه رفتند تا رسم مردانگي و ولايتمداري سربازان امام خميني در تاريخ ماندگار شود. سرداراني كه عطر مادر گمنامشان زهرا (س) را تداعي ميكنند. مسافران قبلهگاههاي شلمچه، چزابه، دو كوهه، اروند و. . . كه آمدنشان و دلگرمي نورشان چراغ مسير زندگي ماست. آنچه در پيميآيد روايتي است از شهيد تازه شناسايي شده امرالله معروف وند، از زبان برادرش عين الله. . . ما پنج برادر و دو خواهر هستيم. برادرم امرالله متولد 1347 بود. 14 سال بيشتر نداشت كه ارادتش به ولايت آرام و قرار برايش نگذاشت. تمام تلاش خود را كرد تا به جبهههاي حق عليه باطل راه پيدا كند. پدر و مادرم را راضي كرد. در نهايت از طريق لشكر 27 محمد رسولالله(ص) تهران به منطقه اعزام شد. اولين عملياتي هم كه در آن حضور داشت، عمليات والفجر مقدماتي بود. در اين عمليات با اصابت تركش مجروح ميشود و در بيمارستاني در اهواز تحت معالجه قرار ميگيرد كه بعد از بهبودي مجدد به جبهه اعزام ميشود . امرالله خيلي كوتاه به مرخصي ميآمد و به خانواده سر ميزد و دوباره به منطقه بازميگشت. سعادت در عمليات خيبر برادرم در جريان عمليات خيبر در اسفند ماه سال 1362، به شهادت رسيد و در همان عمليات هم جاويدالاثر شد. امرالله قبل از شهادتش شيميايي هم شده بود. به علت وضعيت منطقه و شدت آتش دشمن، پيكر برادرم در منطقه مهمان خوان با كرامت خانم حضرت زهرا ميشود و در نهايت پس از 31سال بازگشت. احراز هويت شهيد با آزمايش دي اناي برادرم همانطور كه خودش دوست داشت سالها گمنام ماند. بعد از شهادت دوستانش ساكي آوردند كه وسايل شخصي برادرم در آن بود. پلاك امرالله هم بود. او در گمنامي به حضرت زهرا(س) اقتدا كرده و دوست داشت گمنام بماند. ارادت ويژهاي به خانم هم داشت. دوستانش كه ساك او را برايمان آوردند گفتندكه امرالله شب عمليات از ما درخواست كرد كه اگر من بازنگشتم اين ساك را به خانوادهام برسانيد. سالها منتظر بازگشتش مانديم. خيلي در صفوف اسرا چشم دوختيم اما او را نيافتيم. سالها بعد بنياد شهيد اعلام كرد كه ديگر منتظر بازگشتش نباشيد او شهيد شده و جاويدالاثر است. اما به همت بچههاي كميته مفقودين، 11 ماه پيش پيكر برادرم تفحص و بعد از شناسايي و آزمايش «دياناي» احراز هويت شد و به ما اطلاع دادند تا براي تحويل گرفتن ايشان به معراج شهدا برويم. ما از دكتر «محمود تولايي» رئيس مركز تحقيقات ژنتيكي نور و مجري و طراح تعيين هويت ژنتيكي شهداي گمنام و سرهنگ ابراهيم رنگيني مسئول معراج شهدا كه براي شناسايي برادرم سنگ تمام گذاشته و مجاهدت كردند سپاسگزاريم. به حق گفتهاند كه حقيقت انتظار را بايد در زندگي مادران شهداي گمنام معنا كرد. مادراني كه به امالبنين كربلا اقتدا كردهاند. مادراني كه دلتنگي را مادرانه معنا ميكنند. داغمان كه تازه نميشود. اين نبودنها و بيخبري براي مادران شهدا دشوار است. بازگشت پيكر يا حتي تكهاي استخوان و پلاك مادران شهدا و خانوادههايشان را آرام ميكند. داغ دوري فرزند با آمدن خبر بازگشت پيكر فرزند قابل تحملتر ميشود. پدرم كه آنقدر در انتظار بازگشت نشاني از امرالله ماندند تا به رحمت خدا رفتند. مادرم رجعت برادرم را از ابا عبدالله الحسين(ع) عاجزانه خواسته بود. مادرم 30سال به كربلا نرفت، اما امسال راهي كربلا وزيارت ابا عبدالله الحسين(ع) شد. مادرم از امام خواست، يا او را به امرالله برساند يا امرالله را به او برساند. در نهايت امام حسين(ع) كرامت خود را به مادرم نشان داد و امرالله را به آغوش مادر رساند.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۱۸ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۴:۱۹
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 7]