تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 16 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام حسن عسکری (ع):خدا را بسيار ياد كنيد و هميشه به ياد مرگ باشيد و قرآن زياد بخوانيد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805046204




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

فرمانده ای که بی سر به دیدار فرزندانش رفت


واضح آرشیو وب فارسی:الف: فرمانده ای که بی سر به دیدار فرزندانش رفت
مریم یوشی زاده، 18 اسفند 93

تاریخ انتشار : دوشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۳ ساعت ۱۱:۲۷
اسفند ۱۳۶۲، تخت فلزی را از دل کشوی سردخانه بیرون کشیدند. تو با لب هایی که نداشتی لبخند زدی و نور چراغ‌های سردخانه، چشم هایی را که نداشتی،‌ اذیت کرد و بعد رو برگرداندی که همسرت را ببینی، با صورتی که نداشتی و خواستی با دستت، دست سرد همسرت را بگیری ، با دستی که نداشتی و اسمت را که فریاد می زد شنیدی ، با گوش هایی که نداشتی و بعد زمزمه کردی «گریه نکن ....» اما او صدایت را نشنید. از پا افتاد،ضجه زد و با چادرش، چهره غمگینش را پوشاند تا غریبه ها اشک هایش را نبینند. حاج ابراهیم همت ! سرت را گذاشتی، مجنون بماند که دل ما ، تا ابد، در حسرت دوباره دیدن چشم هایت بسوزد؟ که هی فرود آمدن گلوله توپ را کنار موتوری که ترکش نشسته بودی در ذهنمان مرور کنیم و داغ مان هزار هزار بار تازه شود ؟ که هی یادمان بیاید جای خالی سرت را و دستت را و بادگیر سبز و عرقگیر عنابی ات را که بوی خون و خاکستر داشت اما هنوز ته مانده ای از عطرت به آن وفادار بود و نمی رفت.آنها که از خیبر برگشتند، گفتند تو سفارش کرده بودی« یا همه، اینجا شهید می شویم یا مجنون را نگه می داریم. » و این جمله ات جان کلام عملیات خیبر بود از زبان تو که سردارش بودی، فرمانده لشکر محمد رسول الله ، نورچشم همه شهرضایی هایی که همشهری ات بودند.نگران نباش حاجی، ما، همه مجنونت مانده ایم، مثل همرزم هایت که حتی وقتی تن بی سرت را دیدند نمی خواستند باور کنند رفته ای و به رفیقت، التماس می کردند تو را نشناسد، التماس می کردند تو نباشی، التماس می کردند بگوید تو زنده ای و او زار می گریست و نمی توانست دروغ بگوید که گفت «خودش است... حاج ابراهیم ....»امروز ، هفدهم اسفند سالگرد شهادت توست اما بچه های امروز، از تو چه می دانند حاج ابراهیم ؟ ما چقدر از سال های جنگ برای شان حرف زده ایم ، از تو و عملیات فتح المبین، بیت المقدس، رمضان، مسلم بن عقیل محرم ، والفجر مقدماتی و والفجر ۴ که در همه شان جنگیدی، از روزهای پیش از شهادتت که به همسرت گفته بودی دلتنگ او و فرزندانت می شوی و پرسیده بودی « سخت نیست اگر بیایید جنوب تا کنار هم باشیم » و بعد رفته بودی و دیگر نیامده بودی تا وقتی بدون سر ، دیدارتان تازه شده بود؛ از سیستان و بلوچستان، از خوزستان، از کردستان و از هر کجا که تو ، بر آن تابیده بودی و آباد و امنش کرده بودی.حاج ابراهیم ، حرف های زیادی هست که ما باید آنها را در گوش بچه های امروز زمزمه کنیم تا بدانند ، همت ، فقط یک بزرگراه نیست یا عکسی نقاشی شده بر دیوار یا تصویری از مردی با چشم های مطمئن؛ تا بدانند چرا همرزم هایت « سید الشهدا » صدایت می زدند؛ تا بدانند زمینی را که روی آن ایستاده اند، هوایی را که در آن نفس می کشند، آثار فرهنگی و تاریخی را که هنوز سالم و به دور از تجاوز بیگانگان در سرزمین شان مانده است، کشوری را که روی نقشه جهان ، مرزهایی روشن و روزهایی آرام دارد و هزار پاره نشده ، مدیون تو و همرزم هایت هستند.ما مدیون هستیم حاج ابراهیم و نگران، که آیا از عهده این دین عظیم بر می آییم؟ آتش مان گلستان می شود؟ و روزی که دوباره ببینیمت، روزی که تو دوباره سر داشته باشی و با آن چشم های مطمئن و پر نور نگاه مان کنی، جرأت می کنیم سرمان را بالا بیاوریم و چشم در چشمت شویم یا شرم و خجالت ، مانعمان خواهد شد؟







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 65]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سیاسی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن