واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:
روزنامه خندان هزینههای "بودار" انتخاباتی طنز در روزنامه های کشور کم پیدا می شود و این یعنی روزنامه ها کم لبخند میزنند و آنها که روزنامه میخوانند هم به تبعیت از رسانه محبوب شان کمتر می خندند. حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.
سیاست روز : هزینه های "بودار" انتخاباتی اظهارنظر زیر یادآور کدام شعر شیوای فارسی است؟
مهندس غرضی: من می آیم که حرف هایی را که پیش از این هم مطرح کرده بودم بزنم.
الف) راست بگو راست بگو / هر چی دلت خواست بگو
ب) بیا بیا ای گل بیا دل به تو بستم / بیا که از رنگ و بوی تو من مست مستم
ج) من آمده ام وای وای / من آمده ام
د) تو بودی که فکر می کردی / اگه بری من می میرم / وقتی که بر می گردم / دوباره بر می گردم!!
کدام یک از جملات زیر فلسفی تر است؟
الف) دکارت: من فکر می کنم، پس هستم
ب) ویلیام شکسپیر : بودن یا نبودن؟ مساله این است
ج) هگل: آنچه واقعی است عقلانی است و آنچه عقلانی است واقعی است
د) مهندس محمد غرضی: آدم خودش اسم دارد، پس برای خودش اسم انتخاب نمی کند.
ایضا مهندس غرضی: پول های تبلیغات انتخاباتی معلوم نیست از کجا می آید. اگر از راه حلال بیاید که یک بار نجس است و اگر از حرام بیاید دو بار نجس است.
با توجه به اظهارنظر فوق اگر هزینه انتخابات از راه "خیلی حرام" بیاید آن وقت چه حکمی دارد؟
الف) نجس اندر نجس است و حکم فاضلاب را دارد.
ب) نجس اندر نجس اندر نجس است و حکم موش های فاضلاب را دارد.
ج) سه بار نجس است و حکم موش مرده ی فاضلاب را دارد.
د) این گزینه خیلی بودار است و قابل انتشار نیست.اما از ننجون به شما نصیحت که همین گزینه آخری را انتخاب کنید. شرق: راه های تشخیص جوجه نر و ماده به گزارش خبرگزاری مهر، تفکیک جنسی جوجه های نر و ماده از هم، یک شغل نان وآب دار است. این شغل به طور میانگین در جهان سالانه ۶۰هزاردلار درآمد دارد. شغل این افراد در تمام روز این است که جوجه ها را چک کنند و مرغ ها را از خروس ها جدا کنند. اما واقعا چطور می شود جوجه مرغ را از جوجه خروس تشخیص داد؟
راه اول- جوجه ها را می بریم در خیابان. وقتی رسیدیم سر چهارراه از زاویه نگاه ها جنسیت را مشخص می کنیم، یعنی هرکدام از جوجه ها که استرس گرفت و سریع پُف انداخت به پرهاش، معلوم می شود که جزو جوجه مرغی هاست.
راه دوم- به جوجه ها می گوییم دوست دارید در آینده چه کاره شوید. هر جوجه ای که گفت دوست دارد دکتر یا خلبان یا دکترخلبان بشود معلوم است خیلی مرد است.
راه سوم- برای جوجه ها از داخل روزنامه قیمت خرید سربازی را می خوانیم. هر جوجه ای که وقعی ننهاد معلوم دار می کند که دختر است. هر جوجه ای که سریع حساب کرد ببیند باید ١٠میلیون بدهد یا ٥٠میلیون، معلوم دار می کند پسر است.
راه چهارم- جوجه ها را می فرستیم در خیابان. سرکوچه هم چندتا خروس کارکشته می گذاریم. خروس ها به هر جوجه ای بیشتر از ٢٠ثانیه نگاه کردند، یا به جوجهه گفتند «قووووووقولی... چه سری چه دمی عجب پایی... وایبر داری عجیجم؟» مشخص می شود جوجه نامبرده جزو نوامیس پرندگان است.
راه پنجم- به جوجه ها می گوییم بیایید بازی «یه مرغ دارم روزی دوتا تخم می کنه» را بازی کنیم. ممکن است همه جوجه ها، چه مرغ باشند، چه خروس بیایند و بازی کنند و کلی هم کیف کنند. اما احتمال دارد دوتا از آنها نه تنها در بازی شرکت نکنند بلکه بگویند در این بازی نگاه جنسیتی حاکم است و چرا فقط مرغ باید تخم بگذارد و آیا این نگاه برابر است و آیا خروس ها حاضرند تخم بگذارند اما صبح تا شب در لانه بمانند. و آیا خروس ها که باافتخار و بدون شرم یه مرغ دارم روزی دوتا تخم می کنه بازی می کنند، خجالت نمی کشند که خودشان تنها با صدتا مرغ در یک لانه زندگی می کنند و آیا اصولا پدیده چندمرغی برای خروس ها شرم آور نیست؟ این عزیزان مدافعان دوآتیشه برابری حقوق مرغ و خروس هستند که ما یک بار اسمشان را آوردیم و آنها شعار دادند عالمی نمی فهمد، عالمی ضدزن است و عالمی شوخی سرش نمی شود. پس این بار اسمشان را نمی آوریم و خلاص. کیهان : آفتابه! گفت: تازه چه خبر؟!
گفتم: در حمله نیروهای ویژه ارتش عراق به مقر فرماندهی داعش، ۴ مستشار نظامی آمریکا و اسرائیل به اسارت درآمدند.
گفت: صدها سند و شاهد دیگر نیز در دست است که نشان می دهد تروریست های داعش، برای آمریکا و اسرائیل مزدوری می کنند.
گفتم: آمریکایی ها اعتراف کرده اند که داعش را برای مقابله با حرکت مقاومت ساخته اند و اسرائیل بارها اعلام کرده است که وظیفه مداوای مجروحان داعش را برعهده گرفته است و...
گفت: مستشاران نظامی آمریکا و اسرائیل اگر کاری از دستشان برمی آمد، در جنگ های ۳۳ روزه و ۲۲ روزه و ۵۰ روزه و جنگ در عراق و افغانستان و سوریه و... یک خاکی بر سر خودشان می ریختند.
گفتم: چه عرض کنم؟! یارو دستش خورد به آفتابه، حالا نگو که آفتابه جادو بوده و ناگهان غول جادو از آن بیرون آمد و گفت؛ یک خواهش تو را برآورده می کنم. یارو با خوشحالی گفت؛ من یک خونه می خواهم و غول جادو گفت؛ مرد حسابی! من اگر خونه داشتم که توی آفتابه زندگی نمی کردم!
 
یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 09:01
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]