واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
روزنامه مردمسالاری نوشت؛
محرومیت یک استاد از تدریس بهخاطر صدای زنانه!
خبر محروم شدن يکي از اساتيد فيزيک دانشگاه معتبر خواجه نصير از تدريس به دليل برخورداري از آنچه که مسوولين دانشگاه «صداي زنانه» دانستهاند، بُهت بسياري از کوشندگان سياسي، اجتماعي وجامعه دانشگاهي را در پي داشت!
به گزارش سرویس فرهنگی جام نیوز، روزنامه مردمسالاری در مطلبی با اشاره به مشکل پیش آمده برای یک استاد دانشگاه نوشت: خبر محروم شدن يکي از اساتيد فيزيک دانشگاه معتبر خواجه نصير از تدريس به دليل برخورداري از آنچه که مسوولين دانشگاه «صداي زنانه» و از اين رو ناتواني در رسيدن به «کمال انساني» دانستهاند، بُهت بسياري از کوشندگان سياسي، اجتماعي و جامعه دانشگاهي را در پي داشت! دکتر «قاسم اکسيريفرد» يکي از نخبگان فيزيک ايراني است که پس ازچند سال تحصیل و تحقيق در اروپا، خودخواسته به ايران بازگشته است. در حالي که به گفته بسياري با توان علمي بالايش به راحتي ميتوانسته در بهترين دانشگاههاي اروپا و آمريکا صاحب کرسي استادي و برخوردار از يک زندگي درخور دانش و توانايياش باشد. از مردسالاري دِلگزايِ نهفته در تصميم اخير مسوولان دانشگاه که بگذريم، اينکه چرا فردي به فرض داشتن صداي زنانه (که خود در انتخاب آن اراده ونقشي نداشته است!) ناتوان از طي کردن پلههاي کمال است، پرسش بزرگي است که پاسخش بر ذمه مسوولين دانشگاه خواجه نصير باقي ميماند! با اينهمه، سوالي که پس از اين ماجرا جان ميگيرد اين است که چرا با اين همه وسواسي که مسوولين نظام آموزش و پرورش و نظام آموزش عالي در استخدام نيروي انساني از خود نشان ميدهند، همچنان ما با برخي اساتيد کارنابلد در دانشگاهها و معدود معلماني در حوزه آموزش و پرورش روبرو هستيم که دانشآموزان را در سرويس بهداشتي مدرسه زنداني ميکنند و از ناداني دانشآموزانشان به سبک «تين ايجر»ها با گوشي تلفن همراه فيلم ميگيرند! ودر فضاي مجازي منتشر ميکنند. بماند تصاوير تنبيه بدني دانشآموزان توسط برخي معلمان به راستي ناآگاه که ديدنش لرزه بر اندام هر انسان بالغي مياندازد. (بچههاي مدرسه که جاي خود دارند!) به راستي اگر سختگيري در استخدام اساتيد دانشگاه و معلمان تا اين اندازه است که حتي صدا و نحوه بيان يک استاد (معلم) منجر به اخراج او ميشود، چگونه است که ما هرازچندگاهي با خبرهاي عجيب و غريبي از اين دست روبرو ميشويم؟ اينها همه به کنار، تا آنجا که چشم کار ميکند و توان کاويدن در آرشيو روزنامهها و سايتها و خبرگزاريها را مييابد، ما بيوقفه از فرار مغزها و موج سيلابي مهاجرت درس خواندههايمان به اروپا وآمريکا ناليدهايم؛ بهطوري که مطبوعات ما مالامال از مقالهها و گزارشهايي است که هريک به گوشهاي از اين معضل بزرگ پرداختهاند. با اين وصف، طنز تلخ ماجراي اخير در اينجاست: حالا که نخبهاي خلاف جريان آب شنا کرده و چشم بر بسياري از مواهبي پوشيده که در کشورهاي ثروتمند جهان بيدرنگ انتظارش را ميکشيدهاند، مسوولين محترم دانشگاه خواجه نصير به جاي استقبال از چنين فرصتي، به آسودگي گنجينه دانش و شوقِ سُتودني او را به کار در ميهن ناديده ميگيرند و تنها به سبب تُن صدايش او را از تدريس و دانشجويان را از برخورداري از يک استاد کاردان محروم ميکنند! بر اين قرار و در چنين حال و هوايي، اينکه جوانان درس خوانده ما گروه گروه مال و جانشان را به دست قاچاقچياني ميسپارند که برهنه از هرگونه فضيلت اخلاقي تنها به سودشان ميانديشند و به سوداي کار و امنيت شغلي، خطر گذر از اقيانوسها و گردنههاي صعبالعبور را به جان ميخرند و گهگاه جان و دارايي شان هردو را بر خاک سواحل غريب ميريزند، هيچ شگفتيآور نيست. دستکم تا زماني که چنين وسواسهاي دلشکني در کار است، عجبي در کار نيست!
۱۴/۱۲/۱۳۹۳ - ۱۸:۱۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 67]