واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: حرکتنمادین جمعآوری تهسیگارهای معابر ولیعصر
بزرگترین خیابان شهر را با همدردهایش قدم میزنند تا بگویند در این شهر کسانی زندگی میکنند که از کنار او و سایر کارتن خوابها بیتفاوت نگذشتهاند.
کد خبر: ۴۸۰۶۴۶
تاریخ انتشار: ۱۳ اسفند ۱۳۹۳ - ۰۷:۰۴ - 04 March 2015
«نیت» فقط جمعآوری ته سیگارهایی که به چنارهای ولیعصر زخم میزند، نیست. حرفهای دیگری هم دارند. هر ته سیگاری را که جمع میکنند، به نیت جبران بخشی ازخسارتی است که به جامعه و محیط زیست زدهاند اما این همه آنچه میخواهند به همشهریان و هموطنان خود بگویند، نیست. همشهریانی که برخی از آنها میآیند و میروند. میگذرند و شاید آنقدر در لاک روزمرگیهای خود فرورفتهاند که جز یک رهگذر نمیتوانند، باشند. نه میمانند نه میپرسند.
به گزارش ایران، حالا 150کارتن خواب بهبود یافته مؤسسه «طلوع بینشانها» با کاورهای زرد رنگ از تجریش تا چهارراه ولیعصر را قدم میزنند و یک حرف بزرگ دارند: «ببخش و باورم کن.» باوری که آنها را از حاشیههای سیاه به متن زندگی آورده و حالا پر و بال سوخته شان، شوق پریدن دارد.
«اکبر رجبی» مدیرعامل مؤسسه طلوع بینشانها در توصیف آنها میگوید: «تنهایی به علاوه تنهایی میشود کارتن خوابی.» کارتن خوابهایی که سهشنبه شبی غذای عشق را از دست کسانی گرفتهاند که خواب و خوراک را بدون همشهریان شان بر خود حرام میدانند. برخی از رهگذران میپرسند. بعضی هم باور ندارند میشود از ته خط به اول خط قصه برگشت. میشود برگشت و هنرمندی چیره دست شد. میشود برگشت و زمینهای پدری را آباد کرد و کشاورز نمونه استان شد. گل میدهند و لبخند جمع میکنند. گل میدهند و باور جمع میکنند. گلی که لبخند را روی چهره شهر میشکوفاند. یک گل به خبرنگار هدیه میکند و زل میزند توی چهرهاش و تا طرح لبخندروی صورتش ننشیند کنار نمیرود. حالا یک لبخند دیگر به لبخندهای شهری سربی و سیمانی اضافه میشود. 20 سال دارد و15 ماه است که خود را از دست افیون سفید و سیاه تباهی و نیستی نجات داده است. توی این 15 ماه نلغزیدی؟ نگاهش جدی ومحکم میشود و میگوید: «اصلاً» او 6 ماه هر سهشنبه از یاوران طلوع، غذای گرم میگرفت و بعد به همان حاشیه سیاه سرنوشتاش میخزید. 3 سال کارتن خوابی و بیپناهی. بالاخره یک شب نمک گیرکسانی میشود که نگران فردایشان بودند. کسانی که 6 ماه آمدند و رفتند تا ثابت کنند که پای او و همدردانش ماندهاند. حالا او پاک پاک است و برای خودش کار دارد. با خانواده ارتباط برقرار کرده است. میگوید فقط نیامده تا که تهسیگارهای ولیعصر را جمعآوری کند آمده تا به کسانی که از کنار او میگذرند بگوید فقط یک امروز را سیگار نکش. شهر را دوست دارد. طلوع را بیشتر: «خانوادهام از من گذشت اما طلوع نه. لنگ 100هزارتومان برای رفتن به کمپ بودم. زنگ زدم به خانه گفتند حق نداری دیگر اسم ما را بیاوری.» حالا او کاردارد و فردایی روشن که وقتی درباره آن حرف میزنند لبخندی عمیق چهرهاش را روشن میکند.
یکی دیگر از بهبودیافتگان مؤسسه طلوع بینشانها میگوید: بزرگترین خیابان شهر را با همدردهایش قدم میزنند تا بگوید در این شهر کسانی زندگی میکنند که از کنار او و سایر کارتن خوابها بیتفاوت نگذشتهاند. دو سال است که مواد را ترک کرده و به فردای پرعشق دل سپرده است.
میگوید: «افرادی هستندکه از کنار خودشان هم بیتفاوت میگذرند.» حالا آمده است تا بگوید که کارتن خوابی پایان راه نیست. گلهای سرخ و سفید میخک را به رهگذران هدیه میدهد و لبخند ذخیره میکند: «همین لبخند برای ما کافی است.» میگوید روزی روزگاری بدون آنکه بخواهد مردم شهر را رنجانده، حالا آمده است تا با دادن گل به آنها، خسارتها را جبران کند.
ورودی پارک ملت، همانجایی که طلوعیها جمع شدهاند تا کمی استراحت کنند، لودر پارک شده زیر سایه سار درختان پارک آه از نهاد مرد در میآورد و او را پرتاب میکند به گذشتهاش. به روزگاری که حالا جز حسرت چیزی از آن باقی نمانده است. لودری که او را میبرد به سال 56 و کار پشت سد لتیان. سال 57 سد و کار در سد چادرملو و بعد هم رهایش میکند توی موجهای خلیج فارس و بندر عسلویه. به سنگرسازی در 25 کیلومتری سلیمانیه که میرسد توقف میکند.
موجی جنگ که میشود مواد را برای آرامش اعصاب انتخاب میکند اما مواد زور که میگیرد همه چیز را از دست میدهد: «اعتبار و زندگیام را از دست دادم. خانهام را فروختم.» مواد 25 سال همه چیز را از او میگیرد. لودر داشت. لودری که از خوی به تهران آورد و در همین یافت آباد فروخت: «آن زمان 100میلیون فروختم. الان قیمتش حتماً 400 میلیون تومان شده است.» اشک پهنه نگاهاش را میگیرد. 5 سال کارتن خواب پایتخت میشود تا سه ماه پیش که نمک گیر غذای گرم کسانی میشود که از کنار او بیتفاوت نگذشتند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 82]