واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: روایت تلخ ترک تحصیل بعد از رنجی که معلم سبب سازش شد
در روزگاری که گوشی های تلفن همراه، هوشمند شده و رواج استفاده از نرم افزارهای ارتباطی و شبکه های مجازی کاری کرده که در کمترین زمان ممکن، یک عکس جالب، یک فیلم بامزه یا حتی یک لطیفه جدید مرزهای جغرافیایی را طی کرده و موجبات خنده عدهای را فراهم آورد، شاید پرداختن به فیلمی که سالها پیشتر منتشر شده، چندان جذابیتی نداشته باشد، به شرطی که از سرانجام تلخِ نقش آفرین آن فیلم بی اطلاع باشیم!
کد خبر: ۴۷۸۸۱۷
تاریخ انتشار: ۰۷ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۲:۰۴ - 26 February 2015
شاید عنوان مطلب با آوردن دو کلمه سوالی «شیب؟ بام؟»، کامل تر به نظر میرسید و کل ماجرای پس زمینه این گزارش را به یاد خیلی هایمان میآورد و حتی از آن فراتر، خندهای بر لبانمان جاری میساخت و داستان آن دانش آموز روستایی را یادمان میآورد که درس نخوانده، مقابل پرسش های معلمِ دوربین به دست، چارهای نیافته بود جز تکرار سوالات. ولی نه، این گزارش نیاز به چنین تیتری ندارد!
به گزارش «تابناک»، در روزگاری که گوشی های تلفن همراه، هوشمند شده و مجهز بودنشان به دوربین های با کیفیت بالا و رواج استفاده از نرم افزارهای ارتباطی اینترنتی و شبکه های مجازی کاری کرده که در کمترین زمان ممکن، یک عکس جالب، یک فیلم بامزه یا حتی یک لطیفه جدید مرزهای جغرافیایی را طی کرده و در نقاط دور و نزدیک موجبات خنده عدهای را فراهم آورد، شاید پرداختن به فیلمی که سالها پیشتر منتشر شده، چندان جذابیتی نداشته باشد، به شرطی که ندانیم فرد حاضر در متن آن فیلم از خنده های ما رنجور شده و آسیب های جدی دیده است.
شاید از ابتدای متن متوجه شده باشید که ماجرا چیست و قصد پرداختن به کدام فیلم را داریم و شاید هم به کل از داستانی این دانش آموزِ قربانی خشونت بی اطلاع باشید ولی چه بدانید و چه ندانید، فرقی چندانی در ماجرا نمیکند، مگر آنکه هم سهم خودمان را در این میان شناسایی کرده و برای جبرانش کاری کنیم و هم به سهم نهادهای مسئول در این باره دقیق شویم.
ماجرا از این قرار بود که دانش آموز کم سن و سالی که مقابل دوربین معلم کلاس ایستاده، وقتی با سوالات وی روبرو میشود و جوابی برای بیان ندارد، سوالات معلم را که به نظر بسیار ساده هستند، با لحن شگفتزدهاش تکرار میکند. معلم می پرسد چرا در شمال کشور بام خانه ها شیروانی میسازند و دانش آموز من من کنان میگوید: شیب دار؟! بام؟! ....
این داستان جالب را شاید خیلی هایمان تجربه کرده باشیم؛ چه هنگامی که شنونده سخنان کودکانی بودهایم که هنوز ادای کامل کلمات را نیاموخته اند، چه دوران دانش آموزی خود و درس هایی که گاه پیش از امتحان مرورشان نمیکردیم به یاد آوریم و چه سر و کارمان با دانش آموزان و نوجوانان باشد. پاسخ های اشتباه و گاه خنده دار، اشتباهات کلامی که گاه به قهقهه وادارمان میکنند و سوتی ها وشیرین زبانی های خردسال خودمان و اطرافیانمان که گاه مجابمان میکند در قاب تصویر، ثبتش کرده و به یادگار، نگهشان داریم.
اما برای این دانش آموز حکایت اینچنین نبود. نه فردی که دوربین را مقابلش گرفته بود، از سر دوستی ومهر و محبت، برای فردا روزهای دانش آموز فیلم یادگاری میگرفت، نه حق و حقوقش در این باره محفوظ ماند و نه حتی بعد از انتشار فیلم کسی نگران شد، احساس مسئولیت کرد و مانع از آن شد که این فیلم ساده، به تغییراتی شدید در دنیای خردسالی دانش آموز ماجرا منتهی شود.
حالا خبر دار شدهایم که یک نشریه به سراغ دانش آموز داستان «شیب؟بام؟» رفته و دریافته که آن فیلم کذایی موجبات ترک تحصیلش را فراهم آورده است. شاید حالا راحت تر بتوانیم قضاوت کنیم که آیا چنین کاری در حق آن دانش آموز مصداق خشونت پنهان بوده یا خیر؟ همان خشونت پنهانی که یکبار پیشتر به تفصیل دربارهاش نوشته بودیم و از قضا داستان همین دانش آموز را شاهد و مثال سخنمان مطرح کرده بودیم و نگران بودیم که اثرات شوم آن، در زندگیاش آشکار شود.
البته ماجرا به روایت دانش آموز بیان شده و میتواند تمام زوایای ترک تحصیل وی در آن دیده نشده باشد ولی آیا میتوان منکر نگاه مردم به این دانش آموز، بعد از انتشار گسترده آن در جامعه شد؟ به عبارت بهتر اگر جای آن دانش آموز باشیم، میتوانیم از خنده های گاه و بیگاه افرادی که در مواجه با ما، یاد آن فیلم میافتند و به درس حاضر نکردنمان در آن روز کذایی میخندند، سر به سرمان میگذارند یا حتی ادایمان را در میآورند، واکنش نشان ندهیم؟
کافی است کمی انصاف داشته باشیم تا دریابیم چه با انتشار گسترده آن فیلم و قهقهه هایمان بر سر این دانش آموز آوردهایم و چه سهمی در جدایی وی از درس و مدرسه و از بیزار شدنش از تحصیل داشتهایم ولی سهم مسئولان چه؟ آنها چه سهمی در این باره داشتهاند؟ آیا معلمی که شروع کننده این ماجرا بوده و اسرار دانش آموزش را به روایت فیلم برای عموم افشا کرده، مجازات شده است؟ آیا این مجازات (اگر صورت گرفته باشد) برای خاتمه دادن این پرونده کافی بوده؟ اگر بوده، پس چرا انتهای داستان، ترک تحصیل شده است؟
بدین ترتیب بعد مهم تر ماجرا خود را نشان میدهد. آنجا که میبینیم هنوز موارد متعددی از تنبیه دانش آموزان گزارش میشود و به این قرینه احساس میکنیم پیگیری خشونت های پنهان، نوعی ایده آل گرایی به نظر میرسد؛ آنجا که میبینیم هنوز در مدارس، حتی در برخورد با دانش آموزان مقطع ابتدایی، به کمک شیوه های تنبیهی میفهمانند که باید نظافت را رعایت کرد، باید در کلاس درس حرف نزد، باید از جای خود بلند نشد، باید درس خواند و... و رویکرد دیگری برای این آموزش ها سراغ ندارند.
براستی آیا اگر در مدارس از وجود روانشناسان و متخصصان تعلیم و تربیت بهره گرفته شود، یا حتی اگر چنین متخصصانی در نواحی آموزشی و ادارات کل به کار گرفته شوند و وظیفه داشته باشند به صورت دورهای یا موردی به مدارس مراجعه کرده، مشکلات دانش آموزان را بررسی کرده و برای عبور ایشان از بحران ها تدبیری بیاندیشند، مدارس در ادای وظایف خود در تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش کارآمد تر نخواهند شد؟
آیا دست کم جا ندارد که بخشی در وزارت خانه عریض و طویل آموزش و پرورش یا زیر مجموعه نهضت سواد آموزی، متصدی پیگیری چرایی جدا شدن برخی از دانش آموزان از تحصیل شده و دست کم برای علاج واقعه بعد از وقوع حرکتی رخ دهد؟ آیا برای کسی مهم نیست که امثال این دانش آموز ترک تحصیل کنند یا هر مصیبت دیگری را از مدرسه با خود به زندگی روزمره شان ببرند؟!
مطالب مرتبط
از تمسخر دانش آموزان تا نادیده گرفته شدن خشونت پنهان در مدارس
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 80]