تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 26 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):آنگاه كه روزه مى‏گيرى بايد چشم و گوش و مو و پوست تو هم روزه‏دار باشند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829963200




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

به اندازه نوشیدن چای از رئیس جمهور وقت می خواهم


واضح آرشیو وب فارسی:الف: به اندازه نوشیدن چای از رئیس جمهور وقت می خواهم
بخش داخلی الف، 6 اسفند 93

تاریخ انتشار : چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۳ ساعت ۱۲:۵۷
شنبه شب بود که با یکی از بچه های گروه دفاع مقدس تابناک وارد خانه ای ساده و بی تکلف که در شهرک اکباتان بود شدیم و هنگام باز کردن درب بود که صدای سرفه های مستاجر خانه توجهمان را جلب کرد. دو ساعتی مهمان جانباز افشاری بودیم اما انگار ساعت هاست که در کنارش مانده ایم. ناگفتنی های بسیاری را شنیده ایم. رازهایی که فقط و فقط می توان "درگوشی" آنها را بیان کرد. متحیرم که کدامشان را بازگویی کنم که هیچ یک از آنها بر زبان و قلم نمی آیند. دردهایی که اگر فقط ظاهرش را ببینی زنده بودنت تغییر خواهد کرد.به گزارش تابناک؛ بارها از خودم پرسیده ام که بعد از شهدا ما چه کرده ایم؟ اما دیشب جوابش را یافتم. وقتی حاج ناصر می گفت: « انتظار می رفت بچه های جنگ و حزب الهی ها بیشتر از ما جانبازان و خانواده شهدا حمایت می کردند و من خودم اگر سالم بودم اینگونه بود» دریافتم که ما بعد از شهدا حتی از بازماندگان آنها نتوانستم به خوبی حمایت کنیم چه رسد به آرمانهایشان!نقل حرف ها و گله های همیشگی نیست. نقل انجام ندادن ها و نشدن ها و نداشتن ها نیست. نقل خاطراتی است که هر کدامشان تن آدمی را می لرزاند و آنگاه که این غصه ها را از زبان ایثارگر نمونه کشور می شنوی، آنجاست که دیگر حرفی برای گفتن نمی ماند. آری گفتم «ایثارگر نمونه» چرا که او تنها کسی است که ماسک خود را به بیسیم چی اش داد و او را از رنج و مرگ نجات داد و خودش ۲۴ ساعت در منطقه شلمچه و در عملیات کربلای پنج با چفیه ای خیس شده باقی ماند و خط آتش را رها نکرد.


نمی‌دانم برایتان از کجا بگویم؟! از پرویز پرستویی که "حاج کاظم" ناصر شده بود، یا کاندیداهای انتخاباتی که می خواستند از او استفاده کنند، یا اتفاقات تلخی که در بیمارستان ساسان افتاده است، یا روزهایی که در آلمان می گذشته است و پروفسوری که بابت توهین به عشق حاج ناصر کتک خورد، یا از دردهایی که با روزانه ۴۰ آمپول مرفین ساکت نمی شوند، یا از پارچه های خونی که بر دهان حاج ناصر نقش بسته است، یا از کپسول اکسیژنی که تنها مونس حاج ناصر و دوای نفس های به شمارش افتاده اش است، یا از فرزندانی که دیگر بزرگ شده اند و بدون سهمیه رتبه ۸ کنکور را به دست آوردند و مردمانی که آنها را به واسطه چیز ها و حق هایی که نگرفته اند محکوم می کنند و یا هزاران ناگفته دیگر.
حاج ناصر دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد و تنها داشته او نفس هایی است که امید دختران و همسر رنجورش می باشند. اینهایی که می شنیدم گلایه نبود که او با خدا معامله کرده است و سهمی نمی خواهد، که هنوز ترکش ها و تاول های چرکینی هستند که در روز جزا سهم او را مشخص نمایند.عبارتی است که آزارم می دهد و آن این است که: « ایثارگر نمونه کشور خانه و کاشانه اش را فروخت تا کمی بیشتر نفس بکشد». قصه غصه هایش را بازگویی نمی کند مگر برای سینه هایی که صبر و استقامت دارند. رازهای سر به مهرش را برایم گشود اما قرار شد که در سینه ام بماند و سخت است که بماند. خدایا صبر می خواهم برای این شنیدن ها و صبر می خواهم برای نگفتن ها. می دانید چرا خواست که سر به مهر بماند؟ از آن روی که او هنوز عاشق انقلاب اسلامی است که امام خمینی(ره) بنا نهاد و تا جایی به آن عهد ازلی وفادار است که جان از بدن برآید.



 او مَردی است که حتی برای کم کردن جریمه های ماشین سواری اش که حق قانونی او بوده است اقدامی نکرده است و هنگامی که یک همسر شهید را مستاصل در بنیاد می بیند برای رهایی او قسمتی از حقوق دریافتی اش را هدیه می کند و او را از سرشکستگی در برابر نامردان نجات می دهد.می دانید فرق این آدمها با ما چیست؟! من فقط یک کلمه می دانم که او "مَرد" است و ما همه "نامردیم". او تنها مردی است که می شناسم. آنچه در ادامه می خوانید بخشی از گفتگوی ما با جانباز ۷۰ در صدی است که دو سال قبل در هفته دفاع مقدس با همت اهالی رسانه و با پیگیری های پرویز پرستویی و با کمک دوستان و جیب شخصی اش مشکل اعزام او به آلمان برای درمان حل شد.اما چند ماه پیش به واسطه درخواستش برای ملاقات با رئیس جمهور و انعکاس آن در رسانه ها، تنها اقدامی که از دفتر رئیس محترم جمهور صورت گرفت نامه ای بود که دو ماه تا رسیدنش به مقصد طول کشید و نهایتا مسئولین بنیاد مربوطه به او گفته اند که باید مجددا پرونده پزشکی تشکیل دهد و آزمایشهای بسیاری را که امکان آن نیست انجام دهد تا شاید در کمیسیون پزشکی که شکل می گیرد مجوز اعزام او فراهم شود.

""
و این پروسه ای است که ماه ها به طول می انجامد و کفشی آهنین و تنی سالم و قدرتمند را می خواهد که از تن رنجور ایشان بر نخواهد آمد و این در حالی است که ایشان ۱۵ سال پیش این پرونده را تشکیل داده است و ماه هاست که دکتر مربوطه برای ادامه سیر درمان برای ایشان دعوت نامه فرستاده است و زمین و زمان حال او را هر روز وخیم تر می بیند.افشار درباره خود و حضورش در جنگ می گفت: شوق به امام بود که در اولین روزهای شروع دفاع مقدس عزیزترین و دوست داشتنی ترین چیز زندگی ام یعنی موتور گازی ام را به یک سوم قیمت و در سن ۱۵ سالگی به صورت مخفیانه فروختم و با پول آن لباس خاکی خریدم و باقیمانده آن را در راه رسیدن به جبهه خرج کردم.اين جانباز با اشاره به مجروحيت‌هايش در جنگ گفت: در منطقه حاج عمران و غرب دچار موج گرفتگي شدم، در عملياتي دست چپم به طور كامل قطع شد كه پيوند زدند و در كربلاي ۵ هم كه خط‌شكن بودم شيميايي شدم. يك بار هم ضربه‌ مغزي شدم و ۲۹ روز در كما بودم و طي اين مدت ۷۴ بار به اتاق عمل رفتم و بيش از ۲۰۰ ماه در بيمارستان‌هاي مختلف بستري شده‌ام به طوري كه تا سال ۸۴ دايم بستري بودم.
""
 
افشار درباره علت شيميايي شدن‌اش در عمليات كربلاي ۵ اظهار كرد: در آن عمليات صدام جهنمي به راه انداخت و دست به هر كاري زد و در بمب‌ها چنان تركيبي مي‌زد كه نتوانيم كاري كنيم. بيسيم‌چي گردان كه كم سن و سال بود، وقتي ماسكش پاره شد ديدم كه قطره اشك از كنار چشم‌اش سرازير شد و نگران كور شدن بود. آن زمان ياد حضور خودم در جنگ و سن و سال كمي كه داشتم افتادم و ماسكم را به او دادم..پس از سالها آن بیسیم چی بود که این راز را بر ملا کرد و باعث شد بیایند در بیمارستان و در حالی که من در آی سی یو بیمارستان ساسان بستری بودم از من به عنوان ایثارگر نمونه کشور تقدیر کردند و یک مدال ایثار و تعدادی سکه دادند که من همان جا سکه ها را به سید حسن نصر الله و برای کمک به حزب الله هدیه دادم.
ایشان در پاسخ اینکه اگر این روزهای سخت تان می دیدید باز هم ماسک خود را به او میدادید می گفت: باور کنید اگر این روزها را می دیدم می رفتم روی یک خاکریزی و به هر صورتی که بود شهید می شدم. من برای آرمانهایم هزینه کرده ام ولی قرار نبود که من تنهایی این بار را به دوش بکشم. امروز آنهایی که مدام به من می گویند شما اجر و پاداش بزرگی داری در مسائل زندگی خودشان حتی از یک ده هزار تومانی نمی گذرند و از من می خواهند که سخن شان را بپذیرم. در حالی که من تا به حال چند ملک شخصی فقط برای درمانم فروخته ام.

""
 
وي افزود: از خدا خواسته‌ام هميشه غيرتي كه در جنگ داشته‌ام همراهم باشد اما امروز همه نسبت به هم بي‌تفاوت شده‌اند. اگر آن موقع‌ هم چنين تفكري بود، كار به جايي نمي‌رسيد، آن هم در جنگي كه جنگ جهاني سوم بود و همه دنيا در كنار عراق بودند. اين بي‌تفاوتي بزرگ‌ترين معضل جامعه شده است.وي تاكيد كرد: مگر چند نفر مانند من در ميان جانبازان هستند كه بايد هميشه درگير درمان باشند؟ حداقل بگذاريد در اين عمر باقي‌مانده درد كمتري بكشم. در حال حاضر هم تنها دلخوشي‌ام خداوند متعال است و شاهد بوده كه در هيچ چيزي كم نگذاشته‌ام. آن موقع مدام به فكر شهادت بودم و الان هم تنها به ياد دوستانم كه رفته‌اند زنده هستم.این جانباز در نهایت گفت: به اندازه نوشیدن یک چای از رئیس محترم جهور وقت می خواهم تا حقایقی را بگویم که اثباتی است بر مظلومیت خانواده ایثارگران و اسنادی نیز در این زمینه دارم که تا به حال به هیچ کس نداده ام.











این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سیاسی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن