تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 6 دی 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):زكات عقل تحمّل نادانان است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1845218516




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

به اندازه نوشیدن چای از رئیس جمهور وقت می خواهم |اخبار ایران و جهان


واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: به اندازه نوشیدن چای از رئیس جمهور وقت می خواهم
گوشی می خواهم که تحمل شنیدن را داشته باشد و نگاهی که از سر ترحم نباشد. آخرین حرف هایم را می خواهم "در گوشی" با بلند پایه ترین مسئول انقلابی بگویم که هنوز پای آرمان هایش ایستاده ام، هر چند که نفس هایم به شماره افتاده است و در پیش رویم دوستان شهیدم را می بینم.
کد خبر: ۴۷۷۹۸۲
تاریخ انتشار: ۰۵ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۵:۰۳ - 24 February 2015


شنبه شب بود که با یکی از بچه های گروه دفاع مقدس تابناک وارد خانه ای ساده و بی تکلف که در شهرک اکباتان بود شدیم و هنگام باز کردن درب بود که صدای سرفه های مستاجر خانه توجهمان را جلب کرد. دو ساعتی مهمان جانباز افشاری بودیم اما انگار ساعت هاست که در کنارش مانده ایم. ناگفتنی های بسیاری را شنیده ایم. راز هایی که فقط و فقط می توان "درگوشی" آنها را بیان کرد. متحیرم که کدامشان را بازگویی کنم که هیچ یک از آنها بر زبان و قلم نمی آیند. دردهایی که اگر فقط ظاهرش را ببینی زنده بودنت تغییر خواهد کرد. به گزارش «تابناک»؛ بارها از خودم پرسیده ام که بعد از شهدا ما چه کرده ایم؟ اما دیشب جوابش را یافتم. وقتی حاج ناصر می گفت: « انتظار می رفت بچه های جنگ و حزب الهی ها بیشتر از ما جانبازان و خانواده شهدا حمایت می کردند و من خودم اگر سالم بودم اینگونه بود» دریافتم که ما بعد از شهدا حتی از بازماندگان آنها نتوانستم به خوبی حمایت کنیم چه رسد به آرمانهایشان! نقل حرف ها و گله های همیشگی نیست. نقل انجام ندادن ها و نشدن ها و نداشتن ها نیست. نقل خاطراتی است که هر کدامشان تن آدمی را می لرزاند و آنگاه که این غصه ها را از زبان ایثارگر نمونه کشور می شنوی، آنجاست که دیگر حرفی برای گفتن نمی ماند. آری گفتم " ایثارگر نمونه" چرا که او تنها کسی است که ماسک خود را به بیسیم چی اش داد و او را از رنج و مرگ نجات داد و خودش 24 ساعت در منطقه شلمچه و در عملیات کربلای پنج با چفیه ای خیس شده باقی ماند و خط آتش را رها نکرد. نمی دانم برایتان از کجا بگویم؟! از پرویز پرستویی که "حاج کاظم" ناصر شده بود، یا کاندیداهای انتخاباتی که می خواستند از او استفاده کنند، یا اتفاقات تلخی که در بیمارستان ساسان افتاده است، یا روزهایی که در آلمان می گذشته است و پروفسوری که بابت توهین به عشق حاج ناصر کتک خورد، یا از دردهایی که با روزانه 40 آمپول مرفین ساکت نمی شوند، یا از پارچه های خونی که بر دهان حاج ناصر نقش بسته است، یا از کپسول اکسیژنی که تنها مونس حاج ناصر و دوای نفس های به شمارش افتاده اش است، یا از فرزندانی که دیگر بزرگ شده اند و بدون سهمیه رتبه 8 کنکور را به دست آوردند و مردمانی که آنها را به واسطه چیز ها و حق هایی که نگرفته اند محکوم می کنند و یا هزاران ناگفته دیگر. حاج ناصر دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد و تنها داشته او نفس هایی است که امید دختران و همسر رنجورش می باشند. اینهایی که می شنیدم گلایه نبود که او با خدا معامله کرده است و سهمی نمی خواهد، که هنوز ترکش ها و تاول های چرکینی هستند که در روز جزا سهم او را مشخص نمایند. عبارتی است که آزارم می دهد و آن این است که: « ایثارگر نمونه کشور خانه و کاشانه اش را فروخت تا کمی بیشتر نفس بکشد». قصه غصه هایش را بازگویی نمی کند مگر برای سینه هایی که صبر و استقامت دارند. رازهای سر به مهرش را برایم گشود اما قرار شد که در سینه ام بماند و سخت است که بماند. خدایا صبر می خواهم برای این شنیدن ها و صبر می خواهم برای نگفتن ها. می دانید چرا خواست که سر به مهر بماند؟ از آن روی که او هنوز عاشق انقلاب اسلامی است که امام خمینی(ره) بنا نهاد و تا جایی به آن عهد ازلی وفادار است که جان از بدن برآید. او مَردی است که حتی برای کم کردن جریمه های ماشین سواری اش که حق قانونی او بوده است اقدامی نکرده است و هنگامی که یک همسر شهید را مستاصل در بنیاد می بیند برای رهایی او قسمتی از حقوق دریافتی اش را هدیه می کند و او را از سرشکستگی در برابر نامردان نجات می دهد. می دانید فرق این آدمها با ما چیست؟! من فقط یک کلمه می دانم که او "مَرد" است و ما همه "نامردیم". او تنها مردی است که می شناسم. آنچه در ادامه می خوانید بخشی از گفتگوی ما با جانباز 70 در صدی است که دو سال قبل در هفته دفاع مقدس با همت اهالی رسانه و با پیگیری های پرویز پرستویی و با کمک دوستان و جیب شخصی اش مشکل اعزام او به آلمان برای درمان حل شد. اما چند ماه پیش به واسطه درخواستش برای ملاقات با رئیس جمهور و انعکاس آن در رسانه ها، تنها اقدامی که از دفتر رئیس محترم جمهور صورت گرفت نامه ای بود که دو ماه تا رسیدنش به مقصد طول کشید و نهایتا مسئولین بنیاد مربوطه به او گفته اند که باید مجددا پرونده پزشکی تشکیل دهد و آزمایشهای بسیاری را که امکان آن نیست انجام دهد تا شاید در کمیسیون پزشکی که شکل می گیرد مجوز اعزام او فراهم شود. و این پروسه ای است که ماه ها به طول می انجامد و کفشی آهنین و تنی سالم و قدرتمند را می خواهد که از تن رنجور ایشان بر نخواهد آمد و این در حالی است که ایشان 15 سال پیش این پرونده را تشکیل داده است و ماه هاست که دکتر مربوطه برای ادامه سیر درمان برای ایشان دعوت نامه فرستاده است و زمین و زمان حال او را هر روز وخیم تر می بیند. افشار درباره خود و حضورش در جنگ می گفت: شوق به امام بود که در اولین روزهای شروع دفاع مقدس عزیزترین و دوست داشتنی ترین چیز زندگی ام یعنی موتور گازی ام را به یک سوم قیمت و در سن 15 سالگی به صورت مخفیانه فروختم و با پول آن لباس خاکی خریدم و باقیمانده آن را در راه رسیدن به جبهه خرج کردم. اين جانباز با اشاره به مجروحيت‌هايش در جنگ گفت: در منطقه حاج عمران و غرب دچار موج گرفتگي شدم، در عملياتي دست چپم به طور كامل قطع شد كه پيوند زدند و در كربلاي 5 هم كه خط‌شكن بودم شيميايي شدم. يك بار هم ضربه‌ مغزي شدم و 29 روز در كما بودم و طي اين مدت 74 بار به اتاق عمل رفتم و بيش از 200 ماه در بيمارستان‌هاي مختلف بستري شده‌ام به طوري كه تا سال 84 دايم بستري بودم.

افشار درباره علت شيميايي شدن‌اش در عمليات كربلاي 5 اظهار كرد: در آن عمليات صدام جهنمي به راه انداخت و دست به هر كاري زد و در بمب‌ها چنان تركيبي مي‌زد كه نتوانيم كاري كنيم. بيسيم‌چي گردان كه كم سن و سال بود، وقتي ماسكش پاره شد ديدم كه قطره اشك از كنار چشم‌اش سرازير شد و نگران كور شدن بود. آن زمان ياد حضور خودم در جنگ و سن و سال كمي كه داشتم افتادم و ماسكم را به او دادم.. پس از سالها آن بیسیم چی بود که این راز را بر ملا کرد و باعث شد بیایند در بیمارستان و در حالی که من در آی سی یو بیمارستان ساسان بستری بودم از من به عنوان ایثارگر نمونه کشور تقدیر کردند و یک مدال ایثار و تعدادی سکه دادند که من همان جا سکه ها را به سید حسن نصر الله و برای کمک به حزب الله هدیه دادم. ایشان در پاسخ اینکه اگر این روزهای سخت تان می دیدید باز هم ماسک خود را به او میدادید می گفت: باور کنید اگر این روزها را می دیدم می رفتم روی یک خاکریزی و به هر صورتی که بود شهید می شدم. من برای آرمانهایم هزینه کرده ام ولی قرار نبود که من تنهایی این بار را به دوش بکشم. امروز آنهایی که مدام به من می گویند شما اجر و پاداش بزرگی داری در مسائل زندگی خودشان حتی از یک ده هزار تومانی نمی گذرند و از من می خواهند که سخن شان را بپذیرم. در حالی که من تا به حال چند ملک شخصی فقط برای درمانم فروخته ام.

وي افزود: از خدا خواسته‌ام هميشه غيرتي كه در جنگ داشته‌ام همراهم باشد اما امروز همه نسبت به هم بي‌تفاوت شده‌اند. اگر آن موقع‌ هم چنين تفكري بود، كار به جايي نمي‌رسيد، آن هم در جنگي كه جنگ جهاني سوم بود و همه دنيا در كنار عراق بودند. اين بي‌تفاوتي بزرگ‌ترين معضل جامعه شده است. وي تاكيد كرد: مگر چند نفر مانند من در ميان جانبازان هستند كه بايد هميشه درگير درمان باشند؟ حداقل بگذاريد در اين عمر باقي‌مانده درد كمتري بكشم. در حال حاضر هم تنها دلخوشي‌ام خداوند متعال است و شاهد بوده كه در هيچ چيزي كم نگذاشته‌ام. آن موقع مدام به فكر شهادت بودم و الان هم تنها به ياد دوستانم كه رفته‌اند زنده هستم. این جانباز در نهایت گفت: به اندازه نوشیدن یک چای از رئیس محترم جهور وقت می خواهم تا حقایقی را بگویم که اثباتی است بر مظلومیت خانواده ایثارگران و اسنادی نیز در این زمینه دارم که تا به حال به هیچ کس نداده ام.














این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تابناک]
[مشاهده در: www.tabnak.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 30]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن