واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:
تبهکاران - قسمت دوم ایران، قفل سکوت را شکست در شماره قبل خواندید ایران شریفی درحالی برای انتقام از همسرش دو دختر او را ربود که پس از چند روز جسد دختر پنج ساله به نام فاطمه حوالی کرج کشف شد. ماموران، دوم آذر سال 1349 ایران را دستگیر کردند و تحقیقات برای شناسایی سرنوشت زهره ده ساله آغاز شد. ایران در بازجوییها سکوت کرد و حالا ادامه ماجرا... .
بازجویی از ایران در کلانتری 14 به نتیجه ای نرسید و همه نگران سرنوشت زهره بودند. به همین علت پرونده در اختیار شهربانی مرکز قرار گرفت تا تحقیقات کاملی از متهم انجام شود. متهم ابتدا سکوت کرده بود و چیزی نمی گفت، اما سرانجام مهر سکوت را شکست و اعتراف کرد. پس از ربودن دو کودک آنها را همراه خود به کرج بردم که فاطمه به علت بیماری مرد. نمی دانستم با جسد چه کنم. به همین خاطر آن را داخل نهر آبی انداختم. آشنایی به نام بهمن داشتم که سراغ او رفتم و مقداری پول گرفتم. بعد هم همراه زهره با اتوبوس به بندر انزلی رفتیم.
وقتی به بندر انزلی رسیدیم زهره همراه من بود. او مرا دوست داشت و از این که همراهم بود ناراحت نبود. وقتی به انزلی رسیدیم ویلایی کرایه کردم. آنجا بود که با صاحب ویلا و چند جوان آشنا شدم. شب اول بخوبی گذشت، اما از شب دوم فکر و خیال سراغم آمد و تصمیم گرفتم زهره را بکشم. به بهانه شستن صورت او را از ساختمان ویلا بیرون آوردم و بعد داخل چاهی انداختم. می خواستم خودم را داخل آن چاه بیندازم اما ترسیدم و از چاه فاصله گرفتم. روز بعد بدون این که از صاحب ویلا خداحافظی کنم سوار اتوبوس شدم و به طرف گرگان حرکت کردم. دوروز در گرگان ماندم و بعد هم به طرف گنبد رفتم. پول نداشتم. نمی دانستم چه کار کنم. برای همین بودکه به طرف تهران راه افتادم. بی پولی آزارم می داد. یادم آمد از ارباب سابقم طلب دارم، پس به او زنگ زدم. اربابم گفت برای گرفتن پول به خانه بیا. وقتی به آنجا رسیدم خبرنگاران هم آنجا بودند. ترس همه وجودم را فرا گرفت. به همین خاطر فرار کردم، ولی در همان زمان خبرنگاران و عکاسان روزنامه ها عکس مرا گرفته بودند ومن از این بابت خیلی ناراحت بودم. چون حالا فهمیده ام پلیس همان عکس را در روزنامه برای شناسایی من چاپ کرده بود. وی در ادامه اعترافاتش گفت: تهران دیگر امن نبود به همین علت به قم رفتم.چند روزی آنجا بودم و بعد به اصفهان رفتم و آنجا مخفی شدم. به خاطر ترس نمی توانستم یک جا ثابت بمانم. به شیراز رفتم. در شیراز با پیرزنی آشناشدم. او تنها زندگی می کرد. روزنامه ها را دیده بودم. می دانستم باید جایی بروم که روزنامه خوان آنجا نباشد؛ بنابراین پیرزن شیرازی بهترین آدم بود. زیرا او سواد نداشت. روزنامه نمی خواند و از جریان نیز بی اطلاع بود. یک ماه و نیم در خانه پیرزن ماندم. روزها به قدمگاه می رفتم و آنجا گدایی می کردم و با این پول کنار پیرزن زندگی می کردم. بعد از ماه رمضان دوباره به قم برگشتم. چند روزی آنجا ماندم تا این که تصمیم گرفتم به تهران برگردم. می خواستم خودم را معرفی کنم. به تهران که رسیدم ،ترسیدم. مانده بودم چه کنم. یکدفعه یاد دختر خواهرم افتادم. او با مادرشوهرش زندگی می کرد. به خانه آنان در کوچه لاریجانی رفتم که همانجا دستگیر شدم. قاضی صابری از دادسرای کرج مسئول رسیدگی به این پرونده شد. قاضی در اولین دستور از ماموران خواست همراه متهم به انزلی بروند تا جسد زهره کشف شود. ایران وقتی به بندرانزلی رسید مدعی شد در قتل زهره شش مرد هم با او همراه بوده اند. با این اعتراف به دستور بازپرس همان شب این شش مرد دستگیر شده و با صدور قرار ممنوع الملاقات روانه زندان شدند. یکی از شش مرد در بازجویی ها گفت: وقتی فهمیدیم ایران جسد را داخل چاه انداخته جسد را بیرون آورده و در ساحل دریا زیر ماسه ها دفن کردیم. سرانجام در آخرین روز آذر، جسد دخترک کشف شد. یک پیراهن و یک شلوار تن زهره بود که تقریبا پوسیده بودند. پزشک جنایی هم پس از معاینه جسد گفت: زهره به دلیل خفگی در آب چاه جان باخته است. پس از کشف جسد، ایران که بشدت دچار ناراحتی و عذاب وجدان شده بود شروع به گریه کرد. او در همین حال فریاد می زد و می گفت: شما را به خدا او را غسل دهید. به خدا قسم که من این دختر را از جانم هم بیشتر دوست داشتم. خیال داشتم زهره را به خرج خودم بزرگ کنم و زندگی خوبی برایش درست کنم.ایران شریفی که بعد از کشف جسد زهره و دیدن آن بشدت تحت تأثیر قرار گرفته بود اعلام کرد حقایقی را تاکنون کتمان کرده که می خواهد تمام آنها را اعتراف کند. برای آن که بدانید ایران شریفی در جریان اعترافات جدیدش چه مسائلی را فاش کرد و در دادگاه چه گفت، در شماره بعدی تپش همراه ما باشید. تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
 
دوشنبه 1 دی 1393 ساعت 23:15
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 68]