واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: تکاندهنده: تبعید دانشجوی دکترا جامعه شناسی به کمپ ترک اعتیاد
از زمانی که به کمپ های ترک اعتیاد رفتم، چیزهای زیادی دیدم. من شاهد بودم که پسری پدرش را بهعنوان معتاد آورده بود به کمپ تا او را آنجا نگه دارند و بتواند خیلی راحت پولش را بالا بکشد. یا پسری که برادرهایش او را آورده بودند. ما خودمان معتاد هستیم و یک معتاد را خوب میشناسیم. کاملا مشخص بود آنها معتاد نیستند اما خب چه کاری از دستمان بر میآمد. ٦٠٠ هزارتومان هزینه نگهداری یک دوره ٢١روزه ترک اعتیاد است. در این مراکز هدف ترک اعتیاد فرد نیست؛ هدف فقط به دست آوردن پول بیشتر است.»
واقعه تکان دهنده تبعید دانشجوی دکتری جامعه شناسی به کمپ ترک اعتیاد
تعداد کمپهای ترک اعتیاد غیرمجاز در کشور بیشتر از کمپهای مجازی هستند که طبق پروتکلهای تصویبشده کارش را ادامه میدهد. اتفاقاتی که در این مراکز رخ میدهد تن هر انسانی را میلرزاند. ضرب و شتم؛ گرسنگی؛ عدم رعایت بهداشت؛ توهین به شخصیت فرد همه این موارد تازه گوشهای از مشکلات این کمپها هستند.
هادی یکی از همانهایی است که به اجبار پایش به مراکز ترک اعتیاد باز شده و از هم کمپیهایش خاطرات اینچنینی زیاد شنیده است. او که از سال ٨٢ بین خانه و بازگشت به کمپ در رفت و آمد است در رابطه با محکومان اجباری در مراکز ترک اعتیاد گفت: «از زمانی که به کمپ های ترک اعتیاد رفتم، چیزهای زیادی دیدم. من شاهد بودم که پسری پدرش را بهعنوان معتاد آورده بود به کمپ تا او را آنجا نگه دارند و بتواند خیلی راحت پولش را بالا بکشد. یا پسری که برادرهایش او را آورده بودند. ما خودمان معتاد هستیم و یک معتاد را خوب میشناسیم. کاملا مشخص بود آنها معتاد نیستند اما خب چه کاری از دستمان بر میآمد. ٦٠٠ هزارتومان هزینه نگهداری یک دوره ٢١روزه ترک اعتیاد است. در این مراکز هدف ترک اعتیاد فرد نیست؛ هدف فقط به دست آوردن پول بیشتر است.»ناگفتههای یک قربانیمرد جوان که دانشجوی دکتری جامعهشناسی است در گفتوگویی پرده از ماجرای گروگان گرفته شدنش برداشت. خاطره تلخی که هنوز نتوانسته است فراموش کند.
ماجرا چه زمانی برای شما رخ داد؟
٩ تیرماه سال گذشته بود که مرا گروگان گرفتند.
از نحوه گروگانگیری برایمان بگویید؟
در خانه بودم که ٤ مرد سیاهپوش و قویهیکل به درخانهمان آمدند و بعد از اینکه خود را پلیس معرفی کردند گفتند باید با آنها بروم. ابتدا قبول نکردم اما آنها مرا به زور سوار یک خودروی ال ٩٠ کردند.
مقصدتان کجا بود؟
تنها یک جمله از آنان شنیدم «کمپ ترک اعتیاد». مرا به منطقه سردرود که ٤٥ دقیقه با تبریز فاصله داشت بردند. بالای در ورودی یکی از آنها نوشته شده بود، ترک اعتیاد گلزار.
معتاد بودید؟
من حتی تجربه کشیدن یک نخ سیگار هم نداشتم.
چرا اجازه دادید شما را به کمپ ببرند؟
خیلی تلاش کردم از دستشان فرار کنم اما مردان سیاهپوش با زور مشت و لگد مرا داخل کمپ بردند.
در وسط باغ یک ساختمان قدیمی بود به زیرزمین رفتیم. ٣٠ مرد در وضع بسیار اسفناک بهداشتی و انسانی در اتاقی کوچک محبوس شده بودند.
چند روز در کمپ بودید؟
٣٦ روز در آنجا قرار داشتم. راه خلاصی نداشتم. وضعیت کمپ خیلی وحشتناک بود. حق اعتراض نداشتیم.
وضعیت غذا و بهداشت به چه صورت بود؟
غذا فقط سیبزمینی آبپز و تخممرغ بود. وضعیت بهداشت هم اسفبار بود. من در ٣٦ روزی که آنجا بودم حتی یک بار هم به حمام نرفتم. همه باید با یک تیغ صورتشان را اصلاح میکردند، اما من هر بار بهانه میآوردم و صورتم را نمیزدم.
چه کسی به آنها دستور داده بود شما را گروگان بگیرند؟
چند روزی از حضورم در کمپ گذشته بود. ارتباط خوبی با کارکنان آنجا پیدا کرده بودم. برای تمیز کردن دفتر به اتاقی که پروندهها در آنجا قرار داشت، رفتم. وقتی پروندهام را پیدا کردم متأسفانه دیدم پدرم برگه رضایتنامه را امضاء کرده بود تا مرا بهعنوان یک معتاد به کمپ بیاورند. البته ٣ برادر ناتنیام نیز در جریان ماجرا بودند.
چطور فرار کردی؟
٢٥ روز از اسارتم میگذشت که انگار پولی که به کمپ میدادند قطع شد و آنها دیگر مرا آزاد گذاشتند و روز سی و ششم بود که با نقشه قبلی در را برایم بازگذاشتند تا فرار کنم.
شکایت نکردی؟
خیر وقتی ماجرا را به مادرم گفتم او پیشنهاد داد هیچ حرفی نزنم چرا که احتمال دارد فردا دردسر بزرگتری برایم ایجاد کنند.هشمهری
یکشنبه 28 دی 1393
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 22]