واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
ماجرایی تلخ اما واقعی؛
مهربانی بیش از حد پدر و مادر، فاجعه به بار آورد
نیمی از حقوق بازنشستگی پدرش به او تعلق داشت و پسرک همه آن پولها را صرف خوشگذرانی دوستانش میکرد.
به گزارش سرویس حوادث جام نیوز به نقل از ایران، صدای خندههای بلند چند پسر جوان یکبار دیگر از خانه روستایی به گوش میرسید؛ صدایی که در چند سال گذشته بارها و بارها شنیده شده و اعتراض چند باره همسایهها نیز راه به جایی نبرده بود.
پیرزن و پیرمرد صاحبخانه بعد از سالها صاحب فرزند شده بودند و به هیچ عنوان حاضر به ناراحتی تنها فرزندشان نمیشدند حتی حالا که او به سن جوانی رسیده بود، نه کاری انجام میداد و نه درساش را درست و حسابی میخواند. خوشگذرانی و وقتگذرانی با رفقایش همه زندگیاش بود. نیمی از حقوق بازنشستگی پدرش به او تعلق داشت و پسرک همه آن پولها را صرف خوشگذرانی دوستانش میکرد.
آن روز پنج نفر از همسن و سالهایش را به خانهشان دعوت کرده بود. بعد از چند ساعت گفتن و خندیدن تصمیم به بازی گرفتند و به زمین فوتبال خاکی روستا رفتند. زمانی که از زمین خاکی به سمت روستا برمیگشتند هوا گرگ و میش شده بود. هر کدام از پسرها به سمتی رفتند اما میثم و یکی از دوستانش نه به سمت خانه، که راه جنگل را در پیش گرفتند. کمی در میان شمشادها جستوجو کردند و بستهای کوچک را که گویا خودشان آنجا پنهان کرده بودند یافتند. چند صدمتری داخل جنگل شدند و پشت یکی از درختها نشستند.
میثم بیشتر از 19 سال نداشت اما آن یکی بیشتر از 35 سال به نظر میرسید. بعد از مصرف موادمخدر، با حالتی نامتعادل به سمت روستا راهی شدند. میثم هنوز به خانه نرسیده بود که سه نفر از همسن و سالهایش را دید و با پیشنهاد آنها راهش را به سمت خانه جنگلی کج کرد. خانه جنگلی کلبه کوچکی بود که او و دوستانش ساخته بودند تا جایی برای خوشگذرانیهایشان داشته باشند؛ جایی که از چشم اهالی محل دور است و جای امنی برای آنها به حساب میآید.
چهار نفر بودند و با هم شروع به مصرف مشروبات الکلی کردند. شب به نیمه رسیده بود که تلفن همراه میثم زنگ خورد، شماره خانهشان بود، تماس را قطع کرد و گوشی را روی سایلنت قرار داد. هنوز یک ساعت از این ماجرا نگذشته بود که صدای آژیر آمبولانس در روستا بلند شد. سه جوانی که میثم را روی دستانشان گرفته و به جاده روستا رسانده بودند، عرق کرده و از ترس میلرزیدند. وقتی که میثم روی تخت آمبولانس جای گرفت هنوز تشنج داشت. چشمانش قرمز شده بود و از لبهایش کف سفید رنگی بیرون میزد. بیشتر از چند دقیقه دوام نیاورد. میثم به بیمارستان هم نرسید. او قربانی مهربانیهای بیش از اندازه پدر و مادرش شده بود. نظر کارشناس: زیادهروی پدر و مادرها در مهربانی، بیش از تفریط در آن بر روحیه و آینده فرزندان تأثیرگذار است. اعطای آزادی بیقید و شرط و رهاکردن فرزندان به بهانه آزادی، آنان را در منجلاب تصمیمات ناپختهشان غرق خواهد کرد و مقصر بزرگ این انهدام، چیزی جز علاقههای افراطی نخواهد بود. 2005
۱۷/۱۰/۱۳۹۳ - ۰۵:۴۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 50]