واضح آرشیو وب فارسی:مهر: مروری بر شعرخوانی شاعران جوان/
چند جرعه «شعر انقلاب»/ چندین ستاره ایم که با هم برادریم
شناسهٔ خبر: 2456054 دوشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۳ - ۰۹:۲۲
فرهنگ > شعر و ادب
سیدرسول پیره، رستم عجمی، علیرضا رجبعلی زاده و علی اصغر شیری از شاعران جوانی بودند که در شب شعر افتتاحیه چهارمین جشنواره شهر انقلاب به شعرخوانی پرداختند. به گزارش خبرنگار مهر، شعرخوانی شاعران پیشکسوت و جوان انقلاب در شب شعر افتتاحیه جشنواره شعر انقلاب تجربه ای ویژه از همراهی با روایت چند نسل از یک فرهنگ بود. آنچه در این گزارش می خوانید مرور چند نمونه از آثار شاعران جوان حاضر در این آیین است که برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار گرفته است؛سیدرسول پیره/ چند نفر با نام تو گریسته اندمثل خشابی پربا چهل گلولهچهل بار از خودم ترسیدمچند ثانیه بعدمثل خشابی خالیپرنده ها هم از من نمی ترسند***گفتمگلوله ها تنها جایی برای دکمه ها باز می کنندمن پیراهنی با هزار دکمهمن دستی هستم که دکمه ها را می بنددآنهایونیفرم نظامی را توی کمد گذاشتندو صبحهمه پیراهن ها از ترس چروک شده بودند رستم عجمی (شاعر تاجیک)/ چندین ستاره ایم که با هم برادریمما ذره ای ز کهنه ترین خاک این دریمبر ما بتاب تا به فلک سر برآوریمرندیم و دلق پوش و نظرباز و دف نوازتنها در آسمان تو خورشید خاوریمآغوش وا کن ای وطن! ای مادر وطن!ما کودکان گمشده ات در سه کشوریمدر دامنت شکوفه امیدمان شکفتدور از تو در خزان غریبی شناوریمدامان مهربان تو از دست رفته استشب زنده دار معرکه با دیده تریمچون آسمان ابری و چهل تکه تو ایمیک روح اشکبار ولی در سه پیکریمتاجیک زاده و افغان نژاد کیست؟ایرن کجاست؟ ما همه طفلان مادریممهتاب خوشه خوشه، پراکنده شد ز شرقباید یکی شویم و در آیینه بنگریمآئینه شکسته ماهیم بر زمینچندین ستاره ایم که با هم برادریم علی اصغر شیری/ ناشرانی که تاجرند انگار!کافهها شاعران بیدردند،عمری آسودهخاطرند انگار!کافههایی که در توهم خود، نبض شعر معاصرند انگار!محو دود غلیظ سیگارند، همه شب تا سپیده بیدارندبر سر شعر، هایوهو دارند، به گمانی که شاعرند انگار!شاعرانی که با تب هر شعر، در پی عشق تازه میگردندبا نگاهی همیشه وهمآلود، محو میز مجاورند انگار!یک طرف شاعران "پوچگرا" ، یک طرف شاعران "پستمدرن"ادبیات شوم بیقیدی، ادبیات ظاهرند، "انگار"...جوهر شعرشان نخشکیده، پشت درهای انتشاراتندبرگههای به رنگ خاکستر، وصلهی میز ناشرند انگار!دسته چک های بی برو برگشت، هی ورق خورد و شعر پرپر گشتناشرانی به فکر سود و زیان، ناشرانی که تاجرند انگار!دست در دستِ باده مدهوشند، مست مستند و گرم آغوشندکافههایی که کفر مینوشند، کافههایی که کافرند انگار! علیرضا رجبعلی زاده/ «نخل» انقلابی سفارتخانهبرکت آب و خاک وطنی را می دانستامابار نداد همه این سالهامباداطعم آمریکاییورنگ و بوی ینگه دنیا برداردآب و خاک این باغچهاو را عوض نکردسایه اش را پنهان کرد حتیزیر پاهایش«نخل» انقلابی سفارتخانه
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 33]