محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1843532101
ساعتی با سالمندان آذرشهر سرایی که خانه خود آدم نمیشود
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: ساعتی با سالمندان آذرشهر
سرایی که خانه خود آدم نمیشود
یکی از افراد سرای سالمندان میگوید اینجا بگی نگی خوب است ولی هیچ جا خانه خودم نمیشود، دلم برای خانه و زندگیام، بچهها و نوههام، حتی همسایهها تنگ شده است.
سایت رویکرد نوشت: نشستهاند. چارهای جز نشستن ندارند. دورهم حلقه زدهاند و خاطرات تلخ و شیرین گذشته را برای یکدیگر روایت میکنند. دستهای هم چشم انتظار آشنایی هستند تا همکلام شوند و برای لحظاتی غم دوری را فراموش کنند.
سخت است از سپیده صبح تا غروب آفتاب جایی بمانی که به آن تعلق نداری و روزها را همچون یک زندانی روی چوب خط نشانه بگذاری، بیهیچ امیدی به آینده فقط منتظر بمانی تا روزی چوب خط پر شود.
«حاج رضا» جزو همان کسانی است که روزگار پیری و آرامشش را نه خودخواسته در سرایی خاموش با دلی غمگین به امید مرگ، روزها را یک به یک سپری میکند. گاه حرف میزند و گاه نمیتواند بغضش را که چنگ به گلویش انداخته تحمل کند. گریه میکند و اشکهایش روی گونههای چروک و چین خوردهاش همچون سیلابی در شیارهای کوهستانی فرتوت سرازیر میشود. به دنبال همدمی میگردد تا دقایقی با او فقط حرف بزند و از بیرحمیهایی که به او شده تعریف کند.
قدیمیها میگفتند برای بیدار شدن وجدان باید سری به قبرستان بزنی، به خود بیایی و با این تلنگر بدانی که روزی مرگ در خانه تو را هم خواهد زد. چرا قبرستان؟ چرا سری به سرایی که سالمندانش روزی جوان بودهاند نزنیم؟
مدتها بود از کنارش میگذشتم و تنها به ساختمانش نگاهم میافتاد نه برای جستوجو کردن بلکه نگاهی بیمعنا و سرد. نمیخواستم یا نمیشد ذهنم را درگیر کنم. اما دست روزگار هلم داد به جایی که هیچگاه فکرش را نمیکردم. سرای سالمندان آذرشهر در آذربایجان شرقی!
برای گزارش نیامدهام برای رساندن امانتی آمدهام. حدس میزنم کارم 10یا15 دقیقهای بیشتر طول نکشد. هوا سرد است ولی آفتابی. پیرمردی آن سوی در بزرگ آهنین که بیشباهت به در سلول زندان نیست و دولنگهاش به هم زنجیر شدهاند ایستاده و به من نگاه میکند، خیره شده انگار چیزی میخواهد بگوید اما فقط نگاه میکند، فقط نگاه. از محوطهای که چند پیرمرد عصا به دست در حال قدم زدن هستند به داخل ساختمان 3طبقه میروم.
در باز میشود چشمها به من خیره است، عدهای نشستهاند، چند نفری روی صندلی به دیوار تکیه زدهاند و برخی هم روی تختهایشان خوابیدهاند؛ از میانشان عبور میکنم پیرمردی که پایش را روی پایش انداخته، نگاهم میکند. نگاهم به نگاهش گره میخورد، با نگاهش همراهیام میکند، بدرقهام میکند. هنوز چند قدمی دور نشدهام که با زبان آذری صدایم میکند«حسین، حسین. بالا سن سن؟» (حسین، حسین پسرم تویی؟) برمیگردم و میگویم پدرجان من حسین نیستم اگرکاریداری بگو برایت انجام بدهم؟
اشک در چشمانش حلقه میزند: «تو را با پسرم اشتباه گرفتم، پسرم حسین شباهت زیادی به تو دارد خیلی وقت است منتظرم به ملاقاتم بیاید یک لحظه فکر کردم حسینم آمده! پسرم را چند هفتهای است ندیدهام دلم برای او و بچههایش خیلی تنگ شده است.» با گوشه آستینش اشک هایش را پاک میکند. دلداریش میدهم که حسین خواهد آمد و نوههایش را خواهد دید. سعی میکنم با حرفهای امید بخش کمی او را امیدوار کنم. چه میدانم حسین میآید یا نه؟
میروم تا امانتی را به یکی از مددکاران که آن طرف ایستاده برسانم. پیرمردها سکوت کردهاند و دستشان را روی عصا و چانه را روی دستهایشان گذاشتهاند. پیرمردی روبهرویم نشسته و سرش را تکان میدهد و به ترکی میگوید: «از خدا میخواهم نفسم را ببرد و از این زندگی نکبت بار راحت شوم.»
- از کجا آمدهای پدرجان؟
- تبریز
چند وقت است اینجایی؟
- 5 ماهی میشود.
- خودت اینجا آمدی یا بچهها...؟
- پسرم ودامادهایم به بهانه اینکه میخواهیم برویم زیارت. وقتی به خودم آمدم هر دویشان رفته بودند.
- اینجا اذیت میشوی؟
- نه پسرم. اینجا بگی نگی خوب است ولی هیچ جا خانه خودم نمیشود دلم برای خانه و زندگیام، بچهها و نوههام، حتی همسایهها تنگ شده... بغضش میترکد مثل بچهای که پدر و مادرش را گم کرده است.
کمی که آرام میشود سفره دلش را بدون اینکه سؤال دیگری بپرسم باز میکند: «فلان منطقه را میشناسی؟ آنجا ملک دارم، خانهام هم خیلی بزرگ است. یک پسر و 3دختر دارم. همسرم چند سال پیش از دنیا رفت. پیر شده بودم و نمیتوانستم خانه و زندگیام را اداره کنم. دیگر حساب دو دوتا چهارتایم از دستم میرفت. همه مال و اموالم را بخشیدم به بچههایم کهای کاش نمیکردم وگرنه اینجا نبودم.»
«پسرم گفت میخواهیم برویم زیارت امام رضا(ع) خوشحال بودم. خیلی وقتی میشد نرفته بودم پابوس آقا. ساکم را جمع و جور کردم، دامادهایم هم آمدند. چند ساعتی در راه بودیم خوابم برد، بیدار که شدم جلوی سرای سالمندان بودیم به زور مرا اینجا نگه داشتند، پسرم گفت این وضعیت چند هفتهای بیشتر طول نمیکشد و میخواهد برایم آپارتمان کوچکی بخرد. میدانستم دروغ میگوید ولی چارهای جز اعتماد نداشتم. چند هفته که هیچ چند ماه است اینجایم.»
هنوزمشغول صحبتیم. پیرمردی تلفن همراه به دست را میبینم که با کسی حرف میزند، روبهرویمان ایستاده، دستپاچه است، به حدی که دستانش میلرزد مدام میگوید: «دخترم مواظب خودت باش، مواظب باش، به من فکر نکن اصلاً وقتی از اتاق عمل بیرون آمدی به من زنگ بزن...» حرف میزند تند تند و با مکثی نه کوتاه بغض میکند و چشمانش پر از اشک میشود.
حالا تلفنش تمام شده ولی دلواپسیاش نه! قدمهای رعشهوار برمیدارد و راهش را کج میکند سمت اتاقی که روبهروی ماست. با گریههایی که شانهاش را به لرزه درآورده به دوستش که روی سجاده نشسته و در حال ذکر گفتن است میگوید: «کربلایی، دخترم را به اتاق عمل بردهاند دعایش کن تا چیزیش نشود و سالم برگردد به خانهاش.»کربلایی هم جواب میدهد: «همان دخترت که تو را به اینجا آورد؟»
پیرمرد سکوت میکند و سر به زیر میاندازد و درحالی که از اتاق بیرون میرود: «اولاد است دیگر!تو دعایش کن.»
عرق سرد روی پیشانیام را پاک میکنم و سرپا میشوم و قدمی میزنم، جلوی در پیرمردی با لباس فرم آبی و کلاه قهوهای صدایم میکند، عصایش را به زور در هوا میچرخاند و اشاره میکند بروم کنارش. همان تخت چوبی بزرگی که جلوی در ورودی است.
- اینجا چه میکنی پسرم؟ نکند آمدی به پدرت سر بزنی؟
- نه امانتی آورده بودم.
- پدرت زنده است؟
- نه به رحمت خدا رفته.
- خدابیامرزد مادرت چطور؟
- خدا را شکر سایهاش بالای سرمان است.
- تو را به خدا یک روز از خانه بیرونش نیندازید و به خانه سالمندان نبریدش؟
- لبخندی میزنم و میگویم نه هیچ وقت چنین کاری نمیکنیم.
شروع میکند به حرف زدن انگار اینجا همه دلشان بدجور پر است و دو گوش و دو چشم میخواهند تا به چشمهایشان زل بزنند و درد و دلشان را گوش کنند: «سربازی پسر نامردم را زمان شاه 100تومان خریدم، راستی چند ساله هستی؟سن تو قد میدهد به زمان شاه؟ این پول آن زمان خیلی بود. هنوز انقلاب نشده بود که میخواستم دستی برایش بالا بزنم. دیگر نوبت زن گرفتنش بود ولی باید کسب و کاری برایش مهیا میکردم، رفتم خیابان تربیت تبریز، آنجا را که میشناسی؟مغازهای خریدم و بعدش هم عروسی و... حالا که پیر شدهام به جای اینکه پسرم عصای دستم شود، شده بلای جانم، خیلی نامرد است نامرد!»
- دخترانت اینجا میآیند؟
-گه گدار، از آنها که نمیتوانم انتظاری داشته باشم بالاخره خودشان جیره خوار شوهرانشان هستند و نمیشود ایرادی گرفت.
- اینجا روزها را چطور میگذرانی؟
- هر روز مثل دیروز. صبح برای نماز بیدار میشویم، بیدارم تا صبحانه، بعد از آن هم کاری ندارم، نه پارک سرکوچهای نه همسایهای که گپی بزنم، می خوابم تا ساعت 12-11 بعد سالن را متر میکنم. گاهی با پیرمردهای دیگر یاد گذشتهها میکنیم، نماز، ناهار، شام گاهی تلویزیون، خستهکننده شده بهخدا. اعصاب هم دیگر ندارم. دوست دارم همین امروز بمیرم و خلاص شوم... سیگار داری؟
زمان ناهار است، کم کم پیرمردها گرم میشوند و تکانی میخورند، آنهایی که توان راه رفتن ندارند روی تختهایشان نشستهاند و آنهایی که دست و پای سالمی دارند میروند و کمک میکنند زیر بغل بقیه را میگیرند و به سوی میزهای غذاخوری میبرند. میشود دید که اینجا همه به هم کمک میکنند به هم امید میدهند و ناراحتی هریک غم میشود و پخش میشود در اتاقها.
میروم و خودم را جای تک تک این آدمها میگذارم. آدمهایی که روزی جوان بودند برای خودشان کسی بودند، احترامی، برو بیایی، شهرتی، سلام و علیکی ولی حالا چه؟چرا اینجایند؟چه اتفاقی افتاده؟سؤالهایم بیجوابند شاید.
حاج رضا هم میرود برای ناهار، با لهجه شیرین آذریاش تعارف میکند بیا پسرم نمک ندارد. خداحافظی میکنم، دستی به شانههایم میکوبد: «پدر و مادر 100تا بچه را بزرگ میکنند ولی 100تا بچه نمیتوانند از پدر و مادرشان مراقبت کنند. به امان خدا» انتهای پیام/
93/10/08 - 15:25
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 70]
صفحات پیشنهادی
آمار تیمهای بیپارتی شکسته نمیشود؛ کسانی که رای را عوض کردند باید تاوان پس دهند دادرس: منتقدان کیروش، خودشا
آمار تیمهای بیپارتی شکسته نمیشود کسانی که رای را عوض کردند باید تاوان پس دهنددادرس منتقدان کیروش خودشان ۵۰ روز لیگ را تعطیل میکردند ما که در فوتبال نبودیم بقالی داشتیم و میوهفروشی میکردمسرپرست سابق تیم ملی گفت حتی مربیان سابق تیم ملی که امروز از کیروش ایراد میگیرندتسهيلات خوداشتغالي به 154 مددجوي کميته امداد آذرشهر
۲۵ آذر ۱۳۹۳ ۱۳ ۳۴ب ظ تسهيلات خوداشتغالي به 154 مددجوي کميته امداد آذرشهر مدير کميته امداد امام خميني ره شهرستان آذرشهر گفت طي هشت ماهه امسال 154خانوار تحت حمايت از وامهاي خوداشتغالي اين نهاد بهره مند شدند به گزارش خبرگزاري موج احمد سليمي افزود ميزان اين تسهيلات اعطايي به مبراساس مصوبه مجلس وزارتخانهها و دستگاهها مکلف به تهیه صورتهای مالی خود در موارد استفاده از بودجه عمومی دولت
براساس مصوبه مجلسوزارتخانهها و دستگاهها مکلف به تهیه صورتهای مالی خود در موارد استفاده از بودجه عمومی دولت شدندمجلس وزارتخانهها و دستگاههای اجرایی را مکلف کرد در موارد استفاده از بودجه عمومی دولت صورتهای مالی خود را تهیه کنند به گزارش خبرنگار پارلمانی خبرگزاری فارس نمایسهيلات خوداشتغالي به 154 مددجوي کميته امداد شهرستان آذرشهر
۲۶ آذر ۱۳۹۳ ۱۴ ۱۲ب ظ سهيلات خوداشتغالي به 154 مددجوي کميته امداد شهرستان آذرشهر مدير کميته امداد امام خميني ره شهرستان آذرشهرگفت طي هشت ماهه امسال 154خانوار تحت حمايت از وامهاي خوداشتغالي اين نهاد بهره مند شدند به گزارش خبرگزاري موج احمد سليمي افزود ميزان اين تسهيلات اعطايآمریکا روسها را از سفارتخانهها و کنسولگریهای خود اخراج میکند
دوشنبه ۱ دی ۱۳۹۳ - ۱۴ ۴۲ آمریکا قصد دارد تا تمامی پرسنل نظارتی سفارتخانهها و کنسولگریهای روسی در این کشور را پس از بررسی سوابق افراد با شهروندان آمریکایی جایگزین کند به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا به نقل از خبرگزاری اسپوتنیک این لایحه توسط مایک راجرز نماینده کنگرانهدام باند سارقان خودرو در خانه مجردی
جمعه ۵ دی ۱۳۹۳ - ۱۰ ۳۶ رییس کلانتری 153 شهرک ولی عصر از دستگیری هفت عضو شبکه سرقت خودرو در خانهای مجردی خبر داد سرگرد ایرج ارصلانی در گفتوگو با خبرنگار حوادث خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا در این باره گفت در ساعت 2 بامداد روز دهم آذرماه ماموران کلانتری 153 از طریق مرکز پدرخشان: هیچ بازیکنی از پرسپولیس جدا نمیشود/ خودم از همه بیشتر نگران هستم
درخشان هیچ بازیکنی از پرسپولیس جدا نمیشود خودم از همه بیشتر نگران هستم ورزش > لیگ برتر - سرمربی پرسپولیس می گوید هیچ باشگاهی برای جذب نیلسون با ما صحبت نکرده است فارس نوشت حمید درخشان در خصوص شرایط پرسپولیس اظهار داشت انشاءالله درست میشود یکسری مسمختارپور خبر داد آزمون استخدامی نهاد کتابخانهها در سال ۹۳ برگزار نمیشود/ علت: وجود شکایت از آزمون سال قبل
مختارپور خبر دادآزمون استخدامی نهاد کتابخانهها در سال ۹۳ برگزار نمیشود علت وجود شکایت از آزمون سال قبلعلیرضا مختارپور در شانزدهمین یادداشت خود از عدم برگزاری آزمون استخدامی نهاد در سال جاری به علت ابلاغ لزوم بررسی دقیق شکایات و اشکالات وارده از سوی نهادهای نظارتی نسبت به آزموچگونگی نفوذ شیطان در قلب آدمی به روایت شیخ نخودکی
چگونگی نفوذ شیطان در قلب آدمی به روایت شیخ نخودکیمبادا شیطان با آراستن طاعات تو را بفریبد زیرا او ۹۹ درب خیر را برای تو میگشاید تا در مورد یکصدم بر تو غلبه یابد پس به وسیله مخالفت با دستوراتش و بستن راهش و ضدیت با خواهشهای شیطان با او مقابله و ستیز کن به گزارش خبرنگار آیین وتحریم محصول عملکرد فتنهگران در سال 88 بود/انقلاب بزرگ ما با آدمها تعریف نمیشود
بذرپاش در مسجد لولاگر تحریم محصول عملکرد فتنهگران در سال 88 بود انقلاب بزرگ ما با آدمها تعریف نمیشود عضو هیئترئیسه مجلس شورای اسلامی گفت در بحبوحه فتنه غربیها خواستند با تشدید تحریمها بر ایران فشار اقتصادی علیه مردم را زیاد کنند و به خیال خودشان پرونده نظام جمهوری اسلامیدر آذرشهر مونوکسید کربن دومین قربانی خود را در یک هفته گذشته گرفت
در آذرشهرمونوکسید کربن دومین قربانی خود را در یک هفته گذشته گرفتمسئول روابط عمومی اورژانس آذربایجانشرقی گفت مرد 40 سالهای امروز به علت مسمومیت با مونوکسید کربن جان خود را از دست داد حبیب حسینقلیزاده دقایقی پیش در گفتوگو با فارس افزود این مرد در قوچ قرای شهرستان آذرشهرهیج بازیکنی از پرسپولیس جدا نمیشود/ خودم نگرانتر از هواداران هستم -
حمید درخشان هیج بازیکنی از پرسپولیس جدا نمیشود خودم نگرانتر از هواداران هستم شناسهٔ خبر 2446900 شنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۳ - ۱۵ ۴۱ ورزش > فوتبال ایران سرمربی تیم فوتبال پرسپولیس در واکنش به اظهارات برخی از بازیکنان این تیم مبنی بر جدایی از جمع سرخپوشان تاکید کرد فعلا هیچ بازیکنیهیچ باشگاهی برای جذب نیلسون با ما صحبت نکرده است درخشان: هیچ بازیکنی از پرسپولیس جدا نمیشود/خودم از همه بیشتر
هیچ باشگاهی برای جذب نیلسون با ما صحبت نکرده استدرخشان هیچ بازیکنی از پرسپولیس جدا نمیشود خودم از همه بیشتر نگران هستمسرمربی تیم فوتبال پرسپولیس گفت هیچ بازیکنی در فصل نقل و انتقالات از پرسپولیس جدا نخواهد شد به گزارش خبرنگار ورزشی خبرگزاری فارس حمید درخشان در خصوص شرایط پرس-دل پر مردم از امدادخودروها و نکتهای که جدی گرفته نمیشود
دل پر مردم از امدادخودروها و نکتهای که جدی گرفته نمیشود دیروز زمانی به سرکار آمدیم تلفنهای گروه اقتصاد مدام زنگ میخورد که بیشتر این زنگها واکنش مردم به گزارش دیروز جامجم درباره مشکلات امداد خودروها بود درآن گزارش مسائلی که بیشتر شهروندان با آن مواجهند ـ از قیمت گرفته تا سرک2 کشته و 6 مصدوم نتیجه واژگونی دو خودرو در جاده« تبریز - آذرشهر»
یکشنبه ۷ دی ۱۳۹۳ - ۱۵ ۱۹ مسئول روابط عمومی اورژانس 115 آذربایجانشرقی گفت دو حادثه رانندگی در جادههای استان 4 پایگاه فوریتهای پزشکی اورژانس را به محل حادثه کشاند حبیب حسینقلیزاده در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا منطقهی آذربایجانشرقی از واژگونی یک داین خبر بروز میشود اولین زن جاسوس ایرانی در اسراییل/ عکس منتشر نشده از دو دبیرکل حزبالله/ ۱۴خودروی مهم سال ۲
این خبر بروز میشوداولین زن جاسوس ایرانی در اسراییل عکس منتشر نشده از دو دبیرکل حزبالله ۱۴خودروی مهم سال ۲۰۱۴گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس هر روز برخی اخبار رسانههای دیگر را در بسته خبری چند خبر آن طرفتر منتشر میکند گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس برخی اخبار رسانههای دیگرحاشیههای پیروزی رم در خانه جنوا خودداری توتی از گرفتن بازوبند کاپیتانی/ لگد الکاپیتانو به بازیکن حریف+فیلم
حاشیههای پیروزی رم در خانه جنواخودداری توتی از گرفتن بازوبند کاپیتانی لگد الکاپیتانو به بازیکن حریف فیلمکاپیتان تیم فوتبال رم از گرفتن بازوبند کاپیتانی تیمش خودداری کرد به گزارش خبرگزاری فارس شب گذشته رم در خانه جنوا با یک گل پیروز شد تک گل این بازی را ناینگولان در دقیقه 40-
گوناگون
پربازدیدترینها