تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان می‌شوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستوران‌ها و کافه‌ها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیه‌های کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833885989
فارس گزارش می‌دهد بازگو کردن خاطرات شهدا از زبان مادران
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: فارس گزارش می‌دهد
بازگو کردن خاطرات شهدا از زبان مادران
بازگو کردن خاطرات دفاع مقدس یکی از نیازهای ضروری جامعه امروز است که باید این خاطرات با هدف آشنایی بیشتر نسل جوان با جنگ تحمیلی بیشتر بازگو شود تا آن‌هایی که این جنگ را درک نکردند با اهداف این دوران بیشتر آشنا شوند.
به گزارش خبرگزاری فارس از قزوین، بازگو کردن خاطرات هشت سال دفاع مقدس یکی از نیازهای ضروری جامعه امروز است که باید این خاطرات با هدف آشنایی بیشتر نسل جوان با جنگ تحمیلی بیشتر بازگو شود تا آن‌هایی که این جنگ را درک نکردند با ارزش‌ها و اهداف این دوران بیشتر آشنا شوند. شهدایی که با گذشتن از جان خود و تحمل سختی‌ها در جنگ تحمیلی حضور یافتند تا بتوانند از ارزش‌های اسلامی کشورمان محافظت کنند، خانواده‌های آنها از جمله مادرانشان نیز برای موفقیت‌شان دعا می‌کردند تا پیروز شوند. حوریه عباسی شهرستانکی مادر شهید رضا دوستی ضمن بیان خاطرات فرزندش در گفتوگو با خبرنگار فارس در قزوین اظهار کرد: پسرم آخرین‌بار که به مرخصی آمد؛ رفت عکاسی و یک عکس فوری از خودش گرفت و به خانه آورد. عکس‌ها را گذاشت پشت آینه و گفت: به پدر نگو که من عکس گرفته‌ام پرسیدم: برای چه عکس گرفته‌ای؟ گفت می‌خواهم بروم حمله، گفته‌اند عکس بیندازید و برای ما بیاورید و در خانه هم برای یادگاری بگذارید. خداحافظی که کردیم گریه می‌کرد و می‌گفت: مادر نگران من نباش و از هیچ چیز نترس، بعد از رفتنش تقریباً هر هفته یک نامه برایمان می‌نوشت و حال و احوال همه اقوام را جویا می‌شد. بعد از مدتی، دیدم از او نامه‌ای نمی‌آید، نگرانش شده بودم. یک شب در خواب دیدم رضا آمده است و من نیز به استقبالش به بیرون از خانه رفته‌ام؛ با هم روبوسی کردیم و بعد از احوالپرسی از او خواستم تا ساک خود را بدهد که به خانه ببرم. گفت: مادر ساک سنگین است، خودم می‌آورم، شما خسته می‌شوید، وارد خانه که شدم، از خواب بیدار شدم؛ عصر همان روز بود که درب خانه‌مان به صدا درآمد، سریع خودم را به آستانه در رساندم و آن را باز کردم، آنقدر مضطرب بودم که کسی را نمی‌دیدم، اما پرسیدم: شما؟ گفت: شما سرباز در جبهه‌ها دارید؟ سرباز شهید رضا دوستی در تاریخ پنجم اردیبهشت‌ماه سال 46 در روستای یل‌آباد از توابع شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش غلامحسین نام داشت که کارگر بود، در نهضت سوادآموزی درس خواند و به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. این شهید بزرگوار در 21 تیر‌ماه سال 67 در تنگه ابوقریب توسط نیروهای عراقی بر اثر مصدومیت شیمیایی به شهادت رسید؛ مزار او در شهر زادگاهش واقع است. محبوبه مرتضایی مادر شهید علیرضا شیری در گفتوگو با خبرنگار فارس در قزوین به بیان خاطرات فرزند شهیدش پرداخت و عنوان کرد: هنوز دانش‌آموز دبیرستان بود که درسش را رها کرد و به جبهه‌ها رفت، اما از ترس اینکه ما به او اصرار نکنیم که درس بخوان و به جبهه نرو، کمتر به مرخصی می‌آمد. آخرین‌باری که برای مرخصی آمد، لباس‌های بسیجی تنش بود، آنها را در آورد و گفت: «این‌ها را بشویید، من می‌روم مسجد کار دارم» بعدها فهمیدم که رفته بود وصیت‌نامه‌اش را بنویسد و در راه مسجد نیز از دوستان و همسایه‌ها خداحافظی کرده بود. وقتی از مسجد برگشت، لباس‌هایش را برداشت که بپوشد، گفتم: مادر! سرما می‌خوری، صبر کن لباس‌هایت خشک شود و بعداً برو؛ گفت: دیر می‌شود، من هم ساکش را بستم و بدون اینکه ناهار بخورد با عجله راه افتاد. می‌خواستم بروم تا سپاه بدرقه‌اش کنم، اما قسم داد که نروم. گفت: مادر نیا، تو آنجا گریه می‌کنی و ناراحت می‌شوی؛ من می‌روم و قول می‌دهم که برگشتم، با هم برویم کربلا، چند روز بعد خبر شهادتش را آوردند، اما من هنوز منتظر روزی هستم که با علیرضا به کربلا برویم. دانش‌آموز شهید علیرضا شیری در تاریخ یکم فروردین 42 در قزوین به دنیا آمد و در نوزدهم اردیبهشت 61 در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به سر در عملیات بیت‌المقدس به شهادت رسید، مزار او در گلزار شهدای شهر قزوین قرار دارد. پدر شهید علیرضا شیری در ژاندارمری کار می‌کرد، این شهید بزرگوار تا پایان دوره راهنمایی تحصیل کرد و کارگر شیرینی‌پزی بود که از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. فاطمه رجب‌زاده حسن‌بیگی مادر شهید علی تاج احمدی در گفتوگو با خبرنگار فارس در قزوین به بیان خاطرات فرزند شهیدش پرداخت و بیان کرد: اواخر ماه رجب بود که از جبهه‌ها به خانه آمد؛ هنوز 24 ساعت از آمدنش نگذشته بود که گفت مادر من دوباره باید بروم. گفتم کجا؟ گفت می‌روم شیراز و تا سوم شعبان نیز برمی‌گردم پیشانی‌اش را بوسیدم و گفتم خدا پشت و پناهت باشد و برای نخستین‌بار بود که به هنگام رفتنش آب پشتش نمی‌پاشیدم. روز سوم شعبان منتظر آمدنش بودم، دیر کرد؛ چادرم را برداشتم که بروم سپاه و سراغش را بگیرم، در را باز کردم دو برادر سپاهی جلوی در بودند، گفتند: علی زخمی شده است و مرا با خود بردند سپاه پرسیدم کدام بیمارستان است مرا ببرید علی‌ام را ببینم. گفتند: بیمارستان ارتش است و الآن نمی‌شود رفت، باشد برای فردا و مرا دوباره به خانه برگرداندند، خانه که آمدم سر و کله بچه‌ها و دامادها پیدا شد که فهمیدم علی شهید شده است. قبل از رفتنش به جبهه می‌خواستیم برایش عقد بگیریم، گفتم: بمان و بعد از سوم شعبان برو، گفت: مادر سوم شعبان تشییع جنازه من است. این حرف را که زد، من ناراحت شدم، علی هم بلافاصله گفت: مادر شوخی کردم، روز سوم شعبان آن سال که ولادت حضرت امام حسین (ع) هم بود، باران شدیدی می‌بارید و ما هم پیکر پاک علی را تشییع می‌کردیم. شهید علی تاج احمدی تبریزی، 20 آبان‌ماه سال 43، در شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش جلیل نام داشت، تا سوم متوسطه درس خواند و به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. این شهید بزرگوار 23 اردیبهشت ماه سال 62، در پاسگاه زید عراق بر اثر اصابت ترکش به ران و شکم، شهید شد و مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است. صغری چارجویی مادر شهید مجید کوزه‌گرها ضمن بیان خاطرات فرزندش به خبرنگار فارس در قزوین گفت: مجید آخرین‌بار که به جبهه می‌رفت 23 ساله بود و به هنگام اعزام هم یک پسر کوچک به نام مصطفی داشت. ما آن روزها خانواده شلوغ و پرجمعیتی داشتیم مجید به هنگام اعزام، دور حیاط چرخید و با همه اهل خانواده خداحافظی کرد و داشت از در خانه خارج می‌شد که از ما خواست فرزند خردسالش را بیاوریم تا دوستانش او را ببینند و ما هم او را بردیم. آن روز دوستان مجید با فرزند خردسال او عکس‌های زیادی گرفتند و مجید نیز به شوخی گفت: دفعه بعد که بخواهم به جبهه بروم، مصطفی با پای خودش می‌آید و مرا بدرقه می‌کند. او رفت و شهادتش رسید اما پیکرش باز نگشت. درست 10 سال بعد استخوان‌های به جا مانده از او را آوردند که در مراسم تشییع جنازه‌اش مصطفی آمد و پدر را بدرقه کرد. پاسدار شهید مجید کوزه‌گرها در تاریخ سوم بهمن ماه سال 44 در قزوین به دنیا آمد، پدرش محمود نام داشت، تا دوم راهنمایی درس خواند، سال 64 ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد و به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت. این شهید بزرگوار در 22 فروردین‌ماه سال 66 در عملیات کربلای هشت، منطقه شلمچه به شهادت رسید، پیکرش مدت‌ها در منطقه برجا ماند و سال 75 پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد. شهدای هشت سال دفاع مقدس با گذشتن از جان خود در جنگ تحمیلی حضور یافتند تا بتوانند اهداف و ارزش‌هایی که در مقدسات دینی مسلمانان است، حفظ و آنها را در یک جامعه اسلامی به نام جمهوری اسلامی ایران و در نهایت در جهان اسلام احیا کنند. آنها الگوی بارز صداقت، مقاومت و شجاعت هستند، که از زندگی و تعلقات دنیوی گذشتند تا امروز ما در آرامش و آسایش زندگی کنیم، خاطرات آنها باید برای قشرهای مختلف جامعه به ویژه جوانان بازگو شود تا آنان با مطالعه خاطرات، بیشتر با سیره زندگی این شهدا آشنا شوند. ------------------------ گزارش از زهرا محبی ----------------------- انتهای پیام/77009/ک20
93/09/30 - 17:30
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 91]
-
گوناگون
پربازدیدترینها