محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1846751612
داستان غم انگیز آزار جنسی دختر 15 ساله
واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
داستان غم انگیز آزار جنسی دختر 15 ساله
لیلا برای فرار از جامعه، روی درخت رفته، شبهای متوالی بدن نحیفش را بالا کشیده، با یکلا ملحفه در سرمای پاییزی تهران کز کرده روی شاخههای نهچندان مطمئن، از ترس آزار و اذیت؛ تجربهای هولناک که بارها و بارها دچارش شده؛ بیصدا، بیفریاد با زخمهای عمیق بر تن و روحش.
خبرگزاری ایسنا: لیلا برای فرار از جامعه، روی درخت رفته، شبهای متوالی بدن نحیفش را بالا کشیده، با یکلا ملحفه در سرمای پاییزی تهران کز کرده روی شاخههای نهچندان مطمئن، از ترس آزار و اذیت؛ تجربهای هولناک که بارها و بارها دچارش شده؛ بیصدا، بیفریاد با زخمهای عمیق بر تن و روحش.
روزنامه شرق در ادامه آورده است: کلاً چهار ماه طول کشیده؛ چهار ماه که از دختر 15 سالهی خانه تبدیل شود به مادر ناشنوا در چهارمین روز ترک شیشه و هرویین؛ در سرپناه شبانه زنان معتاد و کارتنخواب.
سعی میکنند با ایما و اشاره او را متوجه سوالهایم کنند. خودش اما صدایش درنمیآید که تنها دستهایش میچرخند و آواها از دهانش خارج میشوند؛ گنگ و مبهم. میفهمم خانهشان شهریار بوده است؛ پدرش نقاش، مادرش خانهدار. پدرش در اثر یک تصادف میمیرد، مادرش سهماه بعد سکته میکند و در آن زمان لیلا تنها در خانه بوده و صدایی نداشته به اورژانس زنگ بزند.
هرچه با برادرهایش تماس میگیرد جواب نمیدهند تا مادر جلو چشمانش جان میدهد. قصهاش به اینجا که میرسد، اشکهایش سرازیر میشود؛ اشکهایی که خیال بند آمدن ندارند. کسی را یارای تسلایش نیست. غمش در کنار درد و بیقراری چهارمین روز ترک هرویین و شیشه برای مادری 35 کیلویی که چهارماهه هم باردار است، طاقتفرساست.
پروانه؛ دختر بهبودیافتهای که اولینبار لیلا را به سرپناه شبانه «تولد دوباره» آورده، با هیجان میگوید: «خودم فیلمش را دیدم، تو کوچه اوراقچیها خوابیده بود از ترسش. دمدمای صبح بوده انگار. فیلمش را گرفته بودند. خودم فیلمشرو دیدم علناً. ببین مردم این منطقه چهجوری هستن؟ تو تاریک و روشن هوا ازش تو خواب فیلم گرفته بودن. دنبال سوژهن دیگه.»
صداها درهم گم میشوند. هرکس چیزی میگوید. لیلا با سهتا برادرش زندگی میکرده است. یکی متأهل است و دو تا مجرد. برادر را که ادا میکند، دو انگشت دو دستش را به نشانه پیوند در هم گره میزند. ادای فرار را با دو انگشت در حال حرکت درمیآورد. ادای کتک و زاری را که درمیآورد، انگشتهایش را بر صورتش میکشد. «دریا» ایما و اشارههایش را ترجمه میکند: «برادرهایم زیاد من را کتک میزدند. برادرم به من شک کرد.» ادای بریدن مو را درمیآورد.
«موهایم را برید. کتکم زد.» شکی که حاصلش فرار لیلا از خانه بوده و این، نقطه آغاز تراژدی زندگی دخترک میشود؛ کتکی که هنوز هم گویا آثارش روی بدنش هست: «زمانی که آمد اینجا جای ضربوشتم روی بدنش هنوز باقی مانده بود. با سیم کتکش زده بودند و گوشت بدنش کنده شده بود.»
اولینبار چطور آمدی «شوش» لیلا؟ اولینبار را با «یک» نشانش میدهد. کسی او را آورده و اینجا وسط میدان «شوش» رها کرده. چه کسی؟ معلوم نیست. «شوش» را میتواند ادا کند. شینی بلند. اینجا همین حوالی «لوکیشن» لابد قصه است؛ قصهای با انبوهی سیاهیلشکر، اراذلواوباش، معتادان و زنان خیابانی «شوش».
اولین کام را چهزمانی گرفته معلوم نیست. سر درددلش باز شده، کاری به سوالهای من ندارد. قصه خودش را روایت میکند. در پارک، حیران و سرگردان میچرخیدم. التماس میکردم. کف دستهایش را به نشانه التماس بر هم میگذارد. سرش را خم میکند. چشمانش همان زاری التماس را دارند. «گشنم بود. خواهش کردم به من غذا بدن. در خونه مردم رو زدم، گفتم سردمه اجازه بدین بیام تو ... . با سیلی زدن تو صورتم و گفتن برو. برو از اینجا.»
مسئول سرپناه میگوید: «یک ماه اول لیلا را در یک خانه نگه داشته بودند و از او سوءاستفاده میکردند.»
اینها را که میگوید، پروانه به حرف میآید که: «تو اون خونه بوده که میم میره اونجا و باهاش آشنا میشه. ساقی بوده مواد میبرده اونجا. بعد هم دلش سوخت که اونجا ازش سوءاستفاده میکردن از اون خونه آوردش بیرون. موادش را براش نگه میداشت. ولی کاری کرد که مواد نکشه. چون تو اون خونه معتادش کرده بودن. من از روزی که دیدمش تو «شوش» بود. یک موقع کاری چیزی داشت یا گشنهاش بود یا هرچی، من و مهدی بهش کمک میکردیم. تا اینکه میم گیر کرد. میم را بردند کمپ و این موند تو خیابان.»
پروانه لابهلای اشکهای روان لیلا ادامه میدهد، ضجههایش: «شب اول بعد از رفتن میم موند تو خیابون اما فرداشبش که دیدم اینجوریه آوردمش اینجا. تو این منطقه باید یکی بالای سر آدم باشد اگه نباشه همه میخوان همهجوره سوءاستفاده کنن.
منم دیدم اینطوری شد، میخوان ازش سوءاستفاده کنن. جایی جز اینجا بلد نبودم خدایی. زمان ما این خوابگاه و اینا نبود که ما به این بدبختی افتادیم. جاومکان نداشته باشه مصرفکننده هم باشه بهعنوان اینکه بیا جا بدیم بهت، مواد بدیم بهت، آخرش به سوءاستفاده ختم میشه. من خودم سنم یکم از این بالاتر بود این تجربهها رو کردم. این نمیتونه از خودش دفاع کنه زبون نداره نمیتونه داد بزنه.»
صدای گریه لیلا در اتاق میپیچد. نفسش لابهلای هقهقها گیر میکند. زنهای خوابگاه او را در آغوش میکشند تا کمی آرامتر شود. دستش را میگیرم. تازه یادم میافتد که کودک است و دستان کودکیاش را گرفتهام؛ کودکی که در چهارماه پیش و لابهلای دردها جامانده. انگشتانش ظریف و کوتاهند، نقطههایی از لاکنقرهای روی دستهایش جامانده.
دریا در جستوجوی راهی برای آرام کردنش با ایما و اشاره و صدا میگوید: «لیلا اول خدا، انگشت را میگیرد به سمت آسمان. رو میکند به ثریا اون مادر، من خواهر، اینها همه دوست.»
«قلبم میزند.» با مشتی که روی سینهاش میگیرد، این را میگوید. هر زمانی که یاد پدر و مادرش میافتد، این شکلی میشود. لیلا به لرزه میافتد. نبضش را میگیرند. آبقند بهش میدهند. پتو میپیچند دورش. روز چهارم ترک مواد است. هرویین و شیشه را با هم کنار گذاشته. دردهای فیزیکی هرویینش کنار رفته. الان بیقراری شیشه مانده.
ثریا میگوید: «روز چهارم و روز هفتم سختترین روزهای ترک شیشه است.» اینجا همه همدردند.
دریا ادامه میدهد: «لیلا سه درد دارد؛ درد خماری و نسخی و درد بچهاش و درد سوم اینکه لال است و نمیتواند دردش را بگوید. کارهای بچهاش در حال پیگیری است، از طریق قوه قضاییه و پزشکی قانونی کشور. با پزشکی قانونی از طریق دادستانی در حال انجام است اگر دیر هم شود انجام میدهند.»
پروانه تعریف میکند که: «من یکبار با قفل فرمون کتک خوردم سر این. یکبار اومدن ببرنش رفتیم دعوا با قفلفرمون مارو زدن.» ثریا پی حرفش را میگیرد که «آوردنش به مرکز به این راحتی نبود. خیلیها اومدن اینجا دنبالش. تهدیدمون کردن. شیشههای مرکز رو شکستن. سنگبارون کردن مرکز رو شبانه... مردای پارک خود ما رو هم تهدید کردن. همین بار دوم ساعت 1:30 شب آوردیمش. چهار شب پیش برای بار دوم آوردیمش. بچههای اینجا از بیرون خطگرفتن، پروندنش. ترسونده بودنش که تحویل مأمورا میدنت. میندازنت زندان. این بهونه بود که ببرن و ازش سوءاستفاده کنن. برای اینکه باهاش کاسبی کنن. بار دوم با مأمور رفتیم پارک «شوش» برش گردوندیم. سه روز تمام منطقه رو زیر پا گذاشتیم که پیداش کنیم.»
در این مدت چه بر لیلا گذشته بود؟ «حدود 15 - 20 روز بیرون بود. وضعیت جسمیاش شبیه دفعه اولی بود که اینجا آوردیمش. تا مدتها درگیر جراحتهایش بودیم.»
«20 روز پیش که فراریاش دادند، برایش سمعک گرفته بودیم. داشتیم پیگیری میکردیم. فقط باید میبردیم بهزیستی قالب گوشش را میگرفتیم که متأسفانه آن موقع فراریاش دادند از مرکز.»
قرصی به اصرار میدهند بخورد، حالا دیگر گریه لیلا تبدیل به مویه شده است.
لیلا دستهایش را به حالت دعا میآورد بالا و چیزی میگوید. دریا تکرار میکند: «خدایا کمکم کن.»
آزمایش «اچآیوی» و «هپاتیت» او منفی بوده اما کمخونی دارد. 35 کیلو وزنش است.
اصالتاً اهل شمال شرق ایران هستند. میرود عکس پدر و مادرش را میآورد. دو تا عکس سه در چهار، در قاب کوچک عکسها، پدر و مادر جوانند و جدی. عکس مادرش را میگیرد کنار صورتش. میگوید شبیه مادرم هستم. با صورتی کشیده، لبهای درشت و چشمهای ریز مثل لیلا. از آرزوهای لیلا که میپرسم لبش به خنده باز میشود با همان زبان ایما و اشاره. دستهایش را میگذارد روی گوشهایش و سرش را تکان میدهد و میخندد: «دوست دارم بازی کامپیوتری، هندزفری و سمعک داشته باشم. ساعت بزرگ طلایی داشته باشم. مثل ساعت معلمم.» دستش را میگذارد روی مچ دستش. ادای رقصیدن درمیآورد برای گفتن عروس شدن و با خوشحالی میفهماند دوست دارد عروس شود. «چون من پدر و مادر ندارم دوست دارم بچه به دنیا بیارم.» شکمش را بزرگ میکند. «مادر بچهام بشوم. شوهر داشته باشم که بابای بچهام شود. من بابا ندارم، بچهام بابا داشته باشد.»
دوست دارد خانه بگیرد و هیچ مردی را به خانهاش راه ندهد. نشان میدهد که از چشمی در بیرون را نگاه میکند و مردان را راه نمیدهد. انگشت سبابهاش را به نشانه نه تکان میدهد. به ما تعارف میکند با دستهایش، «اما شما بیایید». انگشتانش را گره میزند: «شما دوستانم هستید.»
در حال رفتنیم که سوگند میآید داخل. 17 ساله و بسیار زیباست. یکی از زنان کارتنخواب او را آورده. دیشب را در پارک خوابیده است. مادرش را مأموران در حال حمل مواد مخدر گرفتهاند و صاحبخانه او را از اتاق نقلیشان انداخته بیرون. اعتیاد ندارد. کار دریا و ثریا ادامه دارد. اینبار تلاش برای نگهداشتن سوگند در این سرپناه.
تاریخ انتشار: ۰۴ آذر ۱۳۹۳ - ۱۷:۳۸
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 109]
صفحات پیشنهادی
داستان غمانگیز تجاوز به یک دختر 15 ساله در تهران
داستان غمانگیز تجاوز به یک دختر 15 ساله در تهران لیلا دختر 15 ساله ناشنوا که پدر و مادرش فوت کرده اند برای فرار از جامعه روی درخت رفته شبهای متوالی بدن نحیفش را بالا کشیده با یکلا ملحفه در سرمای پاییزی تهران کز کرده روی شاخههای نهچندان مطمئن از ترس آزار و اذیت تجربهایفروش دختر 10 ساله به يک بيمار جنسي!
فروش دختر 10 ساله به يک بيمار جنسي واين کورخيل ناپدري 23 ساله اين دختربچه 10 ساله را براي اهداف شيطاني و سياه با دريافت پول به يک کودکآزار عرضه کرده بود يک ناپدري شيطانصفـــت در لانکشاير انگلستان دختربچه 10 ساله همسرش را از طريق اينترنت به معرض فروش گذاشت واين کورخيل نامرگ دلخراش محمدرضا 9 ساله بعد از آزار و اذیت جنسی
مرگ دلخراش محمدرضا 9 ساله بعد از آزار و اذیت جنسیمحمدرضا کودک 9 سالهای که به قصد شرکت در مراسم عزاداری از منزل خود در شهرستان مهریز خارج شده بود قربانی اعتماد کودکانهاش شد محمدرضا کودک 9 سالهای که به قصد شرکت در مراسم عزاداری از منزل خود در شهرستان مهریز خارج شده بود قفروش دختر 10 ساله به یک بیمار جنسی!
فروش دختر 10 ساله به یک بیمار جنسی یک ناپدری شیطانصفـــت در لانکشایر انگلستان دختربچه 10 ساله همسرش را از طریق اینترنت به معرض فروش گذاشت روزنامه ایران یک ناپدری شیطانصفـــت در لانکشایر انگلستان دختربچه 10 ساله همسرش را از طریق اینترنت به معرض فروش گذاشت واین کورخیموفقیت غمانگیز تبلیغات گروه تروریستی/ کشته شدن ۶۰ آلمانی وابسته به داعش
اداره امنیت داخلی آلمان موفقیت غمانگیز تبلیغات گروه تروریستی کشته شدن ۶۰ آلمانی وابسته به داعش بنا بر تازهترین برآورد اداره امنیت داخلی آلمان تاکنون حدود ۵۵۰ تن برای کمک به تروریست ها از آلمان راهی سوریه و عراق شدهاند به این مطلب امتیاز دهید به گزارش سرویس بین المللقاتل خاموش جان دختر ۲۴ ساله را گرفت
قاتل خاموش جان دختر ۲۴ ساله را گرفت بي احتياطي و عدم استفاده صحيح از وسايل گرمايشي جان دختر دانشجوي ۲۴ ساله اي را در شهرستان بروجرد گرفت آفتاب به گزارش خبرگزاری مهر فرمانده انتظامي شهرستان بروجرد در این رابطه گفت با اعلام مركز فوريت هاي پليسي ۱۱۰ مبني بر وقوع گازگرفتگي واقع دماجرای عجیب عقد دختر 18 ساله با یک پیرمرد 90 ساله!!!
ماجرای عجیب عقد دختر 18 ساله با یک پیرمرد 90 ساله دادگاهی در عربستان عقد دختر 18 سالهای را که با فریبکاری پدرش به ازدواج مردی نود ساله درآمده بود باطل کرد دادگاهی در عربستان عقد دختر 18 سالهای را که با فریبکاری پدرش به ازدواج مردی نود ساله درآمده بود باطل کردماجرای رابطه نامشروع یک پسر با دختر 17 ساله
ماجرای رابطه نامشروع یک پسر با دختر 17 ساله نوجوان ۱۵ ساله ای که با اعلام شکایت پدر و مادر یک دختر ۱۷ ساله به کلانتری احضار شده بود در میان بهت و ناباوری به تشریح چگونگی آشنایی خیابانی اش با دختر مذکور پرداخت روزنامه خراسان نوجوان ۱۵ ساله ای که با اعلام شکایت پدر و مادر یک دخکلاهبرداری از دختر یتیم مثل آب خوردن/ دختر جوان: احساس تنهایی روز به روز بیشتر آزارم میداد
هر شب با یک داستان واقعی کلاهبرداری از دختر یتیم مثل آب خوردن دختر جوان احساس تنهایی روز به روز بیشتر آزارم میداد نعمت بزرگی به نام پدر و مادر گاهی اوقات در زندگی انسان نعمت هایی وجود دارد كه تا زمانی آنها را از دست ندهد قدرشان را نمی داند به گزارش خبرنگار حوادث باشگداستان پرماجرای به شویی رفتن دختر رستم
دوشنبه ۳ آذر ۱۳۹۳ - ۱۲ ۲۵ مریم معترف به زودی نمایش جدیدی را در تالار سنگلج اجرا میکند این کارگردان تئاتر در گفتوگویی با خبرنگار تئاتر ایسنا بیان کرد پس از یک سال و نیم بالاخره نوبت به من رسید و قرار است در دیماه نمایش داستان پرماجرای به شویی رفتن بانو گشست دختر رستم دستاازدواج قاتل ۸۰ ساله زندانی با دختر ۲۶ ساله
ازدواج قاتل ۸۰ ساله زندانی با دختر ۲۶ ساله براساس این گزارش خانم برتون ۹ سال قبل به شهر کورکوران در ایالت کالیفرنیا نقل مکان کرد تا به زندانی که منسون در آن محبوس است نزدیک باشد آفتاب چارلز منسون که چند دهه است به جرم قتل چند نفر در زندان به سر می برد و هم اکنون ۸۰ سال دارد مجوتهدید عجیب پدری که به دختر سه ساله اش تعرض شد
تهدید عجیب پدری که به دختر سه ساله اش تعرض شد در یک دختربچه سه ساله که دخترش در شمال افغانستان مورد تجاوز قرار گرفته از دولت خواسته که عامل تجاوز را به دادگاه کشانده و عدالت را در مورد او اجرا کند این حادثه دو هفته پیش در منطقه رستاق در ولایت تخار رخ داد اما اکنون پدر این کوازدواج با دختری ۱۲ ساله: مشکلات از همه جا میبارد!
ازدواج با دختری ۱۲ ساله مشکلات از همه جا میبارد پسری ۱۸ ساله هستم حدود ۲ سال است که با دختری ۱۲ ساله ازدواج کردهام از اول زندگی دچار مشکل شدم همسرم را خیلی دوست دارم ولی دیگر خسته شدهام به مادرم که میگویم ناراحتی قلبی دارد حالش بد میشود خراسان مشخص است که شرایط سختازدواج قاتل ۸۰ ساله زندانی با دختر ۲۶ ساله |اخبار ایران و جهان
ازدواج قاتل ۸۰ ساله زندانی با دختر ۲۶ ساله چارلز منسون که چند دهه است به جرم قتل چند نفر در زندان به سر می برد و هم اکنون ۸۰ سال دارد مجوز ازدواج با یک دختر ۲۶ ساله را گرفته است کد خبر ۴۵۰۳۵۲ تاریخ انتشار ۲۷ آبان ۱۳۹۳ - ۱۵ ۱۲ - 18 November 2014 چارلز منسون که چند دهه است به جرانگیزه نامعلوم در پرونده قتل دختر جوان |اخبار ایران و جهان
انگیزه نامعلوم در پرونده قتل دختر جوان کد خبر ۴۵۲۰۳۷ تاریخ انتشار ۰۳ آذر ۱۳۹۳ - ۱۱ ۱۶ - 24 November 2014 بازپرس جنایی پایتخت بهدنبال کشف انگیزه قتل دختری جوان است که بعد از شکنجه توسط پسری جوان به قتل رسیده است به گزارش همشهری اين ماجرا شامگاه 24آبانماه با انتقال بدن نيمه جاغم انگیزترین روزهای زندگی نگار 25 ساله
غم انگیزترین روزهای زندگی نگار 25 ساله او دختر 25سالهاي است كه 6ماه قبل بهدليل نقص در ترن هوايي پارك ارم دچار ضايعه نخاعي شد به این مطلب امتیاز دهید به گزارش سرویس حوادث جام نیوز به نقل از همشهری حالا روزها و شبهايش را روي تخت بيمارستان ميگذراند هرچند در اين حادژیمناستیک بازی دختر 27 ساله بدون پا!! + عکس
ژیمناستیک بازی دختر 27 ساله بدون پا عکسگاهی اوقات افراد معلول کارهایی انجام می دهند کارستان انها با این اقدامات حیرت اور سعی دارند به دیگران بفهمانند که معلولیت محدودیت نیست خانم ژیمناستیک 27 ساله که جفت پاهای خود را گاهی اوقات افراد معلول کارهایی انجام می دهند کارستان ا-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها