واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: طلبهاي كه كومله جسم او راطعمه مورچهها كرد
نویسنده : حجتالاسلام حسين محمدزاده *
25 سال داشتم كه راهي جبهه شدم. حضورم را در جبهههاي حق عليه باطل مرهون آيتالله مشكيني هستم. من از شاگردان درس اخلاق ايشان بودم. طلبه بودم و افتخار داشتم در محضر ايشان باشم. زماني كه ارتش بعث به خاك كشورمان تجاوز كرد و نياز به حضور در جبههها بود، آيتالله مشكيني به طلبهها گفتند تكليف امروز شما اين است كه در سنگر علم و جهاد در كنار ديگر برادران و مدافعان نظام و انقلاب حضور داشته باشيد. فرمودند:«برويد و براي رزمندگان دلاور سخنراني كنيد، اگر توانش را نداريد، رساله را باز كنيد و مسائل شرعي را براي مجاهدان في سبيل الله بيان كنيد. اصلاً همينطور با لباس ميان بچهها حضور داشته باشيد. حضور شما قوت قلبي براي نيروها خواهد بود.» اما خاطره من مربوط به يكي از دوستان طلبه از خراسان به نام حجتالاسلام حسين واعظي ميشود كه راهي كردستان شده بود، اما متأسفانه به اسارت دموكرات و كومله در ميآيد. مدتها مورد شكنجه و عذاب اين نااهلان و از خدا بيخبران قرار ميگيرد. تمام شكنجههاي بيحد وحصر كومله براي اين بود كه كاري كنند تا شهيد واعظي از نظام جمهوري اسلامي رو گردان شود. در نهايت حسين تدبير ميكند و به آنها ميگويد كه او حاضر است از نظام جمهوري اسلامي بيزاري جويد. آنها هم به حسين قول ميدهند در صورت قبول درخواستشان، او را آزاد كنند. آن زمان اكثر روستاهاي كردستان در دست ضد انقلاب بود. ايشان را در يكي از روستاهاي كردستان ميبرند و از او ميخواهند در ميان خيل مردم، كوملهها و ضدانقلاب، از نظام جمهوري اسلامي ايران و امامخميني(ره) بيزاري كرده و آنها را مورد لعن خود قرار دهد. حسين هم قبول ميكند. آنها سر از پا نميشناختند به خيال خامشان كاري كرده بودند كه يكي از سربازان خميني از او روگردان شود. اما حسين در ميان مردم و زير تيغ تيز كومله، عاشقانه از نظام، كشور و مردمش دفاع ميكند و مردم را به تقوا، شهامت و ايستادگي در برابر تعدي متجاوزان دعوت ميكند. به مردم ميگويد: ميدانم لحظات پاياني عمرم را در ميان شما ميگذرانم و بعد از اين من را خواهند كشت اما من از جان خود ميگذرم تا حقانيت اسلام را به شما ثابت كنم. كومله او را به پايين ميكشند و مورد شكنجه و هجوم وحشيانه قرار ميدهند. در نهايت حسين را در كنار لانه مورچههاي بزرگ بيابانهاي كردستان دست و پا بسته رها ميكنند و سنگي بزرگ روي سينه او ميگذارند تا طعمه مورچهها شود. مورچهها هم تمام وجود مطهر حسين را ميخورند و او به شهادت ميرسد. خدا ميداند او در آن لحظات با معشوق چه گفت و چهها كشيد. مدتي بعد رزمندگان غيور اسلام پيكر شهيد را مييابند و در ميان رزمندگان تشييع و به خاك سپرده ميشود. *مسئول نمايندگي وليفقيه ناحيه مقاومت سلمان فارسي
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۰۳ آذر ۱۳۹۳ - ۱۵:۰۲
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 8]