تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 22 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):بهترین عبادت بعد از شناختن خداوند،‌ انتظار فرج و گشایش است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1828644167




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

یک اشتباه دختر جوان، زندگی اش را تباه کرد


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:



یک اشتباه دختر جوان، زندگی اش را تباه کرد
پس از مدتی آشنایی با محسن آنچنان به وی احساس وابستگی می‌کردم که چشم و گوش بسته خواسته‌هایش را برآورده می‌کردم.



به این مطلب امتیاز دهید


به گزارش سرویس حوادث جام نیوز به نقل از ایران، پدر و مادرم در خانه رابطه خوبی با یکدیگر نداشتند، اما مادر همیشه در بین دوستان و اقوام با تعریف از پدرم از اینکه با مردی مانند وی ازدواج کرده بود، به خود می‌بالید. هر چند حنای مادرم نزد اقوام و نزدیکان هم رنگی نداشت، ولی وی در میان دوستان و آشنایانی که از خانه ما خبری نداشتند، در خصوص رابطه خوب خود و پدرم به خوبی جولان می‌داد.
پدر هر چند دارای وضع مالی خوبی بود اما اخلاقش هیچ وقت به باکلاسی‌اش نمی‌رسید و آنچنان که باید به مادرمان توجهی نمی‌کرد. به خاطر تبلیغاتی که مادرم از تیپ و قیافه پدرم می‌کرد، من هم در زندگی آرزوی داشتن مردی شبیه پدرم را در سر می‌پروراندم، شاید به همین دلیل بود که به محض دیدن «محسن» در لحظه‌های نخست، مهرش به دلم نشست.  محسن با اینکه نسبت به من ابراز علاقه زیادی می‌کرد، از اینکه شرایط ازدواج را نداشت می‌نالید.   پس از مدتی آشنایی با محسن آنچنان به وی احساس وابستگی می‌کردم که چشم و گوش بسته خواسته‌هایش را برآورده می‌کردم، از نظر مالی نیز وی را بی‌نهایت حمایت می‌کردم.  محسن پول زیادی را از من می‌گرفت، علاقه‌ام به محسن در حدی بود که همیشه زود خام وی می‌شدم. یک روز بیرون از خانه خیلی اتفاقی محسن را با یکی از دختران آشنا دیدم، موضوعی که عذابم داد. از همان روز، رابطه‌ام را با محسن قطع کردم تا وی با تماس‌های مکرر و ارسال پیام‌های مختلف از من تقاضای بخشش کرد.
سر به سر گذاشتن محسن برای من کار سختی بود، قهر کردن با وی بیشتر از دو هفته طول نکشید. بعد از آن محسن عاجزانه از من خواست تا پدر و مادرم را برای جلسه خواستگاری آماده کنم. می‌دانستم که محسن باید به خدمت سربازی برود، از طرفی امکان نداشت پدرم به سرباز اجازه خواستگاری بدهد. در چنین شرایطی دوباره به محسن اعتماد کردم و به شرط اینکه وضعیت سربازی‌اش را مشخص کند، رابطه‌ام با وی را دوباره آغاز کردم. اما وی که مرا با کیف پول خود اشتباه گرفته بود برای اطمینان از اینکه همیشه تحت سلطه‌اش باشم، با فریب مرا به شیشه معتاد و به خود بیش از پیش وابسته کرد.   پس از آن محسن به سربازی رفت تا من با درد شیشه تنها بمانم. با رفتن محسن اوضاعم به هم ریخته بود، تا اینکه یکی از دوستانش را پیدا کردم و با دادن پول زیادی مقداری شیشه از وی خریدم. پس از آن هر از گاهی با «کامبیز» تماس می‌گرفتم و از وی شیشه می‌خریدم. با آمدن محسن از سربازی، وی به خواستگاری‌ام آمد و با رضایت پدرم ما به عقد هم درآمدیم.   محسن در فرش فروشی پدرم مشغول به کار شد. ما در آپارتمانی که پدرم در کرج به نام من خرید، زندگی مشترکمان را آغاز کردیم، در چشم برهم زدنی فهمیدم باردارم و چیزی هم نگذشت که پسرم به دنیا آمد، اما تنها یک ماه بعد از تولد پسرم، درحالی که همه شادمان بودند، پزشک متخصص به ما گفت که بچه‌مان، به نوعی بیماری قلبی دچار است که یکی از دلایل آن استفاده از داروهای غیرمجاز در زمان بارداری از سوی من یا اعتیاد من به موادمخدر می‌تواند باشد. بچه‌ام تنها دوماه پس از تولد از دنیا رفت و من فهمیدم که هیچ وقت قادر به ترک موادمخدر و سرانجام قادر به به دنیا آوردن بچه‌ای سالم نیستم.   2005  





۲۶/۰۸/۱۳۹۳ - ۱۷:۵۵




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 235]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


حوادث

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن