پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1849309258
آشفتگي مفاهيم سياسي در ايران معاصر (1)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
آشفتگي مفاهيم سياسي در ايران معاصر (1) مفاهيم سياسى در ايران معاصر چنان به هم آميختهاند، كه سبب به وجود آمدن نوعى آشفتگى و بحران مفاهيم در اين زمينه شدهاند. منشأ اين بحران به چند امر باز مىگردد: ويژگىهاى خاص رشته علوم سياسى، خصوصيات مفاهيم سياسى در ايران، رويارويى سنت (و دين) با تجدد و بالاخره كژتابى مفاهيم. قسمت دوم مقاله از آشفتگى مفاهيم سياسى زير در ايران معاصر بحث مىكند: سياست و علوم سياسى، دولت، مشروعيت نظام سياسى، ايدئولوژى، چپ و راست، حزب، جامعه مدنى و مردم سالارى. مقدمه يكى از علل بحران روششناسى در علوم سياسى، آشفتگى مفاهيم در اين رشته علمى است و مقاله حاضر تكملهاى به مقاله «بحران روششناسى در علوم سياسى»2 محسوب مىشود. تفاوتى كه بين اين دو مقاله وجود دارد، در حوزه و گستره وجود بحران و آشفتگى است. به نظر مىرسد بحران روششناسى در رشته3 علوم سياسى هم در ايران و هم در ديگر كشورها وجود داشته باشد، در حالى كه موضوع مقاله حاضر - يعنى آشفتگى مفاهيم در علوم سياسى - به ايران معاصر مربوط مىشود. علت اين امر را بايد در ويژگىهاى خاص علوم سياسى در ايران معاصر جستو جو كرد. آشفتگى مفاهيم سياسى در جهان متمدن بدان حد نيست كه آن را «بحران» بناميم. ايران قديم (ايران قبل از مشروطه) نه تنها با علم سياست مدرن ارتباطى نداشت، بلكه اصولاً هنوز با تجدد رويارو نشده بود تا زمينه آشفتگى مفاهيم براى آن ايجاد شود. مفاهيم سياسى قبل از سده گذشته، اگر آشفتگى داشت، به حد بحران نرسيده بود؛ زيرا چندان بلوغ لازم را نداشت و با تجدد روبهرو نشده بود. قيد سوم در عنوان مقاله حاضر، حوزه علمى اين آشفتگى - يعنى علوم سياسى - است. به نظر نمىرسد فلسفه يا ادبيات و يا علوم طبيعى با چنان آشفتگى مفاهيم روبهرو باشند. مقصود از «آشفتگى» در اين جا در هم آميختن مفاهيم تا آن حد است كه درك معانى را در بسيارى مواضع مشكل مىنمايد. در اين مقاله ابتدا منشأ اين بحران را مىكاويم و سپس با ارائه نمونههايى مشخص به تأييد فرضيه مقاله اقدام مىنماييم. منشأ آشفتگى مفاهيم در علوم سياسى براى يافتن منشأ آشفتگى مفاهيم علوم سياسى در ايران معاصر بايد به قيود سهگانه اين عنوان توجه كرد. منشأ بحران مىتواند به ويژگىهاى خاص علوم سياسى، يا سرزمين ايران، يا قيد معاصر بودن آن (و كژتابى مفاهيم) مربوط شود. 1. ويژگىهاى خاص علوم سياسى از آن جا كه در علوم سياسى گرايشهاى بين رشتهاى4 مانند اقتصاد سياسى، جامعهشناسى سياسى و روانشناسى سياسى وجود دارد، تا چند دهه قبل در مورد اين مسأله كه به رشته علمى مستقلى تبديل شده باشد، ترديد وجود داشت. هر چند تفكر سياسى در عهد باستان و در غرب، از يونان آغاز شده، اما علم سياست به معناى جديد آن و به عنوان يك رشته آموزش عالى، طى صد سال گذشته رشد يافته است.5 مسأله ديگر در اين زمينه آن است كه «دانشواژههاى علم سياست به دليل رواج عمومى و عاميانهاى كه دارند، پاكيزگى خود را از دست مىدهند و دستخوش ابهامات گوناگون مىشوند. برخى از سياستمداران و حقوقدانها كه نتايج كاربرد نادرست دانشواژههاى گوناگون علم سياست برايشان اهميت ندارد، آنها را در سخنان و نوشتههاى خود به كار مىبرند و موجب ابهام در تفاهم مىشوند. اين گونه افراد در واقع به كاربرد درست و دقيق دانشواژههاى سياسى توجه ندارند، بلكه آنها را براى ايجاد تأثير يا تأثيرگذارى به كار مىبرند. از سوى ديگر، انديشههاى نو و نظريههاى ناشنيده گسترش مىيابند. در نتيجه واژههاى جديدى رواج مىپذيرند و گاه واژههاى قديمى در معانى جديد به كار مىروند. چنين وضعى شايد براى علمى كه در حال رشد است گريزناپذير باشد، اما تفكر روشن و تفاهم را مختل مىكند».6 واژگان علوم سياسى وقتى به دست روزنامهنگاران يا سياستمداران غيرحرفهاى مىافتد، به دليل تسلط آنها بر رسانهها، چه بسا به زودى جاى خود را به مفاهيم غيرحرفهاى بدهد و در اندك زمانى شيوع يابد.7 به قول آندرو هيود مسأله آن است كه كلماتى چون آزادى، دموكراسى و عدالت نسبت به افراد مختلف معانى گوناگون مىيابد، و بنابراين خود مفاهيم مسأله واره8 مىشوند. از ديدگاه او، حداقل سه دليل براى اهميت فوق العاده مفاهيم در تحليل سياسى وجود دارد: الف) ميل تحليل سياسى به عموميت سازى، بر خلاف تاريخ كه به تحليل وقايع خاص مىپردازد؛ ب) اشتراك زبان علم سياست با زبان عاملان سياست و سياستمداران حرفهاى؛ ج) عجين شدن مفاهيم سياسى با عقايد ايدئولوژيك.9 پيدايش ايدئولوژىهاى سياسى مدرن در اواخر قرن هيجدهم و قرن نوزدهم نه تنها زبان جديدى را در سياست پديد آورد، بلكه به ابهام و پيچيدگى آنها نيز دامن زد. اين مسأله بالأخص وقتى مفاهيم سياسى با ارزش داورىها و تمايلات ايدئولوژيك - كه گاه ناخودآگاهانه نيز هستند - آميخته مىشود، شدت مىيابد. توصيه هيود به دانشپژوهان علوم سياسى آن است كه در خصوص كاربرد اين گونه اصطلاحات دقت لازم را داشته باشند تا از سوء برداشتها در مباحثات سياسى جلوگيرى شود.10 به همين دليل فلاسفه تحليل زبان - فارغ از انتقاداتى كه ممكن است به آنها وارد باشد - معتقدند اگر مفاهيم اصلى در هر رشته را به خوبى بكاويم، نزاعها حل يا منحل خواهند شد. به اعتقاد ويتگنشتاين، فلسفه نظريه به حساب نمىآيد، بلكه نوعى عمل تفسير،11 ايضاح12 و شرح و وصف يا تنوير13 بازىهاى زبانى14 است. پس مسائل را نه از طريق ارائه اطلاعات جديد، بلكه با مرتب كردن چيزهايى كه هميشه مىدانستيم، مىتوان حل كرد، نظريات فلسفى كاربرد نادرست زبان هستند، و كار فيلسوف تشخيص و درمان اين بيمارى محسوب مىشود. هدف فلسفه به جاى تدوين نظريات جديد، بايد روشن كردن كژىهاى نظريات بد باشد.15 پسامدرنها و معتقدان به نظريه گفتمان براى واژگان معناى محصلى در نظر نمىگيرند. به اعتقاد ايشان، واژگان دالهاى تهى هستند كه معناى خود را از همنشينى با ديگر واژگان پيدا مىكنند. طبق اين مبنا، مفاهيمى همچون عدالت و آزادى نيز دال بدون مدلول خواهند بود. بديهى است اگر اين نظريه ضد مبناگرايانه مقبول افتد، در تعريف مفاهيم سياسى و حتى ترجمه واژگان دچار تحول خواهيم شد. عماد افروغ با رد اين فرض، معتقد است مىتوان قدر متيقنى از مفاهيم فلسفه سياسى به دست داد: بنده به هيچ وجه با قرائت كسانى كه امروزه به گونهاى در پيوند با جريانهاى پست مدرنيستى مفاهيمى همچون عدالت و آزادى را دال بدون مدلول مىدانند، موافق نيستم؛ يعنى نبايد به دليل اين كه نتوانستيم يك تعريف جامع و مانع از اين مفاهيم ارائه كنيم، از آن قدر متيقن هم دور شويم.16 به اعتقاد او، هر چند مفاهيمى همچون آزادى و عدالت پارادكسيكال هستند، ولى مىتوان به قدر متيقنى در تعريف دست يافت. سؤالى كه در اين جا قابل طرح است اين كه قدر متيقن بين كدام اقوال اخذ مىشود؟ آيا بين اقوال مانعةالجمع - مثل خود پسامدرنها از يك طرف و مدرنها و مذهبىها از طرف ديگر - مىتوان قدر متيقن گرفت؟ مسأله ديگرى كه باعث نوعى ابهام در واژگان (علوم سياسى) مىشود، عدم توجه به پيشينه تاريخى آنهاست. برخى مفاهيم و اصطلاحات در مقاطع مختلف تاريخى دچار تفسيرها و تعبيرهاى متفاوت و متنوعى شدهاند. همان گونه كه خواهيم ديد، واژه «جامعه مدنى» داراى چندين تعريف است، و بدون تبيين و تمايز همه آنها، نمىتوان به برداشتى صحيح رسيد. در اين جاست كه يك واژه نه تنها در مقابل واژگان ديگر، بلكه در قبال مفاهيم مختلف كه در طول تاريخ داشته، معناى محصلى پيدا مىكند. از جمله آثار جوان بودن علوم سياسى آن است كه در مقايسه با علومى همچون فلسفه، دانشنامهها و فرهنگهاى واژگان در حد مطلوبى ندارد. دائرة المعارفها حكم مرجع را دارند، و اختلافات برداشتها با رجوع به آنها تا حدى فيصله مىيابد. اما در علوم سياسى وضع اين گونه نيست. براى يافتن تفاوتهاى ابتدايىترين واژگان همچون «سياست»، «امر سياسى» «علم سياست»، «علوم سياسى»، «فلسفه علم سياست»، «فلسفه سياست»، «فلسفه سياسى»، «انديشه سياسى» و «نظريه سياسى» كمتر منبع جامعى را مىتوان يافت. 2. ويژگىهاى خاص مفاهيم سياسى در ايران مفاهيم سياسى در سطح جهانى از ابهاماتى خاص برخوردار است، اما در ايران - به عنوان كشورى جهان سومى - اين ابهامات به آشفتگى و بحران مفهومى بدل مىشود. در واقع بين دانشجوى ايرانى و دانشجوى يكى از كشورهاى جهان اول، در فهم مفاهيم سياسى تفاوت وجود دارد. برخى از مهمترين ويژگىهاى وضعيت مفاهيم سياسى در ايران عبارتند از: 1) فقر منابع اصلى: كتب لغت (ديكشنرىهاى) موجود به زبان فارسى آن قدر نيست كه بتواند آشفتگى مفاهيم در علوم اجتماعى به شكل عام، و بحران مفاهيم در علوم سياسى به شكل خاص را درمان كند. دانشنامه (دائرة المعارف) خاصى نيز در زمينه علوم سياسى به زبان فارسى وجود ندارد. از طرف ديگر، بين كتابهاى لغت هم سازگارى و هماهنگى خاصى در ترجمه واژگان به چشم نمىخورد. 2) معضل ترجمه: وقتى منابع به زبان فارسى يافت نشود، به ناچار مجامع علمى به سمت ترجمه روى مىآورند. از آن جا كه علوم سياسى عمدتاً در غرب رشد كرده، جهان سوم براى رساندن خود به سطح علمى لازم، ترجمه كتب از زبان مبدأ به زبان مقصد را ضرورى مىبيند. چون در ايران، تسلط به زبان خارجى چندان وضع خوبى ندارد،17 دانش پژوهان تا حد زيادى بايد منتظر بمانند تا كتب مهم و مرجع به زبان فارسى ترجمه شود. زبان براى تفهيم و تفهم است، و اگر كتابى از زبانهاى خارجى به زبان فارسى ترجمه مىشود، به اين هدف است كه مخاطبان از مراد نويسندگان آگاه شوند. به برخى از واژگان جديد در حوزه علوم انسانى توجه نماييد: استعجالى، هايش، خدمت، زمان پريشى، رهيافت، رويكرد، آمايش، جمله واره، پيوستار، رمزگشايى، راززدايى، همپرسه، بومشناسى، مثالواره، بسامد، نظر آزمايى، ميانجهان، پرسمان، روان نژندى، روان پريشى، گشتاور، گشتار، خود كامروايى و گفتمان. آيا به نظر نمىرسد گاهى فهم واژگان انگليسى سادهتر از ترجمه آنها باشد؟ آيا رويه واحدى در ترجمه لغات جديد (و مراد از آنها) وجود دارد؟ اگر شما ندانيد كه «خدمت» همان «كاركرد» يا function است،18 آيا معناى اصطلاحى آن را مىتوانيد درك كنيد؟ در اين جا از واژه انگليسى به ترجمه فارسى آن منتقل شديد يا برعكس؟! آيا مىتوان «رهيافت» را به «تلاش براى ادراك معرفت» و «رويكرد» را بيشتر ناظر به حوزه عملياتى مربوط دانست، و در عين حال هر دو واژه را ترجمه approach معرفى كرد؟!19 چگونه ممكن است از تلفيق «رهيافت» از يك سو، و حقيقت (گوهر) وجود با واقعيت (ذات) وجود از سوى ديگر، «رهيافت»هاى گوناگونى به دست آيد؟!20 ترجمه كتاب معروف افلاطون به جمهور يا جمهورى از فقر واژگان و اشتراك لغات ناشى شده است. جمهورى يكى از اقسام و اشكال نظامهاى سياسى است. در قاموس سياسى، جمهورى حكومت دموكراتيك يا غير دموكراتيكى است كه زمامدار آن با رأى مستقيم يا غير مستقيم اقشار مختلف مردم انتخاب شده، و توارث در آن دخالتى ندارد، و بر حسب مورد، مدت زمامدارى محدود است.21 ولى كتاب مشهور افلاطون كه به جمهورى يا جمهوريت ترجمه شده با معناى فوق تفاوت دارد. خواننده امروزى ممكن است از آن چنين دريابد كه موضوع كتاب به نوع خاصى از حكومت مربوط مىشود، حال آن كه چنين نيست و واژه يونانى عنوان كتاب يعنى پوليتيكا و معادل لاتينى آن رسپوبليكا صرفاً به معناى كشور يا جامعه يا سازمان حكومت است.22 معناى اصلى republic ، همان گونه كه افلاطون به كار برده، دولت است، و معناى جديد آن - در مقابل حكومت پادشاهى، از قرن هفدهم مرسوم شد.23 در ترجمه فارسى كتاب افلاطون، واژه جمهور ترجيح دارد تا با جمهورى كه نوعى حكومت است اشتباه نشود. برخى معتقدند ترجمه بهتر آن، «مصالح عامه» است، چرا كه Res به معناى «امر» و Publica به معناى «عام» و «عمومى» است؛ پس جمهوريت يعنى اداره مدينه كه از جمله مصالح عامه تلقى مىشود. شايد ترجمه reform به «اصلاح» در زبان فارسى نيز از فقر واژگان ناشى شده باشد، چون اين كلمه در فرهنگ دينى و ملى ما بار ارزشى مثبت - و چيزى غير از واژهاى در مقابل انقلاب - را داراست.24 بخشى از مشكلات ترجمه واژگان زبان مبدأ به زبان مقصد، از محدوديتهاى زبان ناشى مىشود. اگر در زبان مقصد تعداد واژگان در حد كافى موجود نباشد، چه بسا چند واژه مختلف زبان مبدأ در مقابل يك واژه زبان مقصد قرار گيرند؛ به طور مثال وقتى خواننده با عنوان كتابى همانند «ساخت اجتماعى واقعيت»25 برخورد مىكند، اولين چيزى كه در مقابل «ساخت» به نظر مىرسد واژه Structure است؛ در حالى كه در اين جا مقصود از ساخت «ساخته شدن» ( construction ) مىباشد. همچنين است اصطلاح «تبيين» كه گاه در مقابل توصيف مشاهدتى و تحليل و نقد و تجويز به كار مىرود ( explication )، و گاه به معناى روشى در علوم اجتماعى ( explanation).26 داود فيرحى در آن جا كه از نظام سياسى خلافت و امامت بحث مىكند، به نمونههاى آرمانى اين دو نظام اشاره مىنمايد. وى سپس در توضيح اصطلاح «نمونه آرمانى»، آن را معادل type Ideal وبر و تا حدودى (!) پارادايم توماس كوهن مىگيرد.27 منشأ اين خلط آن است كه نمونه مثالى وبر به هيچ وجه به معناى ايدهآل و مطلوب نمىباشد، بلكه نمونههايى هستند كه در خارج، هميشه تركيبى از آنها وجود دارد. به طور مثال هر جامعهاى به درجاتى از مشروعيت كاريزماتيك، قانونى و سنتى برخوردار است. به همين دليل است كه Ideal type را بايد به «نمونه مثالى» ترجمه كرد، نه «نمونه آرمانى». برخى مترجمان Geist هگل را به «روح» و برخى به «ذهن» ترجمه كردهاند. از ديدگاه طباطبايى، Geist هگل را نمىتوان به ذهن ترجمه كرد،28 هر چند هيچ يك از دو واژه فارسى كشش رساندن معناى مدنظر هگل را ندارند. غنىنژاد در نقد كاتوزيان معتقد است به راحتى نمىتوان اصطلاحاتى همچون «خلق»، «توده» و مردم را در مقابل nation گذاشت، چرا كه اولاً در خود اروپا هم اين واژه ابهام دارد، و ثانياً بايد به تحول جوامع سنتى به جوامع مدرن و جدايى و تقابل بين قدرت سياسى (دولت) و جامعه مدنى (مردم) توجه كنيم. وى سپس به نقد واژگان تركيبى همانند «دموكراسى ايرانى» و «سوسياليسم ايرانى» مىپردازد: آقاى كاتوزيان به وضوح «ملى» را معادل «دموكرات» قرار مىدهد، و به اين نكته مهم توجه ندارد كه واژه «دموكراسى» به مفهوم غربى آن در فرهنگ ايرانى هيچ گاه وجود نداشته است. يكى از ويژگىهاى بيشتر روشنفكران سياسى ايران عدم درك صحيح آنها از ماهيت جوامع جديد و چگونگى پيشرفت آنهاست. نكتهسنجىهاى آقاى كاتوزيان در مورد مفهوم «ملت» نزد ايرانيان و نتيجههاى خاصى كه از آن به عمل مىآورد، همانند «دموكراسى ايرانى» و «سوسياليسم ايرانى» كمكى به روشن شدن مباحث سياسى در كشورمان نمىنمايد، بلكه شايد بتوان گفت آب را بيشتر گلآلود مىكند.29 غرض ما از ذكر نقد غنىنژاد بر كاتوزيان، وارد شدن در بحث محتوايى آنها نيست، بلكه در صدديم فقط آشفتگى مفاهيم در حوزه سياست در ايران را نشان دهيم و آن را به مشكلات ترجمه مرتبط كنيم. مورد ديگرى كه در اين جا مىتوانيم به آن اشاره كنيم، خطايى است كه در ترجمه Fairness""Justice as توسط احمد تدين روى داده است. معمولاً Fairness را به «انصاف» ترجمه مىكنند، و تفاوت آن را با عدالت، در مصداقى بودنش مىدانند. مقصود راولز از «عدالت به مثابه انصاف» آن است كه اگر اشخاص پس از كشيدن پرده جهل بر جلوى صورت، خود را جاى ديگران قرار دهند، مىتوانند به اصول عدالت دست يابند. تدين، عبارت فوق را «عدالت به مثابه بىطرفى» ترجمه كرده است. با توجه به اين كه «بىطرفى» در روابط بين الملل معناى خاصى دارد، ترجمه صحيحى براى fairness به نظر نمىرسد.30 3) جعل اصطلاح؛ به نظر مىرسد در برخى كتب و نزد برخى صاحب نظران، به مسأله جعل اصطلاح با تسامح نگاه شده است. گروهى از نويسندگان وقتى با محدوديت واژگان مواجه مىشوند و نمىتوانند مراد خود را در قالبهاى موجود بريزند، اصطلاحاتى جعل مىكنند. در عين حال بايد توجه داشت كه حداقل دو شرط براى اين كار وجود دارد: اول آن كه به راستى واژهاى براى رساندن آن معنا موجود نباشد، و دوم آن كه نويسنده از نظر علمى در شأنيت و مقامى باشد كه بتواند اصطلاح جديد ابداع كند. نمونههاى جعل اصطلاح را مىتوان در دنباله مقاله پىگيرى نمود. 4) كاركرد ناقص مراجع ذىصلاح: به شكل مشخص فرهنگستان زبان و ادب فارسى و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى در كاربرد صحيح واژگان در جامعه ما مسؤوليت مستقيم دارند. اگر نخبگان جامعه ما را اين دو نهاد گرد هم آورد تا فرهنگها و دانشنامههاى معتبرى در راستاى جلوگيرى از آشفتگى مفاهيم در علوم مختلف تنظيم كنند، اميد آن مىرود كه محافل دانشگاهى و علمى كشور به آنها اقتدا كنند و جامعه علمى ما را از وضع كنونى برهانند. به راستى بايد برخى از مشكلات و معضلات محتوايى - بالأخص در علوم انسانى - را ناشى از تبيين ناكافى مفاهيم دانست. 3. رويارويى با تجدد شايد بتوان گفت مهمترين منشأ بحران مفاهيم سياسى در ايران معاصر رويارويى سنت (و دين) با تجدد بوده است. سنت و تجدد از دو جنس هستند و از دو دستگاه مفهومى متمايز برخوردارند. حدود يك سده قبل، ايرانيان با مظاهر تجدد غربى آشنا شدند. در خود واژه «مشروطه» هم بحث بود كه از ريشه «شرط» آمده است يا تغيير شكل يافته اصطلاح Charte La فرانسوى است! به هر حال واكنش ايرانيان به پيشرفت اروپاييان يكسان نبود. برخى به طور مطلق آن را پذيرفتند، برخى با آن به مخالفت برخاستند، و نهايتاً گروهى سعى در اتخاذ نقاط مثبت تمدن مدرن و ايجاد هم نهادى جديد از سنت پيشين و مدرنيته شدند. گروه اول و به ويژه گروه سوم چارهاى جز يافتن نسبت مفاهيم موجود و مفاهيم جديد را نداشتند: آيا مفاهيم مدرن و سنتى متفاوتند يا تمايزى ماهوى بين آنها وجود دارد؟ آنچه در عمل اتفاق افتاده آن بود كه مفاهيم مدرن بدون وجود نظارت و ملاكى خاص، و بدون وجود خواست و اراده ما وارد مفاهيم موجود در سنت ما شدند و وضعيت مفاهيم بالأخص در حوزه سياست را آشفته كردند. جابرى به دقت اين خلط روششناختى را بحث كرده است. به اعتقاد او، اگر مفاهيم سنتى و مدرن را تفكيك نكنيم، ابتدا دچار خلط روششناختى، و سپس دچار خلط معرفتشناختى و تاريخى مىشويم. به اعتقاد او «امت»31 در زبان عربى و «امت» در اصطلاح قرآنى دو چيز متفاوت است. اصطلاح نخست به معناى تخصصىاش زاده مدرنيته است، و با مفهوم دينى و قرآنى «امت» تفاوت دارد. به نظر وى، كسى كه بين مفاهيم مدرن و سنتى تفكيك نمىكند، همانند كسى است كه معناى جديد صاروخ (موشك) را با معناى لغوى و قديمىاش، يعنى كثير الصراخ (فريادگر)، يكسان مىپندارد!32 همچنين است مفهوم «انقلاب» در شكل كلاسيك و مدرن آن، متفكران يونان اگر از انقلاب سخن مىگفتند،33 چيزى جز تبديل حكومتها به يكديگر را اراده نمىكردند، در حالى كه انقلاب در مفهوم مدرن آن بر محور بودن سوژه خودمختار و نقشى كه در يك جامعه مىتواند ايفا كند، تأكيد دارد. بنابراين انقلاب در مفهوم كلاسيك خود (تبديل انواع حكومت به يكديگر با حركتى دورانى) و انقلاب به مفهوم مدرن، مشترك لفظى هستند. همان گونه كه شبسترى اشاره مىكند، ريشه مفاهيم مدرن در دين نيست، و اين مسأله نقصى براى دين محسوب نمىشود. 34 چه بسا براى خواننده اين سؤال به وجود آيد كه بالأخره نسبت مفاهيم سنتى و مدرن را چگونه بايد بررسى كرد؟ آيا آنها قياسناپذير هستند؟ جابرى به اين سؤال پاسخ منفى مىدهد و معتقد است مىتوان پاسخ احتمالى متون سنتى را به موضوعات جديد بحث كرد. به همين دليل او مقالهاى تحت عنوان «وضع كنون جهان عرب از ديدگاه افلاطون و ابن رشد!» به نگارش درآورده است.35 به نظر مىرسد ديدگاه جابرى با آن چه «ظرفيت سنجى» نام نهادهايم36 همخوانى دارد. طباطبايى در بحث سنت و مدرنيته به مسأله ديگرى به نام «ايدئولوژى جامعه شناسانه» اشاره مىكند و معتقد است اين مسأله به بحران وضعيت فعلى ما شدت بخشيده است. وى مىنويسد: بحران تجدد در ايران و شكست آن، به رغم كوششهاى صد و پنجاه ساله گذشته، بحرانى در بنيادهاى عقلانيت است. به كارگيرى روش جامعهشناختى در شرايطى كه مشكل مبانى مطرح است - و افزون بر اين به دنبال تصلب سنت، مبانى علوم اجتماعى بر ما معلوم نيست - به اين دليل اساسى موجه نيست كه جامعهشناسى اگر مبانى نظرى آن روشن نباشد، خود بنبستى بر بنبست كنونى خواهد افزود.37 از ديدگاه او، انديشه سياسى ما در دوران زوال و انسداد قرار دارد، و اگر ميشل فوكو در روش باستانشناسى خود شرايط امكان را طرح مىكند، طباطبايى در خصوص وضعيت انديشه سياسى در ايران معاصر شرايط امتناع را مورد توجه قرار مىدهد.38 بر اين اساس، ايدئولوژىهاى جامعه شناسانه نه تنها ما را از شرايط انسانى و آشفتگى مفاهيم نمىرهانند، بلكه به نحوى بر بحران مفاهيم و كژتابى آنها مىافزايند. در مقابل، على ميرسپاسى معتقد است نگرشهاى ادبى / فلسفى نمىتوانند معضل عقبماندگى ما را درمان كنند و بنابراين با اقتدا به ريچارد رورتى بايد به تقدم دموكراسى و جامعهشناسى بر فلسفه رأى داد.39 وى در باب آشفتگى مفاهيم معتقد است بسنده كردن به تعاريف لغتنامهاى و عدم شناخت از مقولاتى مانند سنت و تجدد، بدون در نظر گرفتن زمينههاى تاريخى كه اين مفاهيم از آن ظهور كردهاند، مىتواند سبب آشفتگى انديشهورزى درباره مدرنيته و دموكراسى در ايران گردد. آنچه امروز به عنوان پديدهاى مدرن تعريف مىگردد، مىتواند تحت شرايطى تبديل به پديدهاى سنتى شود. به اعتقاد او، پديدههاى مدرن و سنتى سيالند، و همان گونه كه مارشال برمن معتقد است، تقليل دادن مدرنيته به مدرنيزاسيون يا مدرنيسم، به حذف دموكراسى مىانجامد.40 4. كژتابى مفاهيم صرف رويارويى با تجدد، مستلزم كژتابى41 مفاهيم نيست. منشأ كژتابى مفاهيم، خالى كردن يك مفهوم از زمينههاى تولد و رشد آن و محدوديتهاى مربوط به آن زمينه مىباشد. به طور مثال اگر تحزب را از مبانى مدرنيته منفك كنيم و قائل شويم قرآن نيز به «حزب» اشاره دارد، دچار كژتابى مفاهيم شدهايم. چه بسا ملتى با مدرنيته رويارو شود، ولى آن را تقريباً به آن شكل كه هست، درك كند؛ اما اگر فاصله سنت يك ملت با تجدد زياد باشد، مفاهيم در حين ورود به دايره سنت دچار دگرگونى مىشوند؛ اين مسأله را مىتوان با مثال ترجمه مفاهيم از زبانى به زبان ديگر واضحتر كرد. اگر از زبان انگليسى قصد ترجمه به زبان فرانسه داشته باشيم، با مشكلات كمترى نسبت به ترجمه آن به زبان فارسى يا چينى مواجه مىشويم، چرا كه از نظر تاريخى اشتراك زيادى بين زبان انگليسى و فرانسه وجود دارد هر چند از نظر ريشه با هم متفاوتند. پی نوشت ها: 1. استاديار گروه علوم سياسى دانشگاه مفيد. 2. سيد صادق حقيقت، «بحران روششناسى در علوم سياسى»، مجله علوم سياسى، ش 22 (تابستان 1382). 3. Discipline . 4. Inter - disciplinary . 5. عبدالرحمن عالم، بنيادهاى علم سياست (تهران: نشر نى، 1373) ص 21. 6. همان، ص 22. 7. اين جمله در زبان انگليسى معروف است كه: Politicians do their best to destroy what philosophers try to make . 8. Problematic . 9. Andrew Heywood, Key concepts in politics, New York, palgrave, 0002, PP 3 - 4 . 10. Ibid . 11. Interpretation . 12. Clarification . 13. Elucidation . 14. Language games . 15. داميانتى گوپتا، «فلسفه و تفسير: رويكرد زبانشناسى؛ ايدهها و امور»، در حسينعلى نوذرى (ترجمه و تدوين) پست مدرنيته و پست مدرنيسم (تهران: نقش جهان،1379) ص 666 - 667. 16. عماد افروغ، نگرشى دينى و انتقادى به مفاهيم عمده سياسى (تهران: مؤسسه فرهنگ و دانش، 1379) صص 135 - 136. 17. ريشه عدم تسلط كافى دانشگاهيان به زبانهاى خارجى را بايد در نظام آموزشى خود جست و جو كنيم. در اين نظام آموزشى، دانشجو پس از آن كه چندين سال واحدهاى درسى مختلف زبان را مىگذراند، باز از تكلم يا فهم متن عاجز است. متأسفانه سيستمهاى جديد فراگيرى زبان، در مدارس و دانشگاههاى ما همهگير نشدهاند. 18. دانيل ليتل، تبيين در علوم اجتماعى: درآمدى به فلسفه علم الاجتماع، ترجمه عبدالكريم سروش (تهران: صراط، 1373) ص 151 به بعد. 19. سيد حسين سيفزاده، مدرنيته و نظريههاى جديد علم سياست (تهران: دادگستر، 1379) ص 42. اين برداشت را مقايسه كنيد با مصطفى ملكيان، «روششناسى در علوم سياسى»، مجله علوم سياسى، ش 14 (تابستان 1380) ص 272. 20. همان، ص 43. 21. غلامرضا على بابايى، فرهنگ علوم سياسى (تهران: ويس، 1365) ص 205. 22. همان، ص 204. 23. Iain McLean, The Concise Oxford Dictionary of Politics, OxfordUniversity Press, 6991, P 824 . 24. محمدرضا جواهرى، «اصلاح يا رفرم»، نشريه معارف، ش 15 (آذر 1382) ص 32 - 33. 25. پيترل. برگر (و توماس لوكمان) ساخت اجتماعى واقعيت: رسالهاى در جامعهشناسى شناخت، ترجمه فريبرز مجيدى (تهران: شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 1375). 26. مصطفى ملكيان، پيشين، ص 276. 27. سيد جواد طباطبايى، «نكاتى در ترجمه برخى مفاهيم فلسفه هگل»، نشر دانش (خرداد و تير 1364). 28. موسى غنىنژاد، جامعه مدنى: آزادى، اقتصاد و سياست (تهران: طرح نو، 1377) ص 98 - 100. 29. Nation . 30. محمد عابد الجابري، «مفاهيم الحقوق و العدل في النصوص العربية - الاسلامية» في: حقوق الانسان فيالفكر العربي المعاصر (بيروت: مركز دراسات الوحدة العربية، 2003م) ص 25. 31. داود فيرحى، نظام سياسى و دولت در اسلام، پيشين، ص 31 - 45. 32. ارسطو، سياست، ترجمه حميد عنايت (تهران: اميركبير، 1364) كتاب پنجم (انقلاب) ص 202 - 258. 33. WWW. Algabriabed. com . 34. مايكل سندل، ليبراليسم و منتقدان آن، ترجمه احمد تدين (تهران: شركت انتشارات علمى و فرهنگى ، 1374) ص 64. 35. سيد صادق حقيقت، توزيع قدرت در انديشه سياسى شيعه (تهران: هستى نما، 1381) ص 21 - 24. 36. جواد طباطبايى، ابن خلدون و علوم اجتماعى: وضعيت علوم اجتماعى در تمدن اسلامى (تهران: طرح نو، 1374) ص 9. 37. همان، ص 372. 38. محمد مجتهد شبسترى، «دين و تجدد در ايران امروز»، روزنامه همشهرى (8/11/1377). 39. على ميرسپاسى، دموكراسى يا حقيقت: رسالهاى جامعهشناسى در باب روشنفكرى ايرانى (تهران: طرح نو، 1381) ص10-11. 40. همان، ص 34 - 38. 41. Distortion . ادامه دارد ......* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372/خ
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
آشفتگي مفاهيم سياسي در ايران معاصر (1)-آشفتگي مفاهيم سياسي در ايران معاصر (1) مفاهيم سياسى در ايران معاصر چنان به هم آميختهاند، كه سبب به وجود آمدن نوعى ...
آشفتگي مفاهيم سياسي در ايران معاصر (1)-آشفتگي مفاهيم سياسي در ايران معاصر ... مفاهيم سياسى در ايران، رويارويى سنت (و دين) با تجدد و بالاخره كژتابى مفاهيم.
واژه نامه علوم سیاسی نويسنده:منبع: آرمان شهر، مدینۀ فاضله، ناکجا آباد، یوتوپیا Utopia ... آشفتگي مفاهيم سياسي در ايران معاصر (1)-آشفتگي مفاهيم سياسي در ايران ...
اين احزاب از اجزاي ساختار سياسي و حكومتي عصر بودند كه به دفاع همه جانبه از قدرت و حكومت .... آشفتگي مفاهيم سياسي در ايران معاصر (2) . ... نماز از ديدگاه انديشمندان(1) ...
احزاب دولتي و جايگاه آن در تاريخ معاصر ايران ۲ نويسنده:نيلوفر کسري دوره دوم احزاب دولتيفکر ايجاد حزب دولتي در عصر ... آشفتگي مفاهيم سياسي در ايران معاصر (2) .
در اين مقاله ضمن بيان شاخصه هاي بي ثباتي در زندگي سياسي ايران معاصر، وجوه ... پيدايش آشفتگي مفهومي ناشي از وجود اختلافات مبنايي در مفاهيم رايج در نظم و ... پديده هاي سياسي مي داند (1) و هم از سنخ تأمل از حقيقت پديده هاي سياسي و سياست مي ...
22 نوامبر 2008 – لئواشتراوس و انديشه سياسي معاصر-لئواشتراوس و انديشه سياسي ... شود و از همه مهمتر اينكه در آشفتگي و بحران معنايي اين مفاهيم در ايران معاصر نيز ...
مراجع:1. مديريت سازمانهاي پيچيده ريچارد ال دفت2. مديريت ، جلد دوم برنامه ريزي و سازماندهي – سيد محمد اعرابي – علي ... آشفتگي مفاهيم سياسي در ايران معاصر (1) ...
از ابتداي دهه هفتاد صورتي از جنبش هاي سياسي در ايران ظاهر شد که برايند مناسبات ... وجه سلبي و دفاعي انديشه سياسي معاصر را در ايران و تا حدودي جهان اسلام، نشان مي دهد. .... گسترده و تجهيزات پيشرفته در عرصه علوم سياسي ايجاد شد که عبارت اند از: 1. ... سياسي،وتئوري مي آورد درجه آشفتگي مفاهيم سياسي را در کتاب خود بالا مي برد.
يهوديان ايران وتحريف تاريخ معاصر(1) نويسنده:هادي رستمي درحوزه ي تاريخ نگاري معاصر ايران ... ومستندي قرار گيرد، گروه هاي سياسي، اقليت هاي مذهبي و شبه مذهبي، اليگارشي وابسته به رژيم مشروطه ي .... آشفتگي نويسنده در جعل تاريخ و همراه نشان دادن رهبران خود با انقلاب ايران به گونه اي است که ... مفاهيم و تعاريف رويکرد تجربي(1) ...
-