واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
بی ادبی شوهر، به زندگی مشترک زوج جوان پایان داد
وقتی که با پیشنهاد عمه خانم با خانوادهاش به خواستگاریام آمد همان شب مهر «کامران» به دلم نشست.
به این مطلب امتیاز دهید
به گزارش سرویس حوادث جام نیوز به نقل از ایران، عمه هم مدام از خانواده و خاندان کامران تعریف میکرد و از اصالت خانوادگی و وضع مالی بسیار خوب آنها میگفت. وقتی با کامران صحبت کردم، با خوش اخلاقی و متانتی که از خود نشان میداد، در اوج احساس خوشبختی، فکر میکردم بهترین پسر دنیا به خواستگاریام آمده است، وی وعده خوشبختی داد. اما تنها چند روز پس از ازدواج پی بردم با چه مرد خودخواه و مغروری ازدواج کردهام. کامران برخلاف روز نخست دیدارمان که بر لبانش گل خنده جاری بود، اصلاً خوش اخلاق نبود و خود و خانوادهاش را از من و خانوادهام بالاتر میدید و در زندگی زناشویی حضور من در خانوادهاش برای وی اصلاً مهم نبود.وی مرا روباتی فرض میکرد که باید تحت سلطهاش بودم و هنگام حضور اعضای خانوادهاش در خانهام به آنها خدمت میکردم. کامران با وجودی که با من به بدترین و تحقیرآمیزترین شیوهها رفتار میکرد اما انتظار داشت همیشه به او احترام بگذارم. گاهی شبها را در خانه پدر خود میگذراند و به حضور من در خانه توجهی نداشت، در جمع برخلاف بسیاری از مردان که همسران خود را مؤدبانه صدا میزدند و وی آنها را زن ذلیل خطاب میکرد، به من بیاعتنایی میکرد و اینگونه به خود میبالید و به عنوان یک مرد احساس غرور میکرد. اعتقادش بر این بود که به زن نباید بها داد. از همه بدتر زمانی بود که وی با زنان دیگر از جمله خواهر و مادر خود، زنان اقوام و همسایه و آشنا و... بسیار مهربان و در برخورد با آنها نهایت احترام را برایشان قائل بود اما همین که به من میرسید با لحنی تند مرا صدا میزد و رفتاری ناشایست داشت.
زمانی که از هم جدا بودیم هیچ وقت تلفنی حال مرا نمیپرسید و اگر من با وی تماس میگرفتم در کوتاهترین لحظه و بدون خداحافظی مانند طلبکارها تلفن مرا قطع میکرد. در چنین وضعیتی همسن و سالهایش و حتی پدر شوهرم با اعضای خانواده خود بویژه همسرانشان آنچنان مؤدبانه برخورد میکردند که این موضوع علاوه بر شگفتی و تعجب، حسادت مرا نیز به همراه داشت. کامران هر چند جوانی 25ساله بود، اما عملاً در نیم قرن گذشته سیر میکرد و مانند مردان سنتی گذشته با من مثل فردی زیردست رفتار میکرد که این موضوع برای من به عنوان یک زن به شدت عذابآور و سخت بود. هر چه برایش احترام قائل میشدم و از وی میخواستم تا کمی هم برای من ارزش قائل شود، توجهی نمیکرد و نصیحت هیچکس حتی پدرش در گوش وی فرو نمیرفت. وی به خانواده من به ویژه به پدر و مادرم نیز بیاحترامی و بیمحلی میکرد که این موضوع بیشتر از هر چیزی مرا آزرده خاطر میکرد. در چنین وضعیتی با وجود مخالفت اعضای خانواده شوهرم و در حالی که پدر و خانوادهام تا حدود زیادی مرا حمایت میکردند، برخلاف میل باطنیام پس از اینکه مهرم را به اجرا گذاشتم تا کامران بفهمد من برخلاف تصور وی زن 50سال یا زن متعلق به یک قرن گذشته نیستم، از وی جدا شدم.
2005
۲۱/۰۸/۱۳۹۳ - ۰۸:۱۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 42]