محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1846615812
شعری از هادی خورشاهیان خواهرش چشم به آن سوی جهان دوخته است/ مرد می‌آید از آن رود روان یا اسبش؟
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: شعری از هادی خورشاهیان
خواهرش چشم به آن سوی جهان دوخته است/ مرد می‌آید از آن رود روان یا اسبش؟
هادی خورشاهیان در مجموعه شعر «ماه از طناب آه بالا رفت» اشعاری درباره عاشورا و محرم سروده است.
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، «هادی خورشاهیان» شاعر و نویسنده متعهد کشورمان که هم در حوزه ادبیات کودک و نوجوان و هم بزرگسالان، چندین قطعه شعر درباره محرم در مجموعه شعر «ماه از طناب آه بالا رفت» برای گروه سنی بزرگسالان از سوی نشر «داستان‌سرا»، به چاپ رسانده است: «خواهرش چشم به آن سوی جهان دوخته است» برنمی‌داشت قدم از قدم اما اسبش دیده بود آن طرف رود چه آیا اسبش؟ رود سهل است، نمی‌رفت دو گام آن سو‌تر بود اگر آن طرف حادثه، دریا؛ اسبش خیره می شد به لب آب ببیند، او را دوست می‌داشت به اندازه دنیا، اسبش مرد می‌دید که در خلوت و تنهایی شب فکر می‌کرد به تنهایی فردا، اسبش مرد با داغی لب، گردن او را بوسید حرف می‌زد چِقَدَر با هیجان با اسبش خواهرش چشم به آن سوی جهان دوخته است مرد می‌آید از آن رود روان یا اسبش؟ *** «صلاة ظهر» صلاة ظهر زمین خورد اسب او در دشت نگاه کرد... وَ چشمش به آن سپاه افتاد نگاه مرد به آن سایه سیاه افتاد دلش گرفت و به یاد پدر که در دل شب سپرده بود دل خویش را به چاه، افتاد نگاه کرد... وَ دستی به یال اسب کشید ...وَ بعد رو به سپاه سیاه راه افتاد شب سیاه به پایان رسید و چادر شب درست اول وقت از سر پگاه افتاد نگاه کرد، به سمتی که خیمه غم زده بود به یاد خاطره خوب گاه گاه افتاد صلاة ظهر زمین خورد اسب او در دشت به روی خاک در آن لحظه قرص ماه افتاد انتهای پیام/و
93/08/16 - 11:36
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 19]
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها