تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):بالاترين درجه دانايى، تشخيص اخلاق از يكديگر و آشكار كردن اخلاق پسنديده و سركوب ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821142166




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

عاشقی.. زیبایی ...جاودانگی -


واضح آرشیو وب فارسی:مهر: دلنوشته عاشورایی از مهدی توکلیان
عاشقی.. زیبایی ...جاودانگی

مهدی توکلیان


مهدی توکلیان نویسنده آیینی دلنوشته ای را در رثای حضرت سیدالشهدا (ع) به رشته تحریر درآورده است. به گزارش خبرگزاری مهر، متن این دلنوشته به این شرح است:1قصه ای آسمانی هزاره های ابتدایی تاریخ روایت شدقصه من و تو و آینه های امیدوارقصه ای سرشار از جوانی و غوغاعاشقیزیباییجاودانگیو تا سور اصرافیل بدمد این قصه تکرار و تعریف می شودمردان با شنیدش سینه چاک می دهندجوانان بر طبل جنون می کوبندو زنان در اشک معطر می شوندمروارید می شوند و زیبا و کودکانش لباس رزم می پوشندو آفتاب در نوروز سال قمری هر سال در انتظار اوستقصه ی روز دهم رویش لاله های سرخکربلای شصت و یک هجرتقصه ی روزی که خورشید رفتو شفق تولد یافتآمدن شفقآغاز غمی شیرین تر از شادی های هستی که تکرار نیست و تواتر است تواتر تصویری از کاروانی که شهیدان چراغ به دست بر کشتی سوارندتصویری از شهیدانی چراغ به دست که رو به آسمان دارندتصویری از اهالی ساحلی که در انتظارسفری بی نهایت اندقصه ی قبیله ی با حیای حیرت انگیز حادثه روزگارحدیث حادثه هاقصه ی توقصه ی منقصه ی مامن و تو و آینه های تو در توی تاریخ تکرار تخلی ها و تندی هاتازیدن ها و تنیدن ها قصه ی سالیان شصت و یک هجرت  2قصه ی سالیان شصت و یک هجریروایتی تنها با فاصله ای اندک از غدیر دهم هجرتقصه ی خورشید درخشنده  درخشان حج و داع و خورشید نینوا در سرزمین کرب و بلافصل فاصله هاحکایت ناشنیدن آوای نجات بخش منعکس شده در امواج هوای تفتیده غدیر دهم هجرتو نشان گامهای گهربار پیامبر که بر سرزمین پاکیزه ای نقش بسته استو هنوز بعد از گذشت 14 قرن خاک عطر آگین غدیر نسیم روح پرور رسالت و وصایت را در خود نگه داشته استو هنوز اندیشه های ناپاکی غدیر را روایت نمی کنند و ولایت را ازحسادت و سعایت به معانی دیگر تاویل می کنند تا عاشورای شصت هجری را تکرار تلخ دوباره  غدیر دهم هجری از کج فهمی و بدفهمی مردمان ندانندو قصه ی سالیان شصت و یک هجریتمام کربلاهای متواتر تاریخ تا رهایی یک قصه و هزار آینهسرمایه زمان هزار و چهارصد ساله آن روز،الفبای نامردی بود که قرار شد روزی در ازدحام صفحه های سیاه تاریخ سربلند کندو امروز ، هر روز ، تکرار تاریخ تولد تذبذب مردمان مال دوست آن روز استامروز دیگر جهانیان حسین را می شناسند یا اسمش را شنیده اند اگرچه غریبانه شروع شداماشهره جهان شد به عشقو همیشه تاریخ سربلند سرآمدان سرمست سر سپردگی رضای حق تعالیاز تمام خاطراتاز خط آغازین عاشقی زمان که گذر کنیماینک می شودمفهوم عشق را در پایتخت عاشقی در تقویم دلهایمان حک کنیم تا ابد یادگار بماندنیمه دوم رجه 60 هجرتکوچه های مدینه بوی نامردی و نامردان می گیردمالکان وادی عشق سالکان وادی عشق رابه بیعت فرا می خوانندجان وابستگاه بی غم مست روزهای شهرت و شهوت هم کلام می شوند تا همراهی فرزند رسول خدا را چاره ای کنندو سفیری سراسیمه از راه ،خبر هلاکت حاکم مکه را می رساندمعاویه می کوشد تا بیعت شب نشینی شب های شرب و شهوت و شهرت از حسین بن علی بستاندکه مولایمان در 28 رجب 60 هجرت با خواندان خویش و یاران با وفایش با جدش وداع کرده و مدینه را به سمت مکه ترک می کندخورشید بر فراز آسمان بر بلندای مکه می ایستدو به مردمان جاهل زمانه گرما و نور می بخشددر قاموس بندگی و طاعت تمام مردان مکه از صمیم دل وضو می گیرند و بر یک قبله به نماز می ایستند چشم های مکه در یک لحظه باز می شود و در یک زمان خواب می روندآهنگ ملکوتی بهار در زمستان دلهای مکیان شنیده می شود و معجزه بهار در زمستانصدای خنده های شوم کفتاران به گوش می رسد و زنجیر های محکم سکوت در هم می شکندمحله ها مملو می شوند از سایه های مرموزسنگینی سایه نا عدالتی و نا امنی قلب مکه را می فشاردخورشید خانه نشین تنهایی خود استو معنای زیستن تکرار می شودفرصت طلبان این الوقت و بادگرایانه باده گسترگرد هم آمده اند تا شکوه عدالت و آرامش را در میانه مرزهایجغرافیایی کوفه  و مدینه و مکه به هم بریزند و نگذارند مکه میراث دار شکوه حضور آن ناطق زمان خویش باشدجانی خسته و روحی تب دار در حریم خانه خدا و در سایه آرامش ابرهای سردو و زمستانی می گستراننددیوار محله های مکه را رنگ سیاهی می زنند و دیوار های قلب کعبه را از پروانه های دوستی پاک می کنندنقشه های نفاق و نفرت نم خورده دلهای بیمار ،سنگینی سایه نا امنی و ناعدالتی را می فشارد و اضطراب در سینه سرشناسان کوفه سر می کشد  4در سرمای فصل انجماد  و قلب های یخ زده تاریک اندیش و یک سو نگری زور مداران روزگار آشکار می شود و مرکب ها مرکب معانی فتنه وئ نامردی و نامرامی شوند تا خورشیدرا از مکه بیرون کنند در مسجد کوفه اضطراب در سینه بنی هاشم از تپیدن می ایستد تاصدای گام های مضطرب  یزیددگر شنیده نشودمسلم به کوفه می رود و در خانه مختاربن ابی عبید ه نقفی ساکن می شودشیعیان دسته به دسته می آیندنامه مولا برایشان خوانده می شود می گریند و بیعت می کنندمردمان اهل تذبذب و تردید و تسلیمکوفیان شامی سرشت وناسپاسان غیرت گریزنامردمان نمک نشناسدر ازدحام بی حرمتی قدر ناشناسان نامردمیراث گمنام  و ماندگار حسین بن علی را در کوفه از یاد می آورنداینان نیز مانند پدرانشان.سنت  ناسپاسی را بجای می آورند و آ«چه را ناروا بود بجای اورندو ان چه را ناروا بود به جای نسیان و نیستی و ناسپاسی است دست به دست هم می دهند تا دست های سفیر عشق را جدا کنندکوفیان لباس کوری می پوشند و نابینا می روند تا هلاکت را تجربه کنند  فرزند زیاد از دروازه های کوفه با لباس اهل مجاز و صورتی پوشیده وارد شده و مشتاقان منتظر حضرت به استقبال می روندمردم معدوم  مکر کینه توزی و مکر ورزی زیاد و ولید می شوند و کوفیان  نقاب برداشته شده از چهره اش را نظاره می کنند و فرستاده امام در خلوتی در خفا مراقب استکاغذ ها و مرکب ها هنوز گرمای بیعت با فرزند پیامبر را با خود دارندکه فرستاده اش را نمی شناسند و غریبه اش می خوانندشمشیر های صیقل خورده در غلاف تردید می ماننددستهای  نیرومندشان می لرزدو یقیین جای خود را به شک و گمان می دهدسوال ها کم کم شروع می شودزمزمه ها بلند و بلندتربا که می جنگیم و چه کسی بر حق استخبر آمدن فرستاده حسین بن علی علیهمالسلام در شهر  پیچیده و توفان وزیدن گرفت  5سال یکهزار و  .. باز تکرار تکرر  طوف طنین طوفان طفطوفانی که طناب های جهل و نادانی را از پای وجدان های بسیاری رها کردطوفانی... که ،  طوق طنابهای  جور و جهل   ،در پای وجدانها ی بیشمار گسست و وسمهای  در چشمه ی چشمهای  بیدار کرداما چه زود بر فرستاده اش شورش می کنند و بیعت می شکنندآه ،چه زود شیپور شورش بر زدند و بر بیعت باختند و فرستاده اش را فرو فکندندکیسه های زر و طلای دربار فسادانبان مطلای زر دربار  فجور و فساد عقاید سست و بی پایه ریشه می دوانندبنای بنیانی سست بود و عقیده ی  عقده ها را ساز کردو کوفیان دوباره خود را به نا فهمی زنندو دعوت از او بهانه ای می شود برای کینه دوزی ها و کینه ورزی های مغرضانه و جاهلانهکوفیان دوباره رخت کوری بر تن  نمایند و  در هول هلاکت افتند .زر اندود و نقره اندود حق و باطل را بهم آمیخته اندجملگی بساط  باطل کرده  و حق به رنگ آمیختندتب پست حکومت بالا می گیرد وسوسه خلافت سر به اوج جلال می نهد تبدار پست حکومت و وسوسه خلافتسجده بر پست و ریاست کردندبا خدا هم مکرو سیاست کردندکینه ها از عدالت مرد همیشه عادل تاریخ سرباز میزند تا دل های زخمی زخم خوردهکهیر کینه از عدل علی  بر تن افکنده  تا دلهای زخمی زخم خورده   حق خواهی های علی بر وجودشان تازیانه میزند عهد شکسته می شود جهالت های تاریخ تکرار می شود قد می کشد بدعت ها و عقیده های سست پایه ریشه دار می شوندتاریخ تکرار می شود  جهالت های جهال قد میکشد ،عقده ها ریشه می دوانندو مسلم تنها می ماند کوفیان با منطق لجاجت سخن آغاز می کنندکینه های دیروز بیعت امروزشان را بر باد می دهد و به انتقام فکر می کنند تردید تراوش می کند ، سپاه کینه صف می کشدحقیقت پلید خود را به فرستاده حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام نمایان می کندشتر فتنه در میان کوفه نمایان می شودپرچم عناد و بیعت شکنی در قلب های زر گرفته شان به اهتزاز در می آیدگوسا له های بنی اسرائیلی در کوفه با هم عهد می کنندتا ندای فرستاده پسر عم حسین را به گوش گله ی مال پرست کوفه نرسانندمردمان و امدار سخاوت بی مرز علی بن ابی طالب به کینه توزی از عدالت محوری او رام می کنددست های دسیسه پرور دوران ، دگر بار دست در دست هم می دهند تا لجاجتهایکینه توزانه خود  جرات جریحه دار کردن قلب خورشید زمان را به خود دهندتاریخ پلک های خود را به هزار و چهارصد افسوس به عقب بر می گرداند که انسان فراموش کار بساط بسیط آتش فتنه را در سرزمین کربلا گسترانیده استو هرگاه تقویم تاریخ عاشقی ورق می خوردکربلا دگر بار تکرار می شود.قافله عشق عازم سفر می شودکاروانیانی که عصر حیات در  زندگیشان عصر دیگری از تاریخ زمینیان است ضرباهنگ گامهای تاریخ خورشید عشق را به دیار مرده قلب ها فرا می خواندتا در طنین گام های پرتلاش پست ترین مردمان تاریخ  ، برف های وجودشان آب شودو فصل انجماد سپری شودچهار ماه و چند روزو هزار و چهار صد سال از توقف  سوم شعبان تا هشتم ذی الحجه می گذردو کاروان عزم رفتن می کند. رفتن به سرزمین سوزناک و عطشناک کربلا،سفر به نینواسرودن  غزل تشنه کامی کربلاییان آغاز می شودعبیدا... در دارالعماره اش فرستاده دوم حسین بن علی را نیز از بلندای قصر به پایین می اندازدبدنش را قطعه قطعه می کندکاروان منزل به منزل  در مسیر رسیدن به روز واقعه در حرکت است و هر منزلگه دلدادگی عاشوراییان را حکایت می کند باد های آوازه خوان صحرا نیز آمدن سفیر عشق را بر سرتاسر خاک ماتم گرفته نینوانجوا کنندکریم کاروان دار کربلا در منزلگاه ( ثراف ) که آب فراوان داشت لشگری را با اسبهایشان سیراب می کندسپاه حر با سپاه امیر عشق رکعتان ظهر و عصر را به امامت حضرت می خوانندو حضرت ، سپاه حر را به دعوت هایشان یادآور می شودسخت است تا ریه های  فرسوده روزگار نسیم حقیقت را بپذیردحجاب ناسوتی بر نمی افتد و نمی توانند شاهد جمال لاهوتی حضرت باشندبیعت شکنان بر جان و دل خود اسراف می کنند و فدای زیاده خواهی های نفس خویش می مانندغرق در غرور اغراق آمیز غفلت می شوندرشوه های گزاف،یکدلی و همزبانی و همراهی کوفیان را بهم می ریزددلهایشان را دلبسته دنیا کرده است چشم هایشان را بر روی آخرت می بنددلحظه های تاریخ به انتظار کاروان کربلا قد می کشنددل زمان در حواشی جاده نینوانرگسِ غم می کاردو مژگان زمین در غزل خوانی  چشمان امیر کاروان چراغانی  استو قلب بیابان نینوا، ضرباهنگ گام های امیران کاروان عشق را می تپدبیابانهای بی نوای نینوا و خاک خشک خموش کربلا ، گره از ...یار بسته خویش بر می گیردو به پیشواز وعده ی هزار ساله تاریخ می آید و خاک نینوا جز به اشارت آفتابی ِ خورشید نینوانمی فهمدکرکسان مردار خوار دنیا دوست ،از نامهربانی روکرده در نامردان نام آشنای کوفه به باده خواری و مستی ، نقشه صواب و ناصواب مردمان دل بسته عروس نامیمون دنیا را نظاره می کنندو نامه ای پر از عهد و بیعت را در آتش شهرت و غرور می سوزانندکیسه های طلا ، کینه توزی حسودان را زیاد می کند و نافرمانی فرمان الهی فرومایگان را در جهلشان فرو می بردو فریب  نفس هوس باز شیطانی خود را می خورندو فریب خوار رفتار پلیدان پست فطرت روزگار آن روز می شوندو نافرمانی خدا،  بزرگ  ترین انحراف گناهکارانشرابخوارگان شروری که بی سر و سامان ثروت و طلای دنیا می شونداسیر سرزنش و گرفتار طاعون طلحه زمان خود ، روانه فتنه می شوند تا کربلا را به کام شهرت و عصیان فرو برندشهوت پرستان شرمسار تاریخ شیفته ی شهوت فریبنده دنیای فانی می شوند و گمراه دنیا پرستیهوس ؛ مَرکَب فتنه و آشوب می شود و سپاهیان یزید و لشگریان کور بصر به جنگچهارپایان می روند دست از لجاجت بی جراحت بر نمیدارند و بر نادانی خود اصرار می ورزندانسان نماهایی که انسانیت را تا همیشه ی تاریخ ، مدیون نامردی ها و نامرامی های خود می کنندصفین صفتان و خوارج طینتان تاریخ ، دگربارمتولد می شوند و دنیایشانرافریب خورده ی امید های غیرممکنو آرزوهای دروغین ،می کنندبهار تاول می زندباران سیاه می شود دروازه های پنجره های مهر را که خدا به رویشان گشوده است می بندند تاریخ تا تاریخ است بهانه در بهانه از ادب می گویدترانه در ترانه از ترنم می سرایدو جوانی جوانه می زندجوانی و جوانمردی جبروت و جداییکنیه ات را تاریخ اخ العشق می گذارد و لقبت را اخ الوفاکاروان در کارواناشک از پشت پرده های خیام  حرم رهسپار رزمگاه رزمنده رشید رود فرات می شوداز زمانه ی قدم گذاشتن قامت ر عنایش در نینوا و در کنار فراتاز هنگامه ی برداشتن مشک برای رساندن آب به اهل خیام و  حرماز زمان استجابت حاجت کودکان عطشناکغیرت و عزت و عاطفه و عقل در تاریخ عشق معنا می شودالفبای ادب و وفاحرف به حرف در گوش تاریخ عاشقانه های هستی هجی می شودآموزگار عشق و ادب و ارادت  ،تاریخ سر انگشتان تحیر به دندان می گیرد و در روایت لحظه هایش حیران مانده است.کدام ماجرایت را بگویدسایه سارِ سپر بلایِ خون خدا !کاروان در کاروان اشک از پشت پرده های خیام حرم رهسپار رزمگاه رزمنده رشید رود فرات می شوداز گذرگاه گریه گذشتن ، گران ترین زمان روز دهم عاشورا ماه ِپاره پاره ، معجزه تاسوعای نهم شصت و یک هجرت می شودو عطر دست های عباس بر گردن گلهای یاس تاریخ می ماندمعنای ممتد مهرورزی  ، شکوه ِ شکوه ناپذیر دوشا دوش عشق ، حجم سنگین و رنگین داغ را ازشانه های برادربر می داردچشم ها چشم به راه بیرق بی قرار عباس ، غربت کربلا را( سرمه میکنند) با اشک های زلال خویش شستشو می دهندجوانان بنی هاشم می آیند شمشیر، شرمسار شهامتش می شود و بر زمین می افتدوالله ان قطعتموایمینیانی احامی ابدا عن دینیتا ابد حامی دین و پیرو حسین می ماند ، صدای رسایش رعشه بر رذل صفتان روباه سیرت دشمن می اندازدروباهیان نوحرامیانرا  راهی به قلب امن تونیست باقیمانده ات را می کشند به حسرت کشتن باقی مانده ات می آیندو آنچه را که بر خاک پاک نینوامانده است تیغ توحش می زنندو همچنان در تکاپوی وصل،  هیچ گاه پلک های اشراقی ات بسته نمی شوددر نوازش فرشتگان پرواز را آغاز می کنیدر عقیق عشق اشراقی ات ، ذرات قطره قطره شناور می مانندآب در برابر ادب بی اندازه ات حقیر می شودقطره های فرات همهمه ی همیشگی شرمساری تاریخ را سر میدهند و شرمسار شمایل شیشه ای قطره های نگاهت می مانندرسیدن به خیام اهل حرم برایت ، رازی بزرگ می ماند رازی به وسعت نگاه عاشقانه اهل حرمرازی به اندازه تمام نگاه ناباورانه نیمه جان کودکان و دلهای به انتظار نشستهپیچش صدای عمو عموی اهل حرم از جزء جزء اشراق  ،بالا می رود و طعم جادویی عطش را تا پله های بلند آسمان بالا می بردای اهل حرم سید و سالار نیامد ای اهل حرم میر و علمدار نیامد خاک جهل گرفته است .بیابان  های بی نوای بی آبرو بیمار حسرت قدم هایت می ماندحیاهجرتش را از فرات آغاز می کندآنگاه که قبلگاه امید و آرزوی کودکان و امید امیر کاروان دلدادگی دلدار دلیر دشت نینوا را با چشم هایش مشق می کندمرثیه معراج مردانگی و مروت، از دست های باغیرتش  فرو می ریزداحساس بی قراری طعم شور چشم ها را به لب های تشنه می چشاندخاک بوی مشکت را می دهدبوی علم ت راو چشم عالم به بی انتها ترین مفهوم گمنام دلدادگی دوخته می شودعطش شدید، سراسر احساس را فرا می گیردوتمام آب های جهان طعم عطش می گیرندیک آسمان بغض در تودرنگ می کنددریا دریا ، باران باران ، ناله ناله، جاری می شودانحنای نحیف نگاه کودکانِ کاروان ، طاقت درشتی اشکهای زینب را نداردسلام بر مادر عباس سلام بر مادرحماسهپاییزپرستوهاییکپارچه آتش و عشق ..رفتن تا خدا بهایی جز جان نمی خواهدچقدر راه آسمان برایشان کوتاه می شودجهان زلزله خیز می شود در برابر نام چهار حرفی عباسکوتاه و سوزان می گذردبا دستهای افلاکی عباس بن علی بن ابی طالب بر چهره ویران فراتفرات شرمنده می جوشدیارای موج زدن نداردقامتی از حوادث خمیده چهره ای به اندازه غم های عالم شکستهخاک های بیابان نینوا سیلی آفتاب را معنا می کنندتشنگی را باید از ریگ های ساحل فرات پرسید تا بگویند آب به چه می ارزددشمنان در برابر جوانان بنی هاشم از دشنه و دشنام  ،دمی دم فرو نبستنددگر بار داستان غربت هارون در میان بنی اسرائیل در سینه زمان مرور می شودو با فرودآمدن شمشیرفرزندفاطمه بر زمین خط استوای درد و استوای عاشقی در جغرافیای عشق ابدی می شودو کربلا بهانه ای می شود تا نام عشق را بنویسدباران اشک غریبانه و سربه زیر از آسمان نگاه وارث خون خدا می باردشور آفرین شیرین لب شش ماهه نینوا بر دستان ابوالاحرار و سرور آزادگان  فرا روی حرامیان می ایستد و آن هنگام که عمر ابن سعد دستور تیر می دهد و حرمله سه شعبه کینه و بغض و نفرت را رها میکند غزل تشنه کامی کربلاییان با خون زاده لیلا  سروده می شودفرات تشنه مشک های اهل حرمو بیابان از فرات تشنه تر و تشنه خون امامو امام از هر دو تشنه تر و حسین سرچشمه تشنگی ها ستهمسفران معراج مولایمان آماده دیدار اجدادشان حدیث دلدادگی و عاشقی می سرایندمسیحا دم مصطفی گوهر مظلوم کربلا، زمین نینوا را رها می کند تا شش ماهه اش را به امانت به آن بسپاردسنت سپاس گذاری را بجای آورد و سر به آسمان آبی بی کران عشق می کندو در هروله ی اشک هایش از رب ، صبر و توان و رضایش را طلب می کندکوچکترین سرباز لشگرش را قربانی می کند کربلا نماد آرزوهای نا مکرر تمام زمانهاست که از هر زبانی شنیده می شود بهار تکیده  زیر قدم های ارباب شکوفا می شوند و لاله های عاشق معنای مهربانی  را می فهمندهنوز نیم قرن از رحلت فرستاده خدا نگذشته است ، حرمت خاندان رسولش را می شکنندسید جوانان بهشت در دنیایی از نامرادی ها و نامردی ها غریبانه ترین غروب در گمنام ترین زمینعطشناک ترین لحظه بر خاک می چکدخورشید ، سوگوار مظلوم قربانگاه عشق می شودکاروان تازیانه  و اشک و اندوه ، شلاق اعتراض بر قلب خویش می کوبندو.اسب جهاد زین می کنندسیمای کودکان داغ دار و دیدگان اشک بار یتیمان  و زنانی سوگ وار رخ می کندعشق با تمام قامت بر فراز قتلگاه ایستاده استحرامیان به جنگهای بدون  دفاع می آیندبا نیزه هایشان به نبرد گل های سرخ آمده اندخورشید خاموش بر دشت نینوادشمن نور دشمن خویشتن استو دشمنان نور در زیر آوار در تاریخ دفن می شوندرفتنی ابر است و ماندنی خورشیدخورشید چشم هایش جاودانه خواهد شدخورشید در بالای نی خورشید استدرصندوق هم خورشید استمصراع جدایی ناپذیر قصیده بعثت غدیر و انتظار در عاشورا تکرار می شودو کاروان کربلا دل به نسیم روح بخش قرآنِ خورشیدِ نیزه ها می سپارندرضای خدا را به جان می خرند و راز ایجا د حروف مقطعه ی قرآن باز می شودالفبای عشق در ماورای قصه آینه ها یافت می شود.12نام مبارکش چه آسان بر لبها می نشیند و یادش چه داغ ها بر دلها می نشاندنامش که می آید آفتاب شرمنده می شود و خاموشمسافر سالهای شصت هجرت را می گویمکه در طفولیت و کودکی در آغوش رحمه للعالمین اوجی بی نظیر داشتندنام مولود که بیاید خدا در کودکی بسیار او را بوسیده و گریسته استنام مبارکی که میلادش میلاد اشک و گریه استثار اللهخون تنیده در رگهای تاریخ استشهید بی شبیه تاریخ عشقبانوی تنها نینوابا گلوی مرثیه هاحدیث تشنه ترین دست های صحرا را می خواندمادر پروانه های بی قرار نینواچندبار دلت کوه  میشود و به لرزه درآیدبانوی هزار داغکجا می رود بانو ی با تمام مهربانی ها ، با سینه ای که داغ  هزار کوه را به سوگ نشسته استکجا می رود سایه سار بنی هاشمآنگاه که دست های رشید عباس را در دست های حسین نهاد و علمداری یک انقلاب را در سایه اطاعت از ولایت  به او یاد آوری کردای مرهم زخم های کهنه مولا و مادر غم های فرزندان فاطمهای شاه بین غزل عاشقانه زندگی برادرکربلای شصت هجری قرآن یک بار دیگر از حنجره عاشورا تلاوت شدخیمه گاه حسین همیشه بر پاستاز آن روز که بر ساقه های عرش با خطی از نور پنج نورالهی را نوشت از همان زمان ، خیمه گاه برپا شدخیمه گاه از همان روز که قامت آدم را به دست خویش برپا ساخت هنوز هم چنان برپاستهزار سال گذشت از حکایت مجنونهنوز مردم صحرانشین سیه پوشند .مهدی توکلیان /محرم 1393   



پنجشنبه ۸ آبان ۱۳۹۳ - ۱۸:۰۶





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 53]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن