واضح آرشیو وب فارسی:بیتوته:
زنان جوانی که دیگر نمی خواهند با همسرشان بسازند، آیا تا به حال پای درد و دل زنان مطلقه نشسته اند؟
رفت و آمد با آدم های مختلف، کسانی که هم سن تو نیستند، هم کار و هم رشته تو نیستند، حتی اعتقاداتشان هم با تو جور نیست، اصلا حرف مشترکی نداری که با آنها بزنی، بازهم سرشار از درس و اندرز برای زندگی است، همیشه می گفتند انسان های موفق از تجربیات دیگران استفاده می کنند و خطاهای آنان را مرتکب نمی شوند، این آدم ها انگار که دوبار زندگی کرده اند. پای صحبت دیگران نشستن، گوش دادن و تفکر در مورد حرف ها و کارهای آنان، از دانایی و هوش انسان است، چرا که هر شخصی سری دارد و هر سری هم عقلی.
از طرف دیگر حرف های قدیمی ها، به مزاج ما امروزی ها و به خصوص تحصیلکرده هایی که دستمان در جیب خودمان است، نه تنها خوش نمی آید بلکه خیلی هم تلخ است، مثلا مادر بزرگ هایمان می گفتند، زن باید در زندگی گذشت و صبر داشته باشه، باید شوهرش را نگه داره، باید با نداری و بداخلاقی مردش بسازه، اگه مردش اشتباه می کنه زن باید حرمت نگه داره و ...
هر یک جمله از این حرف ها می تواند داد خیلی از ماها را در بیاورد که چرا، زن باید بسوزد و بسازد؟ بس است هر چه زنان در طول تاریخ سوختند و ساختند، نوبت مردهاست که بسوزند و ...
اما شاید نگاهی به آمارهای طلاق و فرزندان آسیب دیده از طلاق، تنهایی و آوارگی این زنان در سنین بالا،افسردگی و پشیمانی چشم خیلی از دختران جوان را بترساند. زنان جوانی که دیگر نمی خواهند بسازند، آیا تا به حال پای درد و دل زنان مطلقه نشسته اند؟ آیا بررسی کرده اند زندگی بعد از طلاق را برای یک زن ایرانی با فرهنگ خاص خودش و نه فرهنگ اروپایی؟ آیا به مشکلات بعد از طلاق فکر کرده اند؟
بد نیست که قبل از هر گونه تصمیم و رفتاری، ابتدا با کسانی که این راه را رفته اند، کمی صحبت کنیم، به قول یک فیلسوف بزرگ، همان خورشیدی که امروز تابیده همانی است که دیروز تابیده و همانی است که فردا خواهد تابید، فقط اسم ماه ها تغییر کرده، قمرالملوک می شود شمسی، بعد منیر، مریم، بعد نازنین و بعد هم آرمیتا و روژین و فردا خدا می داند که چه می شود. ما در این گفتار حرف های کسانی که این راه را رفته اند را تایید نمی کنیم و فقط نقل می کنیم و تفکر در مورد آنان را به صاحبان عقل و خرد واگذار می کنیم.
حداقل یه سرپناهی داشتم
ملیحه، خانم خانه دار شصت و چند ساله ای بود که حدود بیست سال پیش کاسه صبرش لبریز شده و با دو دختر یکی ده ساله و دیگری پانزده ساله از همسرش طلاق گرفته بود، با پول مهریه اش و مختصر ارثیه پدری، خانه ای کوچک اجاره کرد و به قول خودش با سودی که از بانک می گرفت چند سالی آرامش داشت، اما با تورم سرسام آوری که در این چند ساله اخیر به خصوص در بخش مسکن به وجود آمد، نتوانست به زندگی اش ادامه دهد و مجبور شد از دوست و فامیل جدا شده و برای زندگی به شهرستان برود و لازم به تکرار نیست مشکلات یک زن تنها را ،در شهرستانی که هیچ دوست و آشنایی نیست...
فرزندانش که با پدری نه چندان معقول به سر می برند، احترامی برایش قائل نیستند و سرخوردگی هایشان را تقصیر او می دانند.او امروز از جدایی اش پشیمان است و می گوید: اگر ساخته بودم، امروز حداقل یه سرپناهی داشتم.
با هیچ مرد دیگری
عطیه دختری امروزی، زیبا و تحصیلکرده که کار می کند و حقوق خوبی هم دارد، او چند سال پس از جدایی از همسرش، با شخص دیگری آشنا شد و با او ازدواج کرد، مشکلات او با همسر جدیدش ، شاید بیشتر از مشکلات و ناراحتی هایش با همسر اولش می باشد و بر این باور است که زنی که نتواند با اولین مرد زندگیش بسازد، با هیچ مرد دیگری هم نمی تواند بسازد.
دعوا کردن هم نوعی حرف زدنه
رویا، زنی پنجاه و اندی ساله که در سنین جوانی طلاق گرفته و دویاره هم ازدواج نکرده است، او صبح ها سرکار می رود و بعد از ظهرها که به منزل برمی گردد از تنهایی اش محزون است، او هیچ امیدی به زندگی ندارد و فردایی که قرار است بازنشست شود را روز مرگ خود می داند و می گوید : اوایل با دوستانم رفت و آمد داشتم اما مگر چقدر؟ و در ثانی، به مرور هرکسی مشغول زندگی خودش می شود ، آن زمانی که با همسرم دعوا می کردم حداقل با کسی حرف می زدم اما حالا با در و دیوار حرف می زنم!
قصد ما از نوشتن سرگذشت این زنان ،توجیه شما برای تحمل هر شرایطی نیست اما خیلی اوقات صبر و تحمل در کنار تلاش برای تغییر زندگی و روحیات نامناسب همسر ، در دراز مدت اثر بهتری از طلاق خواهد داشت.
منبع: تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: بیتوته]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 25]