واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: تصويرگر شهيدان زيباترين تصوير زندگياش را به تصوير كشيد
محمدحسن كلهري در سال 1341 در محله مسگرآباد به دنيا آمد. پدرش شيخاحمد فردي مومن و با ايمان بود كه مانند بيشتر مردان محل از طريق كار طاقتفرسا در معادن آهك وسيمان مسگرآباد ارتزاق ميكرد و ناني حلال و طيب برسرسفره خانواده قرار ميداد.
نویسنده : صغري خيل فرهنگ
فرزندي كه با رزق حلال رشد پيدا كرد سالها بعد باعث افتخار براي خانواده شد. محمدحسن كلهري جانباز خيبر و مجنون لقب گرفت، تا اينكه پس از تحمل سالها درد و رنج ناشي از مجروحيت شيميايي در تاريخ 15 مهرماه سال گذشته(1392) به شهادت رسيد. از اين رو اين روايت به مناسبت اولين سالگرد شهادت او و همچنين برگزاري يادوارهاش در 17 مهر ماه است كه گمنامي را به جاي شهرت برگزيد. عليرضا كلهري برادر محمدحسن كه خود از جانبازان دفاع مقدس است، از نبودنهاي برادر شهيدش ميگويد. آقاي كلهري! برادر شهيدتان محمدحسن چگونه مسير شهادت را انتخاب كرد و گذراند؟ محمدحسن از همان دوران كودكي ونوجواني به همراه پدر در تمامي مراسم مذهبي و مجالس اهل بيت عصمت و طهارت (ع) شركت ميكرد. محمدحسن در دوسالگي به مشكل گفتاري و شنوايي دچار شد كه خانواده به دليل عدم توانايي مالي و نبود امكانات نتوانستند آنطور كه بايد او را درمان كنند اما همه اينها سبب نشد كه در تربيت اسلامي او خللي وارد شود. با پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1357مدتي را در جهاد سازندگي جهت آباداني و سازندگي ايران اسلامي فعاليت كرد. اين پايان عشق و علاقه محمدحسن به انقلاب نبود، چراكه او به رغم حضور در جبهههاي غرب و جنوب به عنوان نيروي بسيجي و داوطلب در سال 1363 اقدام به خدمت زير پرچم و سربازي كرد. با پايان خدمت سربازي مجدداً به سپاه تهران مراجعه كرد و به عضويت رسمي سپاه درآمد و چندين مرحله در مواقع نياز به عنوان نيروي بهداري به جبههها اعزام شد و پس از چند سال خدمت صادقانه، با توجه به سابقه شيميايي و حضور درجبههها بازنشسته پيش از موعد شد. محمدحسن از طريق جهاد سازندگي وارد جنگ و جهاد شد؟ با شروع جنگ تحميلي تعداد زيادي از جوانان محل توسط شهيد محمدرضا علي اوسط به جبهههاي غرب كشور اعزام شدند و چون برادرم ميدانست كه احتمالاً به علت مشكل شنوايي از جاهاي ديگر نميتواند به جبهه برود با مراجعه به شهيد علي اوسط از طريق او براي اولين بار به جبهههاي گيلانغرب و سرپل ذهاب اعزام شد و مانند ديگر جوانان محله به عضويت گروه چريكي شهيد اندرزگو درآمد. حسن با توجه به اينكه حدود سالهاي 56 تا 58 با تعدادي از جوانان محل در رشته رزمي فول كنتاك فعاليت ميكرد پس از مدتي حضور در گروه شهيد اندرزگو و انجام كارهاي شناسايي وعملياتي به عنوان محافظ و راننده امام جمعه شهر جنگ زده گيلانغرب حاج آقاعسگري انجام وظيفه كرد. از دلاوريهاي برادرتان در غرب بسيار حكايتها وجود دارد، لطفاً برايمان از آن حماسهسراييها بگوييد. مرتضي غلامي همرزم برادرم برايم تعريف ميكرد، سال 1360 در جبهه گيلانغرب به همراه محمدحسن و تعدادي ديگر براي شناسايي رفته بوديم كه به يك خانم بيسيم چي كه براي عراقيها كار ميكرد برخورد كرديم. ميخواستيم او را اسير كنيم، ولي محمدحسن به حرمت زن بودن او مانع از اين كار شد. مدتي بعد در جبهه تنگه حاجيان مشغول كار با بيسيم بودم كه متوجه شدم با همان خانم هم فركانس شدهام، ماجراي آن روز را برايش تعريف كردم و گفتم دوستم به حرمت زن بودن تو مانع شد وگرنه تو را اسير ميكرديم. بعد از شنيدن حرفهايم به پاس جوانمردي محمدحسن آن زن خبر خوبي به ما داد كه براي ما خيلي اهميت داشت. او گفت نيروهاي عراقي ميخواهند فردا از اين جبهه عقبنشيني كنند. من ابتدا باور نميكردم ولي موضوع را سريعاً به فرمانده آن محور شهيد علي اوسط گزارش دادم. با اين حال فرداي آن روز ديديم نيروهاي عراقي كمكم عقبنشيني كرده و منطقه را ترك كردند. از ورود شهيد به مجنون برايمان بگوييد، چطور به جبهههاي جنوب راه پيدا كرد؟ محمدحسن بعد از حضور در جبهههاي غرب از طريق سپاه تهران به عنوان رزمنده بسيجي و پس از آموزشهاي لازم در قالب نيروهاي بهداري به عمليات خيبر در جزيره مجنون اعزام شد. سرنوشت اين رزمنده دلاور در جبهههاي غرب كشور با حضور در جنوبيترين جبهه كشور طور ديگري رقم خورد؛ چراكه با پخش گازهاي شيميايي تعداد زيادي از رزمندگان چون محمدحسن از ناحيه ريه، پوست و چشم دچار مجروحيت شدند كه اين مجروحيت در همان خط مقدم به صورت اورژانسي مداوا شد. ولي در سالهاي آينده هرازچندگاهي او را با مشكلات تنفسي مواجه كرد و به طور مداوم براي مداواي خود به بيمارستان مراجعه ميكرد. از شهادت اين مبارز انقلابي برايمان بگوييد. گويي برگهاي دفتر عمر محمدحسن طوري ورق خورده بود كه صفحه آخر آن به مشهد مقدس باز ميشد. هيچكس نميداند اين جانباز شيميايي در آخرين ساعات عمر گرانبهايش با امام خوبيها چه گفت؟ زيرا به محض برگشتن از مشهد مقدس حالش دگرگون و در بيمارستان بستري شد. بعد از چند روز ريههايش از كار افتاد و به كما رفت. محمدحسن كلهري كه در عمليات خيبر در جزيره مجنون شيميايي شده بود در نهايت در تاريخ 15 مهر ماه 1392 به شهادت رسيد. بعد از اين واقعه خبري از سيماي جمهوري اسلامي پخش شد با اين مضمون كه تصويرگر شهيدان و جانبازان، زيباترين تصوير زندگي خود را به تصوير كشيد. اما اين پايان كار محمدحسن در اين دنياي فاني نبود، او بايد عشق وعشقي را به طور كامل به تصوير ميكشيد؛ چراكه فرزند دخترش در مقابل دوربينهاي صدا وسيما در كنار بستر پدر در بيمارستان خطاب به ايرانيان باقامتي استوار، اينگونه سخن گفت:«پدرم، پدر خوبيها بود، در زمان حياتش دستگير نيازمندان و مدافع اسلام وانقلاب بود، ميخواهيم در زمان سفر به ديار باقي هم آرامش ابدي داشته باشد، لذا هر آنچه از اعضاي بدنش مورد نياز بيماران است اهدا ميكنيم و اينگونه بود كه خطهاي آخرين برگ از عمر شريفش براي هميشه بسته شد.» ايشان روايتگري هم ميكردند؟ روايتگري او فقط مختص ايام دفاع مقدس نبود بلكه وي پس از جنگ با تهيه يك دوربين فيلمبرداري و عكاسي از تمامي مراسم مذهبي محل و مسجد، مخصوصاً بازديد از خانواده معظم 21 شهيد محل و مراسم يادواره شهدا كه هرسال برگزار ميگرديد، به صورت خودجوش عكس و فيلم تهيه ميكرد، به طوري كه ميتوان با احترام به شهيد بزرگوار سيد اهل قلم مرتضي آويني به شهيد محمدحسن «آويني مسگرآباد» گفت؛ چراكه اگر محمدحسن نبود بحث روايتگري عكس از شهدا و رزمندگان اين محل ابتر ميماند. محمدحسن علاقه بسياري به حضور در مراسم اهل بيت به ويژه در ماه محرم داشت و پس از پايان مراسم يكي از افرادي بود كه براي شستوشوي ظروف غذا و. . . اقدام ميكرد. بزرگترين ويژگي محمدحسن را در چه ميدانيد؟ بزرگترين خصيصه محمدحسن وفاداري به انقلاب و ولايت فقيه و علاقه شديد به امام راحل و مقام معظم رهبري بود به طوري كه به خانواده توصيه ميكرد امام را الگوي رفتاري خود قرار دهند، علاقه او به ولايت به قدري زياد بود كه اگر در بين افرادي كه او ميشناخت اندكي رفتار غير انقلابي و اسلامي ميديد ابراز ناراحتي و قطع رابطه ميكرد. شهيد محمدحسن يك دوربين عكاسي داشت كه با استفاده از آن عكاسي ميكرد وعكسهاي يادگاري ميگرفت. يكي از كارهاي او اين بود كه هر موقع ميخواست به مرخصي بياييد، همه بچهها را جمع ميكرد و عكسهاي يادگاري ميانداخت وپس از آمدن به تهران عكسها را ظاهر و به منزل آنها ارسال ميكرد تا خانوادهها از وضعيت عزيزانشان اطلاع داشته باشند به طوري كه از محمدحسن چندين هزار عكس يادگاري باقي مانده است.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۱۵ مهر ۱۳۹۳ - ۱۳:۳۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 30]