پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه می‌تواند برندینگ کسب‌وکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1850348487
تصاویر خاطره انگیز مدرسه؛ زمانی که پاک کن پایی، شیک بود!
واضح آرشیو وب فارسی:آخرین نیوز: تصاویر خاطره انگیز مدرسه؛ زمانی که پاک کن پایی، شیک بود!
زمانی که دانش آموزان از تعاونی محل، دفترهای چهل برگ می گرفتند و از ندادن دفتر صدبرگ گله می کردند، متهم به سوسول بودن می شدند و می شنیدند که اگر به ما دفتر کاغذ کاهی هم می دادند، کلاهمان را به هوا می انداختیم.
با آغاز ماه مهر، که بر خلاف اسم و شهرتش، برای خیلی ها چندان محبوب نیست و درست مثل روزهای چهاردهم و پانزدهم فروردین، تلخ و یادآور تمام شدن روزهای خوش تعطیلی است، اغلب مردم بزرگسال یاد دوران مدرسه خود می افتند و اگر فرصت شود، از خاطره ها می گویند. در اغلب موارد هم، بزرگسالان امروز، که زمانی خریدن دفتر صدبرگ باعث خوشبختی شان بود و داشتن دفتر سیمی، برایشان فراتر از خوشبختی بود، بچه های امروزی را متهم به غرق بودن در رفاه می کنند و می گویند؛ ما برای بردن کیهان ورزشی یا جوانان به مدرسه مکافات داشتیم، ولی بچه های حالا از اینکه مجبورند سر کلاس، موبایلشان را یک ساعت خاموش کنند، ناراحتند! اینکه بچه های غرق در رفاه! امروز از کدام سختی ها و کمبودها در خاطراتشان برای بچه های آینده خواهند گفت، معلوم نیست، ولی خاطرات مشترک برخی از بزرگسالان امروز، این شکلی است :
شما یادتون نیست.. ولی ما این موقع ها در به در دنبال یکی بودیم کتاب دفترامونو جلد کنه. بهترین شرایط این بود که یک یا یک و نیم متر "مشما" بخریم، وگرنه باید تو نایلون های توی خونه دنبال صاف ترین و شفاف ترینا میگشتیم.
بچه پولدارترا یه کاغذ کادو هم زیر مشما جلد می کردن و بعضیا هم به روزنامه راضی بودن، بدون مشما!
* ما سر کلاس، صفحه ها و پاراگرف ها رو می شمردیم، ببینیم کدومش به ما میفته!
* وقتی برنامه کلاس رو می دادن، اول دنبال جای زنگ ورزش می گشتیم. آخه خیلی مهم بود که شنبه یا بد موقعی نباشه و اگه دو ساعت آخر پنجشنبه بود، آخر خوشبختی بود.
* وقتی از دوستامون می پرسیدیم درستون کجاست، عشقمون این بود که اونا یه درس از ما عقب تر باشن.
* من همیشه به این فکر می کردم که اگه پنکه سقفی بیافته، کله کیا قطع میشه!
* بیشترین احترام به یه درس این بود که اول سال براش دفتر صدبرگ می خریدیم. بعدها صاف کردن گوشه همین دفترای صد برگ مکافات بود. * حال و هوای دفترهای مشق ما هم فرق داشت. روی جلد و پشت جلد دفترا شعارهای مذهبی و حدیث بود . چیزهایی که امروزه عکس بن تن و باربی و ...جای آنها را اشغال کرده است!
چهارشنبه, 02 مهر 1393 ساعت 12:38
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-